مهرگان ادب برای ادبیات خارج از ایران – اسد سیف: ادبیات تبعید پیشتاز است
جایزه مهرگان ادب در گفتوگو با اسد سیف، پژوهشگر و منتقد ادبی
یکی از مهمترین جوایز ادبی در ایران دیوار حائل بین دو شاخه ادبیات ایران را فرومیریزد. سیف میگوید ادبیات تبعید در موضوعاتی ماننند عشق، زن، زندان و زندگی نمود ویژهای دارد.
جایزه ادبی مهرگان در نظر دارد دیوار حائل بین دو شاخه ادبیات معاصر ایران را فروبریزد. علیرضا زرگر، دبیر جایزه ادبی مهرگان اعلام کرده که آثاری را که در زمینه ادبیات خلاق در خارج از ایران منتشر شدهاند، به طور جداگانه به داوری گذاشته میشوند. بعد از ۴۰ سال که از پیدایش شاخهای در ادبیات داستانی ایران به عنوان «ادبیات تبعید» یا «ادبیات مهاجرت» میگذرد، این نخستین بار است که یک نهاد ادبی مستقل، فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی به رمانها و داستانها و اشعاری که در داخل و خارج از ایران منتشر میشوند، به عنوان بخشی از پیکره ادبیات معاصر ایران نگاه میکند. اسد سیف، پژوهشگر و منتقد ادبی در گفتوگو با زمانه میگوید: «ادبیات تبعید جزء جداناشدنی از ادبیات معاصر ایران است. این دو یکدیگر را کامل میکنند. آنجا و در آن عرصههایی که صدای ادبیات داخل کشور خاموش و خفه میشود، صدای ادبیات تبعید بلند میشود، به ویژه در موضوعهایی چون عشق، زن و زندان و زندگی.»
آقای سیف، شما اعتقاد دارید که تبعیدی فقط آن کس نیست که از زادبوم خویش تارانده شده باشد. تبعیدی میتواند از زبان، فرهنگ و هویتِ خویش نیز تبعید گردد. تلاش مهرگان ادب برای مشارکت دادن آثار خارج از کشور در این جایزه ادبی تا چه حد ممکن است به یکپارچگی فرهنگی در گستره وسیع مورد نطر شما کمک کند؟
به حتم همکارانمان در "مهرگان ادب" به این نتیجه رسیدهاند که ادبیات فارسی یعنی آنچه که به این زبان نوشته میشود. به بیانی دیگر مکان نوشتن نمیتواند معیار باشد. این خود گامی است نو. اگر این را بپذیریم، آنگاه خواهیم پذیرفت و یا مجبوریم که بپذیریم؛ آنچه به این زبان از ایرانیانِ ساکن خارج از کشور منتشر میشود، بخشی از ادبیات معاصر ایران است.
شاید کسانی همخوان با حکومتیان دوست دارند سر بر تن ما تبعیدیان نباشد ولی این چه ربطی به ادبیات دارد. مگر میتوان "بوف کور" صادق هدایت را به این بهانه که نخست در هندوستان انتشار یافته، از ادبیات معاصر ایران حذف نمود. و یا "سیاحتنامه ابراهیمبیگ" را چون نویسنده آن، زینالعابدین مراغهای در تفلیس و ترکیه میزیست و چند سالی تابع دولت روس بود، و این اثر نیز در خارج از کشور نوشته شده و بار نخست در خارج از کشور نیز انتشار یافته، به همین آسانی از ادبیات ایران کنار گذاشت. با مجموعه داستانهای "یکی بود، یکی نبود" جمالزاده چه خواهیم کرد که در خارج از کشور نوشته شدهاند و یا ترجمهی زیبای میرزاحبیب اصفهانی از رمان "حاجیبابای اصفهانی"؟
اجازه بدهید موضوع را از منظری دیگر بنگریم؛ ادبیات را با قدرت کاری نیست. ادبیات که به خدمت قدرت درآید، میشود "اسلامینویسی" در ایرانِ پس از انقلاب و یا "رئالیسم سوسیالیستی" در روسیه استالینیستی. همانقدر که "اسلامینویس"ها طی چهل سال گذشته یک اثر ماندگار نتوانستند خلق کنند، از نسخهپیچیهای ژدانف نیز در " رئالیسم سوسیالیستی" چیزی ماندگار خلق نشد. ادبیات نه به زیر سایه قدرتها، خارج از گردونه قدرت میبالد و میشکوفد.
اگر این معیار باشد، چه فرق میکند نویسندهای ایرانی که به فارسی مینویسد، ساکن ایران باشد و یا خارج از کشور. در واقع ادبیات خارج از کشور، چه ادبیات تبعید و چه مهاجرت، یکدیگر را کامل میکنند. این نه حکومت، ما هستیم که پاسدار صداهای مختلف و رنگهای گوناگون در ادبیات هستیم. این نه قدرت حاکم، ما هستیم که آزادی اندیشه و بیان را بی هیچ حصر و استثناء خواهانیم. طبیعیست ادبیاتی که ما تولید میکنیم، قصد حذف ندارد و مرز نمیشناسد.
خوشحالم که چنین موضوعی رسماً اعلام میشود، اگرچه تاکنون بسیاری از آثار نوشتهشده در خارج از کشور که امکان نشر در ایران یافتهاند، نه تنها مورد استقبال، جوایزی نیز دریافت داشتهاند.
برای درک موضوع لازم نیست به تئورری توسل جوییم. یک نگاه ساده نیز کافی است ببینیم که نویسندگان خارج از گردونه حکومت نیز خود به شکلی تبعیدی هستند. وقتی کتابهایشان به کتابخانههای عمومی راه ندارند، به متون درسی راه نمییابند، وقتی سانسور میشوند و یا اجازه نشر دریافت نمیدارند، وقتی به خاطر رفتار شخصیت داستان، نویسنده را بازداشت میکنند، وقتی آثار ادبی پیش از انتشار باید از اداره سانسور اجازه نشر دریافت دارند، آیا نمیتوان گفت؛ آنان نیز تبعیدی هستند؟
به یاد داشته باشیم که هیچ تشکلِ مستقلی از نویسندگان در ایران اجازه فعالیت ندارد. کانون نویسندگان ایران جز چند سال نخست بعد از انقلاب، در تمامی چهار دهه گذشته اجازه فعالیت نداشت و اعضای آن همیشه مورد پیگرد، فشار، و حتا ترور قرار گرفتهاند.
در همین راستاموقعیت بر زبانهای سرکوبشدهی داخل کشور (کردی، ترکی، بلوچی، عربی، ترکمنی و...) و نویسندگان آنها فاجعهبارتر است. در اینجا با مرگ تدریجی زبانها سر و کار داریم. این زبانها نیز در واقع تبعیدی هستند.
گذشته از همهی اینها؛ با خیلِ نویسندگانی که در این دو دهه اخیر ترجیح دادهاند ساکن خارج از کشور گردند، چه باید کرد؟ در میان این عده از نویسندگان، کسانی یافت میشوند که در شمار محبوبترین و پُرخوانندهترین و تأثیرگذارترین نویسندگانِ بعد از انقلاب هستند.
گسستی هم در زمینه زبان وجود دارد. معیارهای گزینش یک جایزه ادبی در رویکرد به ادبیات خارج از کشور چگونه باید باشد؟
اگر گسستی وجود داشته باشد، که دارد، همانا گسستی است که سانسور و حذف و خفقان حاکم بین فرهنگ امروز و دیروز ایران ایجاد کرده است. با حاکمیت جمهوری اسلامی روندی را که ادبیات به سوی فهم و درک و شکوفایی در پیش گرفته بود، به یک باره متوقف شد. نمیگویم پیش از انقلاب سانسور نبود ولی پس از انقلاب فاجعه رُخ داد. به یک دفعه تمامی ادبیاتی را که رنگ و بوی فرهنگ و تمدن و خلاقیتِ ادبی داشتند، از کتابخانهها، متون درسی مدارس و دانشگاهها جمعآوری کردند، نویسندگان مورد آزار و تحت فشار قرار گرفتند، آثارشان را ممنوع و سانسور نمودند. نتیجه آنکه: نه تنها نویسندگان، جامعه نیز دچار خودسانسوری شد. صداهای دیگر خفه شدند تا یک صدا و آن هم صدای اسلام، باقی بماند. آدمها مجبور شدند ریا و دروغ را بخشی لازم از رفتار خویش در زندگی گردانند و این فاجعه بود. گسست هم یعنی همین. یعنی اینکه نسل جدید نه از تاریخ کشور خویش اطلاع دارد و نه از ادبیات آن. گسست یعنی سقوطِ فکر و اندیشه و تولید.
اتفاقاً من فکر میکنم زبان نویسندگان خارج از کشور به مراتب پاکیزهتر از زبان نویسندگان داخل کشور است. راه دور نمیروم. برای نوشتن یک مقاله سال گذشته ده رمان چاپ داخل کشور را از نظر زبان و واژگان بررسی کردم. این ده رمان در شمار بهترینها بودند. فاجعه است اگر بگویم گنجینه واژگانی این نویسندگان در کتابهای مورد بررسی به هزار واژه نیز نمیرسد.
آری ما از زبان داخل کشور دوریم و مجبوریم در خوانشِ ادبیات نو گاه بر واژگانی مکث کنیم. ولی چرا از شلختگی زبان نگوییم، از زبانی که هر روز نسبت به روز پیش کمتر به ویرایش و پیرایش درمیآیند. هرج و مرج در زبان عمومی است و شامل حال ما نیز میشود. به نظرم وضعیت زبان فارسی در داخل کشور بهتر از ما نبوده است. وقتی نیمی از بیانیههای "فرهنگستان" نه فارسی، واژگانی عربی است و زبان فارسی رادیو و تلویزیون سراسر غلط به کار گرفته میشود، چه انتظاری میتوان از مردم عادی داشت؟
گزینش یک اثر ادبی برای جایزه به حتم در کنار زبان، معیارهایی دیگر نیز دارد که یک اثر را از دیگر آثار متمایز میکند.
تلاش مهرگان ادب را چگونه ارزیایی میکنید؟ گامی برای رسمیت دادن به ادبیاتی که اصولاً به دلیل خاستگاه تبعیدیاش غیر رسمی است؟
اینکه دوستان "مهرگان ادب" به شکل رسمی دیوار جدایی را درهم ریختهاند، قابل ستایش است. این جسارت آنان در بیان موضوع ستودنی است. و همین بیان است که ارزش میآفریند. این دیوار را نه آنان، قدرت حاکم بنا کرده و بر دیگران تحمیل کرده است.
در واقع هم ما و هم همکاران نویسنده ما در داخل کشور میدانیم که ادبیات و فرهنگ را امروز مرزی نیست. آقای قاسم کشکولی، برنده امسال جایزه "مهرگان ادب" میگویند؛"اینکه یک اثر در خارج از کشور منتشر شود، آنچنان اهمیت ندارد. به این دلیل که ما برای اینجا داریم کتاب مینویسیم نه برای خارج از کشور. مخاطب ما اینجاست.»
فکر میکنم ایشان به تعجیل چنین سخن گفتهاند. خود البته بهتر میدانند در جهانی که هیچ چیز در بُعد مکانی محدود و ماندگار نمیماند، چهسان میتوان ادبیات را محدود کرد. در زمانی که نه تنها سرمایه و کار، علم و دانش جهانی میشوند، چگونه و چرا یک نویسنده میتواند بیتوجه بدان باشد. نمیگویم به نیروهای نظامی آمریکا و روسیه در منطقه بنگرید، نمیگویم فروش سرسامآور اسلحههای غربی را در کشورهای منطقه بنگرید، به حضور همین ایران در سوریه و عراق و لبنان بنگرید. در برابر این کشتهشدگان به اصطلاح "حرم" که نه برای ایران، برای سوریه مردهاند، چگونه میتوان بیتفاوت بود و تبلیغات حکومتی را پیرامون آنان در تشیعجنازه ها و مراسمهای دیگر ندید؟ حضور میلیونی افغانها در ایران چه؟ مگر میتوان میلیونها آواره در جهان را دید و بدان بیتوجه بود؟ اینها همه باعث میشوند تا جهانی بنگریم و جهانی فکر کنیم. گذشت آن زمانی که کشورها در شیپور ناسیونالیستی خویش میدمیدند و به افتخارات خود دل خوش بودند و هر یک میکوشید سعادت و عدالت و یا جهالت و استبداد را در مقیاسی ملی محدود نماید. امروز آنچه را که نشان از انسانیت داشته باشد و در بارورتر کردن تمدن جهانی به راه صلح و آزادی نقش داشته باشد، به همه جهان از جمله من و شما نیز تعلق دارد. در مقابل؛ هر پلشتی دنیا، از جنگ گرفته تا سنگسار و اعدام، ننگِ آن دامنگیر همه ما خواهد بود، فرق نمیکند ایرانی باشیم و یا آمریکایی. طبیعیست روشنفکری که ما باشیم، باید در این عرصهها پیشگام باشیم.
با سیاست در این راستا کاری ندارم ولی ادبیات و هنر که نمیتوانند کور و کر باشند. میبینم ادبیات امروز جهان بر همین موضوعها دارند جان میگیرند. ادبیات دغدغههای هستی انسان است. با نگاهی کوتاه به ادبیات امروز جهان، حضور گسترده این دغدغهها را میتوان در آنها بازیافت. مگر میتوان نشست و چشم فروبست و فاجعه را ندید و تحت تأثیر قرار نگرفت؟
در جهان امروز نویسندگان زیادی خارج از سرزمین خویش زندگی میکنند و چه بسا به زبان غیرمادری مینویسند. آنان در عمل پذیرفتهاند که نباید حتا خویشتن را به زبان محدود کرد، تا چه رسد به مکان.
ادبیات و هنر جهانی بزرگتر میطلبند. ادبیات هنر، امروز خارج از اراده ما جهانی است. اینکه ادبیاتی سطحی و محدود است و خوانندگانی در سطح جهان ندارد، موضوع دیگری است. دریغ و درد که امکان باروری از ادبیات ما به مشکل گرفتار آمده است. انتظار نمیرود از کشوری تحت فشار و سانسور، هنر و ادبیاتی عالی سر برآورد. خواندن و نوشتن را آموزشی بنیادین لازم است و آموزش و پرورش ایران خلاف این روند گام برمیدارد. با نگاهی به آثاری که نسل دوم نویسندگان ایرانی در خارج از کشور منتشر کردهاند (آوای تبعید شماره شش به معرفی ادبیات همین نسل اختصاص داشت) میتوان تفاوت را بازیافت. در غرب، کشوری نیست که در ادبیات آن چند تن از این نویسندگانِ جوان حضور ملموس نداشته باشند. آنان در خارج از ایران رشد کرده و بالیدهاند و به زبان غیرفارسی مینویسند. اگر در ایران بودند، ذوق آنان به حتم امکانی برای رشد نداشت.
هدف میبایست چه باشد؟ یافتن مخاطب بیشتر یا ارزشگذاری ادبی؟ آیا این دو – مخاطب بیشتر و ارزش ادبی – با هم در تناقضاند؟
این دو باهم در رابطه هستند. اگر از دایره ادبیات عامهپسند که همیشه بیش از ادبیات خلاقه خواننده داشته و دارد، بیرون بیاییم، کتاب ارزشمند مورد استقبال قرار خواهد گرفت. در جهان غرب نیز چنین است. کتاب برگزیده که جایزه بدان تعلق گیرد، این جایزه در بالاتر رفتن تیراژ آن مؤثر است. در ایران نیز همین تجربه را داریم.
شاید بد نباشد گفته شود؛ از سقوط تیراژ کتاب در ایران بسیار گفته میشود. صحبت از تیراژهای ۲۰۰ تا ۵۰۰ نسخه است. در این تیراژها همیشه به یک چیز آماری توجه نمیشود و آن این که به تحقیق نیمی از این تیراژ در خارج از کشور مصرف میشود (مورد توجه آقای کشکولی). میگویم به تحقیق، زیرا من خود این موضوع را چند سال پیش برای نوشتن مقالهای، در چند کشور غربی دنبال کردهام. در آمار داخل کشور متأسفانه آگاهانه آن را حذف میکنند و به حساب نمیآورند. طبیعیست که این آمار شامل تمامی کتابها نمیباشد ولی هر اثر مشهور و شناختهشدهای که در ایران منتشر میشود، نیمی از آن در خارج از کشور به فروش میرسد. عکس آن اما صدق نمیکند. کتابهای ما جز به طریق اینترنت، راهی برای ورود به داخل کشور ندارند. طبیعیست خوانندگان ساکن ایران از واقعیت چاپ و نشر ما اطلاعی نداشته باشند.
این موضوع البته چیز تعجببرانگیزی نیست. در میان تاراندهشدگان از کشور، بخش عظیمی از کتابخوانان ایران نیز مجبور به ترک کشور شدهاند که اکنون در جهانِ خارج از ایران پراکنده هستند. طبیعیست که این عده تحولات این کشور، از جمله ادبیات آنجا را تعقیب میکنند.
خلاصه بگویم؛ ادبیات تبعید جزء جداناشدنی از ادبیات معاصر ایران است. این دو یکدیگر را کامل میکنند. آنجا و در آن عرصههایی که صدای ادبیات داخل کشور خاموش و خفه میشود، صدای ادبیات تبعید بلند میشود، به ویژه در موضوعهایی چون عشق، زن و زندان و زندگی.
بیشتر بخوانید:
نظرها
لیلی گلزار
با سپاس از اسد جان سیف نازنین ...... آیا می شود بعد از سالیان دراز و این فاصله عمیق ، بر تلاش مهرگان ادب برای پیوند نسلهای جا مانده از کاروان رفته و این وقفه طولانی دل بست و به ضرب و زور تشویق و جایزه ، آن زنجیر از هم گسسته نسل های دو طرف آب را در یک مسیر روانه کرد و به هم پیوند زد .......؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حاشا.....