● نمای نزدیک
چنین کنند منبریها و روضهخوانان
س. اقبال – یک بررسی اجمالی از سِنخ ارباب عمائم، اینکه چه میکنند و از کجا میخورند.
منبری اهل منبر است یعنی بر منبر مینشیند و بنا به حرفهی خویش برای مردم موعظه میکند و به همه پند میدهد. به همین مناسبت "ی" نسبت را هم با خود به همراه دارد تا تصور او بدون منبر امری غیر ممکن باشد. او از پلههای منبر یک به یک بالا میرود تا بر جای همیشگی خویش در آخرین پله بنشیند. نشستن بر بلندای منبر برای او غروری را میآفریند که خود را از دیگران برتر و بالاتر بپندارد. همچنان که همگی از ریز و درشت باید پای موعظههای او بنشینند و به سخنانش گوش بسپارند. بیدلیل نیست که او یکسویه میگوید و همه باید سخنان پندآمیزش را بپذیرند و لابد در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار ببندد. به واقع به مثابهی قبلهنمایی عمل میکند که دیگران اقتدای به قبلهاش را بر خود واجب میبینند.
اما آنانی که پای موعظهی روضهخوان و منبری مینشینند، همگی پذیرفتهاند که برای همیشه شنونده باقی بمانند. آنان نقادی سخنان گوینده را به کنار گذاشتهاند تا به گفتههای منبری عمل نمایند. به همین دلیل هم منبری برای همهی آنانی که پای منبرش مینشینند، الگو قرار گرفته است. او میگوید و دیگرانی که از ذهنی نقاد بازماندهاند، به گفتههایش عمل میکنند.
چنین چیدمان و سازهای را در تمامی ادیانی که از آنها به عنوان ادیان توحیدی نام میبرند به کار میگیرند. یعنی از قبل کسی تمامی گفتنیها را گفته است و اکنون دیگران باید بدون چون و چرا گفتههای او را بپذیرند و به آنها عمل کنند. همین چیدمان ذهنی را در عرفان ما هم به کار گرفتهاند. یعنی شخص عارف باید همیشه لالمانی بگیرد و حق ندارد "اسرار حق" را جایی بر زبان جاری نماید. چون سخن گفتن را به دیگری واگذاشتهاند.
گفتار آهنگین و حرکات تئاتری منبری به او یاری میرساند تا هرچه بیشتر بر ذهن شنونده چیرگی یابد. انگار گفتار او موزیک متنی را هم با خود به همراه دارد. موزیکی که اجازه نمیدهد که ذهن شنونده به چیزی غیر از گفتار او دل بسپارد.
منبری فردی چند شغله است و در عین حال شغلی هم ندارد. چند شغله است به دلیل اینکه جدای از روضهخوانی و موعظه در پیشنمازی و امامت جماعت هم کم نمیآورد.
کسی را که همواره در مسجد حضور مییابد و از موعظههای روحانی مسجد جا نمیماند مسجدی میگویند. در واقع مسجدی به کسی گفته میشود که با حضور خویش پای منبر به کار و بار منبری مشروعیت میبخشد. او در نقشی از مخاطب ظاهر میگردد و نقش خودش را به عنوان شنونده تا به آخر به خوبی به انجام میرساند. اما فضای مسجد گاهی شرایطی را فراهم میبیند که این مخاطب مشتاق و همیشگی خوابش ببرد یا با چرت زدن از حرفهای منبری غافل بماند. در اینجا است که منبری از صلوات کمک میگیرد تا او را از چرت زدن برهاند. گاهی نیز فضای مسجد برای مردم جا کم میآورد. این بار هم منبری و واعظ از نیروی سحرآمیز صلوات برای جابهجایی مردم سود میجوید تا فضا و جایی نیز برای دیگران آماده گردد. منبری رسمی را به کار میگیرد که همگی باید با آوردن نام "قائم" برخیزند. او ابتدا به بهانهای نام قائم را تکرار میکند تا همگی صلوات بفرستند و از جای خودشان بلند شوند. آنوقت از آنان میخواهد که حالا جلوتر بیایند و بنشینند. با همین ترفند جایی هم برای دیگران آماده خواهد شد.
منبری نباید کار بکند. مردم او را با همین نقشمایه شناختهاند. حتا کار کردن او برای مردم خندهآور خواهد بود. کشاورزی، بنایی، نجاری و یا هر شغل و حرفهی دیگری با دنیای منبری سازگاری ندارد. جدای از این او حق ندارد در معابر عمومی بدود و یا غذا بخورد. چنین حرکتی به حتم شگفتی عابران را با خود به همراه خواهد داشت. حتا عابران تجربههای شگفتآوری از این دست را برای دیگران هم حکایت خواهند کرد. انگار نمایشی غیر عادی را به تماشا نشسته باشند. فکرش را بکنید که اگر همین افراد منبری تیمی برای فوتبال یا والیبال تشکیل بدهند چه میشود. آنان به کار جمعی عادت نکردهاند و به طور یقین دعوایی راه میاندازند که پلیس هم از کنترل آن عاجز بماند. در عین حال منبری هرگز حرف و سخن داور را نخواهد پذیرفت. چون خودش همواره در نقشی از داور و قاضی در جامعه ظاهر میگردد. او قضاوت را تنها برازندهی خود میبیند.
منبری چند شغل دارد و به تنها یک کمپانی است، اما پرداخت مالیات برایش امری منفور به حساب میآید. چنانکه برای دریافتیهای خود از مردم، مالیاتی پرداخت نمیکند. کسی جرأت ندارد که برای مالیات گرفتن بخواهد از حساب و کتاب او سر در بیاورد.
منبری فردی چند شغله است و در عین حال شغلی هم ندارد. چند شغله است به دلیل اینکه جدای از روضهخوانی و موعظه در پیشنمازی و امامت جماعت هم کم نمیآورد. بسیاری از آنان در دادگاهها نیز به عنوان قاضی ظاهر میگردند یا در ارتش و نهادهای دولتی مسئولیت هدایت و راهنمایی مدیران دولتی را پذیرفتهاند. پیشنمازیِ منبریها تنها در فضای مسجد محدود باقی نمیماند بلکه منبریها در شکل و شمایلی از پیشنماز اکنون بسیاری از ادارات و مدارس را هم در اختیار گرفتهاند. پیداست که خیلی آرام همه جا ریشه دواندهاند تا از هدایت مردم چیزی کم نگذارند. همچنین نماز خودشان را میخوانند ولی از بابت آن از مردم پول میگیرند. حتا نماز اموات این و آن را به جا میآورند و مزد خودشان را هم از این بابت دریافت میکنند. منبریها کار ازدواج و طلاق هم انجام میدهند. چهبسا منبریهایی که همزمان به تنهایی تمامی این کارها به انجام میرسانند.
او جدای از اینکه از مردم پول میگیرد، قرار است از خداوند هم برای تمامی این کارها مزدش را دریافت کند. به واقع خداوند بیش از همه به او بدهکار است. تا آنجا که در آخرت بهشتی برایش فراهم دیده است که شاید بتواند از خجالتاش در بیاید.
با تمامی این احوال پرداخت مالیات برایش امری منفور به حساب میآید. چنانکه برای دریافتیهای خود از مردم، مالیاتی پرداخت نمیکند. کسی جرأت ندارد که برای مالیات گرفتن بخواهد از حساب و کتاب او سر در بیاورد. به واقع کار و بار او را نمیتوان کاری تولیدی به شمار آورد. کار او همانند همان کارهای سیاهی است که در لایههای پنهان جامعه جریان دارند و حتا به آسانی نمیتوان آن را ردیابی کرد. به اتکای همین ترفند، منبری به راحتی میتواند از دام ادارهی مالیات برهد. او صیدی نیست که با هر دامی و به همین آسانی بتوان صیدش کرد.
خداوند شاگرد گوش به فرمان منبریها است. حتا منبریها حدود اختیارات خداوند را مشخص میکنند.
منبری نه فقط مالیات نمیپردازد بلکه نمایندهای برای یکی از مراجع هم به شمار میآید. همین مرجع به او اختیار داده است تا از مردم برای دریافت خمس، زکات و سایر وجوهات شرعی چیزی کم نگذارد. دریافتیها نصف- نصف بین طرفین تقسیم خواهد شد. پیداست که ادارهی مالیات هم شنیدههای خود را از این بابت ناشنیده خواهد گرفت. جدای از این منبریها به منظور گرهگشایی از کار مردم سنگ تمام میگذارند. چون اکثر منبریها مدیران خوبی برای خیریهها شمرده میشوند. به همین دلیل هم خیریهها طبق قانون از پرداخت مالیات و عوارض معاف شدهاند. میبینید حضور منبری همه جا با خود خیر و برکت به همراه دارد. در همین خیریهها صندوقهای قرضالحسنهای هم به قصد کارگشایی از مشکلات مردم پا میگیرد. اما منبریها هرگز نمیگذارند که پول بیش از حد در این صندوق تلنبار گردد. پیداست که به فتوای شرعی خودشان عمل میکنند تا پولهای صندوق به نفع هرکسی که بخواهند پارو شود.
همه خوب میفهمند که شام و ناهار منبری را روی سفرهی مردم فراهم دیدهاند. منبری نیز این موضوع را خوب میفهمد. مردم عوام بنا به وظیفهی شرعی خویش در این راه سنگ تمام میگذارند. با این امید که ثوابهایی از این دست توشهای برای آخرتشان قرار گیرد. در آخرت و عقبا توشهی اعمالی همانند آنچه که گفته شد به تمامی از سوی منبریها تضمین شده است. بدون تردید همهی مسجدیها برای اعمالی که به جا میآورند نزد روحانیان بیمه شدهاند و از این بابت مزدشان را در فردایی دیگر دریافت خواهند کرد. به واقع خداوند شاگرد گوش به فرمان منبریها است. حتا منبریها حدود اختیارات خداوند را مشخص میکنند. خداوند هم باید یاد بگیرد تا مزد کسانی را که منبری را بر سفرهشان مینشانند تا قران آخر بپردازد. ناگفته نماند که منبریهای برجسته همواره از سفرهی خودشان جا میمانند. چون مردم حضور آنان را بر کنار هر سفرهای مغتنم میشمارند. تازه منبریها باید بالای سفره بنشینند و بهترینها را از سفره بخورند و بیاشامند. توضیح اینکه در دین منبریها خوردن و آشامیدن از سفرهی دیگران ثواب هم دارد. در حالی که اگر از سفرهی خودشان بخورند، هرگز به این ثواب دست نخواهند یافت.
نظرها
حسن
ایااین گونه انتقاد برای اطبا جسم هم رواست یا فقط برای اطبا روحی وروان روایا ست ای بیل بزند ایاشمانویسنده مقاله هم میروید بیل بزنید یا فقط باید روحانی مدنظر شمااست ازوجدان خودت بترس از خدا که نمیرترسید چون حقوق شما درمیزان تخریب موثرین در روح روان است
روزبه
این منحصر به اسلام و ایران نیست.در ادیان بزرگ دیگر هم روحانیون کار یدی نمیکنند و زندگیشان از مفتخوری میگذرد.
مسعود
حسن آقا، این انتقاد نیست، بلکه عین واقعیت است. این دکتر های روح همه را روانی کرده اند. آنجا که آزادی است کثافت بچه بازیهایشان گوش فلک را کر کرده. ضمنا اگر
داود بهرنگ
(1) با سلام من این جا در حاشیۀ نوشتۀ خوب س . اقبال مناسب می دانم موضوعی را در میان نهم که پاسخ به یک "پرسش همیشگی" است. پرسش این است که "چرا چنین است؟" این جا فراخور این نوشته پرسش این است که ما ایرانی ها چرا پای سخن آخوند می نشینیم؛ با این که می دانیم نه "دوزار" می ارزد؛ و نه حتی به لعنت خدا می ارزد و همه هر چه هست خرافه و من در آوردی و گاه خلاف نفسِ دین است. باید توجه داشت که رفتار بشرِ امروز اغلب حاصل "رد و قبول" هنجارهای دینی و غیر دینی تورات است. تورات منجسم ترین کتاب زندگانی بشر با [دست کم] شش هزار سابقه است. به این معنی که بخش آغازین آن فراخور درک بشر در شش هزار سال پیش مدون شده است و بخش های جدیدتر آن برای مثال خاستگاه معماری و موسیقی و برخی هنرهای دستی است. عقل جنبۀ مادر زاد ندارد و بشر در طی زمان برخوردار از عقل شده است. صدها هزار سال طول کشیده تا بشر به سطح درک خود در شش هزارسال پیش رسیده است. این ها را ما نمی بینیم چون ذهنمان آن را "داده ای طبیعی" می انگارد. این است که همیشه باید پرسید "چرا چنین است؟" جا دارد که مثالی بیاورم. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) ذهن ما [به ویژه ذهن وزیر امور خارجه ایران] دکمه لباسمان و یخۀ پیراهنمان را "داده ای طبیعی" [و در این رابطه اگر چنانچه مسلمان مؤمن باشیم یکی را غربی و دیگری را غیر غربی و هر دو را خداداد] می انگارد. این است که ما توجه نداریم که بشر پس از هزاران سال ـ همین یکصد و پنجاه سال تا دویست سال پیش ـ دکمه و یخه را برای پیراهن اختراع کرده است. پیراهن ها پیشتر یخه نداشته اند و بسان پیراهن وزیر خارجۀ ایران بی یخه بوده اند. لباس ها را در جای دکمه سوراخ می کرده اند و از آن بند ـ مثل بند کفش ـ می گذرانده اند. بعدها گلوله های نخی به کار برده شده که دکمه کنونی شکل تغییر یافتۀ آن است. آن دوره ای که دو لبۀ لباس را با بند کفش بهم می بسته اند روی آن دستمال گردنی هم می انداخته اند که آراسته و پیراسته جلوه کند. کراوات کنونی شکل تغییر یافتۀ آن است. وزیر امور خارجۀ ایران ـ که مسلمان مؤمن است ـ این ها را چنین می فهمد که بی یخه اش لباس حضرت محمد (ص) و کراوات دارش لباس حضرت عیسی یا موسی علیه السلام است. در رابطه با آخوند می خواهم بگویم که این "داده ای طبیعی" نیست. فلسفۀ وجودی آخوند کتاب تورات است. تورات ـ در کوتاه ترین روایت ـ در شرح این معناست که خدا زمین را و آسمان را و هر چه در آن را در شش روز آفرید. هر مرد آنگاه با زنی ازدواج کرد و پسری در وجود آمد که نسل و قوم اوست. خداوند با ابراهیم عهد کرد که قوم او را سرزمینی فراخ دهد. از فرزندِ پسر او دو فرزندِ پسر [یا دو نسل یا دو قوم] به وجود آمد. یکی یعقوب یا اسرائیل است که بازماندگان او قوم بنی اسرائیل اند. کتاب تورات شرح "چگونه باید زیست" این قوم است. ادامه در 3
داود بهرنگ
(3) از یعقوب 12 فرزند پسر [نسل و قوم] در وجود آمد. همگی آنان در مصر بردۀ فرعون بودند. موسی فرزند پدر و مادری است که از قوم لاوی [یکی از 12 فرزند یعقوب] است. خداوند او را به پیامبری برگزید و از او خواست تا قوم بنی اسرائیل را از مصر به سرزمین موعود بَرد. این سفر چهل سال به طول انجامید. به این ترتیب بخشی از تورات شرح زندگانی روزمرّۀ این قوم همیشه در سفر است. به نوشتۀ کتاب "خروج" جمعیت این قوم در آغاز سفر "ششصد هزار نفر" بوده است. (فصل 12) در کتاب خروج گفته می شود که «رسیدگی به امور ششصد هزار نفر رفته رفته برای موسی دشوار شد. پدر زنش به او گفت: «تو نمی توانی این کار سنگین را به تنهایی انجام دهی. تو خودت نمایندۀ خدا در میان مردم باش و دستورات خدا را به آنان برسان و بگو که چطور زندگی کنند و چه رفتاری داشته باشند و از میان قوم افرادی کاردان و خدا ترس و درست کار را برگزین تا به کارهای مردم رسیدگی کنند. برای هر هزار نفر یکی را بگمار.» (فصل 18) کتاب تورات در بردارندۀ دهها مراسم دینی و صدها و صدها قواعد و مقررات دینی و غیر دینی است. در تورات حتی نقشۀ ساختمان عبادتگاه با جزئیات تمام ـ شفته و ماله حتی ـ شرح داده می شود. متراژ و رنگ پرده ها تعیین می شود. اسامی و ملیت معمار و بنا آمده است. این که چراغدان عبادتگاه چه شکلی باشد مهم است. چگونه ازدواج کنیم، چگونه بچه دار شویم و چگونه سر به بالین مرگ بگذاریم و تکلیف ارثمان چه می شود آمده است. چگونگی و چرایی "سنگسار گاو" حتی در تورات آمده است. خیلی مهم است که "خیمه از پوست قوچ سرخ رنگ باشد و پنجاه تکمۀ مفرغی هم داشته باشد." (کتاب خروج؛ فصل 26) ادامه در 3
داود بهرنگ
(4) در تورات گفته می شود: «ای موسی برادرت هارون و پسرانش را از سایرین جدا کن و آنان را به مقام کاهنی [آخوندی] تعیین کن تا در خدمت دین من باشند. برای آنان لباس های ویژه ای تعیین کن چنان که همگان بدانند که آنان کاهن [یا آخوند] دین من اند.» در ادامه جزئیات لباس کاهن و آخوند با همه جزئیاتش شرح داده می شود. آنگاه گفته می شود که «نوادگان هارون و فرزندانش تا ابد کاهن و آخوند دین من باشند و دستورات دینی مرا هر آن به قوم بنی اسرائیل برسانند و بیاموزند.» (فصل 28) من با این مقدمات می خواهم بگویم که در اسلام ـ اگر چنان چه کتابش قرآن جلد اول ـ است کلمه ای در این باره که این دین کاهن یا آخوند هم دارد نیست و نیامده است. "آخوند بازار" ایران را آخوند ایرانی [در ادامۀ سنت زرتشتیگری] و از طریق سر شیره مالی عوام به وجود آورده است. آخوند در ایران آغازگر اسلام در جلد 2 است که ویژه ایران و ایرانی است و از برای یک میلیارد و نیم مسلمان نه تنها موضوعیت ندارد بلکه در مواردی که از آن با خبر می شوند ضد دین و ضد اسلام نیز است. با احترام داود بهرنگ
مومن
مقاله ای است بسیار جالب و آموزنده. جای تاسف است در حالیکه دنیا با تکیه به علم و دانش وحقیقت هر روز به کشفی جدید برای رفاه مردم موفق میشود ما در ایران هنوز گرفتار این مسائل هستیم. منبری یعنی مفتخور و کلاه بردار. منبری یعنی سوء استفاده از جهل و نا آگاهی مردم. آنها نه تنها با دنیای روح و روحانیت و حقایق معنوی ارتباطی و آشنا ئی ندارند بلکه تمام هم وغمشان تسلط بر مردم و اخاذی از آنان است واصولا شغلی شده است که سالیان سال این حضرات با تردستی و زبان بازی از آن امرار معاش میکنند.
majid
با اصل انتقاد به برخی روحانیون در متن موافقم ولی قبول کنید که قضاوت متن و کامنتهای زیر آن از سر بغض می باشد. به امید روزی که تمام تفکرات و مکاتب به صورت عقلانی مورد نقد قرار گیرد نه به صورت احساسی. در ضمن در تمام دنیا منبر (وجود) دارد. امیدوارم روزی دید سیاه و سفید و فرشته و دیو از جهان رخت بربندد.
ايرانِ من چه شد؟
حسن آقا اسم دکتر روح روانپزشک و روانشناس است،کارشناس مذهبی هم دانشجوی رشته اديان است،طلاق و ازدواج و تولد و مرگ کار شهرداری و ثبت احوال و اسناد است،شغلت را عوض کن و يک شغل آبرومندانه انتخاب کن۰
ايرانِ من چه شد؟
مهمترين دليل پای منبر نشستن ايرانيان ،علاقه آنها به قصه و قصه گويی و شعر و در کل کلام است،مثل هنديها،ولی هنديها قصه را از کتاب ميخوانند و بالاترين نرخ مطالعه در جهان را دارند،يا به ديدن فيلم ميروند،حتی گدا ها هر وز سينما ميروند،و نويسندگان هندی جايزه های ادبی دنيای انگليسی زبان را جارو ميکنند۰ايرانی مانده و روحوضی و نقالی و مداحی و روزه خوانی۰حتی دانشجويان رشته های کاملا علمی گوش کردن به چرت های پر غلط اساتيد سهميه ای جمهوری اسلامی را به باز کردن کتاب ترجيح ميدهند۰