آیا پایان دموکراسی فرارسیده است؟
سونیا ذکری − با قدرتگیری راستگرایان اقتدارطلب در بعضی کشورها، الگوی دموکراسی هدف انتقاد قرار گرفته. با وجود این، دموکراسی همچنان برتریهای خود را نسبت به نظامهای دیگر نشان میدهد.
با قدرتگیری سیاستمداران راستگرا و اقتدارطلب در بعضی کشورهای غربی، الگوی حکومتی دموکراسی هدف انتقاد قرار گرفته است. با وجود این، دموکراسی همچنان برتریهای خود را نسبت به نظامهای دیگر نشان میدهد.
بهار عربی بهترین دوران خود را پشت سر گذاشته بود و فضای تحرک سیاسی مصر روزبهروز تنگتر میشد، هرچند نشر دیدگاههای متفاوت همچنان بدون مجازات ممکن بود. در وضعی که انبوه معترضان در میدان تحریر قاهره علیه دولت وقت بلندتر فریاد میزدند، در طبقه هشتم هتلی در همان نزدیکیها، یکی از سَلَفیهای برجستهی مصر خواستهی توجهبرانگیزی را مطرح میکرد. او خواستار برقراری دموکراسی در مصر شد، آن هم نه از هر نوع آن، بلکه نظامی دموکراتیک مانند آنچه در فرانسه حاکم بود.
فرانسه، همان سرزمین مادری انقلاب که اندکی قبل ممنوعیت روبنده یا پوشش کامل صورت را برای زنان مسلمان اعلام کرده بود؟ واقعاً؟ آن سلفی، اندکی با فاصله از اصول، راه نجات خود را به فضایی گسترده باز کرد: البته، حالا چرا نباید فراتر رفت و یک خلافت مدرن تأسیس کرد، اجتماعی از مومنان، آن هم طبق الگوی اتحادیه اروپا؟
هفت سال بعد از آن رویداد، صحنهی سیاسی پیش رو شگفتانگیز به نظر میرسد: ناپرسیدگی و در این بین، تقریباً نوستالژیک بودن جذابیت مفهومهایی مانند «اتحادیه اروپا» و «دموکراسی» و همچنین، خواست دموکراسی آن سلفی ریشبلند، نوعی بدفهمی بسیار امروزی و رایجِ این مفهومها را افشا میکند. طبق یک بذلهگویی رایج میان بعضی کارشناسان خاورمیانه، تصور دموکراسی در اسلام در نوعی سازوکار کسب قدرت، آن هم در چند کلمه خلاصه میشود: «یک مرد، یک رأی، برای یک دفعه!» اگر اسلامگرایان یک بار در کشوری با انتخابات به قدرت برسند، میتوان حدس زد که از فرصت فقط برای برچیدن دموکراسی بهره ببرند و البته، منظور از دموکراسی چنین روندی نیست.
در این بین، البته همین خطا در بارهی دموکراسی بازتاب خود را در وضعیت معاصر اروپا نیز یافته است. اینکه افراد ناشایسته از ابزارهای دموکراتیک برای مسخ یا حتا برچیدن دموکراسی سوء استفاده میکنند، یکی از سناریوهای تهدیدآمیز در منابع بررسی افول دموکراسی است که حتا رفتهرفته بسیار مفصلتر از گذشته شدهاند. عدهای از نویسندگان، از یاشا مونک، استیون لویتسکی و دانیل سیبلات گرفته تا گئورگ زِسلن در آثارشان ضعف ایدهای را توصیف میکنند که زمانی شکستناپذیر بوده است. تحلیلهای مضطرب گئورگ دیتس («کشور دیگر»)، هانس پتر مارتین («پایان بازی») و مایکل هارتمن («ازپاافتادگان») با انتشار در پاییز ۲۰۱۸ ادامهی آن جریان هستند.
البته آثار خوشبینانهتری هم در افق این جریان به چشم میخورند، اما دریافت اصلیای را که برای نمونه، نشریهای مانند «فارین افرز» در مقالههایی مانند «آیا دموکراسی در حال مرگ است؟» به خواننده میدهد، میتوان تقریباً اینگونه خلاصه کرد: ۲۶ سال پس از آنکه فرانسیس فوکویاما «پایان تاریخ» و پیروزی دموکراسی غربی را اعلام کرد، درست همان دموکراسی است که هنوز تنها ماهیتی نامنسجم و چندپاره دارد. جاذبهی بیرقیب الگوی دموکراسی با برآمدن دوبارهی راستگرایان، عوامطلبان و حاکمسالاران، از مدتها قبل در بعد اجرایی رد شده است. وقتی چین میتواند ابرقدرتی اقتصادی باشد و روسیه در سیاست خارجی تا این حد تهاجمی، وقتی در مجارستان، لهستان و اتریش راستگرایان عوامطلب برندهی انتخابات میشوند، زمان خودسنجی بیرحمانه از سوی نظام دموکراتیک فرارسیده است: آیا اقلیتها در خواستههایشان بیرویه رفتار کردند؟ «نخبگان» بیش از حد حریص بودند؟ «نخبگان حاکم» بیش از حد متکبر بود؟ رسانهها بسیار خودمحور بودند؟
سرعتی که با آن از خواست عمومی دموکراسی صرف نظر میشود، نفسگیر است. ایوان کراستف، جامعهشناس برجستهی بلغارستان اشاره میکند که در موضوع دموکراسی، فرضیههای پایهی جهتبخش در عمل از دوران گذشته، «در این میان، نه تنها کهنه، بلکه بیش از هر چیز نامفهوم شدهاند». همعصران متفاوت، جزئینگرتر و جهاندیدهتر ما هم با جدیت میپرسند: آیا دموکراسی هنوز بهترین الگوی نظام سیاسی در آلمان است؟ آیا سرانجام دموکراسی اینگونه است؟
در سال ۲۰۰۰، در سراسر جهان جز هشت کشور، بقیه همگی دستکم یک انتخابات برگزار کرده بودند
اگر نگاهی دقیقتر به چشماندازهای تیرهی پیش روی دموکراسی بیندازیم، بیش از هر چیز، ترسیم ماهرانهی آنها را تشخیص میدهیم. مدتهای طولانی ابهام و شبههپراکنی، یکی از ترفندهای دشمنان دموکراسی بوده است. مدتها است که از مسکو و دمشق این ایراد به گوش میرسد که غرب میخواهد زیر پوشش خواستههای دموکراتیک، فقط «شیوهی زندگی»، تصویرهای برهنگی یا مرزهای خارجی ناتو را به درون حریم کشورهای بیگانه منتقل کند. این پرسش را هم مطرح میکنند که مگر انقلاب مخملی در گرجستان، اعتراضهای اوکراین در میدان کییف، بهار عربی و جنبشهای توسعهطلبانه در پوشش دموکراتیک کار غرب نیست؟
این گفتهها تبلیغات محض علیه دموکراسی بود. اما اکنون، اتفاقاً این نگهبانان دموکراسی هستند که تندرویهای مشابهی پیش گرفتهاند. اجزای اصلی یک نظام دموکراتیک انتخابات آزاد، تفکیک قوا، آزادی بیان و عقیده و حاکمیت قانون است. اما هنگامی که عدهای از دموکراسی در حال احتضار سخن میگویند، منظورشان معمولاً چیزی بیش از اینها است: برتری اقتصادی یا نظامی، الگوی اجتماعی لیبرال، پذیرش فرهنگهای دیگر، ارزشهای «غربی»، بله، منظور دقیقاً تمام «غرب» است. مغرب زمین، در گذشته بهندرت چنین تصویر وخیمی داشت.
ویژگی نظامهای خودکامه: دستگاه مغزشویی، فساد اداری و دغلبازی
اگر چین از نظر اقتصادی آمریکا را پشت سر بگذارد، این، دلیلی بر برتری شرکتهای چینی است، نه نظام سیاسی تکحزبی پکن. در نمونهی دیگر، نقض حقوق بینالملل با پیوست کریمه به خاک روسیه، نیاز شهروندان اوکراین به آزادی را بیاعتبار نمیکند. الحاق شبهجزیره کریمه، همچنان نقض حقوق بینالملل باقی میماند.
در وضعیت آرمانی، دموکراسی تعادل مدنی و بیخشونت میان منافع طرفهای گوناگون را از جمله برای اقلیتها حفظ میکند، اگرچه این ویژگی، در مورد همهی منافع مشخص مصداق ندارد. این قابلیت دستیابی به وفاق در دموکراسی قابل تقلید نیست و نظام دموکراتیک اساساً با توزیع امتیازها، باجخواهی سیاسی یا تغییر سادهی نخبگان سیاسی متفاوت است که نظامهای حاکمسالار، جنگسالاران، جناحهای سیاسی کاخنشین یا شاخههای سازمانهای اطلاعاتی را خشنود نگه دارد. کسی که حکومتهای خودکامه و حاکمسالار را از درون دیده باشد، میداند که اتفاقاً ویژگی بارز آنها نه قوهی مجریه یا دستگاه اداری آهنین و موثری است که اروپاییهای سرمست از دموکراسی گاهی به چنان نظامهایی نسبت میدهند، بلکه نوعی دیوانسالاری ذهنفریب، فساد اداری و دغلبازی است.
با این حال، وفاق دموکراتیک و تعالیبخشی که از آن گفتیم، همیشه مطلوبترین امر را برای نظامهای دیگر در بر ندارد: برای نمونه، الگوی جامعهی باز، آنگونه که غرب پس از دههها آموخته قدردان آن باشد، مطلوب بعضی کشورها نیست. اگر جامعهای محافظهکار نخواهد ازدواج مردان همجنسگرا را بپذیرد، بیشک، وضعی ناراحتکننده برای این گروه به وجود آمده، اما چنین تصمیمی، دلیل ناتوانی نهایی برای دموکراسی در آن جامعه نیست. دموکراسی ماشین برآوردهسازی آرزوها نیست، بلکه امری دشوار و گاهی ناامیدکننده است. لودویگ بورنه، روزنامهنگار قرن نوزدهم آلمان، در دوران پیشادموکراتیک، در کمال روشنبینی نوشت: «ممکن است یک ملت سرکوبگر خود باشد و در تاریخ، اغلب هم همینطور بوده است.»
اتیوپی و ازبکستان از تازهترین نظامهای استبدادی
گذشته از آنچه آمد، پیشبینیهای وخیم در مورد دموکراسی بر رخدادهای برههای محدود استوار است. افت آوازه دموکراسی از یک مفهوم سیاسی احترامبرانگیز به بدترینِ نظامهای ممکن ظرف سالهای کمی رخ داده است. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، ولادیمیر پوتین، ویکتور اوربان، حزب «راهی دیگر برای آلمان» یا برگزیت، تصمیم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، هرچند این مورد اخیر اتفاقاً نتیجهی یک همهپرسی نیز بود. اما در برابر شدت رویدادهای سیاسی بینالمللی تنها چشمانداز کلان تاریخی به فهم درست وضع کمک میکند، چون موضوع از نظر کمی مشخص است.
طبق محاسبهی نشریهی «اکونومیست»، در سال ۱۹۴۱ تنها نزدیک به ۱۲ کشور دموکراتیک بودند، اما در سال ۲۰۰۰ در سراسر جهان جز هشت کشور بقیه دستکم یک بار انتخابات برگزار کرده بودند. حتا با اینکه دموکراسیهای ظاهری، نیمبند، حداقلی و حتا دروغین هم جزو آنها بودند، شمار کشورهایی که در دهههای گذشته موفق به برداشتن گامی به سوی دموکراسی شدهاند، چندین برابر بیشتر از آنهایی است که از دموکراسی به استبداد تغییر مسیر دادهاند. اتیوپی و -در عمل بدون هیچ جلب توجهی- ازبکستان، کشور شکنجهگر مخالفان در دهههای گذشته، از جملهی جوانترین نورسیدگان جمع نظامهای استبدادی هستند.
یاشا مونک، متخصص علوم سیاسی، اشاره میکند که حتا در گذشته نیز دموکراسی در جایگاه نظام سیاسی در تنگنا قرار گرفته، اما همواره موفق به گذار از آن شده است. دلیلهای بسیار عقلانیای وجود دارد که بنا بر آنها باید جذابیت الگوی نظام دموکراتیک را همچنان در نظر داشت. برای نمونه، در تمام امور مربوط به گردش قدرت، الگوی دموکراسی همچنان بیرقیب است. در هر نظام حاکمسالار روند گردش قدرت همراه با لحظهای بحرانی و حتا نظامستیز و نظامبرانداز است. زمانی که حاکم مستبد با زندگی وداع میکند، جانشینانِ به همان نسبت نامطلوب او نیز به جان هم میافتند. کنار گذاشتن چنان حکمرانی از قدرت نیز کار سادهتری نیست. از آنجا که شروع سیاسی دوباره پس از چند سال، ناممکن است و حاکم سرنگونشده نیز باید در وحشت انتقام سیاسی یا حقوقی رقیبان پیروز خود باشد، واگذاری داوطلبانهی قدرت هم به نوعی خودکشی میماند که به دنبال آن، حاکمیتهای یکسره در تداوم، همواره سرسختانهتر از خود دفاع میکنند.
گسترش میل عجیب تخریب دموکراسی
هیچیک از اقتدارطلبان ظاهراً تثبیتشده مانند اردوغان، اوربان یا پوتین، تاکنون از پس انجام واگذاری دشوار قدرت برنیامده است. میانپردهی سیاسی پوتین در مقام نخست وزیر روسیه آن هم در میان دو دورهی ریاست جمهوری فقط شگردی برای طفره رفتن از مشکل اصلی بود. این واقعیت را که چنین نظامی در عمل تا چه حد لرزان و ناپایدار است، کاهش میزان محبوبیت پوتین نشان میدهد، آن هم زمانی که دولت قصد دارد سن بازنشستگی شهروندان را افزایش دهد. در نظامهای دموکراتیک شکست در انتخابات عادی است، اما بسیاری از مردم روسیه دیگر تصوری از کشورشان بدون پوتین ندارند. نظامهای اقتدارگرا تنها بهواسطهی شرایط زمان حال به بقا ادامه میدهند و آینده نقطهی قوت آنها نیست.
از این جهت، جای تعجب دارد که در حال حاضر تا چه حد در بارهی دموکراسی لجنپراکنی میکنند و با چه شوری دربارهی آن به منفینویسی ادامه میدهند، امری که در هر حال، باید به هر قیمت مانع آن شد. این واقعیت که برای نمونه، لهستان و مجارستان، دموکراسیهایی جوان و کمثبات و در حال حاضر، شاهد پسرفتهایی در نظام سیاسیشان هستند، به حد کافی ناگوار است. اما تنها تاریخدانان ناآزموده پیشرفت را در تاریخ توسعهای خطی توصیف میکنند. در دموکراسیهای رشدیافته با ثبات نهادینهشده، برای نمونه آلمان، بریتانیا، فرانسه و همچنین آمریکا قوای حکومت بر یکدیگر نظارت میکنند، حتا اگر نیروهایی بسیار ناخوشایند در نظام سیاسی بخواهند این ویژگی را تغییر بدهند.
با این همه، میل عجیبی برای تخریب دموکراسی در حال گسترش است که این امر یکسره عقلانی را سادهلوحانه مینامد: اعتماد به توانایی اعمال برتری الگویی سیاسی را که وینستون چرچیل، سیاستمدار بریتانیایی، آن را «بدترین شکل ممکن حکومت با صرف نظر از تمام بدترین شکلهای ممکن دیگر» مینامید. البته تا کنون، هیچ چیز و هیچکس این سخن را رد نکرده است.
منبع: زوددویچهتسایتونگ
نظرها
داود بهرنگ
(1) با سلام من این جا نخست از ابهامات مفهومی واژۀ "دمکراسی" و آن گاه از معنای روزمرّۀ دمکراسی سخن به میان می آورم. ابهامات مفهومی (الف) اگر چنانچه شما امروز در گفتگویتان با یک کودک یا نوجوان زیر 14 سال واژۀ "تلفن" را به کار برید مفاهیم چندی در این باره در "صورت خیال" او شکل می گیرد. (ب) اگر چنانچه شما همین کار را با فردی که بالای 30 سال سن دارد بیازمایید مفاهیم چند دیگری در "صورت خیال" او شکل می گیرد. نتیجۀ آزمون (الف) و (ب) هرگز همپوشان نیست. چون که فرد در آزمون (الف) از واژۀ تلفن آن را مراد می کند که دیده و تجربه کرده است. فرد در آزمون (ب) از واژۀ تلفن چند نوع تلفن دیگر را هم مراد می کند که از حدود 10 سال پیش دیگر در میدان تجربه مردمان نیست و بنابراین در "صورت خیال" کودک و یا نوجوان زیر 14 سال هم نیست. از آزمون (الف) و (ب) چند نتیجه می گیریم: نتیجه می گیریم که "صورت خیال" آدمیان در بارۀ هر چه در گرو تجربه ای است که فرد آدمی در آن باره دارد. نتیجه می گیریم که اگر چنانچه تجربه آحاد در بارۀ چیزی یکسان نباشد مفهوم آن چیز نزد آدمیان یکسان نیست. نتیجه می گیریم که "صورت خیال" فرد آدمی در بارۀ واژۀ دمکراسی در گرو تجربه ای است که فرد آدمی از این معنا دارد. و از این نتیجه می گیریم که "صورت خیال" یک "سَلَفی برجستهی مصری" و فوکویاما و فرد لهستانی و مجارستانی در بارۀ واژۀ دمکراسی هرگز همپوشان و یکسان نیست. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) دمکراسی در زندگی روزمرّه: البته می توان گفت که «اجزای اصلی یک نظام دموکراتیک [در معنای کلاسیک] انتخابات آزاد، تفکیک قوا، آزادی بیان و عقیده و حاکمیت قانون است.» دمکراسی در زندگی روزمرّۀ اما اکنون در غرب به این معنا نیست. دمکراسی در غرب [و یعنی در سراسر اروپای غربی] به معنی شیوۀ ادارۀ یک جامعه بر اساس "تصدیق ـ تکذیب عقلی" و لزوماً غیر قومی، غیر نژادی و غیر دینی است. در بارۀ دمکراسی بنابراین می توان گفت که: دمکراسی برای انسان و جامعۀ انسانی است. چون مشترک میان انسان ها عقل است حکومت دمکراتیک شیوۀ ادارۀ جامعه بر اساس "تصدیق ـ تکذیب عقلی" است. مناسبات میان انسان ها را قانون معین می کند. قانون در جامعۀ دمکراتیک یعنی؛ آنچه که ـ به تصدیق عقل ـ برای یکی خوب است برای همه خوب است. آنچه که ـ به تصدیق عقل ـ برای یکی بد است برای همه بد است. سخن پایانی این که دمکراسی هرگز "سرخود برپا" نیست. به وجود آمدنی و از بین رفتنی است. دمکراسی در بردارندۀ یک پرسش همیشگی از "عقل مشترک" نزد آدمیان و در جامعه آدمیان [و در جامعۀ بشری] نیز است. پرسش این است که: Do you have any better idea این است که جامعۀ دمکراتیک بی آزادی بیان در اشکال گوناگون معنا ندارد. حزب سیاسی در واقع معنای دیگر آزادی بیان است. حزب سیاسی هر آن برای این است که بگویی: من ایدۀ دیگر ـ ایدۀ بهتری دارم. با احترام داود بهرنگ
صدیق
در هیچ عصری دمکراسی به اندازه امروز درحال رشد و رونق نبوده است. شاید این جمله کمی با نوشته مقاله فوق در تضاد باشد اما با نگاهی دقیقتر به وضعیت جوامع غربی و شرقی میتوان این موضوع را بهتر احساس کرد که دمکراسی مدام در حال گسترش است شاید نام آن تغییر کرده باشد، شاید گروهها و احزابی مدام در حال محدود کردن آن باشند (سعی بی حاصل) اما در واقع آنچه که می بینیم پیشرفت دمکراسی در دنیاست. چند دهه قبل حافظ، پدر بشار الاسد چند ده هزار انسان را در سکوت خبری کشت بدون اینکه مردم دنیا بدانند چه اتفاقی در سوریه افتاد، اعدامهای دهه 60 اتفاق افتاد بدون هیچ خبری، افرادی در کشورهای مهم غربی به عراق در جنگ با ایران سلاح های شیمیای فروختند، خمینی و اطرافیانش باعث و بانی جنگی هشت ساله شدند در سکوت خبری و هزاران مورد دیگر. تمام این اخبار سالها بعد بصورت قطره چکانی به رسانه ها رسید و مردم متوجه شدند که چه مسائل پشت پرده ای بوده و نمی دانستند. امروز اما اگر کلاغی عطسه کند در هزاران کانال و وبسایت به هزار شکل مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. این ابزار پر قدرت دمکراسی را نباید نادیده گرفت. شاید امروز مردم ایران انتظار مرگ خامنه ای را می کشند، چون زحمت این "رهبرِ خودشان خوانده" جمهوری اسلامی را مطابق قوانین ایران فقط خدا قادر است از سر مردم کم کند. اما امروز خامنه ای تبدیل به موجودی دروغگو شده است چرا چون تکنولوژی جدید قادر است به سادگی چهره منافق و دو روی سیاستمداران را به مردم نشان دهد. مطمئناً چنین رهبرانی برای همیشه نسلشان منقرض خواهد شد و به تاریخ خواهند پیوست. و اینها همگی از نعمات ابزار مکراسی است.
صدیق
اینکه ما فکر کنیم که دمکراسی هم کاملاً به بلوغ رسیده، و این انتهای دمکراسی است که ما در حال نظاره آن هستیم، این هم اشتباه است. مردم دنیا به تناسب توان فکر و اندیشه خود دائم در حال سبک و سنگین کردن و یا به تعبیری آزمون و خطا هستند. و این هم یکی از ابزارهای دمکراسی است که این آزادی را می دهد تا راههای دیگر (احزاب دست راستی و تند رو) هم سنجیده شود. همچنانکه در بعضی کشورهای غربی، سرمایه داری با کمی از رنگ ولعاب سوسیالیسم هم توانسته بعنوان دمکراسی خود را موفق نشان دهد. اینگونه بنظر می رسد که روی کار آمدن احزاب تند رو هم در مقطعی برای تقویت پایه های دمکراسی لازم باشد! بنابراین در کل باید گفت که دنیا به آرامی به سمت دمکراتیزه شدن است و نه بلعکس. مهم نیست شما آن را چه بنامید، مهم آن است که ابزار دمکراسی در حال پیشرفت و گونه گون شدن است.