● دیدگاه
مردم ایران کجا هستند؟
سهراب رضایی – آیا مردم تصمیمشان را گرفتهاند؟ آیا آنانی که به تظاهرات علنی رو آوردهاند، شاخص عموم مردم هستند؟ چه نسبتی وجود دارد میان مردم واقعی و مردم به اصطلاح "اپوزیسیون"؟
همگی از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و اعتراضات مشابه پس از آن باخبر هستیم. مردمانی در این اعتراضات حضور داشته یا شاهد آن بودهاند و مردمان دیگری اخبار آنرا خوانده و ویدئوهای منتشر شده از شهرهای مختلف ایران را دیدهاند. این اعتراضات موافقتها و مخالفتهای متعدد و متنوعی را در پی داشته است. در تازهترین رویداد مربوط به این وقایع، این اعتراضات صاحب و مدعی پیدا کرده است. فرزند آخرین پادشاه از نظام شاهنشاهی سابق ایران به پشتوانه بعضی شعارهای مطرح شده در این اعتراضات و بعضی ویدئوهای منتشر شده از آن طی یادداشتی به نوعی جایگاه رهبری و نمایندگی اعتراضات چند ماه اخیر ایران را از آن خود دانسته و از جانب مردم ایران سخن گفته است. او گفته است که ایران را از دست اشغالگران پس خواهد گرفت. همین عبارت دستمایه برداشتهای و تحلیلهای گوناگونی شده است. هشدار داده میشود که نتیجه بیان چنین عبارتی به راه افتادن حمام خون در ایران است. از تقویت و ترویج اندیشههای فاشیستی در پی چنین اظهاراتی صحبت میشود. منطقی بودن طرح ادعای بازگشت نظام سلطنتی یا ناحق بودن چنین ادعایی محل بحث شده است.
چنین بحثهایی احتمالا در روزهای آینده ادامه پیدا کرده و بالا خواهد گرفت اما تا جایی که نتایج جستجو در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسی زبان نشان میدهد تا کنون درباره یک موضوع کلیدی صحبت چندانی به میان نیامده است:
- مردم ایران کجا هستند؟
- معترضان به ادامه بقای رژیم فعلی حاکم بر ایران چه کسانی هستند؟
- آیا مخالفان حکومت فعلی همین افرادی هستند که به خیابان آمدهاند و اعتراض میکنند یا افراد دیگری از این دست وجود دارند؟
- اگر وجود دارند چرا به اعتراضات نپیوستهاند؟
این موضوع مورد توجه قرار گرفته است که معترضان دیماه ۹۶ و اعتراضات سال ۹۷ چه کسانی هستند اما سوالات بالا مورد توجه لازم قرار نگرفته و تاکنون جوابهای قابل تاملی به آنها داده نشده است. این قابل انکار نیست که جمعبندی نهایی فکتها و وقایع برای ارائه پاسخ قاطع به چنین سوالاتی دشوار است. در پارهای موارد به گذشت زمان احتیاج است تا گرههایی گشوده شود و تکههای پراکنده از تصویر بزرگی که پیش روست کمی بیشتر شکل بگیرد و درک آن ممکن شود.
فعلاً با دور زدن سوالاتی از این جنس، ادعاهایی نه به عنوان پاسخ این سوالات اما به عنوان تحلیل شرایط موجود مطرح میشود. این مدعاها متناقض هستند. هر یک چیزی میگوید گاه کاملا متفاوت با آن دیگری:
- اولویت اصلی جامعه ایران آزادی است و نه مسائل اقتصادی یا عدالت.
- مردم ایران از خشونت ثبت شده در برخی از این اعتراضات بیزار و رویگردان هستند.
- جامعه ایران به راهکارهای غیر مسالمتآمیز برای تغییر حکومت اعتقادی ندارند.
- چهارچوب پیگیری خواست تغییر، اصلاحات است.
- دوران انقلابها به پایان رسیده است.
- معترضان خیابانی اقلیتی از جامعه و حامیان خاندان پهلوی، ریستارتیها یا مخاطبان آمد نیوز هستند و اکثریت مردم ایران با آنان مرزبندی دارند.
- معترضان فرودستان تحریک شده توسط اصولگرایان هستند و نتیجه این اعتراضات ضربه زدن به اصلاحات و فشار به دولت اعتدال است.
- معترضان مالباختگان موسسات مالی غیر مجاز هستند و نتیجه اعتراضات فشار به دولت روحانی برای پرداخت بدهی صاحبان این موسسات است.
- و غیره
از طرفی دیگر در اردوگاه مخالفان و موافقان کنشهای خیابانی مشابه قیام دیماه ۱۳۹۶ ادعا میشود که اکثریت مردم ایران یا مخالفان نظام جمهوری اسلامی به دلایل مختلفی از شرکت در اعتراضات خودداری میکنند. دلایلی که پیرو این نوع ادعاها مطرح میشود متنوع است. از اینکه مردمی که با سه برابر شدن قیمت دلار طی عمر یک دولت اعتراض نمیکنند ترسو و خوگرفته به ظلم هستند تا اینکه امنیت مهمتر از آزادی و رفاه است. از اینکه همچنان گفتمان اصلاحات بیشترین مخاطب را در بین مردم ایران دارد تا اینکه شعار "اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا" نشان دهنده پایان امید به هرگونه امکان اطلاح نظام است و مخالفان رژیم و مردم ایران مشغول آماده کردن خود برای دوران فروپاشی نظام و دوران انتقال قدرت هستند.
توضیح درباره اختلاط مفاهیم
آنچه مسلم است، یکی گرفتن عبارت مردم ایران با مخالفان نظام حاکم اشتباه است؛ همچنان که یکی گرفتن مخالفان نظام با معترضان در خیابانها اشتباه است. بخشی از مردم ایران طرفدار رژیم حاکم هستند. عدد دقیقی برای آن قابل تصور نیست. یکی میگوید ۷ میلیون، یکی میگوید ۱۱ میلیون، یکی میگوید به اندازه رای رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری. یکی گرفتن قشر وفادار به نظام با شرکت کنندگان در راهپیماییهای حکومتی یا رای دهنگان به رئیسی نیز اشتباهی فاحش است. آنکه از وجود نظام جمهوری اسلامی صاحب نفع و نعمت شده است الزاما بدنه مردمی وفادار به نظام موجود نیست. آنکه از نظام توزیع ناعادلانه جمهوری اسلامی سود برده است الزاماً جزء کسانی نیست که برای بقای این نظام دست به باتوم یا اسلحه ببرد یا در راه بقای این نظام جان خود را بدهد.
مخالفان نظام حاکم نیز محدود به معترضان در خیابان و شرکت کنندگان در اعتراضات چند ماه اخیر در ایران نیستند. اما چرا اعتراضات بی سابقهای که به بیش از ۱۰۰ شهر در ایران کشیده شده است و انحصار کنشگری و تعیین کنندگی مردم پایتخت در سیاست را به چالش گرفته است به اعتراضاتی میلیونی و سراسری تبدیل نمیشود؟ چه بسیار هستند روزنامهنگاران و گروههای سیاسی مخالفی که قبل از پاسخ به این سوال تلاش میکنند نتیجهگیری کنند. این یا ناشی از اشتباه و بی دقتی است و یا فرصتطلبی رایج در رقابت برای کسب قدرت سیاسی.
همه به خیابان نیامدهاند
بخش اعظم مخالفان نظام جمهوری اسلامی که اکثریت مردم ایران را تشکیل میدهند به دلایل گوناگونی وارد فاز اعتراضاتی از جنس قیام دیماه ۹۶ یا اشکال دیگری از مبارزه به این منظور نشدهاند. بر خلاف تصویرسازیهای رایج در فضای رسانههای فارسی زبان، بدون نیاز به تلاش و جستجو به راحتی و بدون نیاز به صرف زمان در جامعه ایران افرادی از طبقه متوسط و بالاتر یافت میشود که نه تنها با این اعتراضات همدل هستند که به نتیجه رسیدن آن چشم امید دارند. شاید نتوان تخمین دقیقی از کمیت چنین افرادی ارائه داد اما میتوان با قاطعیت از پرشمار بودن آنها صحبت کرد. همانطور که ذکر شد دلایل این عدم مشارکت متنع است اما دو عامل برجسته در این میان نیاز به تاکید ویژه دارد:
■ ۱: اکثریت جامعه ایران − یا میتوانید بخوانید بخش عمده مخالفان نظام حاکم − هنوز به ایجاد تغییر حکومت بدون نیاز به دخالت مستقیم خودشان باور یا امید دارند. جدای از آنکه چنین باوری درست یا نادرست است یا چنین امیدی محلی از اعراب دارد یا ندارد میتوان از خود پرسید اگر به فرض بشود بدون دخالت مستقیم و پرداخت هزینه گزاف سقوط جمهوری اسلامی را به چشم دید آیا ارزش ندارد که کمی بیشتر فشارها را تحمل کرد؟ چرا که نه؟! یا وقتی حرکت نظام حاکم به سمت سقوط قابل مشاهده است آیا بهتر نیست کمی بیشتر صبر کرد و فضا را بیشتر سنجید؟
عدهای باور دارند مرگ رهبر نظام نزدیک است و ایجاد تغییرات جدی در شیوه حکومت در پی این مرگ مسجل است. عدهای باور دارند جمهوری اسلامی آنقدر ضعیف و ناتوان شده است که تحریمهای اقتصادی شدید این نظام را به زودی وادار به تسلیم خواهد کرد. عدهای ترامپ را مرد عملی میدانند که بالاخره جمهوری اسلامی را به زانو در خواهد آورد و...
هر کدام از اینان نیز نشانههایی در تایید حدس و امید خود در دست دارند که برای خود آنان قانع کننده است بنابراین ممکن است با خود فکر کنند چند ماه خریدن تخم مرغ هزار یا دو هزار تومانی به دریافت حکم ۱۰ یا ۲۰ سال زندان میارزد. یا ممکن است با خود فکر کنند حالا قیمت دلار به دوازده هزار تومان رسیده بگذار به بیست هزار تومان نیز برسد و نظام سقوط کند اما من کشته نشوم.
■ ۲: تا زمانی که از دل مجموعه نامنسجم موسوم به "اپوزیسیون" یک آلترناتیو مشخص برای جایگزینی نظام حاکم ارائه نشود که قابل تخیل، قابل سنجش و قابل پیگیری باشد احتمال تبدیل اعتراضات گسترده شده به شهرهای ایران به اعتراضات میلیونی و هماهنگی که قابلیت ویران کردن نظام حاکم را داشته باشد کم است. شاید در اثر یک رخداد یا ایجاد یک موج احساسی در یک مقطع زمانی شاهد تظاهرات میلیونی باشیم اما نمیتوان به استمرار و فشردگی اعتراضات گسترده و سراسری برای پایان دادن به کار جمهوری اسلامی امید داشت. پتانسیل شکلگیری فوری چنین اعتراضاتی در جامعه ایران وجود دارد اما بالفعل شدن آن نیاز به مقدماتی دارد.
پرسش همگانی: چه خواهد شد؟
انبوهی از مردم ایران با این سوال درگیر هستند که پس از سقوط نظام فعلی چه حکومت جایگزین آن خواهد شد؟ نامشخص بودن پاسخ این سوال و فقدان یک اپوزیسیون سازماندهی شده و متمرکز که قابل بررسی و قضاوت باشد باعث شده صبر به کنشگری عجولانه ترجیح داده شود. امروزه این جمله از دهان جوانان تحصلیکرده یا نخبگان معتقد به اصلاحناپذیر بودن نظام زیاد شنیده میشود که "برویم در اعتراضات شرکت کنیم بگوئیم ما کی هستیم؟ " یا "ما که به سلطنت یا قدرتگیری این فرد یا آن گروه سیاسی اعتقادی نداریم به جایش چه چیزی مطرح کنیم؟ " یا این عبارت زیاد شنیده میشود "بگذار فعلا این فرد یا آن گروه سیاسی پدر جمهوری اسلامی را در بیاورند تا یک چیز درست و حسابی شکل بگیرد آن وقت میرویم کار را یکسره میکنیم." عباراتی از این دست فروان است. از طرفی دیگر آگاهی مردم نیز افزایش یافته است. آنها نمیخواهند بلایی که در سال ۵۷ به سر ایران آمد دوباره با اعتماد بی دلیل و بی پایه تکرار شود.
آنچه قابل پیشبینی و آنچه فعلاً غیر قابل پیشبینی است
سررشته امور از دست حکومت خارج شده است. بیشتر گمان میرود که جمهوری اسلامی امکانی برای تاب آوردن در برابر تحریمهای اقتصادی دولت آمریکا نداشته باشد.
یکی از اشتباهات رایج در نظرات فعالان سیاسی ایرانی به خصوص طرفداران اصلاحات، طرفدارن محمود احمدینژاد، پارهای اصولگرایان و آنانی که به هر دلیل مخالف کنشگری مردم ایران به شیوه قیام دیماه ۹۶ هستند، آن است که چه از منظر مخالفت و چه از منظر موافقت به گزینه مذاکره و دستیابی به توافق بین جمهوری اسلامی و دولت ترامپ اهمیت زیادی داده میشود. اما واقعیت آن است که جمهوری اسلامی قادر به تجدید نظر در هیچ یک از اصول و فروع خود نیست: نه حجاب، نه سوریه، نه لبنان، نه یمن، نه نظارت استصوابی، نه رابطه با آمریکا، نه آزادیهای سیاسی و نه آزادیهای اجتماعی و نه هیچ چیز دیگری. عقب نشستن حاکمیت از هر یک از این موارد نه به معنای استحاله درونی نظام که به معنای آغاز فروپاشی شاکله ایدئولوژیک حاکمیت است. کوتاه آمدن از هر یک از این موارد به معنای امکان کوتاه آمدن از همه موارد دیگر است. به نتیجه رسیدن فشارهای بینالمللی به جمهوری اسلامی در هر زمینهای به معنای امکان اعمال دور جدیدی از فشارهای برای ایجاد هر نوع عقب نشینی دیگری است. خواه موضوع فشارهای جدید تسلیحات نظامی و خواه مسائل حقوق بشر. این مسئله از ترسهای جدی شخص رهبر ایران است که تسلیم در برابر فشار خارجی در زمینه تسلیحاتی یا سیاسی باب فشارهای بینالمللی در زمینه مسائل حقوق بشری را نیز بگشاید.
به همان دلیلی که نظام اسلامی قادر به مقابله با فساد گسترده رواج یافته در ساختار خودش نیست، اصلاحطلبان نیز قادر به اصلاح ساختارهای غیرقابل انعطاف نظام نیستند. پی و بنیاد هر نوع اعتمادی تخریب شده است. موجی از میل به مهاجرت در بین ایرانیان به حرکت در آمده است، داراییها در حال تبدیل به ارز و طلا هستند، بی ارزش شدن پول ملی و از بین رفتن ارزش پس اندازهای کوچک به همراه موج گرانی سبب شده است هر نوع برنامهریزی برای تشکیل زندگی یا پیشرفت اقتصادی و رفاهی در آینده بر باد رود. هر روز بر تعداد آنانی که روزانه زندگی میکنند و برای آینده کوتاه مدت نیز برنامهای ندارند افزوده میشود. رفتار حکومت با آنان هر روز بیشتر شبیه به رفتار دولتها با اسیران جنگی میشود. بخش اعظم آنان جوانانی هستند که هنوز فرصت چند دهه زندگی در نظام سیاسی و اجتماعی جدید را دارند. رویاهای آنان از آنان گرفته شده است و رویای دیگری جز سقوط نظامی که عامل تباه شدن زندگی آنان بوده است باقی نمانده است. اینان در آستانه قیاماند؛ هنوز به خیابان نیامده و هنوز شعارهای خود را مطرح نکردهاند. تاثیر آنان در محیطهای اجتماعی خودشان قوی است و قابلیت تغییر و شکلدهی به اعتراضات را دارند. نیروی قدرتمند طبقه کارگر ایران نیز هنوز به میدان نیامده است. آنان در مرز بین زندگی انسانی و تقلا برای بقا هستند. مخارج کمرشکن و سفرههای مصرف آنان به قدری تحلیل رفته که در مرز گرسنگی هستند. بعد از پروتئین حیوانی، میوه و سبزیجات نیز از زندگی آنان حذف شده و کرایهخانه برای آنان تبدیل به کابوسی سیاه شده است. آنان آخرین چنگها را به ریسمان زندگی و بقا میزنند و در آستانه یک انفجار غیر قابل کنترل هستند.
جمعبند
بر اساس آنچه گفته شد:
■ ۱: هنوز زود است تا فردی یا گروهی ادعای رهبری اعتراضات برای روند فروپاشی نهایی جمهوری اسلامی را مطرح کند. چون پتانسیل رهبری در موردی هنوز بالفعل نشده است. آنچه تا کنون اتفاق افتاده است تنها نشانههایی از توفانی است که در راه است.
■ ۲: هنوز برای گمانه زنی دقیق آنچه جایگزین نظام فعلی خواهد شد زمان لازم است. گرچه میتوان تا حدودی درباره خواستها و مطالبات مردم ایران گمانهزنی کرد و احتمالاتی را برای پاسخگویی به این مطالبات مطرح کرد.
■ ۳: نه عقلاً و نه اخلاقاً کسی مجاز نیست درباره شجاعت یا عدم شجاعتی ملتی که بنا به ملاحظات ملموس و قابل درک وارد اعتراضات گسترده و سراسری نشده است قضاوتی ارائه دهد یا آنان را متهم کند. القای ضعف و خوارداشتِ مردم ایران و گرایش خواهان آزادی و عدالت بیش از آنکه تحریک کننده آنان باشد در خدمت بقای نظام فعلی و از بین برنده ایدهها و خودباوریهاست.
■ ۴: اغلب تفاسیر ارائه شده از آنچه تا کنون رخ داده برای تایید یا رد یک جریان سیاسی شاید از نظر فرصتطلبی رایج در معادلات قدرت قابل درک باشد، اما نسبتی با واقعیت ندارد؛ و مهمتر اینکه نمیتواند ملاکی برای پیشبینی آینده سیاسی ایران بر مبنای چنین فرصتطلبیهای پیشدستانهای باشد.
■ ۵: وقوع تغییرات بزرگ در ساختار سیاسی ایران قطعی است گرچه فعلا تعیین کیفیت و نتیجه این تغییرات بسیار دشوار است.
از همین نویسنده
- رجزخوانی با کدام پشتوانه؟
- بسیاری از مردم فکر میکنند رژیم در آینده نزدیک فرو میپاشد – گزارش میدانی
- حدس و گمان درباره جانشین رژیم ولایی – گزارش میدانی
- بنبستی به نام وضعیت عادی − گزارش میدانی
نظرها
داود بهرنگ
(1) با سلام ما ایرانی ها [خواسته یا ناخواسته] در عصر روشنگری [عصر تصدیق ـ تکذیب های عقلی] به سر می بریم. در موقعیتی قرار داریم که اکثریت "مردم" خواستار تغییر حکومت ـ و در برخی موارد خواستار نابودی آن ـ اند. حکومت ایران ضد بشر و ضد دمکراسی و ضد آزادی است. اگر نبود؛ درک و دریافت این معنا ـ که "مردم" چه می خواهند ـ ممکن بود و چون نیست ممکن است با "حوادث غیر مترقبه" روبرو شویم. "غیر مترقبه" را ما یک بار در چهار دهۀ پیش در ایران تجربه کرده ایم. شاهنشاه آریامهر خوابش را هم نمی دید. سرهنگ قذافی هم؛ صدام هم. [این هر سه رجز می خواندند.] من این جا در رابطه با "حوادث غیر مترقبه" دو مورد را [بی آن که به تحلیل و چرایی اش بپردازم] می آورم. اولی انعکاس دیدگاه "کنت گوبینو" است و مخاطبش کسانی اند که تاکتیک "فرار به جلو" را برگزیده اند و از سر ناآگاهیِ تاریخی شعار "هَل مَن مبارز" سر می دهند. دومی هم انعکاس دیدگاه "کنت گوبینو" است که بیشتر شرح حال ما ـ قربانیان ـ است؛ تا بدانیم گره کار کجاست و ما چرا هزار سال است دور خودمان می چرخیم؟ پیش از هر چیز لازم می دانم که بگویم "مردم" واحد کنشگر نامتعین و پنهان از دیده ای است که مثل تیرِ غیب [و نادیدنی] عمل می کند. این معنا در ـ عصر روشنگری ـ در جوامعی شکل می گیرد که جامعه آزاد و دمکراتیک نیست. "مردم" در این وضعیت حاصل ضرب خود به خودی "چند عدد" است که (1) حاصل ضربش معلوم نیست که چند است و (2) حاصل ضربش ـ در هر حال ـ قابل تجزیه به واحد تشکیل دهنده خود نیست. برای مثال ـ در ایران امروز ـ آخوند نفرت عمیق "مردم" را می بیند. می فهمد. حس می کند. می داند. ولی آن را در چهرۀ تک تک آحاد نمی بیند. آن را در رفتار تک تک آحاد نمی بیند. دیدنی هم نیست. این عاملِ کنشگرِ پنهان از دید ها ـ که در شرایط ویژه ای شکل می گیرد و بنا به سرشتی که دارد گول زننده عمل می کند ـ اسمش "مردم" است. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) یک) نوع رابطه ایرانی با مقولۀ حکومت گوبینو می نویسد: "باید اذعان داشت که هویت ملی برای ایرانیان مفهومی ندارد و ایرانیان از دوران بعد از اسلام به این سو به این اهمیت نداده اند که چه کس یا کدام طایفه در سرزمینشان بر مسند حکومت نشسته است. آنان روی کار آمدن یا سقوط یک حکومت را با نگاهی آکنده از بی تفاوتی می نگرند. برایشان مهم نیست که هیئت حاکمه با آنان بیگانه یا هم وطن آنان است. این امری باورنکردنی برای یک اروپایی است اما برای فرد ایرانی مهم نیست. می توان گمان برد که ایرانی تن به حکومت هر کس و هر طایفه ـ چه شرقی و چه غربی ـ می دهد... ایرانی در موارد بلبشو به خودش فکر می کند. گفتن این که آی دشمن است و می کُشد و می بَرَد و بی ناموسی می کند و هر حرف تحریک آمیز دیگر از این دست در ایرانی اثر ندارد. این حرف ها را کسانی وقتی روس ها در سال 1827 به ایران حمله کردند بر زبان راندند. کسی اعتنا نکرد. وقتی هم روس ها ـ پس از تجزیه و جدا کردن 4 ایالت ـ از ایران رفتند مردم به این نتیجه رسیدند که آن قدرها هم که می گفتند هولناک نبود. افراد عاقل از این که بی جهت خودشان را برای خطری واهی به کشتن نداده اند بیش از پیش خوشحال بودند. [گاه و بیگاه شنیده می شد که می گفتند روس ها] بهای هر جنسی را که می خریدند با پول خوب و به تمام و کمال می پرداختند. پس از این تاریخ هم هر سال تعداد زیادی از اهالی سر حدات به قفقاز در مستملکات روسیه مهاجرت کرده اند. کسانی هم بودند که می گفتند: وقتی آدم از ارباب خود راضی نباشد راه حل ساده آن است که ارباب دیگری بیابد... کم نبودند کسانی که به خود من می گفتند کاش سراسر شمال ایران را روسیه به تصرف در آورد... من می خواهم این نتیجه را بگیرم که برای ایرانیان این که حکومت در اختیار چه کس است اهمیت ندارد. (213 ـ 214) گوبینو در ادامه در بارۀ اعتقادات دینی ایرانیان می نویسد: ایرانیان چنان از دین و مذهب سخن به میان می آورند که انگار از قدیسین اند. اما حقیقت این است که یک نفر از هر 20 نفر ایرانی را حتی نمی توان گفت که بدانچه می گوید باور داشته باشد. این که چگونه یک ملت را می توان به تظاهر و ریاکاری همگانی واداشت و عادت داد ـ چنان که کسی را نفریبد اما هر کس آن را بپذیرد [چنان که آن را نادیده بگیرد] ـ جای بحث و بررسی دارد. این یک مسئلۀ فلسفی ـ اخلاقی و سیاسی بسیار شگفت انگیزی است. (225) ادامه در 3
داود بهرنگ
(3) سه) حکومت در ایران گوبینو در بارۀ حکومت در ایران [تا پیش از مشروطه] می نویسد: حکومت در ایران عبارت از کس است. کسی که جامعه را با به کار گیری زور به انقیاد در می آورد. عنوان این کس "پادشاه" است. وی بنا به تعریف "فرمانروای بالفعل" است و جنبۀ قانونی و مشروع ندارد. [دومی را در برخی دوره ها داشته و اما ضرورت ندارد.] (272) حکومت در ایران عبارت از قدرتی است که "بالفعل" آن را پادشاه در اختیار دارد. (273) در مراسم رسمی که در ایران برگزار می شود به روشنی می توان دید که پادشاه عبارت از دولت نیست و بلکه ما فوق آن است و جایگاهش در بیرون از دایرۀ دولت و مستقل از آن است. (274) در ایران "صدر اعظم" که منصوبی پادشاه است [در زندگی روزمره ] نمایندۀ ملت [و همزمان دست نشاندۀ پادشاه] است. این را در مواردی که غزنوی و سلجوقی و مغول و تیمور در ایران فرمانروایی کرده اند بهتر می توان دید و فهمید. بر این اساس پادشاه در ایران می تواند تا به حد بیگانه ای که در رأس سلسله مراتب دولتی است بر مملکت فرمان براند و همزمان مستقل و مافوق دولت باشد. دولت آن "صدر اعظمی" است که نسبتش با مردم "خودی" است و [اما] وی را پادشاه به کار می گمارد و وی ـ در هرحال ـ دست نشاندۀ پادشاه است [که پادشاه "فرمانروای بالفعل" است.] و پادشاه در ایران همیشۀ فرد "نیکوکار و خود کامه" ای است که سایه اش بر سر مردم است و [همیشه عجالتاً] رضایت داده که کارهایی به نفع مردم صورت بگیرد. (273 و 274) با احترام داود بهرنگ منابع: "آرتور دو گوبینو" از بانیان نگرش "نژاد شناختی رفتار" در تاریخ است که به بررسی رفتار اقوام از جنبۀ نژاد شناختی می پردازد. چنین نگرشی البته بی معنا و یاوه [و کنار گذاردنی] است. وی اما سه سال ـ حد فاصل 1855 تا 1858 ـ در ایران به بررسی رفتار ما ایرانیان پرداخته است و در بازگشت به فرانسه کتابی به اسم "سه سال در آسیا" نوشته است که این کتاب با همین عنوان به فارسی ترجمه شده است. [ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی ـ سلسله انتشارات نشر قطره ـ چاپ اول 1383] نقل قول های من از این کتاب است و اعداد داخل پرانتز شماره صفحات از این کتاب است.]
شاهین
نویسنده تحلیل خوب و عینی از شرایط کنونی ایران ارائه کرده است. چه خوب که ما چنین تحلیل گرانی داریم که نگاهی واقعی و عینی به امور دارند. بی گمان رژیم جمهوری اسلامی نمی تواند در کشور نوعی ثبات اجتماعی- اقتصادی بدون تشنج زدایی خارجی و تا اندازه ای داخلی به وجود آورد. جمهوری اسلامی اسلامی البته نیازی ندارد که حقوق بشر را رعایت کند تا بماند. رژیم می تواند بماند به شرطی که به یک دیکتاتوری متعارف بجای ایدئولوژیک تبدیل شود. حقوق بشری شدن رژیم بیشتر به عملکرد نیروهای داخلی و مدنی بر می گردد تا فشارهای خارجی. آمریکای ترامپ می خواهد جمهوری اسلامی را به یک رژیم متعارف آسیایی تبدیل کند تا یک رژیم آزاد و دمکراتیک. این دیگر هنر و کاردانی مردم و جامعه مدنی است که بکوشند تا ایران را نه فقط متعارف که دمکراتیک کنند.
bijan
مردم ایران در شرایط بی عملی قرار دارند . دانشگاه که همیشه کانون اعتراضات بود ساکت و منفعل است . وقتی نیروی خارجی در حالت تهاجمی است مانند انچه ترامپ میکند مردم غالبن تماشاچی و نظاره گر میشوند و منتظر نتیجه جدال طرفین ( قبل از فسخ برجام ما شاهد تظاهرات گسترده دی ماه بودیم که حالا نیست ! ) نظام به ناتوانی مردم در همبستگی و پشتیبانی از اعتراضات گسترده پی برده و سخنان اخیر رهبر حکایت از اطمینان او به کنترل اوضاع است .آندسته اپوزیسیون دل خوش به اقدامات ترامپ در جهل مرکب اند و واقعیت جامعه ایران را نمی شناسند .!!
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند
بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟ بر کدام مُردهی پنهان میگرید این سازِ بیزمان؟ در کدام غار بر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه، این پنجهی نادان؟ بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند بگذار برخیزد! زاری در باغچه بس تلخ است زاری بر چشمهی صافی زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است زاری بر شراعِ بلندِ نسیم زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است. بر برکهی لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحهگوی تباهی؟ مطربِ گورخانه به شهر اندر چه میکند زیرِ دریچههای بیگناهی؟ بگذار برخیزد مردمِ بیلبخند بگذار برخیزد! ۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲
"چنین گفت بامداد"
چنین گفت بامداد: بگذار برخیزد مردم بی لبخند این مردم بی لبخند بگذار که برخیزد از خواب گرانش شد بیدار که برخیزد این مردم اندُهمند بسیار زند لبخند چون بگسلد او این بند؛ بگذار که برخیزد این مردم بی لبخند برخاسته چون الوند غولی ست رها از بند هربار که برخیزد از حوزه و از بازار وز شیخ جنایتکار بینی که بود بیزار اجبار که برخیزد این مردم بی لبخند آسوده اگر یکچند در خواب مپندارش: هشدار، که برخیزد! این تفرقه در گفتار از تازی و از تاتار دانی که خطا باشد پندار که برخیزد کم گو دلم آزرده مرغ سحر افسرده زان شمع فرو مرده یادآر، که برخیزد سعید یوسف
ایران سرزمین تظاهرات, اعتصابات و راه پیمایی هاست.
طبق آمار خود دولت در عرض چند سال گذشته, به طور روزانه, در یک یا چند شهر بزرگ در ایران, همزمان اقداماتی نظیر تظاهرات, اعتصاب, راه پیمایی,... از سوی مردم انجام گرفته است. ایرانِ چند سال اخیر سرزمین تظاهرات, اعتصابات و راه پیمایی ها (تقریبا به صورت روزانه) است. و شاید با بالاترین درصد در جهان برای اقدام های مستقیم از سوی شهر وندان. مردم خیلی وقت است که به خیابانها آمده اند, اما این حضور مردم بیشتر شامل حرکاتی متفرق و ناهماهنگ شده می باشد. شاید مشکل کار این نباشد که مردم هنوز به خیابان و "صحنه" نیامده اند, بلکه شکل های اعتراضات هماهنگ نشده ای کنونی است که نیاز به تحول و گذار به مرحله بعدی را دارد: یک شبکهء هماهنگی کنندهء سراسریِ, کشوریِ. پیروزی اعتراضات و اعتصابات اخیر کامیون رانان نمونه ای مثبتی است از هماهنگی در یک سطح سراسری و کشوری. کارگران راه آهن مثال خوب دیگری. نظر دوستان را جلب میکنم به بخشی از یک مقاله در سایت "نقد اقتصاد سیاسی" در روششناسی مبانی آزادی / علی رها اعتراضات کنونی که خصلتی همگانی پیدا کرده، علت وجودیاش را مدیون خود است و نمیتوان محتوای مثبت آنرا صرفاً به واکنشی منفی تقلیل داد. درست است که با تحرکاتی اعتراضی مواجهایم اما تداوم و قوام گرفتن حیات خودپوی آن، مستلزم خوداگاهی نسبت به ذات ایجابی خویش است. جنبشی که «غایت» خود را در خود نیابد، خود ـ سرنوشتساز نیست و در کشمکشی مداوم با آنچه نمیخواهد، با «غیر»، خود را فرسوده میکند. جنبشی که صرفاً خود را با ضد خودش تعریف کند هنوز در خود ریشه نبسته، و خودواسطهگر نشده است.
روزبه
سخنهای نویسنده و نکتهبینی کاربر داوود بهرنگ بسیار آموزنده هستند. من با نتیجهی ۳ نویسنده موافق نیستم. "مردمی" که در یک سناریوی فرضی (آرایش نیروها، درماندگی حکومت، وضع اقتصادی، باورمندی به یک آلترناتیو، پارامترهای خارجی، و غیره) به خیابان میآید، همین "مردمی" است که امروز به خیابان نمیاید؟ اگر یک جنبش مردمی علیه رژیم اسلامی روی دهد، باید بتوانیم آن را توضیح دهیم، و اتفاق افتاده همیشه قابل توضیح است - کم و بیش. هم اینکه اکنون "مردم" به خیابان نمیآید قابل توضیح است؛ هم وقتی یا اگر زمانی به خیابان بیاید قابل توضیح است. این گونه نگاه کردن به موضوع یعنی هیچ زمان نمیتوان و نباید در مورد جنبشها (یا نبود جنبش) داوری ارزشی نمود. این زاویه بسته، بخشی از واقعیتها را پوشیده نگه میدارد. من تصور (فرض) میکنم که نویسنده در ایران زندگی نمیکند. "مردمی" که انتظار حضورشان را در خیابان میکشیم و نبودشان را در این برهه "توضیح" میدهیم همان مردمی هستند که در مغازه و پیادهرو و تاکسی و اتوبوس و مترو و استادیوم و غیره، طی روز میبینیم؛ همان مردمی که ۲۰ میلیون پروندهی باز در دادگستری علیه یکدیگر دارند؛ همان مردمی که میدانند اگر "زرنگ" نباشند (حتا در خریدن یک بسته آدامس) "سرشان با کلاهشان برداشته میشود"؛ همان مردمی که اگر کوچکترین امکانی داشته باشند میخواهند از کشور خارج شوند. این مردم مایهی جنبش همگانی فردا خواهند بود؟ آیا دادههای روانشناختی اجتماعی نباید جایی در "توضیح"مان منظور شود؟ آیا "مردمی" که امروز به خیابان نمیآید همان "مردمی" خواهد بود که در فردای فرضی میآید؟ به نظر من رژیم اسلامی ارزشهای اجتماعی را مبتذل کرده، از جمله ارزشهای دینی را، و از این قبل سود بسیار برده و میبرد. پوزخند حکیمانهی مردم به همهی ارزشها که آنها را به پرداخت هزینهی شخصی دعوت میکند آنها را از جنبش همگانی دور نگاه داشته.
الیزابت
چه خوب که در مورد اوضاع سیاسی-اجتماعی ایران نوشته ای در سایت زبانه آورده شد که لا اقل مخاطب خود را به جای کامنت گذرای ی مبتذل و شلیک اراجیفی ترامپ گونه، به اندیشیدن و پرسش کردن تشویق می کند. احساس این است که در زمانه اتفاقی رخ داده است و نوشته ها و سر خط خبرها مسولانه تر درج و نشر می شوند. که اگر چنین باشد، بسیار مبارک است.
ایرج رشتی
یک بر داشت فهرست وار , ولی سطحی از مبارزات در ایران. همه چیز را به آمدن به خیابان خلاصه کرد ن و گریه و زاری که ما رهبر ی نداریم ,یعنی چشم بستن از شعار ها ی مهم جامعه ایران . رهبری تمام این جنبش ها در شعار محوری آزادی بیان, مرگ بر دیکتاتور( فعلن خامنه ای) و در حول شعار تشکیل مجلس موسسان باید دید. نویسنده محترم ابدا در این مقاله طولانی اسمی از مجلس موسسان نبردند.. افراد و رهبران جنبش های اجتماعی به اندازه کافی همین الان در ایران برای بخش ها و اقشار مختلف حضور دارند. ولی دراز مدت همین شعار محوری , مجلس موسسان و تتوین قانون اساسی نو هدف میباشد . رهبری جامعه هم از همان طریق مجلس موسسان به ثمر میرسد. در نتیجه مجلس موسسان رهبری جامعه آزاد ایران را بدست میگیرد. یک لحطه فکر کنید کی در ممالک دموکراتیک و آزاد رهبری میکند؟ همان قانون اساسی از طریق پارلمان و انتخابات آزاد. در اینجا بحث رهبری موروثی و افراد بحثی است انحرافی که به دیکتاتوری ختم میشود . سعی دارد دوباره افراد نا لایق و بی عرضه ای را ( به شهادت تاریخ) با تبلیغات سر سام آور به قدرت برسانند. هر ژورنالیستی با یکی دوتا جلسه در واشینگتن یا جای دیگر حرکت اجتماعی وسیع ایران را با خانه پدری خود اشتباه گرفته. و خودشان هم برای خودشان رهبر درست میکنند. معمولن یا بچه آخوند هستند و یا افراد با ژن خوب موروثی . . ایرج رشتی
حبیب
مقاله خوبی بود. نکات آقایان داوود بهرنگ و روزبه در کامنت ها بسیار مهم و قابل تامل است. من می خواهم نقل قولی بکنم از یکیدیگر از کاربران رادیو زمانه که متاسفانه بخاطر نمی آورم کی و زیر کدام مقاله بود که « آزادی هیچگاه دغدغه ما ایرانیان نبوده است». به نظرم هنوز هم نیست. هنوز اکثریت ایرانیان من جمله به جرات می گویم عمده روشنفکران، دموکراسی و آزادی رو بعنوان یه ارزش حقیقی به خود نباورانیده اند. نقل قول معروف جوان مجارستانی در انقلاب ۱۹۵۶ که « نان نداشتیم ولی آزادی می خواستیم» را فرسنگها از نگرش و باورها و ارزش هایی که تک تکایرانیان بدان قایل اند دور می بینم. ما نان می خواهیم، زیاد هم می خواهیم. نان و حجاب و الکل نهایت آزادی بسیاری شاید هم اکثریت ما ایرانی ها است، حداقل در مقطع کنونی.