ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نمایش «گمشدگان» درباره کشتار ۶۷ روی صحنه می‌رود

در چارچوب مجموعه‌ای از برنامه‌ها در سی‌امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی، تازه‌ترین نمایش نیلوفر بیضایی در فرانکفورت اجرا می‌شود.

نمایش تازه‌ای از نیلوفر بیضایی، کارگردان تئاتر روی صحنه می‌آید. این نمایش که «گمشدگان» نام دارد درباره کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ است.

فرهنگ کسرایی در یکی از صحنه‌های «گمشدگان» به کارگردانی نیلوفر بیضایی

۹ سپتامبر/۱۸ شهریور در چارچوب برنامه‌ای که به مناسبت سی‌امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می‌شود، نمایش «گمشدگان» تازه‌ترین کار نیلوفر بیضایی برای نخستین بار روی صحنه اجرا می‌شود.

یکی از مهم‌ترین موضوعات نمایش‌های نیلوفر بیضایی در کنار مسأله‌ هویت‌یابی و از خودبیگانگی انسان ایرانی، پیامدهای سرکوب و خشونت است. این کارگردان تئاتر درباره نمایش »گمشدگان» می‌گوید:

سی‌امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در شهر فرانکفورت آلمان

«من این نمایش را بر اساس دو متن برای اجرای نمایشی تنظیم کرده‌ام. یکی از این متن‌ها یادداشتی است از شکوفه منتظری، دختر حمید منتظری، زندانی سیاسی که در دهه‌ شصت اعدام شد. در این یادداشت، شکوفه پدر از دست رفته‌اش را مخاطب قرار می‌دهد و از طریق متن با آنچه بر بازماندگان رفته آشنا می‌شویم و همچنین تلاش فرزندان و نسل‌های بعدی برای یافتن هویت شخصی خود و جدا از هئیت پدران و مادران. متن دوم را از کتاب آخرین فرصت گل به تنظیم مهدی اصلانی برگرفته‌ام. در این کتاب اکثرا وصیتنامه‌های زندانیان سیاسی پیش از اعدام منتشر شده‌اند. در یک مورد، یعنی متن قربانعلی شکری به متنی آبستره برخوردم که وصیتنامه نیست. از او وصیتنامه‌ای باقی نمانده و این متن را در پشت آینه‌ای جاسازی کرده بوده که جزو وسایل شخصی‌اش بعد از اعدامش به خانواده‌اش داده‌اند. در این متن تصویری از خانواده‌ رویایی‌اش با عزیزانش نوشته که با آنچه بر او و خانواده‌اش رفته کاملا متفاوت است. او رویاپردازی کرده و در این متن از افراد خانواده‌اش در مناسبت‌های زیبای زندگی مثل جشن تولد و یا شادی‌های خانوادگی یاد می‌کند. من این دو متن را با هم تلفیق کرده‌ام و به صورت نمایش کارگردانی کرده‌ام.»

هرمین عشقی در یکی از صحنه‌های «گمشدگان» به کارگردانی نیلوفر بیضایی

هرمین عشقی و فرهنگ کسرایی در این نمایش بازی می‌کنند. «یک پرونده، دو قتل» و «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد» و «در این مکان، در این زمان» از دیگر نمایش‌های نیلوفر بیضایی است.

در برنامه‌ای که به مناسبت سی‌امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می‌شود، علاوه بر نمایش «گمشدگان»، منصوره بهکیش سخنرانی ویدیویی دارد، سیروس ملکوتی و آزاده بهرامی موسیقی اجرا می‌کنند و فیلمی هم از پرستو فروهر با حضور این هنرمند نمایش داده می‌شود. میزگردی هم با شرکت امید منتظری، مریم حسین‌خواه، بهار مجدزاده برگزار خواهد شد. پرستو فروهر گردانندگی این میزگرد را به عهده دارد.

نمایشگاه عکس از «مادران خاوران» همراه با خواندن بخشی از دادنامه‌های خانواده‌ها نیز یکی دیگر از برنامه‌های سی‌امین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در فرانکفورت است.  نمایشگاه "اسناد کشتار" به زبان آلمانی از دیگر برنامه‌های این فستیوال است.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سامان

    در چه ساعتی و در کجای شهر فرانکفورت. از قبل مرسی برای اطلاعات شما

  • حمید

    آدرس و روز برنامه: یکشنبه ۹ سپتامبر از ساعت ۱۸ Titus-Forum Nordwestzentrum Walter-Möller Platz 2

  • منیره ب

    زمان: شروع برنامه ساعت 18، روز یکشنبه 9 سپتامبر آدرس: Saalbau Titus- Forum (Nordwest Zentrum) Walter-Möller- Platz 2 60439Frankfurt

  • من درد ِ مشترک‌ام مرا فرياد کن.

    "مرده‌گان ِ اين سال عاشق‌ترين ِ زنده‌گان بوده‌اند" ------ عشق عمومی اشک رازي‌ست لب‌خند رازي‌ست عشق رازي‌ست اشک ِ آن شب لب‌خند ِ عشق‌ام بود. □ قصه نيستم که بگوئي نغمه نيستم که بخواني صدا نيستم که بشنوي يا چيزي چنان که ببيني يا چيزي چنان که بداني... من درد ِ مشترک‌ام مرا فرياد کن. □ درخت با جنگل سخن مي‌گويد علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن مي‌گويم نام‌ات را به من بگو دست‌ات را به من بده حرف‌ات را به من بگو قلب‌ات را به من بده من ريشه‌هاي ِ تو را دريافته‌ام با لبان‌ات براي ِ همه لب‌ها سخن گفته‌ام و دست‌هاي‌ات با دستان ِ من آشناست. در خلوت ِ روشن با تو گريسته‌ام براي ِ خاطر ِ زنده‌گان، و در گورستان ِ تاريک با تو خوانده‌ام زيباترين ِ سرودها را زيرا که مرده‌گان ِ اين سال عاشق‌ترين ِ زنده‌گان بوده‌اند. □ دست‌ات را به من بده دست‌هاي ِ تو با من آشناست اي ديريافته با تو سخن مي‌گويم به‌سان ِ ابر که با توفان به‌سان ِ علف که با صحرا به‌سان ِ باران که با دريا به‌سان ِ پرنده که با بهار به‌سان ِ درخت که با جنگل سخن مي‌گويد زيرا که من ريشه‌هاي ِ تو را دريافته‌ام زيرا که صداي ِ من با صداي ِ تو آشناست

  • هراسِ من ــ باری ــ همه از ...

    از مرگ… هرگز از مرگ نهراسیده‌ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود. هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد. □ جُستن یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتنِ خویش بارویی پی‌افکندن ــ اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

  • خطابه‌ی تدفین

    خطابه‌ی تدفین غافلان هم‌سازند، تنها توفان کودکانِ ناهمگون می‌زاید. هم‌ساز سایه‌سانانند، محتاط در مرزهای آفتاب. در هیأتِ زندگان مردگانند. وینان دل به دریا افگنانند، به‌پای دارنده‌ی آتش‌ها زندگانی دوشادوشِ مرگ پیشاپیشِ مرگ هماره زنده از آن سپس که با مرگ و همواره بدان نام که زیسته بودند، که تباهی از درگاهِ بلندِ خاطره‌شان شرمسار و سرافکنده می‌گذرد. کاشفانِ چشمه کاشفانِ فروتنِ شوکران جویندگانِ شادی در مِجْری‌ِ آتشفشان‌ها شعبده‌بازانِ لبخند در شبکلاهِ درد با جاپایی ژرف‌تر از شادی در گذرگاهِ پرندگان. □ در برابرِ تُندر می‌ایستند خانه را روشن می‌کنند. و می‌میرند.

  • مرثیه

    مرثیه گفتند: «- نمی‌خواهیم نمی‌خواهیم که بمیریم!» گفتند: «- دشمنید! دشمنید! خلقان را دشمنید! » چه ساده چه به سادگی گفتند و ایشان را چه ساده چه به سادگی کشتند! و مرگِ ایشان چندان موهن بود و ارزان بود که تلاشِ از پی زیستن به رنج‌بارتر گونه‌یی ابلهانه می‌نمود: سفری دُشخوار و تلخ از دهلیزهای خَم‌اندرخَم و پیچ‌اندر‌پیچ از پی هیچ! □ نخواستند که بمیرند یا از آن پیش‌تر که مرده باشند بارِ خِفّتی بر دوش برده باشند. لاجرم گفتند: «- نمی‌خواهیم نمی‌خواهیم که بمیریم!» و این خود وِردگونه‌یی بود پنداری که اسبانی ناگاهان به تَک از گردنه‌های گردناکِ صعب با جلگه فرود آمدند و بر گُرده‌ی ایشان مردانی با تیغ‌ها برآهیخته. و ایشان را تا در خود بازنگریستند جز باد هیچ به کف‌اندر نبود. – جز باد و به جز خونِ خویشتن، چرا که نمی‌خواستند نمی‌خواستند نمی‌خواستند که بمیرند.

  • غریبانه

    غریبانه دیری‌ست تا سوزِ غریبِ مهاجم پا سست کرده است، و اکنون یالِ بلند یابویی تنها که در خلنگزارِ تیره به فریادِ مرغی تنها گوش می‌جُنباند جز از نسیمِ مهربانِ ولایت آشفته نمی‌شود. من این را می‌دانم، یاران! من این را می‌بینم هر چند میانِ من و خلنگزارانِ خاموش اکنون بناهای آسمان‌سای است و درّه‌های غریو که گیاه و پرنده در آن رویش و پروازِ حسرت است. □ بر آسمان اما سرودی بلند می‌گذرد با دنباله‌ی طنینش، یاران! من اینجا پا سفت کرده‌ام که همین را بگویم اگر چند دور از آن جای که می‌باید باشم زندانیِ سرکشِ جانِ خویشم و بی من آفتاب بر شالیزارانِ دره‌ی زیراب غریب و دلشکسته می‌گذرد. □ بر آسمان سرودی بلند می‌گذرد با دنباله‌ی طنینش، یاران! من اینجا مانده‌ام از اصلِ خود به دور که همین را بگویم؛ و بدین رسالت دیری‌ست تا مرگ را فریفته‌ام. بر آسمان سرودی بلند می‌گذرد.