مادلین آلبرایت، وزیر خارجه سابق آمریکا: فاشیسم در راه است
نخستین وزیر خارجه زن در تاریخ آمریکا به هشدار کتابی در بازنگری چگونگی ظهور فاشیسم نوشته است. درایت یا سادهاندیشی؟
مادلین آلبرایت، نخستین زنی که در دولت بیل کلینتون وزیر خارجه آمریکا شد در تازهترین کتابی که در هشتاد و یکسالگی منتشر کرده هشدار میدهد: فاشیسم در راه است.
آلبرایت که اصالتاً یهودی است و سه تن از والدین بزرگش را در هولوکاست از دست داده در «فاشیسم: یک هشدار» با تکیه بر تاریخ قرن بیستم به نتیجه روشنی میرسد:
«فاشیسم به شکل خطر تازهای جهان را تهدید میکند. ما میبایست نسبت به حملات به ارزشهای دموکراتیک آگاه باشیم. این وسوسه وجود دارد که چشمانمان را بر واقعیتها ببندیم و امیدوار باشیم که بدترین اتفاقات ممکن از سرمان بگذرند. اما تاریخ به ما میآموزد که اگر مایلیم همچنان از آزادیهای مدنی برخوردار باشیم، میبایست از حقوق مدنیمان هم دفاع کنیم و اگر میخواهیم راستی جای دروغ را بگیرد، باید دروغها را برملا کنیم.»
آلبرایت برای بررسی ظهور فاشیسم، تاریخ غرب از جنگ جهانی اول تا دوران معاصر را بررسی میکند و به یک الگوی تکرارشونده میرسد:
فاشیسم در غرب همواره از دل نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و اغتشاشهای سیاسی برآمده است. او به بحران اقتصادی آلمان و ایتالیا و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی در این دو کشور در فاصله بین دو جنگ جهانی اشاره میکند و به بحران بیکاری و فقر که زندگی شهروندان را مختل و آنها را نسبت به آینده بیمناک کرده بود. به گمان آلبرایت در ونزوئلا هوگو چاوز و در مجارستان ویکتور اوربان به سبب بحران اقتصادی و گسترش تبعیض اجتماعی و عمیقتر شدن فاصله بین فقیر و غنی روی کار آمدند. به همین ترتیب ولادیمیر پوتین هم هنگامی که اقتصاد روسیه فلج شده بود و جایگاه خود در جهان را به عنوان یک قدرت برتر از دست داده بود روی کار آمد. (در سالهای دهه ۱۹۹۰ درآمد سرانه ملی در روسیه ۵۰ درصد کاهش یافته بود.)
آلبرایت میگوید اما این بحرانها به تنهایی برای ظهور فاشیسم کفایت نمیکند. چه در آلمان و ایتالیا در سالهای بین دو جنگ جهانی و چه در کشورهایی مانند ونزوئلا، مجارستان و روسیه احزاب اپوزیسیون دچار تفرقه و اختلاف بودند و به همین سبب نمیتوانستند خطر را تشخیص دهند و با آن مقابله کنند. به گمان آلبرایت، در حالی که احزاب اپوزیسیون تنها به فکر حفظ قدرت خود هستند، فاشیستها از راه میرسند و با زبانی همهفهم، مشکلات بزرگ را ساده جلوه میدهند و راهکارهای عامپسندی برای از میان برداشتن بحرانها پیشنهاد میدهند و به این ترتیب از حمایت مردم که به سبب بحرانهای عمیق اقتصادی چشمانداز روشنی از آینده فراروی خود نمیبینند برخوردار میشوند.
آلبرایت از این منظر به الگوی تکرار شونده دیگری در تاریخ میرسد: اگر در مجارستان فساد اقتصادی سبب شد که ویکتور اوربان به قدرت برسد، در روسیه ضعف و بیتصمیمی بوریس یلسین و فساد اقتصادی و تبهکاری اولیگارشهای روس زمینهساز روی کار آمدن پوتین شد.
اما به گمان نویسنده این دو عامل هم به تنهایی برای ظهور فاشیسم کفایت نمیکند. عامل سوم همانا انفعال راست میانهروست. آنها میتوانند فاشیسم را مهار کنند و با بهرهگیری از آرای مردم به هدفهای سیاسی خود برسند. اما اگر دچار انفعال شوند، سبب قدرت گرفتن فاشیسم میشوند. (در ایتالیا انفعال ویکتور امانوئل سوم، پادشاه وقت و در آلمان بیتصمیمی پاول فن هیندنبورگ در به قدرت رسیدن موسولینی و هیتلر نقش مهمی ایفا کرد.)
آلبرایت به نتیجه سادهای میرسد: در دوران معاصر برای جلوگیری از قدرت گرفتن فاشیسم بیش از هر چیز احزاب میانهرو میبایست اختلافات خود را کنار بگذارند.
روزنامه گاردین، آلبرایت را به سادهانگاری و عدم درک صحیح از فاشیسم متهم میکند و مینویسد:
«آلبرایت ظاهراً فاشیسم را با دشمنی با دموکراسی و عوامفریبی به قصد رسیدن به قدرت اشتباه گرفته است. آثار زیادی درباره ظهور فاشیسم نوشته شده اما او همه این آثار را نادیده میگیرد.»
منتقد گاردین مینویسد چنانچه ما ساز و کار دموکراسی را به درستی درک نکنیم و متوجه نشویم که چرا دموکراسی در برخی کشورها عمل میکند و در برخی کشورها به سادگی از بین میرود، لاجرم با تهدیدها هم نمیتوانیم مقابله کنیم:
«خطراتی که امروزه دموکراسی را تهدید میکند، بسیار پیچیدهتر است و قبل از هر چیز رأیدهندگانی را نشانه رفته که با وعدههای فریبنده پای صندوقهای رأی میروند.»
استیون لویتسکی و دانیل زیبلت، دو استاد دانشگاه آمریکایی در یک اثر پژوهشی با عنوان «چگونه دموکراسی میمیرد؟» مشخصاتی را که براساس آنها میتوان رفتار تمامیتگرای سیاستمداران را تشخیص داد، بررسی و مشخص کردهاند. به نظر آنها بیاعتبار کردن مخالفان سیاسی، به چالش کشیدن قواعد دموکراسی و بیاثر کردن رسانهها از ترفندهای رایج برای از میان برداشتن نظامهای دموکراتیک در روزگار ماست.
شناسنامه کتاب:
بیشتر بخوانید:
نظرها
الیزابت
فاشیسم زمانی قدرت می گیرد و کامیاب می شود که مشکلات عمیق اقتصادی؛ بیکاری و دیدن آینده ای خاکستری وحشت به جان انبوهی از مردم می اندازد ولی نخبگان جامعه، مثلا آزادسازی همجنس گرایی را موضوع عمده ی جامعه می کنند. تاریخ نشان خواهد داد که بی توجه ای متکبرانه ی نخبگان سیر و سرخوش به سرنوشت توده ها ،چه آتش سهمگینی بر این جنگل خشک آدمیان خواهد افکند.