کلود لانزمن: سوپراستار روشنفکری، راوی هولوکاست، بودای سینما
کلود لانزمن، نویسنده و کارگردان در ۹۲ سالگی در پاریس درگذشت. خالق اثر سترگ «شوآ» که حتی پس از ۹۰ سالگی نیز به ساختن فیلم و انتشار کتاب ادامه داد.
کلود لانزمن، کارگردان، روزنامهنگار و نویسنده روز پنجشنبه ۵ ژوئیه در ۹۲ سالگی در پاریس درگذشت. او که بود؟
کلود لانزمن حتی پس از ۹۰ سالگی نیز به ساختن فیلم و انتشار کتاب ادامه داد. او کارگردانی بود از بازماندگان نسل بزرگ روشنفکران چپگرایی که پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شدند، شخصیتی اثرگذار در اندیشه اروپایی و اخلاق معاصر، مردی سرزنده که با سیمون دوبوار و ژان پل سارتر نشست و برخاست و همکاری داشت.
کارنامه کاری او نشانگر شخصیتی است اهل فکر و عمل: بنیانگذار مجله، امضاکننده نامههای جمعی سیاسی، سوپراستار شبنشینیها و کنفرانسها؛ مردی که عشقهایش به شکلی بحثانگیز خصلت اخلاقیات جنسی مردانه عصری دیگر را داشت.
لانزمن در خانوادهای یهودی متولد شد، در نوجوانی به جنبش مقاومت پیوست و بعدتر جنگهای الجزایر را در دهه ۱۹۶۰ محکوم کرد. شهروند فرانسه بودن و نیز شجاعت و قهرمانگرایی مثالزدنیاش در طی جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۸۵ به او عینیت و مشروعیت لازم را بخشید تا اثر سترگش «شوآ» [Shoah] را بسازد.
شوآ کلمهای عبری است به معنای فاجعه، نابودسازی و قتلعام که برای هولوکاست یا کشتار دستهجمعی و نظامند یهودیها در جنگ جهانی دوم به کار میرود.
این مستند در دورهای اکران شد که بسیاری از بازماندگان یهودی هولوکاست هنوز زنده بودند و فاجعه را به تمامی به خاطر داشتند؛ دورانی که هنوز شمار زیادی از نازیها زنده بودند و خود را مخفی کرده بودند.
روشی برای حرف زدن از هولوکاست
«شوآ» آرشیوی ۹ ساعت و نیمه درباره هولوکاست است که از بین ۳۵۰ ساعت مصاحبه مونتاژ شده است.
این سند سینمایی دربردارنده تصاویری است که در سالهای ۱۹۸۰ فیلمبرداری شدهاند، و البته پیش از تصاویر بر شهادتهای افرادی تکیه دارد که «واقعه» را به طور مستقیم تجربه کردهاند. فیلم به چهار بخش تقسیم شده و به سه اردوگاه چلمنو، تربلینکا و آشویتس-بیرکنو و گتوی ورشو میپردازد.
کلود لانزمن با قربانیان، بازماندگان و شاهدان مصاحبه میکند و البته با چند مقام مسئول از جمله یک افسر «اس اس» — که پذیرفته دور از نگاه دوربین صحبت کند، به گونهای کسی موفق به شناسایی او نشود.
فیلمساز همچنین از دوربینی مخفی برای این مصاحبهها استفاده میکند؛ حیلهای که کاملاً مشروع تلقی شد و مورد استقبال قرار گرفت، اما در عین حال باعث شد یکی از طرفهای مصاحبه كه به وجود دوربین پی برده بود، به لانزمن حمله کند.
برای صحبت از هولوکاست و تفکر در مورد آن، لانزمن روند و روشی را خلق کرد که هرگز تا امروز صداقت، انسجام، دقت و پاکنیتی آن به طور واقعی مورد انتقاد و چالش قرار نگرفته است.
نمایش وحشت در تصاویر— خواه در قالب مستند یا سختتر از آن، در فرم دراماتیک— همیشه مخاطره برانگیختن انتقادات را با خود دارد، انتقاداتی همچون سانتیمانتالیسم، احساساتگرایی یا بتوارگی. اما اینکه دریک فیلم مستند، آدمها خشک و خالی فقط واقعه را تعریف کنند، کار دشوارتری است. در چنین فرمی، تأکید و درنگ بر آن چیزی است که گذشته یا در واقع، از سرگذشته است، با این احساس که هیچ وقت نمیتوان همه ماجرا را بازگفت.
در فیلم، به پرسش کلیترِ چرا – چرا و چگونه ملت آلمان به چنین شر و بربریتی تن داد؟ – پرداخته نمیشود. کلود لانزمن نمیخواست خطر ورود به چنین حوزهای را بپذیرد، مبادا تحلیلش به عادیسازی و توجیه واقعه منجر شود. چنین پرسشی برای او معنایی جز «نباید فراتر رفت» ویتگنشتاینی نداشت: در باب آنچه نمیتوان سخن گفت،بايد سکوت کرد.
بودای سینما
بعدتر، در فیلم «آخرین ناعدالتی»، لانزمن به پرسش همکاری با رژیم نازی پرداخت و از تصاویر منتشرنشده مصاحبهاش با یهودی اتریشی، بنیامین مارملشتاین، «رئیس» اردوگاه کار اجباری ترزینشتات، در نزدیکی پراگ، استفاده کرد که به خاطر مذاکره با آدولف آیشمن در مورد مهاجرت اجباری یهودیان شخصیت بدنامی بود. کلود لانزمن با مهربانی و بزرگمنشی با او رفتار میکند و بر بیرحمی و تحقیری تأکید میکند که این «قدیمیها» از آن در رنجاند.
وقتی کلود لانزمن را در سال ۲۰۱۷ در جشنواره کن دیدم، احساس کردم با یک بودای سینما برخورد کردهام: او نشسته بر کاناپه با زانوان خمشده به سؤالاتم جواب داد، با چانهای نهاده بر عصا و با نگاهی به دورست دریا. برای یکی از آخرین فیلمهایش «ناپالم» در جشنواره حضور داشت، فیلمی مربوط به قسمتی از زندگی شخصیاش که در کتاب «خرگوش پاتاگونیایی» او نیز روایت شده.
لانزمن در جوانی عضو یک هیأت نمایندگی اعزامی به کره شمالی بوده و در آنجا ماجرای پرشوری با یک پرستار کرهای زیبا داشته است. به او گفتم شاید این یک تله از جانب دولت کره شمالی بوده، که اصلاً خوشش نیامد و بعد به طرز خندهداری بر واقعی بودن بوسه شورانگیزش با آن زن تأکید کرد و حتی ادای به آغوش کشیدنهای عاشقانهاش را هم درآورد؛ دست آخر هم با لحنی اقتدارگرایانه گفت: «این طوری فکر میکنید، چون زیاد جان لوکاره (نویسنده انگلیسی رمانهای جاسوسی) میخوانید. اما از این فکرتان خوشم آمد، خیلی انگلیسی است.»
منبع: گاردین
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.