نگاهی به سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش اثر هاروکی موراکامی
«سوکورو تازاکی بیرنگ» موراکامی: تعلیق در ادبیات فاخر
هاروکی موراکامی یک پدیده است. آثار او هم چیزی بیش از یک اثر ادبی دارند. آن افزوده چیست؟ محمد رفیع محمودیان پاسخ میدهد.
هاروکی موراکامی بیش از یک نویسنده است. او یک پدیده است. آثار او نیز وزن و اعتباری بیش از رمان دارند. به نظر میرسد خوانندگان در کتابهای او جهانی متفاوت با زندگی روزمره خود را تجربه میکنند. انگار آثار او چیزی بیش از ادبیات تخیلی به خواننده تحویل میدهند. در پی تجربه این چیز بیشتر بسیاری همواره منتظر آثار او هستد. این چیز بیشتر و شگرد موراکامی در طراحی و ارائه آن چیستند؟ این نوشته در زمینۀ بررسی این پرسشها نوشته شده است.
پیش درآمد
به تعبیر محمود درویش در قصیده انتظرها، همواره میتوان منتظر آثار موراکامی بود.[۱] پیش از انتشار و پس از انتشار، پیش از خواندن و پس از خواندن، چه آن گاه که فکر میکنی معطل انتشار آنها شدهای و چه آن هنگام که ناگهان درمییابی دیری است منتشر شدهاند. آثار او را همه جا و همه گاه، با ترجمه بد یا خوب، سانسور شده یا نشده، به هر شکل ممکن میخوانیم. به نوید وعدهای آثار موراکامی را میخوانیم و چشم به راه انتشار آخرین اثر او هستیم. چه وعدهای؟ وعدۀ وعده. وعده ناب. وعدۀ تعلیقی که معلق میماند. شاید مارکسیستهای انقلابی، بورژواهای سودازده، نئولیبرالهای رادیکال و پژوهشگرانی تیز بین بتوانند به نوید سوسیالیسم، نوسانات بورس، آزادی انتخاب و یافتههای نو زندگی کنند. ولی ما انسانهای خاکی، برای زیستن، نیاز به محرکهای دیگری داریم. ما انسانهای "روز کار و سکوت، شبها خستگی"، اگر در آغاز روز راکاند رول و موسیقی شش و هشت گوش نکنیم تا به دیوانگی جهان خو بگیریم، در میانۀ روز پنج سیری مان را سر نکشیم تا خود اندکی دیوانه شویم و در شامگاهان موراکامی نخوانیم تا به اعماق تعلیقی ادبی فرورویم، نمیتوانیم از امروز راهی به سوی فردا بگشاییم. موراکامی، در سازگاری با روحیه پسا مدرن، افیونی سبک (light) در دسترس ما قرار میدهد تا با آن هم دمی بیاساییم و هم شوری را احساس کنیم.
موراکامی در جهان
جهان را تب موراکامی گرفته است. آثار او موقعیت کالاهای داغ مصرفی و مصنوعات صنعت فرهنگی به دست آوردهاند. خود او نیز جایگاه خوانندگان پاپ و هنرپیشگان هالیوود و بالی وود پیدا کرده است. انتشار آخرین آثار او به سان حادثه در جهان خبر و رسانه انعکاس مییابد. شهرت او چنان فراگیر شده است که مرز ادبیات را در نوردیده و نگاه "سلبریتی" شناسان را متوجه خود ساخته، تا آن حد که مجلۀ مطالعات سلبریتی لازم دیده یک شماره خود را به آن اختصاص دهد.[۲] با اینحال موراکامی نویسنده آثار زرد و عامیانهپسند نیست. نه به موضوعاتی عامهپسند میپردازد، نه سبک نگارشی ساده و عامهفهم دارد و نه پرداختی ساده به داستانهای خود میدهد. او شاید بیش از هر نویسندۀ معاصر دیگری برای اعضای طبقۀ متوسط جهانی، با سطح فهم و درک آنها، مینویسد. از زندگی کسانی مینویسند که به گونهای بارز به این طبقه تعلق دارند. از شیوۀ زیست، مصنوعات فرهنگی و جهان زیست آشنای طبقۀ متوسط برای فضاسازی آثار خود بهره میجوید. در این زمینه هیچ ابایی ندارد که از نمادهایی استفاده کند که از جهان غرب سر بر آوردهاند و اعتباری جهانشمول به دست آوردهاند. بدون داشتن درکی از این نمادها و ارجگذاری آنها نیز به سختی بتوان آثار او را از سر علاقه خواند.
موراکامی به گونهای چشمگیر از دغدغههای طبقۀ متوسط مینویسد. او را با فقر، نابهنجاریهای اجتماعی و از خودبیگانگی کاری نیست. درد و رنج کار و رنجشهای مقام اجتماعی برای او مهم نیستند. مهم برای او دغدغههای طبقۀ متوسط، مسائلی همچون تنهایی، انزوا، عشق سردرگم و بیمعنایی هستی هستند. نگرشی انقلابی یا از سوی دیگر عامیانهگرا به این مسائل نیز ندارد. نه نقد رادیکالی به آنها دارد و چشم به جهان آرمانی فاقد آنها دوخته است و نه راه حلهایی برای برگذشتن آنها ارائه میدهد. آنها را همچون جزئی هر چند مشکلآفرین از زندگی مدرن میبیند. شیوۀ نگارش او نیز نه انقلابی است و نه در آمیخته با ابتذال ادبیات عوامگرا. او شیوۀ نگارش منحصر به فرد چشمگیری نداشته و تلاشی نیز برای تجربهگرایی و نوآوری به خرج نمیدهد. شیوۀ نگارش او به گونه خارقالعاده مناسب ادبیاتی رئالیستیای است که او از آن هیچ استقبالی نمیکند. جهان را او آنگونه هست توصیف میکند. داستانهای که او روایت میکند بازنمود وضعیت مادی جهانی است که در ادراک-به-هنجار-طبقۀ-متوسط نمود پیدا میکند. او اما انسانها را به نماد یک وضعیت یا عنصری از یک گروه فرونمیکاهد. هر کس در داستانها او روایتی از آن خود دارد. روایت او به سان نویسنده آنگونه که استرچر یکی از اولین کسانی که دربارۀ موراکامی نوشته به ما میگوید روایت جمعی مجموعه روایتهای انسانهای گوناگون است.[۳]
شاید به این خاطر کمتر نویسندۀ دیگری در حد و حدود او نویسندهای جهانی است. او سخت انضمامی مینویسد. شخصیتها و بستر رخداد حوادث آثار او، همه، ژاپنی هستند. ولی این شخصیتها زندگیای را پیش میبرند و درگیر حوادثی میشوند که برای همه در جهان، به ویژۀ کسانی که از سرمایه فرهنگی طبقه متوسط برخوردار هستند، اموری یکسره آشنا هستند. آنها کاری میکنند، غذایی میخورند، موسیقیای گوش میدهند و دغدغه مسائلی را دارند که در جهان شناخته شده هستند. خوانندۀ آثار موراکامی، به اتکای درکی که امروز در فرایند جهانی شدن از جهان زیست خود به دست آورده ارجاعات، نمادها و استعارههای او را بدون مشکل خاصی میفهمد و این در حالی است که موراکامی از طیف گستردهای از شخصیتها و رویدادها و نمادها بهره میجوید.
با اینهمه موراکامی نه به خاطر ساده-فهمپذیری، جهانینویسی و نگارش از طبقه متوسط و برای طبقه متوسط که به خاطر امر دیگری شهرت یافته است. او در زمینهای خاص بدعتگذار و انقلابی است و این بیش از هر عامل دیگری از او نویسندهای جهانی میسازد. او ادبیات عامیانۀ پلیسی جنایی را به ادبیات فاخر پیوند زده است. او استاد شگرد تعلیق، آفرینندۀ جهانی تراواقعی برای تصویر لایههای دهشتناک دنیای درونی انسانها و راوی زبردست ماجراهای اسرارآمیز است.
شگرد تعلیق
موراکامی تعلیق را از داستانهای کارآگاهی-جنایی به ادبیات فاخر آورده است. او بهسان نویسندهای پسا مدرن حصارهای سنتی معطوف به ارزشگذاری بین ژانرهای ادبی را در هم میشکند و ترکیبی از آنها میآفریند.[۴] جادوی تعلیق تا بهکنون به ادبیات جنایی تعلق داشته است. کتابی جنایی را دست میگرفتی و ناگهان معجزهای به وقوع میپیوست. کتاب به دستت میچسبید. زمان جایی گم و گور میشد. دغدغههای زندگی روزمره در افقی دور محو میشدند. آنچه که بر جای میماند کتاب بود و رخداد یا رخدادهای نامتعارف کتاب. کسی کشته شده بود یا سیر حوادث در جهت کشته شدن او پیش میرفت. میخواستی بدانی چگونه و چرا او کشته شده یا کشته میشود. مهمتر از آن میخواستی بدانی جنایتکار، قاتل، کنشگر کل ماجرا کیست و انگیزۀ جنایت چه بوده است. با هیجان و اضطراب کتاب را میخواندی. امید به درک کل ماجرا شور خواندن به تو میداد. آرامش فقط در پایان، در آخرین ورق کتاب به سراغت میآمد. آنگاه که همه چیز روشن میشد. حال موراکامی این جادو را در رودخانۀ ادبیات فاخر جاری ساخته است. او شگرد تعلیق را در زندگی روزمرۀ انسانهایی با مشکلات روانی-اجتماعی دوران معاصر به کار میگیرد. انسانهای او اشرافزادهها، بورژواها، جانیان روانی و کارآگاهان کتابهای کلاسیک جنایی نیستند. آنها انسانهای معمول زندگی روزمره ما خوانندگان ادبیات داستانی هستند. کارمندی، مهندسی، دانشآموزی یا دانشجویی. ولی درست همین افراد درگیر ماجراهایی میشوند که از آنها قاتلهایی فرضی، تجاوزگرانی ممکن و گاه آدمکشانی خارقالعاده میسازد.
کتابهای موراکامی هم به دستان ما میچسبند. به گاه خواندن آنها نیز زمان متوقف میشود و دغدههای زندگی روزمره رنگ رخ میبازند. اضطراب قتل و تجاوز را او با مهارت تمام به درون زندگی روزمرۀ ما میآورد. شعلۀ هیجان فهم راز قتل را او در وجود ما روشن میکند. او ولی نویسندۀ داستانها جنایی نیست. از چیزهای دم دست تر آغاز میکند. قتل و تجاوز را او برای اوج تعلیق نگه میدارد. با مشکلاتی روزمره تر و بس جانگدازتر برای ما شروع میکند. تنهایی، طرد از سوی دوستان و جدایی از خانواده را به سان رخداد کلیدی زندگی رو میکند. نا مفهومی و توضیح ناپذیری آنها را در سطح تعلیق در افق دید ما جای میدهد.
موراکامی جنایی نویس نیست. از قتل و تجاوز مینویسد. از راز وارگی آنها نیز مینویسد. تعلیق را به وسیلۀ نگارش از آنها در داستانهایش میپروراند، ولی او به دنبال چیز/امر دیگری به جز نوشتن از جنایت است. موراکامی نه از درد و زخم و شکنجه که از خوشی و لذتی مینویسد که به فنا میرود. فنا همان تنهایی و جدایی و در نهایت تجاوز و قتل است. تجاوز و قتل نه هزینه یا تقاص لذت که همانگونه که در ادبیات کلاسیک به گونهای ضمنی و در کارهای فروید و ساد بطور شفاف مطرح شده در آمیخته با تجاوز و قتل است. شور شهوی ساده کودک متوجه مادر است. از بین برداشتن پدر به سان یک مانع و تصرف مادر از اینجا به ذهن انسان-کودک مینشیند. فرد بزرگسال اجازه ندارد اینچنین ساده به قتل و تجاوز بیندیشد ولی این به معنای آن نیست که انگارۀ آنها از وجود او رخت بر میبندند. در ناخودآگاه او خانه میکنند و هر وقت رخصت یابند در واقعیت زندگی او ترک تازی میکنند.
تعلیق اصلی کارهای موراکامی تحول شور لذت یا خود لذت نابهنجار به جنایت است. این پرسش با ترس در ذهن خواننده شکل میگیرد که چه گاه انگارۀ لذت به جنایت تحول یا دیگردیسی پیدا میکند. این بخش از کارهای او ترس تعلیق را بر میسازد. اما تعلیق به امید نیز نیازمند است - تا ترس را مهار کند. امید به برگذشتن از جنایت، افشای راز جنایت، مشخص شدن هویت جانی، دستگیری و محاکمه وی و بازگشت به شرایط ثبات. این را موراکامی به خواننده فقط نوید میدهد. شعلۀ امید را فروزان نگه میدارد ولی از انجام آن اجتناب میورزد تا امید تا لحظۀ آخر، تا کلمۀ آخر بر جای ماند. امید در امید محض ماندن امید است و موراکامی آنرا به هیچ وجه به یقین تبدیل نمیکند تا در یقین پژمرده شود و از بین برود.
ایجاد تعلیق تنها شگرد موراکامی برای ایجاد هیجان (نزد خواننده) نیست. او هیجان دیگری نیز در آثار خویش میآفریند. او دیوار بین ناخودآگاه و خودآگاه، خیال و واقعیت و خواب و زندگی واقعی روزمره را در هم میشکند. او جهانی را به روی خواننده میگشاید که در آن ممکن لذت-محور ناخودآگاه و نا ممکن واقعیت زیست اجتماعی به گونهای دهشتناک میتواند ممکن زندگی روزمره شود. در آثار موراکامی، میل شهوی-جنایی به دیگری که در خواب و رؤیا میتواند تجلی یابد هر آن ممکن است انسان را به تجاوز و جنایت بکشاند. این امر البته فقط ممکن است. جه بسا که نشانی از آن هیج کجا در دست نباشد. ولی مگر صرف اندیشه، صرف یک خواب برای جنایت کاری کفایت نمیکند؟ میتوان خواب را بدون رابطه با واقعیت تصور کرد به ویژه آن گاه که ظن دست اندر کاری در جنایت وجود دارد؟ موراکامی اینها را فقط به صورت یک پندار، یک انگاره طرح میکند. واکاوی و پاسخ به آن به عهدۀ خوانده واگذار میشود تا با هیجان به دنبال آنها روانه شود.
درست به همین دلیل موراکامی میخوانیم. به این دلیل که به هیجان همچون قرص نان و مواد نشئهزا نیازمندیم. زیست روزمره آنرا نمیآفریند و نمیتوان هر شب دست تهی به خانه بازگشت. امروز در عصری زندگی میکنیم که شکاف مشهور بین فرد (یا جان) و جامعه تعمیق یافته است. دیگر جامعه حتی به صورت یک پدیدۀ زنده دارای نمودی نیست تا فرد بتواند زندگی اجتماعی و رخدادهای حماسی آنرا احساس کند. دیگر از رخدادهای دورانساز سیاسی و اجتماعی خبری نیست. از انقلاب و دگرگونی ناگهانی و همه جانبه جهان و جامعه دیگر کمتر کسی حتی میخواهد حرف بزند، نزاعهای بزرگ اجتماعی در دود سازشی بزرگ خمار آرامش شدهاند و جنگ به بازی گربۀ ابر قدرتهای جهانی با موش خُرده قدرتهای محلی تبدیل شده است. در چنین وضعیتی، رخدادی هیجانآفرین در عرصۀ تاریخ رخ نمیدهد. زندگی روزمره نیز عرصۀ کار و مصرف سازمانیافته شده است و روان پریشان و دیوانگان را چنان با دارو و مراقبت (آ)رام ساختهاند که در بدترین حالت همسایهای گیج را رهسپار دیار عدم میسازند. به این گونه هیجان از زندگی روزمره نیز رخت بر بسته است. گاه کسانی اینجا و آنجا بمبی میترکانند، هواپیمایی را منفجر میسازند، با ماشینی به صف جمعیتی میزنند و تنی چند را به خاک و خون میغلطانند ولی حرکتشان چنان حقیر و کور است که جز اشمئازی به سبُکی بادبادک چیزی در افق زیست برنمیانگیزد. در چنین جهانی کجا جز در آثار نویسندگانی همچون موراکامی میتوان هیجان تعلیق، هیجان تعیین سرنوشت زندگی را تجربه کرد؟ کجا جز در چنین آثاری میتوان رد لذت و جنایت را پی گرفت و گاه آن را در تن و جان خویش احساس کرد؟
ادبیات جای واقعیت را نمیگیرد. زندگی و هیجان آن در کف خیابان جریان دارد نه لای صفحات کتابی نگاشتۀ مردی میانسال، میانمایه در آداب و برآمده از یکی از محافظهکارترین جوامع بشری. مردم بطور معمول در گسترۀ کار، در اداره، کارخانه، قهوهخانه و اتاقهای نشمین و خواب شور و هیجان را میجویند. در دوستی و عشق به دنبال تنش و هیجان میگردند. مشکل اما آن است که در این عرصهها دیگر مجالی برای تجربه شور و هیجان باقی نمانده است. همه چیز سازماندهی شده است. همه چیز به تصرف مرکز در آمده است، مرکزی که از آغاز تا پایان و خُرد و کلان زندگی را در مراقبت خود دارد. هیجانی در این زندگی بر جای نمانده است. برای جستن هیجان باید به عرصههای تخیل فردی به فیلم، موسیقی و رمان روی آورد. آنجا هنوز رخداد امر نامترقبه، امر خارقالعاده ممکن است – هر چند حتی آنجا نیز در معرض سلطۀ مرکزی قرار گرفته که به دنبال ساماندهی هیجان در خدمت مصرف است. موراکامی یکی از معدود نویسندگانی است که هنوز از سر تخیل و رها از سلطۀ مرکز مینویسد. شاید برای همین خوانندگان همواره چشم به راه آخرین آثار او هستند.
از تنهایی تا ظن تجاوز و جنایت
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش یکی از آخرین کارهای موراکامی است که با استقبال خوانندگان از ژاپن تا ایران روبرو شده است.[۵] در این اثر نیز موراکامی همچون دیگر آثارش داستان انسانهایی را بازمیگوید که با مسئلۀ تنهایی و مشکل عشق درگیر هستند. تنهایی و عشق برای موراکامی موضوعاتی حسی و تنانی هستند و از اینرو درد و رنج انسانها در تنهایی و شور شهوی آنها در عشق در کتاب به گونه دقیق انعکاس مییابد. ولی عشقی که موراکامی از آن میگوید عشقی بر لبۀ پرتگاه نابهنجاری و خیال است و بیش از آنکه نشان از مهر داشته باشد نشان از شوری طغیانگر دارد و نه تنها تنهایی را پس نمیزند که تنهایی را تعمیق میبخشد.
موراکامی استاد روایت (و نه نگارش است). داستانی را جزء به حزء به گونهای جذاب بازگو میکند. ماجرا و گرهی که ماجرا پیدا میکند کانون مرکزی کارهای او را شکل میدهد. در سوکورو تازاکی هستۀ اصلی ماجرا در همان صفحات آغازین کتاب بازگو میشود. یک روز چهار دوست صمیمی سوکورو به او خبر میدهند که دیگر نه میخواهند ببیندش و نه با او حرف بزنند. آنهم برای همیشه. حیران و غمگین از این حادثه، سوکور شورو زیستن را از دست داده تا آستانۀ خودکشی پیش میرود. بخشی از کتاب به همین مسئله اخصاص دارد، به زندگی سوکورو در بیست تا سی شش سالگی و تلاش او برای معنا بخشیدن به زندگی در تنهایی و طرد. بعد از شوک اولیه سوکورو دوستانی پیدا میکند و پس از دورهای با دختری به نام سارا دوست میشود. سارا او را بر میانگیزد که به جستجوی دوستان قدیم خود برود و پشت پردۀ ماجرای قطع رابطه را روشن کند. کتاب از این به بعد گشودن گرهی را دنبال میکند که در همان آغاز مطرح شده است ولی برای مدتی، چه در زندگی سوکورو و چه در روایت، در حاشیه مانده است.
شگرد موراکامی در نویسندگی همین است. ماجرایی را به گرهی تبدیل کرده آنرا ذره به ذره، جزء به جزء وامیکاود. چیزی را از گره ماجرا از همان آغاز مشخص نمیکند. در انتها نیز باز بخشهایی از گره را ناگشوده میگذارد. نوید گشایش اما از آغاز، پیچیده در دل ماجرا، به خواننده داده میشود، در آغاز به صورت امر مرموز، راز وارۀ مشکوک و سپس در فرایند ماجراهایی که گشایش را گاه ضروری و گاه ممکن میسازد. گره از هیچ پدید نمیآید. ماجرا گره را بر میسازد. موراکامی استاد یافتن ماجراهایی است که در نهایت سادگی کشش/توان تحول به یک گره را دارند. خوانندگان موراکامی با تجربهای که از خواندن کارهای او دارند، به انتظار هر دو - ماجرا و گره - آثار جدید او را چشم به راه مانده و میخوانند.
جذابیت کار موروکامی در تعلیقی قرار دارد که گره (وصل به ماجرا) از همان آغاز میآفریند. حادثهای رخ داده یا در حال رویداد است. چگونگی آن نامشخص است. این شاید مهم نباشد. چرایی آن نیز نامفهوم است و این مهم است. مسئله کنجکاوی نیست. فهم محض بیشتر نیز نیست. رمان را کسی برای دسترسی به درک بهتر و دقیقتری از جهان نمیخواند. موراکامی رمانی در تجرید از وضعیت جهان و موقعیت انسانها در جهان معاصر ننوشته است. تنهایی یکی از مشکلات اصلی انسانها در دوران مدرن است. گسترش فردگرایی، شکنندگی روابط خانوادگی و تبدیل خانواده گسترده به خانواده هستهای، پای تنهایی را به گسترۀ زندگی یکایک ما گشوده است. ترس از تنهایی بیشتر، تنهایی ممتد همیشه با ماست. وحشتناکتر از آن، ترس از دست دادن دوستانمان است. دوستی مدرن، دوستی ناب است و صرفا استوار بر دوستی دوجانبه است. کافی است یکی از طرفین رابطه از آن خسته و دلزده شود تا رابطه در هم شکند.
این ترس دو وجهی در کتاب سوکورو تازاکی وجهی شفاف به خود میگیرد. خواننده از همان آغاز در تنهایی و انزوای سوکورو نشان ترسهای خود را مییابد. سرنوشت سوکورو میتواند سرنوشت خود او باشد. او در تنهایی خود خوانندۀ کتاب است و به شکلی در موقعیت تنهایی سوکورو قرار گرفته است. سوکورو خود با شخصیت متعارف، مهربان و دردمند خویش هر خوانندهای را نمایندگی میکند. او نماد همدلی است. هر خوانندهای میتواند در وجود او خود را بیابد. در حوادث زندگی او دقیق شود تا ترس خود را در شرایطی گلخانهای احساس کند. تعلیق واقعی نیست، اما یکسره جعلی نیز نیست بلکه شبهواقعی است. موراکامی با مهارت تمام این وضعیت شبهواقعی را میآفریند. اگر دوستان سوکورو میتوانند او را ترک کنند، دوستان خواننده که دیگر جای خود. اگر سوکوروی آرامِ مهربانِ خوشاندیش را میتوان به ناگهان بدون هیچ دلیلی طرد کرد دیگر چه انتظاری از دوستان خود میتوان داشت، خودی که از درون، هر یک از ما میداند، هزار عیب و مشکل دارد.
خواننده در تعلیق احساس دیگری را نیز میجوید. امید به برگذشتن از آن، امید به بازگشت به آرامش، بازگشت به زندگی بدون ترس. نه امید محض که چنین احساسی هیجانی برنمیانگیزد، بلکه امید در آمیخته با اضطراب، درآمیخته با هراس از آنکه امید واهی از آب در آید. تنهایی را از زندگی مدرن نمیتوان حذف کرد. ساختار زندگی مدرن و بسیاری از پدیدههای اررشمندش همچون آزادی، فردیت و آسودگی خیال با آن گره خوردهاند. با اینحال میتوان به وضعیتی دل خوش کرد که تنهایی یک انتخاب برای انسان باشد، انتخابی برای ساعتهایی یا روزهایی، آنگاه که انسان خود آن را میجوید. موراکامی مدام چنین چشماندازی را میآفریند. سوکورو با تنهایی خود کنار میآید. او که مهندس طراح ایستگاههای قطار است و از نوجوانی شیفتۀ آنها بوده به ایستگاههای قطار میرود تا در کمال آرامش موج جمعیت راهی به سوی کار و خانه را تماشا کند. رابطۀ سوکورو با سارا نیز آمیزهای از تنهایی و همبودگی است. موراکامی البته هوشیارتر از آن است که تعلیق را فسخ کند و آنرا به ثبات تبدیل کند. سوکورو را شیفتۀ همبودگی نشان میدهد و مدام شکنندگی تنهایی او را با قرار دادنش کنار دیگران در هم میشکند. موراکامی امید را مدام در معرض تهدید قرار میدهد.
تعلیق در تلفیق با تراواقعیت
موراکامی امید دیگری را نیز در کتاب میپروراند. امید به یافتن دلیلی برای طرد سوکورو از سوی دوستانش. دلیل به خودی خود نقطۀ روشنی را در زندگی رقم نمیزند، ولی مسئله را قابل فهم میسازد. طرد از سوی جمع دوستان آن چنان سنگین بوده که یافتن هر نوع دلیلی برای آن رهایی از درد به جای مانده را دامن میزند. سوکورو به سفر میرود و خواننده را با خود به سفر امید میبرد. سفر امید آفرین است. دروازۀ امکان را میگشاید. امکان یافتن جهانی متفاوت، دوستانی چند و مردمانی باز به مصاحبت. سفر همچنین رازهای مردمان سرزمینهای دیگر را آشکار میسازد و اینجا راز طرد را.
اینجا کتاب به ناگهان تعلیقی نو را میگشاید. کتاب رازی را آشکار میسازد که خود دربرگیرندۀ رازهای دیگری است. رازهایی که هر یک وحشتی را بر خواننده مستولی میسازد و او را در پی یافتن امیدی به خواندن داستان بر میانگیزد. مشخص میشود دختری از دوستان سوکورو او را نزد دیگر دوستانش متهم ساخته که به وی تجاوز کرده است. گزارش این دختر از ماجرا (یا شرح ماجرا) چنان واقعی جلوه کرده است که دوستان آنرا باور کردهاند و بر آن مبنا کوشیدهاند که سوکورو را با مقداری اغماض به خاطر دوستی قدیمشان از جمع خود یکسره طرد کنند. امری که مسئله را باز پیچیده تر میسازد آن است که دختر کشته شده است و دیگر در دسترس نیست تا بتوان چیزی از او پرسید و بر مسئله نور تاباند.
آیا کسی که خواننده به او از چشماندازی همدلانه نگریسته تجاوزکار است؟ آیا میتوان بر این مبنا هر انسانی را و در نتیجه خود خواننده را قاتلی ممکن برشمرد؟ اضطراب اینجا در ابعاد وحشت بر خواننده مستولی میشود. تعلیق شدت میگیرد. خواننده پاسخی فوری میخواهد. موراکامی این را از خواننده دریغ نمیکند. در سیر زندگی سوکورو با رویدادهای و رویکردهایش جایی باز برای رخداد چنین حادثهای ندارد. قتل کار او نبوده است. بر این نکته حتی دوستان (سابق)ش، همان کسانی که در آغاز طردش کرده بودند، نیز، صحه میگذارند. خواننده میتواند امید به پایان خوش و اعتماد به خویش را باز تجربه کند. قتل کار هر کسی، به ویژه سوکورو و خواننده نیست.
موراکامی شگرد تعلیق را حتی اینجا رها نمیکند. ولی اینبار تعلیق را در درکی فرویدی از خواب (رویای شبانه) جلا میدهد و از آن تراواقعیت میسازد. تراواقعیت آثار موراکامی هم اشاره به چیزی وهمآلود و در مرز واقعیت ولی بدون تعینیافتگی واقعیت دارد و هم اشاره به چیزی دهشتناکتر و تحریککنندهتر از واقعیت. استرچر این تراواقعیت را جهانی دیگر، جهانی متافیزیکی میداند که در آثار موراکامی به سان جهانی موازی کنار جهان واقعی قرار دارد. به باور استرچر این جهان به دنیای درونی ذهنی راه مییابد و ما به ازایی معین در زندگی واقعی انسانها پیدا میکند.[۶]
اگر واقعیت در زندگی مدرن رام نظم سازمانیافته شده است، تراواقعیت با تهدید در هم شکستن نظم اغتشاش و در نتیجه هیجان را وارد زندگی میکند. تراواقعیت همچون بربرها و اقوام وحشی از حاشیه، از پیرامون به مرکز هجوم میآورد و آنجا را مقر ترک تازی خود میگرداند - هر چند هجوم بربرها همیشه بیش از آنکه یک واقعیت باشد یک تهدید است. میدانیم که فروید خواب انسانها را آرزوها و امیالی میدانست که در ناخودگاه آنها جای دارند و در زندگی روزانهشان در اجتماع به آگاهی و زبان نمیآیند. نزد فروید خواب چیزی یا امری مجازی است ولی بیان واقعیتی نزد انسان است. بیان آن چیزی است که انسان واقعا میخواهد. موراکامی این درک را یک مرحله پیشتر میبرد و آنرا همچون تراواقعیت فرامیافکند. اگر خواب بیان میل و آرزو است، چه تضمینی وجود دارد که انسانها در عالم بیداری آنرا واقعا انجام نداده باشند یا نخواهند انجام دهند. چه تضمینی وجود دارد که خواب سقف امیال و آرزوهای انسان نباشد و فرد نخواهد که در جهان واقع باز همانند خواب بدون آنکه به روی خود آورد یا از آن سخنی بگوید میل و آرزوی خود را متحقق سازد.
این آگاهی که در ذهن سوکورو انعکاس مییابد را میتوان تراواقعیت یا واقعیت ممکن دهشتناک خواند. واقعیتی که در اصل به جهان مجازی خواب تعلق دارد. در واقعیت وجود ندارد و نشانی از رویداد آن وجود ندارد ولی از چنان جایگاهی در جهان مجازی خواب ودر جهان واقعی ناخودآگاه برخوردار است که به سادگی میتوان آنرا امری رخداده پنداشت. میتوان آنرا کتمان کرد. در طی روز خواب دوشین را به فراموشی سپرد و خود را غرق درگیریهای روزمره ساخت. اما اگر رخدادهایی در جهان به گونهای عجیب و نا بهنجار رخ دادهاند و جهان ضرب آهنگ متعارف خود را از داده است آنگاه هزار بهانه برای سؤ ظن به خود وجود دارد. آنگاه لازم است خود را متهم جنایتی یا دست کم عامل رخداد حادثهای بپنداری.
تعلیق در داستانهای جنایی دارای وجهی فنی است. خواننده باید تکهپارههای قتل یا جنایت را کنار هم بچیند تا به درکی از آن و انجامدهندۀ آن بیابد. از مظنونهای بین راهی بر گذرد و به عامل اصلی برسد. نویسنده خود این کار را البته انجام میدهد. ولی خواننده باید زیرکی به خرج دهد تا همپای او یا در بهترین حالت یک گام پیشتر از او سیر و راز حوادث را بفهمد. خواندن در این فرایند بُعدی همبودانه و ابزاری پیدا میکند، همپای نویسنده و توجه به جزئیات در پی کشف رازها. نویسنده با خواننده همراه است و مدام ابزار لازم را به او میدهد. جهان متنخوانی اینجا جهان اگزیستانسیالیستی مراقبت، فهم و همبودگی است. همه چیز آن گونه است که باید باشد. خواننده، نویسنده و جنایت در یگانگی با یکدیگر سیری را طی میکنند. اجزاء در پرتو کلیت و کلیت در پرتو اجزائی قابل فهمند که نویسنده آنرا همچون یک دستگاه با یک جعبه ابزار همراه به آن تحویل خواننده میدهد.
موراکامی تعلیق را یکسره در تعلیق نگه میدارد تا از هیجان خواندن کتاب هیچ کاسته نشود. شعلۀ امید به بازگشت به آرامش و فهم قضایا را از ابتدا تا نزدیک به انتها فروزان نگه میدارد ولی هیچگاه آنرا برآورده نمیسازد. او خواننده را با دستانی خالی رهسپار خانۀ زندگی روزمره میسازد. کتاب چسبیده به دستان خواننده به هنگام خواندن را او همچنان چسبیده به ذهن و خیال خواننده نگه میدارد. از یکسو او رازی یا رازهایی را نگشوده رها میسازد و از سوی دیگر با تراواقعیت عاملی نا متعین را وارد ماجرا میسازد. خوابی که در خود شهوی است و نشان از لذت دارد را به جنایت وصل کرده از آن عاملی مبهم و دردناک برای رخداد مجموعهای از حوادث میسازد. پرسشها در انتها بیپاسخ میمانند. بی پاسخ رها نمیشوند، بیپاسخ بر جای میمانند. خواننده خود باید با آنها کلنجار رود. شاید برای همین خواننده موراکامی در پی خواندن کتابی از او به دنبال کتاب دیگری میرود و همواره منتظر اثر دیگری از او میماند.
هیجان در خود امری لذتبخش است. اینرا هر کس که دست به کاری پر هیجان زده احساس کرده است. هیجان لذت دستیابی به امر دستنیافتنی است. همان چیزی که در میل جنسی به مادر و آرزوی قتل پدر نزد کودک کولاک میکند. تعلیق اوج یافته در تراواقعیت نیز با ایجاد هیجان نزد خواننده لذت میآفریند، لذت امر دست نیافتنی، فهم آنچه که فهم ناپذیر است. جهان مجموعهای از امور فهم ناپذیر است. هر کار کنی باز بسیاری از امور فهم نشده بر جای میمانند و هراس از امور پیشبینیناپذیر را به جان انسان میافکنند. تعلیق نوید فهم پذیری را با اضطراب اولیه فهم ناپذیری ترکیب میکند. موراکامی اینجا واقعیت فهم ناپذیر را با تراواقعیت فهم پذیری در تحریک کنندگی ترکیب میکند تا باز میزان هیجان و لذت را افزایش دهد. راز موفقیت او کم و بیش همین است.
هیجان تعلیق امری موقتی است. زمان اندکی پس از خواندن از بین میرود و جای آنرا زندگی روزمره با دغدغه ها، کار و خستگی هایش میگیرد. زمان در فرایند گذر خود حتی یاد آثار خوانده شده را از ذهن میزداید. در یک دور حتی شاید کوتاه مدت تاریخی چیزی از آثار موراکامی نزد خواننده بر جای نمیماند. زندگی همه چیز را در موتور فراموشی خود که نیچه سودمندی آنرا نشان داده خورد و خراب میکند و فقط ضرب آهنگ زیست را بر جای مینهد. مهم همان احساس لحظۀ خواندن است. مهم همان گریز لحظهای از بار زندگی، از سازمانیافتگی و بهنجاری نظم است. تعلیق در لحظه معنا مند است. کمی بیشتر از لحظه، ساختار زندگی آنرا در کام سازمانیافتگی فرو میغلطاند. موراکامی فقط لحظهای رهایی به ما اهدا میکند. کاری بیشتر از این از او بر نمیآید. ولی برای همین کار نیز باید لذت و جنایت را البته در خیال در هم آمیزد. ما نیز در لحظۀ تعلیق همین ترکیب لذت و جنایت را تجربه میکنیم. شاید برای همین هم تعلیق باید امری لحظهای باشد.
پانویس
[۲] Gaston Franssen (2018), Introduction: the celebrity of Haruki Murakami, Celebrity Studies, 9 (2): 244-247.
[۳] Matthew Carl Strecher (2014), Forbidden Worlds of Haruki Murakami, University of Minnesota Press.
[۴] نگاه کنید به:
Nina Pelikan Straus (2018), What is or was Postmodern fiction? Murakami after Borges, Mosaic: An interdisciplinary critical journal 51 (1): 87-102.
[۵] - هاروکی موراکامی (۱۳۹۳)، سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش (ترجمۀ امیر مهدی حقیقت)، نشر چشمه، تهران.
[۶] Matthew Carl Strecher (2014), Forbidden Worlds of Haruki Murakami, University of Minnesota Press.
بیشتر بخوانید:
نظرها
رضا
بسيار خوب بود من بيشتر اثار موراكامي رأ به زبان دانماركي خواندم و با ترجمه مستقيم إز ژاپني به دانماركيون بدون سانسور و با مترجمش هم ديدار داشتم وبسيار جالب بود ، برخي إز اثارش در أمريكا با سانسور چاپ ميشوند ، در بيشتر اثارش بادنياي واقعي و تخيلي روبرو هستيم و در عين حال بسيار جذاب من عاشق اثارش هستم و در مورد برخي إز انها دوست داشتم داستان هرگز پاياني نداشت مثل كافكا در ساحل ، اميدوارم روزي جايزه نوبل رو بگيره فوقاالاده مترقي ويكي إز بهترينها هست رضا /دانمارك
bijan
موراکامی نویسنده متوسطی است. نه به تمامی اروپایی و غربی است مثل ایشی گورو. او و نتوانسته علیرغم سالها زندگی در غرب و در آمریکا آن جوهره و آن نگره انسان غربی را درک کند .او میخواهد یک کافکای ژاپنی باشد در حالیکه درک درستی از کافکا و دغدغه های او ندارد. گاهی ادای طرفداران جنبش بیت ها را در می اورد .که در ژاپن فرهنگی وارادتی است. نه هم اینکه به تمامی ژاپنی است مثل کوبه آبه یا گاواباتا یا ده تا نویسنده خوب دیگر آدمی تقلبی است. فیک است. گاهی رئالیسم جادویی آمریکای لاتین را تقلید میکند. گاهی ادای کوندرا را در میاورد.بیخودی در آمریکا توسط ژرنالیست ها رفت توی بوق و کرنا. در ایران هم عده ای همان حرفها را تکرار میکنند. البته بعضی از داستانهای کوتاهش خوب است ولی رمان نویس متئسطی است با یک دنیای ذهنی اشفته و بی ربط. ما ایرانیها خودمان قوه تشخیص و نقد نداریم چشممان بدنبال سلیقه ی زورنالیست های آمریکاییست. شما یک نقد درست و حسابی در باره موراکامی پیدا نمیکنی. در حالیکه کتابهاش تند تند ترجمه و منتشر میشه. آثار موراکامی آثار متوسط و بی بنیاد است یعنی بر یک نگره و ایده مشخص شکل نگرفته.
bijan
جناب محمودیان . واقعا معیارها و ترازوهای شما برای داوری در باره ادبیات و درباره ملاکهای جهانی بودن یک نویسنده شگفت انگیز است. خودتان مینویسید که او به مسائل اجتماعی و به مطالبات طبقات متئسط بی اعتناست. به طبقات فرو دست که اصلا التفاتی ندارد. همچنین به جهان پراشوبی که در آن زندگی میکنیم. دغدغه او مردیست که دوستانش او را بایکوت کرده اند . خب این ها را به چه دلیل میتوان ادبیات جهانی دانست. یک مشت حرفهای صد تا یک غاز برای آدم های میان مایه که از تامل کردن واندیشیدن گریزان هستند. میدانید علت پرفروش بودن او در ایران چیست ؟ و البته علت آنکه با هیچ سانسوری مواجه نیست ؟ برای اینکه هیچ محتویی ندارد. نه اندیشه ای در آن هست و نه برانگیزانندگی. ادبیاتی بی بو و بی رنگ برای آدمهای میانمایه. تراویده از ذهنی که هیچ تخیلی ندارد. باران زالو از آسمان اوج آفرینندگی اوست. اگر موراکامی نویسنده ای جهانی است در این ارزش گذاری آدمهایی مثل یوسا. مثل گراهام گرین، مثل دکتروف. مثل خوسه دونوسو. مثل مارکز و فوئنتس مثل آندره مالرو و کامو مثل ایشی گورو و کوبه آبه و..اینها لابد نه جهانی که روستایی هستند. نمیدانم چه درکی از ادبیات شما را به این نتایج میرساند؟ در همان آمریکایی که امثال موراکامی را توی بوق و کرنا کرده و به امثال ما غالب کرده آدمهایی پل آستر، کارن جوی فاولر، جان بارت و صدها نویسنده خوب دیگر داریم. شما این نویسندگان را میشناسید؟ و بعد به موراکامی مدال میدهید. لابد شما به تعبیر جدیدی از جهانی بودن دست یافته اید؟ ایشی گورو را خوانده اید؟