● پرونده ویژه ۳۰ سالگی پایان جنگ
دادخواهی در جنگ با ناشهروندان؛ زخمها هنوز فریاد میکشند
شاهد علوی- دادخواهی در مورد کُردها در گام نخست باقی مانده و میماند. رنجی که به آنها تحمیل شد به رسمیت شناخته نمیشود و قربانی بهخاطر آنچه رخ داده سرزنش و البته مجازات میشود.
جنگ که پایان مییابد، زخمهای بازماندگان جنگ سر باز میکند. تا جنگ هست، ناگزیریِ تلاش برای زنده ماندن -که گاهی اسمش را مبارزه برای پیروزی میگذارند و گاهی مقاومت برای زندگی- زخمها را اگر چه عمیق اما بیصدا نگه میدارد. زخمها بیآنکه بدانند تلنبار شده در وجودشان خانه میکنند. نه! خانه نمیکنند، وجود بازماندگان را تسخیر میکنند.
آنچه از جنگ به جا میماند زخمهای عمیقی است که با خاموش شدن صدای گلولهها به زبان درمیآیند. فریاد میکشند خسته و رنجور از روزها، ماهها و سالهایی که به آرامی، متانت و صبر صدا کردهاند و پاسخی نیامده است.
دادخواهی تلاشی است برای شنیدن این فریادها، آخرین تلاش برای انسانی که زخمی عمیق تسخیرش کرده است. زخمی که خون گرمش سر باز ایستادن ندارد.
دادخواهی جستن فرصت کوتاهی است پس از جنگ و پیش از صلحی که حاصل نمیشود مگر با درمان زخمهای بازمانده از جنگ.
دادخواهی راهی است برای رهایی از رنج و جز با برآمدن حقیقت حاصل نمیشود و حقیقت همان گمشدهای است که جنگی بی حاصل با مدعای تملک آن آغاز شده است. دور باطل!
اما آنها که نظم یافتن دوباره را به نام آشتی تحمیل میکنند راهی برای جَستن از این دور مییابند. برخی زخمها درمان مییابد و انسانهایی که از پس این زخمهای تیمار شده سر برآوردهاند، میشوند نماد صلح و آرامش پس از جنگ. این در هر دو سوی جنگ دیده میشود اما جنگ برای همه هیچگاه پایان نمییابد. زخمهای بسیاری انکار میشود و تلاشی دشوار برای بستن راه خون آغاز میشود. میکوشند زخمهای درمان نشده، فریادهای نشنیده و آوارهای سنگین را بپوشانند و دادخواهی پیش از آنکه آغاز شود، به پایان میرسد.
●●●
جنگ همچنان که برای همه به یکسان پایان نمییابد، برای همگان هم همزمان شروع نمیشود. دادخواهی همیشه در کار است و انکار همیشه در کمین.
کُردها در ایران از جمله گروههای انسانی درگیر در جنگی طولانیاند که ظاهرا پایانی بر آن متصور نیست. صدای گلولهها شاید خاموش باشند یا گاه و بیگاه شنیده شوند، اما فریادهای دادخواهی در پس تلاشی بینتیجه برای انکار و دفنی ناشیانه چنان بلند شنیده میشوند که حباب توهم استقرار هر گونه صلحی را میترکانند.
دادخواهیای در کار نیست. زخمها روی هم تلنبار میشوند و جنگ هر بار به شکلی رخ مینماید. جنگ برای کردها با حمله و لشکرکشی حکومت مرکزی به کردستان شروع شد، حملهای به گفته روحالله خمینی برای برخورد کردن با کسانی که از کفار بدتر بودند و با جنگ هشت ساله ایران و عراق ادامه یافت و با اعدام، تحمیل فقر، توسعه نیافتگی و سرکوب، دائمی شد.
زخمها بیشتر شد، عمیقتر و دردناکتر.
●●●
دادخواهی با به رسمیت شناخته شدن و ارادهای برای جبران نسبتی روشن دارد. درد کشیده از رنجی که برده سخن میگوید و آنکه رنج را بر او تحمیل کرده یا حکمیت این دادخواهی بر عهده اوست با به رسمیت شناختن این رنج میکوشد زخم را التیام دهد و گامهای رها شدن از ترومای زخم را بردارد. شناختن عامل تحمیل رنج، مسئولیتپذیر کردنش، اعاده حیثیت یا تکریم قربانیان، جبران خسارات -هر چند این خسارات به معنای دقیق کلمه هیچوقت جبران نمیشوند- آسیبدیدگان یا بازماندگان و اجرای عدالت در مورد تحمیل کنندگان رنج.
در مورد کردها دادخواهی در همان گام نخست باقی مانده و باقی میماند. رنجی که به کردها تحمیل شد به رسمیت شناخته نمیشود. قربانی بهخاطر آنچه رخ داده سرزنش و البته مجازات میشود.
●●●
دادخواهی از حقوق شهروندان در جوامع مدرن است. در جوامع ماقبل مدرن اگرچه نظام مجازات و گونهای از بازخواست وجود داشته است اما چون حقوق انسان تابعی از اراده حاکم بوده و انسان مستقل از قدرت حاکم هیچ حقی نداشته است، دادخواهی هم به معنایی که امروز میشناسیم موضوعیت نداشته است.
در جوامع مدرن نیز تنها شهروندان از این حق برخوردار بودهاند. یعنی برخی از ابنا بشر به اراده قدرت و رای اکثریت -نه لزوما اکثریت در معنای عددی که در نسبت با قدرت- شهروند به حساب آمده و از حق دادخواهی و جبران و التیام برخوردار بوده و برخی از آنان از این حقوق محروم بودهاند چون شهروند به حساب نیامدهاند.
ناشهروندان، از دایره قانون و حقوق شهرودی بیرون رانده شدهاند. این ناشهروندان زمانی بردگان، در عصری زنان، زمانی مجنونان و دورهای سیاهان یا بومیان یا غیرخودیها -مثلا نامومنان- بودهاند.
روشن است که در زمانها و مکانهایی گروه ناشهروندان ترکیبی از این گروهها و سایر گروهها بوده است. شهروندی در عمل و نه در مبنای تئوریکش هم ارتباط معناداری با ثروت داشته است و فقر اغلب شهروند را چنان بیدفاع کرده که حق دادخواهی از او سلب شده است.
ایدئولوژی و دولت ملی نیز در مقاطعی و در زمانهایی این قابلیت را دارند که شهروند را به سطح انسان برهنه عاری از حقوق فرو بکاهند.
●●●
کردها در مقام مردمانی آسیبدیده از جنگی که به آنان تحمیل شد -جنگ حکومت مرکزی علیه کردها- و جنگ مقاومت در برابر انکار -جنگ ایدئولوژی حاکم علیه مخالفان سیاسی، کولبران و اهل سنت- از حق دادخواهی بیبهره ماندهاند.
کردهای آسیبدیده در جنگی که در آن به اجبار سهیم شدند -جنگ هشت ساله ایران و عراق- اما به هیات شهروندانی ایرانی درآمدند که صدای داخواهیشان شنیده شد و برای التیام زخمهایشان به آنان امتیازاتی خاص شهروندان خاص رسید.
در دو جبهه دیگر جنگی که علیه کردها در جریان است اما خبری از دادخواهی نیست. ناشهروندان، هنوز به مرحلهای از مدنیت نرسیدهاند که اصالت و سروری زبان حاکم، مرزهای حاکم، ایدئولوژی حاکم و فرهنگ و تاریخ به ورایت حاکم را بپذیرند و همچنان ناشهروند هستند، جان باختههایشان هنوز معدوم و زخمهایشان هنوز عفونی است.
این ناشهروندان عاصی هنوز هر روزه در زندانها و مرزها هدف قرار میگیرند. انسان برهنه فاقد حقوق شهروندی حقی برای دادخواهی ندارد و کشتنش هم نه مسئولیتافزا که امتیازی است برای حاکم چنانکه خون آلوده را با حجامت از خود دور میکند.
دادخواهیای در کار نیست. فریاد زخمهای ناشهروندان بلند است ...
- در همین زمینه
نظرها
aydin sooratgar
دوستان عزیز عکسی که در متن کار کرده اید مربوط به بمباران شیمیایی حلبچه در کردستان عراق است و نه بمباران سردشت. موفق باشید ----- با پوزش از خوانندگان و سپاس از شما. اصلاح شد. زمانه
داد از این بیداد
سیاستهای این رژیم از ابتدای بوجود آمدن بر مبنای حذف و ترد ناخودیها بنا نهاده شده است. تبعیض جزء جدایی ناپذیری از این نظام جمهوری اسلامی است. بهمین دلیل است که هیچ دوستی در اطراف و حتی بر روی کره خاکی ندارند، جز مشتی گروههای تروریستی که از پول مردم ایران ارتزاق میکنند. در میان خودیهای این جماعت آدمخوار هم کسان زیادی سربهنیست شدند، که همانند اینها آدمخوار بودند برای نمونه رفسنجانی کسی بود که دستور ترورهای داخل و خارج کشور را صادر میکرد، که یک شب در یکی از دامهای خود گرفتار آمد! بنابراین انتظار خودی بودن در کشوری که لیدرخودیهای خود را به راحتی آب خوردن در "استخر فرح" به لقاء الله میپیوندند انتظاری عبث است. ایران تنها کشوری در دنیاست که هر روز یک شهروند خود را در استانهای کردنشین یا میکشد و یا دستگیر میکند و در مقابل اینهمه بیعدالتی تمامی روزنامهها و اخبار آن کشور در "قبرستان سکوت" حتی یک خبر ازآن منتشر نمیکنند. ما در کردستان ایران کارمان به جایی رسیده که انتظار حقوق شهروندیمان را فراموش کردهایم و داد به دنیا میبریم از بیداد کشتار کُردها در ایران. جوان کولبر کُرد، جوان دوستدار محیط زیست کُرد، جوان موسیقی دان کُرد، جوان فعال تلگرام، جوان وبلاگیست، جوان حامی حقوق بشر و... اینها که عضو هیچ گروه و حزبی نیستند، چرا جمهوری اسلامی دست از کشتار نمیکشد؟ چندی است ماشین کشتار و ترورش را پرتوان روشن کرده است، به خیال سرکوب هر صدایی، و چپ و راست از جوانان این وطن میکشد! در این دوران کشتار کور، هر کس بزعم خود یار این زنگی مست شده، و در سکوت خبری بهترین جوانان این مرز و بوم را پرپر می کنند. کجایند آن مدافعان ایران یکپارچه که دم از ایران دوستی میزنند، مگر مردم کردستان بخشی از ایران نیستند؟ چرا همگی خفه شدهاید؟