بازنمایی استعماری زن در رسانههای غربی
ادوارد سعید در جلد سوم سهگانه معروف شرقشناسی، مسئله فلسطین و پوششدهی خبری اسلام، به تصویر ساخته شده از آنچه از آن به “جهان اسلام” یاد میشود، اشاره میکند و نشان میدهد چگونه کشورهایی با ساختارهای متفاومت تاریخی، سیاسی و فرهنگی، همگی تحت لوای نام اسلام همسان جلوه داده میشوند.
سادات حسینی – بازنمایی زنان مسلمان در رسانههای غربی، یکی از مسائلی است که بسیاری از نظریهپردازان حوزه خاورمیانه و تئوریسینهای نظریه پسااستعماری را به خود مشغول کرده است.
آنچه امروزه در رسانه شاهد آن هستیم تلاش مستمری است بر “ساختن” تصویری دلخواه از آنچه مردم جهان باید از خود و از سایر ملل و جوامع بدانند. در اینجا ما با مجموعه حساب شده و دقیقی از تصاویر و اطلاعات گزینش شده روبهرو هستیم که دانشی را بنا مینهد که در آن واقعیت بر اساس منافع قدرتها بازنمایی میشود. رسانه و بازنمایی در این معنا ابزاری است برای “ساختن” آنچه دانش تلقی میشود. این نظریه به خوبی به ما میآموزاند که چگونه آنچه امروزه از آن به عنوان دانش اجتماعی یاد میشود، نه مجموعه علمی خنثی، بیطرف، غیر سیاسی و نه حاصل شده در نتیجه کشف حقیقتی عینی که دانشی نسبی، موضعدار و برساخته شده توسط نهادهای قدرت و منافع و خواستهای سیاسی آنهاست.
ادوارد سعید در جلد سوم سهگانه معروف شرقشناسی، مسئله فلسطین و پوششدهی خبری اسلام، به تصویر ساخته شده از آنچه از آن به “جهان اسلام” یاد میشود، اشاره میکند و نشان میدهد چگونه کشورهایی با ساختارهای متفاومت تاریخی، سیاسی و فرهنگی، همگی تحت لوای نام اسلام همسان جلوه داده میشوند. (اینجا میتوان از وضعیت میلیونها مسلمان ساکن اروپا و آمریکا پرسید، آیا آنها هم بخشی از جهان اسلام هستند؟)
او به خوبی نشان میدهد که چگونه نام اسلام در این مفهوم با همکاری رسانه و تلاش سالیانه آکادمیهای غربی با عقبماندگی، فقر و تبعیض گره خورده است و این تفسیر خاص از فرهنگ اسلامی چگونه میتواند در خدمت استعمارگری غربی و توجیهگر سلطه هژمونیک آمریکا باشد. سعید برای توضیح بیشتر آنچه از بازنمایی اسلام در نظر دارد به تفصیل به بازنمایی انقلاب ۵۷ در رسانههای غربی میپردازد و اینکه چگونه تمرکز همه رسانهها و آنچه مردم جهان از انقلاب ایران دیدهاند، بر محور گروگانگیری سفارت آمریکا قرار گرفت و ایران و ایرانیان بر اساس ضدیت یا همراهی با دولت آمریکا و مسئله گروگانگیری تعریف شدند. چگونه بقیه ساختارهای کشور، روند تغییرات سیاسی آن، ویژگیهای جغرافیایی و تاریخی و خصوصیات فرهنگی آن به کلی توسط محدودیت مرزبندیهای تعیین شده برای گزارشگران و فیلمسازان به کلی حذف شد و مورد بیتوجهی قرار گرفت.
تصویر زن مسلمان در رسانههای غربی
یکی از فاکتورهای اساسی در تصاویر ارائه شده از جوامع اسلامی در رسانه غربی، تصویر زن مسلمان با تاکید بر مسئله حجاب است. زنی در قید و بند سنتهای مردسالار و پوشش سختگیرانه اسلامی. در اینجا قصد بحثی معرفتشناسانه درباره چیستی حجاب اسلامی و ستمی را ندارم که از این بابت بر زن رفته است. میخواهم پیش از بحث بهطور روشن بیان کنم که شکی در این نیست که حجاب اسلامی خود نیز برساخته نظام قدرت دینی مردسالار و ساختارهای فرهنگی سرکوبگر و مسلط بر آن است. در اینجا این موضوع مورد توجه است که پدیده “حجاب” چگونه در نوعی گفتمان امپریالیستی و غربی، یک کاسه و ابزاری برای “دیگری” سازی میشود.
آنچه در این میان در امر بازنمایی تصاویر زنان مسلمان و حجاب چشمگیر است فرایند یکسانسازی و حذف تفاوتهای موجود در نوع پوشش اسلامی و نیز معناها و انگیزههای مختلف نهفته در عمل زنان مسلمان برای پوشیدن حجاب است
بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر ابعاد دیگری بر مسئله بازنمایی زنان و جوامع مسلمان افزوده شد. اتفاقی که تصاویر ساخته شده مطلوب توسط نگاه نومحافظهکارانه و اورینتالیستی از مردانگی در خاورمیانه به صورت “هیولای تروریست” را به لزوم حمله نظامی متصل کرد. در این بستر مسئله زنان، حجاب و برقع به ناگاه در مرکز توجهات رسانهای قرار گرفت. تصویر زن مسلمان افغان، سراپا پوشیده در حجاب، “قربانی” سلطه نوعی مردانگی تمدن نیافته، قربانی قوانین مردسالار اسلامی، در انتظار نجات و در انتظار کمک از سوی ملتهای مترقی و برابری خواه جهان بازنمایی شد.
تصویر ساخته شده از زن افغان تحت ستم در این سناریو به خوبی نقش “دیگری” فرهنگ غربی متمدن را به عهده گرفت؛ آینهای که فمینیسم غربی میتوانست از خلال نگاه به وضع اسفناک آن، پیشرفتهای خویش را به جشن بنشیند. علاوه بر آن، این تصاویر این امکان را به آمریکا میداد که در نقش منجی زنان افغان تحت ستم ظاهر شود و به توجیه علل حمله نظامی خویش بپردازد. همانطور که اسپیواک در مقاله “مراسم ساتی” (خودسوزی زنان بیوه هندی بر مراسم شوهرانشان) و نقش دولت استعماری بریتانیا نشان میدهد، سوژهگی هیچگاه از آن زنان نبوده است. این زنان هندی نبودهاند که برای تغییر شرایط خود جنگیدهاند، بلکه آنها در سکوت و در میدان جنگ میان مردان سفید انگلیسی و مردان تیره هندی به انتظار نجات، نظارهگری صرف بودهاند. ایده اسپیواک را میتوان گسترش داد. این زنان افغان نیستند که توانایی مقاومت در برابر ستم طالبان را دارند، بلکه آنها قربانیانی بیش نیستند. در منطق استعماری این وظیفه و رسالت ملتهای متمدن و پیشرفتهای چون آمریکاست که این زنان قربانی را از چنگال مردان ظالم افغان و قوانین متحجرانه اسلامی رهایی دهد. مسئله حجاب در اینجا اهمیت فراوانی دارد چرا که این تکه پارچه نمادی از برخورد تمدنها و بازنمایی تصویر زن قربانی است.
فرایند یکسانسازی و حذف تفاوتهای موجود
آنچه در این میان در امر بازنمایی تصاویر زنان مسلمان و حجاب چشمگیر است فرایند یکسانسازی و حذف تفاوتهای موجود در نوع پوشش اسلامی و نیز معناها و انگیزههای مختلف نهفته در عمل زنان مسلمان برای پوشیدن حجاب است. به این ترتیب ما شاهد شکل گرفتن دوگانههایی در گفتمان استعماری هستیم که شرق و اسلام را در تضاد با غرب تعریف میکند. دوگانههایی که هرکدام به نحوی معنای مورد نظر از شرق و غرب را تولید و بازتولید میکنند: اسلام (شرق) – غرب، با حجاب- بیحجاب، عقبمانده-مترقی، تحت ستم-رهاشده، توسعه نیافته- توسعه یاقته.
نقدی که تئوریسینهای نظریه پسااستعماری به دوگانه انگاریهای زن وارد میسازند، نقد بر فرآیندی است که طی آن معنای واحدی به عمل پوشش اسلامی در کشورهای متفاوت مسلماننشین نسبت داده میشود، بدون آنکه تفاوتهای معنای حجاب برای زنان مسلمان هر یک از این کشورها در نظر گرفته شود. آنها ادعا میکنند که معنا، کارکرد و نقش حجاب نزد زنان ترک و سوری و نیز میان زنان عرب و مراکشی و اندونزیایی در بازههای زمانی مختلف تاریخی متفاوت بوده است و با تقلیل دادن آن به نشانههایی از سرکوب زنانگی و اعمال قدرت مردانه توسط قوانین دینی متحجرانه نمیتوان واقعیت آنچه زنان در این جوامع تجربه میکنند را آشکار کرد. آیا پوشیدن حجاب برای زنان فعال جنبش آزادیبخش مراکش همان معنایی را دارد که برای زنان دولت سکولار ترکیه؟ آیا حجاب برای زنان ایرانی فعال در تجمعهای انقلاب ۵۷ همان معنایی را دارد که سی سال پس از آن برای فعالان زن جنبش سبز؟
در این مقاله با مقایسه دو نمونه متفاوت از بازنمایی تصویر زنان ایرانی در انقلاب سال ۵۷ و تجمعهای مربوط به جنبش سبز پس از انتخابات سال ۸۸، تلاش بر این است که پروسه تعمیم و همگونسازی را که توسط حذف تصاویر بخشی از زنان در هردوی این اعتراضها به صورت مشترک توسط دولت ایران و رسانه غربی انجام شده است، نشان بدهیم.
از آنچه در تصاویر مربوط به انقلاب ۵۷ در آرشیو مجلات و رسانههای غربی به چشم میخورد، میتوان تصویر برساخته شده از زن انقلابی ایرانی آن زمان را به خوبی مشاهده کرد. عکسها انبوه زنانی را نشان میدهند که در صفوفی جدا از مردان، پوشیده در چادر، روسریهای تیره، خشمگین و با مشتهایی گره کرده و تصاویری از خمینی در دست در تجمعها حضور پیدا میکردند و حمایت خود را از انقلاب نشان میدادند.
این تصاویر بازگوکننده روح مردسالار و عقبمانده انقلاب ایران در انقلابی اسلامیاند که نشانههای ارتجاع را حتی از روزهای پیش از مستقر شدن دولت جدید میتوان در سیمای زنان آن دید. در این تصاویر همهگیر که ذهنیت مخاطب جهانی را از انقلاب ایران میسازد، تصویر چهره بخشی از فعالان انقلاب گمشده است. تصویر آن بخش سکولار و چپ گرا که زمانی شروعکننده جنبش اعتراضی علیه رژیم پهلوی بوده است. در میان انبوه عکسهای زنان پوشیده در حجاب، تصویری از زنان سکولاری که بدون حجاب، بدون روسری و چادر و در کنار مردان، در تظاهراتهای پیش از بهمن ۵۷ حضور داشتند به چشم نمیخورد.در بازنمایی رسانهها از انقلاب۵۷ این بخش از تصویر زنان ایرانی توسط رسانههای غربی و بعدتر توسط دولت اسلامی، حذف شده است.
تصویری که باید از انقلاب ایران ساخته شود
گفتمان استعماری عاجز از درک چرایی گرایش زن ایرانی انقلابی به پوشش اسلامی، با ارائه تصاویر یکسان، با در نظر نگرفتن معنایی که سوژههای انقلابی برای عمل خویش قائلند، پوشش اسلامی زنان را به ذات سرکوبگر، مردسالار و متحجر انقلاب نسبت میدهد. “موهانتی” در کتاب خویش بحث میکند که چگونه بسیاری از زنان طبقه متوسط درگیر در انقلاب، حجاب را نه به عنوان اجباری دینی یا بخشی از سنت ایرانی که به عنوان نشانهای از مخالفت با سیاستهای مدرنسازی و غربیسازی که از بالا توسط دولت شاه به عنوان دولتی در خدمت استعمارگر غربی اعمال میشد، به گونهای آگاهانه انتخاب کردند. او بحث میکند که شاید علت دیگر برای اتنخاب پوشش روسری تلاش برای همراهی با طبقه کارگر بوده است؛ چرا که روسری در آن زمان نشانه سادگی و نیز پوشش بسیاری از زنان طبقه کارگر ایرانی بوده است. تصویر زن بیحجاب از آن روی در بازنمایی غربی انقلاب ایران جایی ندارد که زن بیحجاب، زن دانشجو با ظواهر مدرن، برهم زننده همه آن تصویری است که باید از انقلاب ایران ساخته شود. تصویری که بعدتر با اشغال سفارت تثبیت میشود.
گفتمان استعماری عاجز از درک چرایی گرایش زن ایرانی انقلابی به پوشش اسلامی، با ارائه تصاویر یکسان، با در نظر نگرفتن معنایی که سوژههای انقلابی برای عمل خویش قائلند، پوشش اسلامی زنان را به ذات سرکوبگر، مردسالار و متحجر انقلاب نسبت میدهد
پروسه مشابهی بعدتر توسط جمهوری اسلامی به کار گرفته میشود.در تصاویری که هر ساله از انقلاب ۵۷ در رسانههای رسمی حکومتی پخش میشوند اثری از گروههای سکولار چپگرای فعال در دوران تظاهرات به چشم نمیخورد. تصاویر حذف شده، تصاویر زنان بیحجابیاند که در کنار مردان، گاه دست در دست در اعتراضهای خیابانی حضور فعال داشتهاند. به این ترتیب جمهوری اسلامی، انقلاب را متعلق به خویش میکند. تعلقی که برای به دست آوردن آن باید تاریخ انقلاب را از نو بسازد. در تاریخ جدید اثری از این گروهها به چشم نمیخورد. حاکم، گذشته را به تمامی از آن خود میخواهد. حاکم گذشته را به تمامی از آن خود میسازد و به این ترتیب میبینیم که اثری از آنچه یادآور گذشته پیش از حاکم است به راحتی توسط دستگاههای رسانهای حذف و سانسور میشود. در تصاویر و فیلمهای ویدئویی و در آنچه قرار است نشاندهنده زندانهای هولناک ساواک در مصاحبههای تلویزیونی با زندانیان پیشین باشد، اثری از سایر مبارزان و مخالفان حکومت پهلوی نمیتوان دید.
دانش برساختهای که نسل بعد باید از انقلاب داشته باشد، همه سهم مبارزه را به اسلامیستهای پیرو خمینی میدهد. البته هرازگاه در مواقع دیگر، مثلاً در سالگرد تاسیس حکومت اسلامی در فروردین ۸۸ تصاویر و مصاحبههایی از زنان بیحجاب در تلویزیون رسمی نشان داده میشود.این بار اما باز هم خواست قدرت مسلط در نمایش دادن محبوبیتش برای تمام اقشار جامعه است که باعث میشود تصویر این زنان در قابهای تلویزیونی جا بگیرند. همانطور که بعدتر میبینیم با منطقی یکسان، تصویر زن بدحجاب آرایش کرده، شرکتکننده در راهپیماییهای دولتی مانند ۲۲ بهمن و نه دی و غیره، با عکسهایی از سران حکومت در دست، باز هم قابهای تلویزیونهای ایرانی را پر میکند تا نشانهای آشکار باشد از این که چگونه خواست حاکم مجوزی بر پخش یا سانسور تصاویر است.
منطق استعماری تا جنبش سبز نیز ادامه پیدا میکند. این بار زنانی که در بازنماییها از جنبش سبز حذف میشوند، دختران با حجاب و چادریاند. نمایش دختران با حجاب در رسانههای غربی برای آنها سازنده دردسر است زیراکه با تصویری که آنها از رابطه حجاب و دموکراسی خواهی ارائه دادهاند منطبق نمیشود. در اینجا باز زنان حذف میشوند.
نظرها
کاربر مهمان
این دیدگاه ایدئولوژیک در همه رسانه ها هست. در بی بی سی فارسی هیچ مجری زن محجبه ای نیست. آیا همه زنان ایرانی مخالف حجاب هستند؟ آیا بین همه 70 میلیون جمعیت ایران همه زنهای مجری ای که بی بی سی انتخاب کرده "تصادفاً " بی حجاب از آب در آمده اند؟
امین
نوشته ارزشمندی است. ممنون از زمانه
حیدر
یک تحلیل خیلی خوب پسااستعماری، خیلی ممنون. من با کامنت اول موافقم که این دیدگاه در همه رسانه ها، و بلکه در همه امور اجتماعی، هست. به نظر می رسد که انسان، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، نمی تواند از منطق "دیگرساز" و استعمارگر قدرت فرار کند. من به تئوری پسااستعماری اهمیت قائل هستم ولی تلقی غیر ایدئولوژیک و غیر مارکسیستی از آن دارم، شاید بشود اسمش را گذاشت "پسااستعمار گرایی غیر ارزشی".
كامران
معلوم است كه اين خانم سالهاست تلويزيون ايران را نديدهاند. در پنج ـ شش سال اخير به كرات مستندهايي از روزهاي انقلاب از تلويزيون ايران پخش شده كه خانمهاي بيحجاب را در روزهاي انقلاب و پس از آن نشان ميدهد. به عنوان نمونه مستند طپش تاريخ ساخته اضغر شهدوست و مستند براي آزادي ساخته حسين ترابي و بي شمار فيلمهاي ريورسال خبري بجا مانده از آن دوران
بخشی از مقالهی «بازنمایی استعماری زن در رسانههای غربی» به قلم سادات حسینی به مناسبت «تغییر» مدیریت در رسانهی «ملی»
[…] از مقالهی «بازنمایی استعماری زن در رسانههای غربی» (بخش اول، بخش دوم) به قلم سادات حسینی به مناسبت «تغییر» مدیریت […]