حق حیات و شیوههای حفاظت از آن- نمونهی اعدام در ملاء عام
مهرانگیز کار- آیا اعدام در ملاء عام باعث نمیشود تماشاگران و بخشهایی از جامعه که از این گونه اعدامها باخبر و متاثر میشوند، حکومت را زیر فشار بگذارند تا به حق حیات احترام بگذارد و متوجه باشد که مردم نسبت به اعدام بیش از آن حساس و پرسشگرند که بتواند مجازات اعدام را به دلخواه صادر و اجرا کند؟
دیر زمانی نیست که جوامع بشری را با میزان ارج و منزلتی که برای حق حیات به رسمیت میشناسند، قضاوت میکنند.
معیارهای کهن در تمام جوامع بشری چنان بوده که به سهولت سلب حق حیات از اعضای جامعه میسر میشده و اغلب صورت حق به جانب به خود میگرفته است. فلسفهی وجودی قانون قصاص که قدمت دارد، با وجود رویکرد انسان قرن بیستم به اعتبار بخشیدن به حق حیات، هنوز در بخشی از جهان محترم است و علاوه بر آن اصطلاح هولناکی مانند «مهدور الدم» و «واجب القتل» حامل پیام تلخی است که گاهی سلب حق حیات را نسبت به افرادی خاص، بدون محاکمهی منصفانه به هر مسلمانی اجازه میدهد.
فقه اسلامی یک چنین پیامی را در خود دارد و هر گاه در قانون اساسی کشوری منبع قانونگذاری را موازین شرعی یا اسلامی تعیین کرده باشند، مصادیق قتل کسی که حکم شرعی بر هدر بودن خون او دلالت دارد، تعیین شده اما از آنجا که اغلب این مصادیق، روشن تعریف نشده، قاضی شرع با دست باز و بیترس از بازخواست که خاص نظامهای قضایی مستقل و سکولار است، حکم بر مراعات حقوق «قاتل» و معافیت او از مجازات صادر میکند.
در این موارد یقین قاضی بر این محور استوار است که جانی، خون کثیف و زیانباری را ریخته و مرتکب جرم نشده و به عکس زمین را پاک کرده است.
در این یادداشت اما تمرکز بر حق حیات است و پرداختن به قوانین اسلامی جمهوری اسلامی ایران را از حیث حق حیات و میزان پایبندی به آن به سلسله یادداشتهای دیگری میسپاریم که در راه است.
اینجا از شیوههای حفاظت از حق حیات مثالهایی نقل میشود که گاهی فعالان حقوق بشر به نیت ایجاد مانع در نقض حق حیات، آن شیوهها را اجرایی میکنند و به تجربه در مییابند که خوب میبود پیش از انتخاب، اثرات شیوهی مورد نظر را بیشتر بررسی و پیشبینی میکردند.
یک نمونهی مصداقی
اعدام در ملاء عام به قدری مشمئز کننده است که متون حقوق بشری و نویسندگان و فعالان حقوق بشری هرگز به خود اجازه ندادهاند تا از کنارش خاموش بگذرند.
در تاریخ اجتماعی ایران، همیشه، کم و بیش مجازات اعدام در میدان یا خیابانی با اعلام رسمی و قبلی انجام میشده و پشتوانهاش این بوده که ترس به جان کسانی بیفتد که روح و روان ناسالمی دارند و ممکن است بخواهند دست به جرم و جنایت بزنند. تاکنون با یقین کامل، اعدام در ملاء عام نقد شده است. اما چگونه میشود این قساوت را به صورت علنی دید و سکوت کرد؟
از تاریخ پیش از انقلاب که بگذریم و مبنای مطالعه در اینباره را همین چهار دههی اخیر قرار دهیم، دیدهها و شنیدهها حکایت دیگری پیش رو میگذارد که ما را در حفاظت از حق حیات زیر سلطهی جوامع استبداد زده، با مفاهیم پارادوکسیکال رو در رو میکند که باید به نتایج آن اندیشه کنیم.
مفاهیم پارادوکسیکال گاهی چنان ظهور میکنند که تصور میکنیم با شیوههای اتخاذی برای حفاظت از حق حیات، چه بسا از فرصتهای مردم برای اعمال فشار بر حکومت برای کاهش اعدامها کاستهایم.
تا سالها شاهد و ناظر بر بدنهایی انسانی بودهایم که آویخته به دار مجازات و بالاروندههایی مانند جرثقیل جان کندهاند و لنگهای از دمپاییشان بر زمین افتاده و میرغضب با نقاب سیاه بر چهره، آداب اعدام را به جا آورده است.
همچنین تماشاگران را دیدهایم که دور این رویداد جمع شده و لحظههای جان دادن را با چشمهای از حدقه در آمده دیدهاند و اغلب در لحظهی پایانی به شدت گریستهاند.
دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی همواره برای توجیه اعدامهای در ملاء عام و در مجموع اعدامها، حضور تماشاگران را مثال آورده و با پخش مصاحبههایی با آنها، یکی دو مورد دلخواه را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش کرده است. در پاسخ به اعتراض نهادهای حقوق بشر جهانی نیز یادآور شده مردم خواستار اعدام اراذل و اوباشی هستند که نوامیس آنها را در محلهها در خطر قرار میدهند.
سرانجام اما با تلاش بیوقفهی نهادها و افراد فعال در حوزهی حقوق بشر، جمهوری اسلامی به تدریج از اعدامهای در ملاء عام کاسته است. این تغییر رویه بیگمان رضایتبخش بوده به خصوص که در جلسات شورای حقوق بشر، دیگر دولتهای عضو شورای حقوق بشر بر این خواسته، پافشاری کردهاند.
پرسش تکمیلی
اینک پرسشی در مجموعههای حقوق بشری قابل طرح است. فیلم پرحاشیهی «عصبانی نیستم»* به این پرسش صورت و جلوهای عینی بخشیده است. پرسش این است:
آیا اعدام در ملاء عام باعث نمیشود که تماشاگران و بخشهایی از جامعه که از این گونه اعدامها باخبر و متاثر میشوند، حکومت را زیر فشار بگذارند تا به حق حیات احترام بگذارد و متوجه باشد که مردم نسبت به اعدام بیش از آن حساس و پرسشگرند که بتواند مجازات اعدام را به دلخواه صادر و اجرا کند؟
از آن بیش، افزایش آمار رسمی اعدامها که در فضاهای بستهی زندانها صورت میگیرد و افزایش اعدامهایی که در اختفا و بدون اعلام نام و اتهام اجرا میشود، به ما اجازه میدهد که از نتیجهی کار راضی نباشیم و باور کنیم که در روند فعالیتهای ما ممکن است با پارادوکسهایی مواجه بشویم که برون رفت از آن نیازمند بررسیهای وسیع و همه جانبه است.
در فیلم عصبانی نیستم، ظاهرا مرد جوانی اعدام میشود که در حین تحصیل در دانشگاه به سبب نقد بر سیاستهای رسمی «ستارهدار» شده، از ادامهی تحصیل بازمانده، اما عشق نسبت به همکلاسیاش، او را در محاصرهی انواع مشکلات زیر فشار گذاشته. چند سال دنبال ثبات شغلی دست و پا زده، از سوی عوامل فساد به بازی گرفته شده و پیاپی شغل از دست داده و سرانجام کارش به افسردگی و بیقراری کشیده و در مواجهه با پدر معشوق کم آورده و در فیلم به نظر میرسد پدر معشوقه را به قتل رسانده و اعدام او در ملاء عام صورت میگیرد.
داوریها و تفاسیر مردمی که اعدام را به تماشا ایستادهاند در وجه غالب مخالف اعدام جوان عاشق و ستارهدار است. مادرانی که صحنه را تماشا میکنند به شدت زار میزنند و از مصیبت مادر بودن در این شرایط میگویند. مردان جوان و بیکار که تصور میکنند سرنوشت جوان اعدامی همان است که ممکن است در انتظار آنها هم باشد زیر و زبر میشوند. تماشاگران اعدام در ملاء عام با کنجکاوی رفتهاند و سرگذشت جوان محکوم را خواندهاند و از صفحهی حوادث روزنامهها چه بسیار گوشههای پنهان این زندگی کوتاه را بیرون کشیده و خیلیها با سرنوشت خود یا فرزند و خویش و قومشان، این سرنوشت را اینهمانی کردهاند. اعدام در ملاء عام فرصتی بوده برای نقد شرایط اجتماعی و اقتصادی که در پیوند است با شرایط سیاسی و باورمندی به ضرورت تغییر و محکوم کردن اعدام و سلب حق حیات حتی در صورت ارتکاب قتل.
پارادوکس
حالا اما این فرصت برای اعمال فشار مردم بر مدافعان اعدام منتفی شده و نظام قضایی و امنیتی کشور، بیترس از پرس و جوهای مردمی، در فضاهای بسته از شهروندانی به هر بهانه سلب حق حیات میکند. کسی صحنه را نمیبیند. کسی برای اعدامی گریه نمیکند، کسی با عصبانیت اعدام را نقد نمیکند. اما اعدام پشت اعدام، رسمی و غیر رسمی در فضاهای بسته اجرا میشود.
آیا این ساز و کار پارادوکسیکال را نباید بشکافیم و شیوههای حفاظت از حق حیات را نباید دوبارهخوانی کنیم؟ پرسش این است.
* عصبانی نیستم! فیلمی به کارگردانی رضا درمیشیان و محصول سال ۱۳۹۲ است. در این فیلم که پخش آن در ایران با سانسور همراه شد، نوید محمدزاده، نقش «نوید»، دانشجوی ستارهدار و اخراجی را بازی میکند است که در تلاش است تا دختر مورد علاقهاش «ستاره»، با بازی باران کوثری را از دست ندهد.
- در همین زمینه
نظرها
نظری وجود ندارد.