چهار ایرانی در هلند قربانی اختلاف خانوادگی شدند
مرد پنجاه ساله ساکن هلند با اسلحه گرم همسر ۳۰ ساله و دختر ۵ سالهشان و مادر زن ۶۷ساله خود را به قتل رسانده و سپس خودکشی کرده است.
یک مرد ایرانی ۵۰ ساله ساکن هلند پس از آنکه درپی یک اختلاف خانوادگی همسرش، مادر زنش و دختر ۵ ساله خود را به قتل رساند، دست به خودکشی زد.
خبر کشتار در یک خانواده ایرانی توجه مردم و رسانههای هلند را به خود جلب کرده است. به گفته پلیس آمستردام یکشنبه شب ۳۰ سپتامبر / ۸ مهر، مردی پنجاه ساله با استفاده از سلاح گرم و شلیک گلوله همسر ۳۰ ساله و دختر ۵ سالهشان و مادر زن ۶۷ساله خود را به قتل رسانده و سپس خودکشی کرده است. پلیس آمستردام از دادن اطلاعات بیشتری از جمله نام عامل اصلی جنایت، به دلیل انجام تحقیقات خودداری کرده است.
زمانه درباره این واقعه اطلاعات بیشتری به دست آورده است. مهرنوش دوست «مینا» قربانی این واقعه و همسر مردی است که دست به قتل ها زده است. او به زمانه می گوید: «مینا حدود پنج - شش سال پیش از ایران با مردی به نام حسین که ۲۰ سال از او بزرگتر بود و در آمستردام سکونت داشت، ازدواج میکند. پس ازاین ازدواج خیلی زود دختر آنها به نام «روشا» قربانی دیگر این جنایت به دنیا میآید.»
به گفته مهرنوش، مینا و حسین از همان ابتدا اختلاف داشتند و مینا مرتب دراین باره با او صحبت میکرده است. مهرنوش میگوید: «این اواخر به نظر میرسید که اختلاف آنها حادتر شده بود. مینا آخرین بار سه روز پیش به من زنگ زد. بسیار نگران و پریشان خاطر بود و از تهدیدهای حسین می ترسید. در جست و جوی وکیلی برای جدایی میگشت. همسرش با جدایی مخالف بود ولی مینا میگفت اصلا دیگر زندگی با او در یک خانه صلاح نیست.»
مهرنوش اطلاعات کمی درباره حسین دارد، فقط می داند که او مغازه ای در شهر بِیفِروَیک (Beverwijk) داشت. او ادامه می دهد: «مینا در ایران در رشته هنر و گرافیک تحصیل کرده بود و گویا نفر سوم کنکور در این رشته و شاگرد اول دانشگاه خود شده بود. او زنی آرام و محجوب بود و بسیار مشتاق به ادامه تحصیل. ولی همسرش با ادامه تحصیل او موافق نبود. مینا فکر میکرد که پس از جدایی به تحصیل ادامه دهد که حالا این اتفاق وحشتناک را از اخبار میشنوم. پدر و مادر مینا از ایران برای دیدن آنها آمده بودند که متوجه اختلاف و ناراحتی مینا میشوند. پدر سه روز پیش از این واقعه به ایران برمیگردد و مادر به خاطر دخترش تصمیم گرفت مدتی پیش او بماند که او هم قربانی خشم کور دامادش شد.»
اختلافات زناشویی و جداییها در جامعه مهاجران ایرانی به غرب پدیده ناآشنایی نیست. گرچه این پدیده در ایران هم به سرعت گسترش یافته است، ولی در هنگام مهاجرت گاه اشکال حادتری به خود میگیرد که نمونه اخیر یکی از موارد آن است. حدود دو سال پیش زن جوانی که از ایران با مردی هلندی آشنا شده و ازدواج کرده و صاحب یک فرزند شده بودند، دچار همین اختلافات شدند. زن می خواست با کودک دو سالهاش به ایران برگردد ولی همسرش مانع از بردن کودک میشد. زن که به گفته اطرافیان با کسی هم ارتباط نداشت، دچار افسردگی شده و در نهایت یک روز کودکش را در بغل می گیرد و خود را به رودخانه میاندازد و مادر و فرزند هر دو غرق میشوند.
کشور آمیغ، روان درمانگر و مشاور رابطه زناشویی ساکن هلند، درباره علت بروز چنین حوادثی به زمانه میگوید: « موارد بسیاری پیش میآید که ازدواجهای این چنینی به اختلافات جدی بینجامند. ازدواج مردان خارج از کشور با زنان مقیم ایران، پس از انقلاب با مهاجرت بخش بزرگی از ایرانیان رواج یافت. در بیشتر مواقع مرد سالهایی را در خارج گذرانده و اکنون به امید داشتن همسر و تشکیل خانواده خواهان ازدواج با دختری از ایران است. البته با تصوراتی که از فرهنگ ایرانی و سنتی در ذهن خود داشته است. از طرف دیگر دختر ایرانی هم تصویری از جامعه آزاد اروپایی و ازدواج با مردی که سالها دراین فرهنگ زندگی کرده دارد. این تصورات الزاما با واقعیتهای موجود منطبق نیستند. دختر ایرانی ضمن اینکه خواهان ازدواج و تشکیل کانون خانواده با مردی ایرانی است، در تصوراتش رویای تحصیل و پیشرفت خود را نیز میبیند. تازه وقتی که این دو در زیر یک سقف زندگی میکنند، متوجه تفاوتهای فرهنگی و شخصیتی و همچنین متوجه خواستههای متفاوت همدیگر میشوند و کارشان به اختلاف و جدایی میکشد. در چنین مواقعی، بیشتر مردان از جدایی تصور شکست در زندگی را دارند و احساس میکنند که مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند. در این موارد مردان دچار خشم و کینه شدید نسبت به همسرشان میشوند. در موارد بسیاری استیصال، خشونت را بیشتر می کند. در حالیکه بیشتر زنها هم قصدشان تشکیل خانواده و ادامه زندگی مشترک است. این تفاوت در خواسته ها و تصورات آغاز اختلافات است و متاسفانه به مرور زمان بدتر میشود. چون زوج ها نمیدانند و یا نمیتوانند راه حلی پیدا کنند و کمک هم نمیگیرند، بالاخره در یک مقطعی به جدایی و یا در مواردی منجر به این فاجعه میشود.»
نظرها
Ghaza
مینا دوست نازنین و همکلاسی خوب من بود که دوشنبه با من قرار داشت و امروز شنیدم چه اتفاقی افتاده خوب میدونم میخواست با من درد و دل کنه میخواست همو ببینیم
سارا
با درود خیلی متاسفم ، خیلی زیاد و فقط میخواستم بگم ازدواج تنها به دلیل مهاجرت با افکارات پوشالی دقیقا به بن بست میرسه. دختری که از فرهنگ ایران مهاجرت می کنه اونم با سن کم و با ابن اختلاف سنی بدون شناخت یک جایی به بن بست برمیخوره . گاهی هموطنانمون که مهاجرت می کنند غرق فرهنگ قدیم و سنتی ایران باقی می مونن و از همون بیست و سی سال پیشی که از ایران اومدن همین جا زندگی می کنن و کافیه باعث این باشن که ملیت یک کشوری رو هم در کنارشون کسی دارا میشه ... و کافیه اختلافی به وجود بیاد و حس سرخوردگی و بازنده بودن هم ضمیمه ی مسائل روانی میشه . تنها خواهشی که دارم اینه برای هر ذهنیتی که ازدواج راه دور می کنید بی شناخت نباشه این بزرگترین اشتباه و بی بازگشت ترین اشتباهات رو در پی داره
فرزانه
شما هلند هستید
سینا
وقتی این خبرو شنیدم خیلی ناراحت شدم، دیدم چند روزی هست که افسرده به نظر میرسه
صدیق
سالهاست که ازدواج در میان بیشتر هموطنانمان به حربهای برای تأمین آینده مالی تبدیل شده است. ازدواج با مردان یا زنانی که سالهاست خارج از کشور زندگی میکنند، گرفتن مهریههای نجومی، شروط عجیب و غریب مالی ضمن عقد و موارد دیگر. این نابسامانیها اکثرآ ریشه در ساختار اقتصادی ورشکسته کشورمان دارد. در خصوص مورد فوق، علاوه بر موارد عنوان شده، فرهنگ عقب مانده کشور هم بی تأثیر نیست. بسیار دیده شده که پسر و دختر جوان بدون داشتن شناخت درست از یکدیگر با هم ازدواج می کنند و تازه بعد از 6 ماه زندگی زیر یک سقف متوجه اشتباهشان می شوند. البته مشکلات فراوانند، که در بدلیل عدم وجود دولتی دلسوز در کشور، طی سالها تلمبار شده اند و هرگز کارشناسی نشده و برای مردم جامعه حل نشده اند. بهمین دلیل جامعه ما جامعه ای است که از لحاظ اخلاقی به پرتگاه سقوط کشیده شده است. و نسل ایرانی درحال زوال است!
ramin
من حسین رو میشناختم از اقوام بود از شناختی که ازش داشتم اصلا باورم نمیشه اینجور کاری انجام داده باشه بسیار آدم شوخ و مهربانی بود .همسرش بهم خیلی بدی کرده و چندسال اذیتش کرده بود که به سیم آخر زده
رازي
از شنيدن خبر شوكه و متاثر شدم من حسين رو ميشناختم هنرمند و شوخ طبع و رئوف و عاشق دخترش ولي بيائم فكر كنيم در مورد اينكه آقايي و خانواده اي كه ميرن خواستگاري دختري كه بيست سال ازپسرشون كوچكتره چقدر در اين ماجرا سهم دارند و خانواده اي كه علي رقم اين تفاوت ها باز هم پاسخ مثبت ميدن چقدر سهم داشتند دست آخر آنكه از قلب ايران سفر ميكنند به قلب اروپا تا طلاق فرزند سي ساله شون رو بگيرند و براي طلاقش بايد وارد كارزار شوند و اطرافياني كه بجاي توصيه هاى عقلاني به جو احساساتي و غير منطقي دامن ميزنند چقدر. در اين فاجعه سهم دارند براي همه مقتولان اندوهگينم ولي براي دختر كوچكي كه در اين آتش جهل و بي فرهنگي پر پر شد بيش از همه
محسن
روحشان شاد در ایران در شهر ما زندگی میکردند خانواده محترمی بودند .از شنیدن این جنایت همه ما ناراحت و عزادار هستیم
سارا
من اين آدم رو نميشناختم اما مينا و خانوادش رو ميشناختم آدمهاي نجيبي هستند و بودند و مينا خيلي سعي كرد اين ازدواج پايدار بمونه،نميخوام راحع به هيچكدوم شرح بدم ولي حيوون هم اينكار رو نميكنه با بچه خودش،زندگي يه خانواده به خاطر يه بيمار رواني نابود شد اميدوار خدا به قلب مهربون خانواده مينا آرامش بده
امیرحسین
من دانیال رو به خوبی میشناختم.مدته ۱۲ سال حدودا.یادمه روزی که دخترش به دنیا امد تمامه بازار رو شیرینی داد.بسیار مهربان و شوخ بود.اصلا باورم نمیشه چنین کاری کرده باشه.خدا میدونه به کجا رسیده بوده.اما بیایید قضاوت نکنیم و براشون دعا کنیم تا به ارامش برسند.ممنون
صابر
هردو را من میشناختم .حسین یکبار دیگر تجربه ازدواج با خانمی ... پدر مینا پزشک بود وقادر بود برای دخترش اقامت هرجایی در اروپا را بگیرد پس برای استفاده از اقامت شوهرش ازدواج نکرده بود سالها دیگر حسین را ندیدم بهر حال متاسفم برای دخترک معصومش بیشتر
سارا
سلام، اگر چنانچه کسی از تاریخ خاکسپاری خبر دارد لطفا در این صفحه اتلاع رسانی کند. ممنون
سارا
سلام، اگر چنانچه کسی از تاریخ خاکسپاری خبر دارد لطفا در این صفحه اطلاع رسانی کند. ممنون
علی
باعرض تسلیت خدمت خانواده و. دوستان و اشنایان به اطلاع میرسانم که به گفته یکی از مراسم خاکسپاری روز پنج شنبه مورخ ۱۱ اکتبر واقع در rozenburglaan 5. 1094GA Amsterdam.خواهد بود.لطفا با حضوره خود. باعث شادی روح ان عزیزان باشید.ممنون
علی
دوستان با عرض پوزش خواستم عرض کنم که این مراسم فقط برای مرحوم حسین(دانیال)میباشد. و .
ناصر
خاکسپاری در کرمان احتمالان جمعه میباشد
محمود
به دكتر خادمي تسليت عرض ميكنم ايشان اهل شهرستان بافت كرمان بودند و بسيار خانواده با كلاس و باهوشي بودند خدا رحمت كنه
مسعود
باسلام چندروزاست که جسم این عزیزیان به خانه ابدیشان سپرده شده درحالیکه برای همه ی اقوام دوستان اشنایان وهمشهریان غم وشوک بزرگی بودضمن عرض تسلیت به همه بازماندگان ازخداوندمیخواهم برای آن عزیزان رحمت الهی وبرای اقوام ودوستان انهاصبرعطافرماید
armaghan
خانواده دكتر خادمي چند تا دختر داشتن ؟