● پرونده ویژه ۳۰ سالگی پایان جنگ
«جنوبیها» و جنگی که هرگز پایان نیافت
علی صدرــ مهاجران بیشتر «جنوبی» یا «جنگزده» خطاب میشدند و به وضوح از طرف جامعه میزبان طرد و به حاشیه شهرها رانده میشدند.
با آغاز جنگ ایران عراق و شروع حملات هوایی جنگندههای عراقی به بندر خرمشهر و پالایشگاه آبادان موج مهاجرت ساکنان مناطق جنوبی و غربی به مناطق مرکزیتر شکل گرفت. این مهاجران که خانه و کاشانه و شغل خود را در آبادان و خرمشهر و اهواز و سوسنگرد و قصرشیرین رها کرده بودند، عمدتا راهیِ شهرهای بزرگ صنعتی و مرکزی ایران شدند تا بتوانند کاری دست و پا کنند و زخم جنگ را التیامی ببخشند. از سوی دیگر با قدرت گرفتن حزب بعث در عراق و به خصوص با بالاگرفتن تنش بین ایران و عراق بسیاری از ایرانیان مقیم عراق که سالها بود در این کشور زندگی میکردند و حتی متعلق به نسلهای دوم و سوم مهاجران بودند از این کشور اخراج شدند و به سوی مرزهای ایران آمدند.
در طول جنگ ایران و عراق حدود ۵ میلیون ایرانی بیخانمان شدند و شغل خود را از دست دادند و ۲,۵ میلیون نفر مجبور به مهاجرت به مناطق غیر جنگی شدند. آمار بنیاد رسیدگی به امور مهاجران جنگ تحمیلی نشان میدهد که یک میلیون و دویستهزار نفر از این مهاجران در ۳۶۰ اردوگاه از ۲۷ استان کشور اسکان داده شدند و یک میلیون نفر تحت حمایت خانواده و یا آشنایان قرار گرفتند.[1]
بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۶۵ بسیاری از ایرانیانی که در عراق به خصوص در عتبات عالیات، بصره و یا بغداد سکونت داشتند توسط حزب بعث عراق با عدم تمدید اقامتشان اخراج شدند. اصطلاحاً به این مهاجران معاودین یا بازگرداندهشدگان گفته میشود. بسیاری از این مهاجران از نسل دوم یا سومی بودند که والدین یا بزرگوالدنشان به عراق مهاجرت کرده بودند و اقامت این کشور داشتند، بدون اینکه تابعیت عراق را داشته باشند. تعدادی از این اخراج شدگان حتی تابعیت کشور عراق را داشتند. در میان اخراج شدگان کردهای مقیم بغداد و عتبات هم بودند که توسط دولت عراق اخراج شدند.[2] بین سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۵ بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر از عراق اخراج و راهی ایران شدند.
از «بنیاد امور جنگزدگان» تا بنیاد «امور مهاجران جنگ تحمیلی»
در آغاز جنگ مهاجران به حال خود رها شده بودند و هیچ حمایتی از آنها نمیشد. دولتمردان درگیر جنگ و سرکوب گروههای مخالف بودند و توجهی به مشکلات مهاجرانی که در شهرهای دور از مناطق جنگی سرگردان بودند نمیکردند. این مهاجران همه چیز خود را رها کرده و به شهرهای امن پناه آورده بودند. ساکنان شهرهای مهاجرپذیر جدید، نظیر اصفهان و شیراز، از سویی خسته از مشکلات اقتصادی جنگ بودند و از طرف دیگرحضور مهاجران در شهرها برای آنها امری شناخته شده نبود. تا آن زمان اصولاً از استانهای دیگر به مناطق جنوبی مهاجرت میشد. شرکت نفت و صنایع وابسته به آن بازار کار بزرگی را ایجاد کرده بودند که موجب مهاجرت بسیاری از اهالی شهرهای استانهای دیگر به این مناطق شده بود.
مهاجر اصطلاحی است که ما امروز به کار میبریم و شاید در افواه عامه مردم شهرهایی که عمده اهالی مناطق جنگزده به آنجا مهاجرت کرده بودند کمتر شنیده میشد. مهاجران بیشتر «جنوبی» یا «جنگزده» خطاب میشدند و به وضوح از طرف جامعه میزبان طرد میشدند. در استانهای فارس و اصفهان، نزدیکترین استانها به این مناطق، که در آنها بستری مناسب برای پیدا کردن شغل وجود داشت، مهاجرین تازه رسیده به حاشیه شهرها رانده میشدند. بارها زیر رختخوابهایشان در سکونتگاههای موقت آب رها میکردند تا حتی لذت خوابی راحت را بعد از واهمه فرار از آنها بگیرند و آنها را وادار به ادامه راه و مهاجرت به منطقهای دیگر کنند.
ساختار اجتماعی مناطق جنوبی ایران با شهرهای سنتی چون یزد و شیراز و اصفهان کاملاً متفاوت بود. صنعت نفت و حضور مهندسان و تکنسینهای خارجی بافت اجتماعی جنوب ایران را تغییر داده بود. رسوخ مدرنیسم زندگی متوسط شهری را تحت تاثیر قرار داده بود و از چشم ساکنان شهرهای سنتی چون اصفهان و یزد آن هم کوتاهمدتی بعد از انقلاب ۵۷ «جنوبیها» مردمان بی بند و باری بودند که با «سبک زندگی» آنها هماهنگی نداشتند.
با به وجود آمدن مشکلات و اختلافات در شهرهای مهاجرپذیر اولین گروههایی که مورد تبعیض قرار گرفتند مهاجرانی فقیر و در این میان به خصوص زنان و کودکان بودند. به همین دلیل درسال ۱۳۶۰به دستور نخستوزیر وقت محمد علی رجایی بنیادی برای رسیدگی به مهاجرین جنگی تحت سرپرستی وزارت کشور و مصطفی میرسلیم(معلون سیاسی اجتماعی وزارت کشور) شکل گرفت. بنیادی که در آغاز بنیاد جنگزدگان نامیده شد و اساسنامه آن به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
نام این بنیاد بعدها به «بنیاد امور مهاجران جنگ تحمیلی» تغییر یافت. وظایف این بنیاد شامل، برنامه های رفاهی (شامل پرداخت مستمری، کمک به آوارگان تحت پوشش امور اجتماعی، حمایت اقتصادی از طلاب و دانشجویان آواره جنگی، برنامه اسکان (شامل پرداخت اجاره بها، هزینه تعمیرات مجتمع ها، شهرک ها و خوابگاه های مهاجران جنگی و احداث خانه برای آنان در استان های جنگزده)، برنامه تعلیم و تربیت، برنامه امور هنری برای حفظ و توسعه فرهنگ اسلامی در میان جنگزدگان، برنامه بهداشتی (شامل سرپرستی مهاجران معلول و سالمند، کودکان بی سرپرست، خرید لوازم بهداشتی، اعزام بیماران مهاجر به بیمارستان های داخل یا خارج از کشور، اشتغال زایی و کاریابی؛ به منظور ساماندهی و بهبود شرایط زندگی مهاجران جنگی، عنوان شده بود. وظیفهای که این بنیاد امور مهاجران جنگ تحملی از عهده آن برنیامد.
مهاجران بین سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۳ در خوابگاههای دانشجویی که بعد از بسته شدن دانشگاهها خالی مانده بود و یا در خانههایی که صاحبان آنها بعد از انقلاب ۵۷ به خارج از کشور رفته بودند اسکان داده شدند. به غیر از این اقدام خاصی برای اسکان مهاجران جنگی صورت نگرفت.
حتی پس از پایان جنگ، مناطق جنگ زده به طور کامل بازسازی نشدند، تا سالهای بعد از کمبود امکانات رفاهی و زیرساختهای شهری رنج بردند، و به خاطر عدم اشتغال و وضعیت بد اقتصادی ناشی از جنگ، مهاجرتها تا دو دههی پس از جنگ نیز ادامه پیدا کرد.
بسیاری از مهاجرین پس از پایان جنگ به شهرهای خود برگشتند و بسیاری هم در شهرهایی که به آن پناه آورده بودند ماندگار شدند. عموماً آمار دقیقی از یازگشت پناهجویان جنگی در دست نیست. بسیاری از معاودین هم پس از حمله آمریکا به عراق به دنبال خویشاوندانشان به عراق بازگشتند و عدهای در شهرهای مذهبی مانند اصفهان و قم و مشهد ماندند.
غربت و ترس
بهرام بیضایی در فیلم «باشو غریبه کوچک» حضور ناگهانی کودکی از مناطق جنوبی ایران را روایت میکند که خانواده خود را از دست داده و در باربند کامیونی که از جنوب ایران به شمال در حرکت است مخفی میشود. باشو در جایی از گیلان از خواب برمیخیزد و زندگی او با زندگی یک مادر گیلکی و دو فرزندش گره میخورد. تازه در پایان فیلم است که پدر خانواده که برای کار در سفر بوده است در حالی که یک دست خود را از دست داده است، بازمیگردد و کل روایت داستانی را معنایی دگر میبخشد. روایت بیضایی از جنگ دیگر روایت ظفر و پیروزی نبود، روایت حضور دیگری بود. زن گیلانی و کودک عرب زبان همدیگر را نمیفهمند. چهرهها برایشان ناآشناست. در روایت فیلم دیگر جایی برای تحلیل علل ادامه جنگ، مقصران داخلی و خارجی، روایت جانفشانیها و ایثارگریها نیست. انچه که دیده میشود ترس است، ترسی که زمان و مکان نمیشناسد. کودک کابوس میبیند و از خواب میپرد. برای باشو هیچ چیز به جای خود بازنمیگردد. نه خانواده به خاک و خون کشیده شدهاش، نه کودکی از دست رفتهاش و نه خانه ویران شدهاش.
پانویس:
[1]امینصارمی، نوذر، «جنگ، مهاجرت تحمیلی و سامان فرهنگی»، نامه پژوهشی، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ویژه دفاع مقدس، سال سوم، شماره ۹، تابستان ۱۳۷۷، ص ۲۰۸.
[2] پهلوان، چنگیز: تحرکات جمعیتی در منطقه ، رویکردی فرهنگی به مسئله تحرکات جمعیتی در حوزه تمدن ایرانی (بخش3)، اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۶ شماره ۱۲۳ و ۱۲۴، ص ۱۴۷-۱۴۹
پرونده ویژه ۳۰ سالگی پایان جنگ
- تسلیحات اسرائیلی، سربازان ایرانی و دشمنان عراقیشان
- ادبیات جنگ، ضدجنگ و زوال آرمانگرایی
- دادخواهی یک جنگزده: ۳۰ سال بعد از پایان جنگ من کودکیام را میخواهم
- جنگ هشت ساله: روزی که سوریه ایران را دور زد
- دادخواهی در جنگ با ناشهروندان؛ زخمها هنوز فریاد میکشند
- زندگی مردمان آبادان، ۳۰سال پس از پایان جنگ: به نداشتن عادت کردهایم
- چگونه جنگ هشتساله به خصوصیسازی و لیبرالیسم اقتصادی در ایران و عراق انجامید؟
نظرها
نظری وجود ندارد.