انقلاب ۵۷: یک انقلاب خلاف دوران
امیر کیانپور − در فاصله زمانی اولین جرقههای انقلاب ۵۷ تا امروز که چهل سالگی این انقلاب را جشن میگیریم یا لعن میکنیم، در فاصله ۱۹۷۰ تا انتهای قرن بیستم، چیزی بر سر «تاریخ» آمده است، و ریشهی اصلی ابهام و تردید و پرسش همینجاست.
این متن سخنرانی ایرادشده در جلسهای به دعوت انجمن آزادی اندیشه به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب است. (پاریس، ۲۷ اکتبر ۲۰۱۸).
۴۰ سال پس از بهمن ۵۷، آنچه امروز پیش از هر چیز دیگری قابل مشاهده است، همرأیی عمومی علیه انقلاب ۵۷ و بعضاً نفرت از آن است. بزرگترین انقلاب مردمی قرن بیستم، بداهت و ضرورت تاریخی خود را در چشم بسیاری از مردم از دست داده است. فرزندان انقلاب دیگر پدران و مادران انقلابیشان را درک نمیکنند. ایدهی انقلاب بحرانی و پروبلماتیک شده، و در سطح نظری نیز تئوریها غالباً کفاف واقعیت را نمیدهند، امری که عنوان جلسه امروز، «انقلاب پرسشناکشده» نیز ناظر به آن است.
برخلاف آنچه از عنوان جلسه برمیآید، آنچه موجد ابهام، معما و تردید است پیش از آنکه در ساحت نظریهها، ایدهها و ارزیابیها باشد، بدواً در خود واقعیت به عنوان کلیتی دائماً در حال تغییر (و البته همواره از پیش ایدئولوژیک) و در خود تاریخ است. آنچه به شکلی بیسابقه معماگونه، مبهم، غیرقابل فهم شده است، خود تاریخ و فهم و درک ما از حرکت تاریخی جامعه است — درکی که خود پدیدهای تاریخی است. آنچه پروبلماتیک شده، درک تاریخی ما از تاریخمندیمان و نگاه ما به مقولههای آینده و گذشته، چگونگی ترکیب این مقولهها، و مفاهیمی همچون گذر، جهتمندی وغایت است.
چیزی که میخواهم بگویم این است که در فاصله زمانی اولین جرقههای انقلاب ۵۷ تا امروز که چهل سالگی این انقلاب را جشن میگیریم یا لعن میکنیم، در فاصله ۱۹۷۰ تا انتهای قرن بیستم، چیزی بر سر «تاریخ» آمده است، و ریشهی اصلی ابهام و تردید و پرسش همینجاست.
از این بابت، برای پاسخ به چرایی پروبلماتیزه شدن انقلاب ۵۷، به جای نظریههای انقلاب بدواً باید به خود تاریخ بازگشت، و بر مبنای همین بازگشت، نظریه را بازسازی کرد. مشکل بخش عمدهای از نظرات انقلاب ۵۷ این است که به اندازهی کافی در بستر تاریخ قرار داده نشده و زمینهمند (contextualiser) نشدهاند. زمینهمند کردن انقلاب ۵۷ اما به هیچ وجه مأموریت آسانی نیست.
نخست، به دلیل ماهیت انقلاب به عنوان پدیدهای که فینفسه از منطق علیت تاریخی فراتر میرود و رشتهی تاریخ را پاره میکند. انقلاب بنا به تعریف تحول نابههنگام و معجزهآمیزی است که گذر تاریخیای را – از دورهای به دورهای دیگر، از نظمی به نظم دیگر — ممکن میکند که در روند و دینامیسم به اصطلاح خودبهخودی تاریخ به نظر ناممکن میآید.
زمینهمند کردن انقلاب ۵۷ اما به دلیل مضاعفی نیز کار بسیار دشواری است: به دلیل مختصات تاریخی خاص انقلاب ۵۷ و این موضوع اصلی صحبت من است.
نخست اما این پرسش: انقلاب ۵۷ را در بستر کدام تاریخ باید زمینهمند کرد؟ تاریخ فقه شیعی؟ تاریخ اجتماعی-سیاسی مسلمانان؟ تاریخ مدرنیته در ایران؟ تاریخ تحولات ژئوپلیتیک منطقه و جهان؟ در بستر شِمای تاریخی توالی شیوههای تولید یا دینامیسم درونی شیوهی تولید سرمایهداری؟ تاریخ خودآگاهی جوامع پیرامونی و کشورهای جهان سوم – «مردم بدون تاریخ» به قول هگل؟ یا اصلاً در بستر تاریخ روشنگری و ناخرسندیهای آن؟
این کثیر و چندگانه شدن ایدهی تاریخ – چیزی که در قرن نوزدهم قابل تصور نبود — خود البته بخشی از صورت مسئله و در شکل کنونیاش پدیدهای نوظهور، همبستهی بحران یا تحول پارادایمیای است که تاریخمندی در انتهای قرن بیستم از سر گذرانده است.
انقلاب ۵۷ درست مقارن با تغییر و تحول رخ داد. انقلاب ایران درست زمانی اتفاق افتاد که به نظر دیگر دوران انقلابهای بزرگ به سر آمده بود. ایرانیها بزرگترین رخداد تاریخیشان را زمانی زندگی کردند که جهان در آستانهی شنیدن وعدهی «پایان تاریخ» بود؛ درست زمانی که «عصر اکستریمها» یا نهایتها (به زبان هابزبام) داشت جای خود را به دورهی «اکستریمیسم مرکز» و میانهروی افراطی میداد.
برای شناخت روح دوران در آن زمان (و از نقطه نظری جهانی و غیردرونگرا) کتابهای دورانسازی که در فرانسه همزمان با انقلاب ایران منتشر شدند میتوانند سنجهی خوبی از سمت و سویی به دست بدهند که جهان در آن دوران در حال گذار به آن بود.
مهمترین کتاب سال ۱۹۷۸، با احترام به «شرقشناسی» ادوارد سعید، کتاب «اندیشدن به انقلاب فرانسه» فرانسوآ فوره بود که در آن فوره از پایان عصری میگوید که با انقلاب فرانسه گشوده شده بود و از تعلق انقلاب به گذشته مینویسد. مهمترین کتاب سال ۱۹۷۹، کتاب «وضعیت پست مدرن» لیوتار است که ایدهی محوری آن نقد کلانروایتهاست. از این دو کتاب تا ایدهی «پایان تاریخ» فوکویاما راه زیادی نیست.
در چنین فضایی است که فیگوری همچون فوکو میتواند نظریهپرداز انقلاب ایران باشد؛ و درست به همین خاطر فوکو، برای تبیین انقلاب ایران به سراغ ایدهای میرود که مدتی بود آن را کنار گذاشته بود: ایدهی بیرون افتادن از تاریخ.
در یک کلام، تغییر رژیم در ایران مصادف با گذاری تاریخی و تحولی پارادایمی در فهم هژمونیک از تاریخ در حال رخ دادن بود. و این انقلاب ایران را به یک مورد خاص و ویژه بدل میکند. آغاز نمادین این گذار تاریخی را میتوان کودتای شیلی در ۱۹۷۳ گرفت و نقطه عطف آن را فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹.
سه خصلت عمده را میتوان برای تعین بخشیدن به این تحول برشمرد:
۱) پایان دورهی انقلابهای ضد استعماری و ضد امپریالیستی، و کسوف هر نوع سیاست یوتوپیایی.
۲) آغاز دوران شیانگارانه شدن، موزهای شدن گذشته و بالقوگیهایش، مکانمند شدن خاطره (به قول پییر نورا)، شکلگیری وسواس هویت و ظهور انواع دعویها برای بازیابی میراث ملی، قومی و هویتی ربودهشده، مشابه آن چیزی که پس از فروپاشی شوروی در جمهوریهای تازه استقلالیافته مشاهده کردیم.
۳) و نهایتاً آغاز دورهای از خصوصی شدن آینده و فردی شدن سرنوشتها، عصر درک آینده همچون چیزی قبلاً تجربهشده، آینده به منزله دژاوو (به قول پل ویرنو، فیلسوف ایتالیایی)، و نهایتاً پیشخرید شدن و مصادرهی توانها و رویاها و در یک کلام خود آینده.
کلیت این تحول معرف نوعی بحران در تاریخ و تجربهی زمان است. بنا بر آنچه رینهارت کوزلک مینویسد، اگر زمان در ساختار مدرنش در فاصله و تنش دیالکتیکی میان گذشته و آینده، میان میدان تجربه و افق انتظار، درک و تجربه میشود، و اگر در این پارادایم، این آینده و افق پیش رو است که به کنشهای حال حاضر افراد معنا میبخشد، در پارادایم جدید، فاصله میان تجربه و چشمانداز آینده چنان افرایش پیدا میکند که گذشته و آینده ارتباط دیالکتیکی خود را از دست میدهد. آنچه باقی میماند هژمونی حال حاضری متورم، خودبسنده و پایانناپذیر است که تجربیات پیشین و انتظارات پیش رو را در خود میبلعد. این رژیم تاریخی جدید را فرانسوآ آرتوگ، تاریخنگار، «پرزانتیسم» (présentisme) یا حالگرایی مینامد. طی این تحول پارادایمی، نگاه آینده-محور به تاریخ جای خود را به نگاهی حال-محور میدهد.
سلطهی این حال پایانناپذیر و توتالیتر در عین حال مربوط میشود به زمانمندی خاص دورهای که در آن سرمایهداری پس از سیطرهی جهانی به حدود تاریخیای رسیده که برای تداوم انباشت، شروع به بسط خویش در زمان و مصادره و تصرف آینده و گذشته کرده است.
درچنین شرایطی – تکه پاره شدن تاریخ یونیورسال و از جادررفتگی جهتمندی آیندهمحور — است که نفس ایدهی بازگشت و احیای گذشته امکانپذیر میشود، ایدهای که اهمیت محوری در انقلاب ایران داشت و هم مخالفان رژیم و هم دربار، هم شریعتی و هم نصر در آن شریک بودند.
هر گونه زمینهمند کردن و قرائت تاریخی انقلاب ایران بدون در نظر گرفتن این تغییر پارادایمی گمراهکننده یا دستکم تقلیلگرایانه است؛ معضلی که اغلب نظریههای انقلاب ۵۷ به آن دچاراند.
این تغییر پارادایم درست از وسط انقلاب ۵۷ میگذرد: اگر تمایز اسپینوزایی میان قدرت برسازنده و قدرت برساخته را مبنا بگیریم، نیرویی که برسازندهی انقلاب بود، و نیرویی که در رژیم حقوقی-سیاسی جمهوری اسلامی تبلور یافت و حافظ آن بود، به دو ساحت زمانی و به دو پارادایم تاریخی مجزا تعلق دارند.
چیزی که منتقدان آرای فوکو در مورد انقلاب ایران غالباً به آن بیتوجه اند، تأکید فیلسوف بر همین تمایز است: تمایز میان خیزش و تأسیس یک نظام حقوقی-سیاسی جدید. فوکو ناظر و مفسر شورش ایرانیها و بُعد برسازندهی انقلاب ۵۷ بود و درست همانطور که علی شریعتی ایدئولوگ وجه برسازندهی انقلاب ۵۷ بود. در مقابل، تجسم سرشت جمهوری اسلامی و بعد برساختهی انقلاب را باید در چهرههایی همچون بهشتی و مطهری، و از آن بارزتر در خامنهای و هاشمی رفسنجانی جستجو کرد. نظام جمهوری اسلامی یعنی رد شریعتی که مدام کمرنگتر میشود و مأموریت هاشمی رفسنجانی که پیوسته برجستهتر میشود.
تحول در فقه و الهیات شیعه زمینهی ایدئولوژیکی بود که انقلاب ۵۷ را ممکن کرد و اصلاحات ارضی، تحول سیاسی-اجتماعیای که نیروی لازم را برای تحقق انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی فراهم آورد. اما این تحول ایدئولوژیک مشروط به دو دقیقهی ناهمگون تاریخی بوده است. و در جریان گذر از یک نظام تاریخی به نظام دیگری تحقق و تعین یافته است.
اگر وجه برسازندهی انقلاب مشروط است به مبارزات مارکسیستی، ضد امپریالیستی و ضد استعماری سالهای دههی هفتاد، وجه برساختهی آن مشروط به زمانمندی جهانی است که پس از ورود تاچر و ریگان به قدرت شاهد آن هستیم. اگر پیش از انقلاب و در جریان قیام، این کمونیسم است که به محتوای بیشکل و تعیننیافتهی اسلام سیاسی شکل میدهد، پس از انقلاب و در جریان تثبیت نظام حقوقی سیاسی جمهوری اسلامی این جهتگیری نئولیبرالیستی است که به این محتوای هنوز پرنشده تعین میبخشد.
به همین ترتیب، اگر فوکو نظریهپرداز نیروی برسازندهی انقلاب ۵۷ است، مناسبترین تفسیرها را در مورد نیروی برساختهی انقلاب میتوان از زبان کسانی همچون انزو تراورسو و فردریک جیمسون شنید. فردریک جیمسون انقلاب ایران را نمونهای از «ضدمدرنیسم متأخر» جهان سوم برمیشمارد و تراورسو انقلاب ایران را در کنار نسلکشی در کامبوج و به قدرت رسیدن ریگان و تاچر، سمپتوم «بازگشت یا ریفلاکس موج ضد امپریالیسم پس از جنگ» جهانی دوم میداند.
اگر استعارهی موج را جدی بگیریم، در برخورد موج با ساحل، جفت جفت نقاط و لحظههای متناظری از پیشروی و پسروی آب وجود دارند که در آنها مرز خشکی و دریا یکی است و به نظر موج در موقعیت یکسانی قرار دارد، اما واقعیت این است که جهتمندی و حرکت موج در این نقاط کاملاً متضاد است. انقلاب ۵۷ در پیشروی و پسروی چنین موجی محقق شده است: موج مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم، که بعدتر بعضاً پسروی آن در قالب برخی نظریات پسا استعماری صورتبندی شد. انرژی ضد استعماریای که مارکسیسم در پیشروی این موج آزاد کرده بود، در پسروی آن، جای خود را به نوعی نسبیگرایی و جوهرگرایی فرهنگی داد که یکی از مهمترین خصلتهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است. در رفت و آمد این موج، معنای خیلی چیزها از جمله معنای مفاهیمی مثل استقلال و هویت، رهایی و زندگی نیک، توسعه و ترقی تغییر کرد. ایدهی انترناسیونالیسم جای خود را به جهانیسازی داد. انقلابیهایی که در واگن اول تاریخ در حال حماسهسازی بودند، به واگن آخر تبعید شدند و بعضاً حتی نوعی احساس شرم و پشیمانی بر آنها غالب شد. به همین ترتیب، در همین فاصله، یوتوپیا جای خود را به تروما داد.
نظریههای انقلاب یا متمرکز بر پیشروی موجی هستند که انقلاب را شکل داد یا پسروی آن موج. و از این بابت، اغلب نگاه و رویکردی یکسویه دارند.
موج ضد امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم به عنوان پسزمینهی اصلی حرکت انقلابی در ایران با همه محدودیتهای تاریخیاش، همان موجی است که پیشتر باعث ملی شدن صنعت نفت در ایران شد.
از کرامتالله دانشیان نقل قول میکنم: «مبارزات کامبوج در حال رهایی، لائوس، ظفار و انقلاب مقدس فلسطین را به خاطر آورید. جنبشهای مسلحانه و ظفر نمون باسک اسپانیا توپاماروس آرژانتین و ارتش آزادیبخش ترکیه و اریتره حبشه را از یاد نبرید. در ایران نیز جنبش هیچگاه از پا نیفتاده است.» (دفاعیات کرامتالله دانشیان در دادگاه، ۱۳۵۲) این موج به طور مشخص از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نیرو گرفته بود.
انقلاب مشروطه و انقلاب اکتبر دو «وهله» کلیدی در تاریخ خودآگاهی سوژه ایرانی است. غالباً نقطهی آغاز بیداری نفس ایرانی و ورودش به تاریخ، مواجههی تروماتیک با دیگری «پیشرفته» و کشف «عقبماندگی» خویش متعاقب شکست در جنگهای ایران و روس در نظر گرفته میشود. انقلاب مشروطه و انقلاب اکتبر حقیقتاً صحنهی تعینیافتگی این آگاهی اولیهاند. اگر در انقلاب مشروطه، زخم مواجهه با دیگری در قالب تضاد استبداد و قانون درونی شد، این انقلاب اکتبر بود که به این زخم تعین بیرونی بخشید. ایرانیها پس از انقلاب اکتبر فهمیدند که پیشرفت دیگری و توسعهنیافنگی آنها نه به سادگی یک مسئلهی تصادفی و نه صرفاً یک مسئلهی درونی که مسئلهای جهانی و ناشی از قواعد نظام حاکم بر جهان یعنی سرمایهداری و بازیگران اصلی آن یعنی قدرتهای امپریالیستی است.
انقلاب مشروطه در ایران و روسیه کم و بیش همزماناند. فاصلهای که تاریخ با شتاب زیاد در روسیه از ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ پیمود، در ایران اما هرگز طی نشد، و واقعیت مسیرش از وعدهی تاریخ جدا شد.
به طور خلاصه، انقلاب ۵۷ نه فقط به لحاظ نیروهای حاضر در آن یک انقلاب مرکب (hybride) است، بلکه متأثر از یک پیچخوردگی تاریخی است که وجه مرکب آن را مضاعف میکند. نظر به این پیچخوردگی مضاعف، ما صرفاً و به سادگی با یک انقلاب شکستخورده روبرو نیستیم، بلکه در عین حال با انقلابی غیرقابل دسترس و ناپدیدشده مواجهایم، انقلابی که دسترسی به دستکم بُعدی از آن به ویژه نظر به زمانمندی هژمونیک پس از دهه ۸۰ – و درک و تصور آن ورای دیوار بلند زمانِ حالِ متورم و پایانناپذیری که در آن گرفتار شدهایم — به هیچ وجه کار آسانی نیست.
از این بابت، فاصلهی ما با انقلاب ۵۷ نه یک پیوستار کمّی ۴۰ ساله بلکه یک گسست کیفی است؛ اگر امروز انقلاب پروبلماتیک و چالشبرانگیز به نظر میآید، اگر فرزندان انقلاب منطق کنش پدران و مادران را نمیفهمند، اگر خود پدران و مادران بعضاً از انقلاب روی برگردانده و پشیمان شدهاند، از جمله به خاطر همین گسست است. به عبارت دیگر، امروز ما زیر سایهی تجربهی تاریخیای هستیم که خود تاریخ آن را از ما دزدیده است، و پیامدهای رخدادی را داریم تجربه میکنیم که آن را به تمامی از سر نگذراندهایم.
این وضعیت ابهامآمیز تغییر نخواهد کرد مگر آنکه تاریخ دوباره بیدار شود و موجهایی که به عقب نشستند دوباره پیشروی کنند. در این خصوص و در شرایطی که امروز حتی خود فوکویاما از ضرورت «بازگشت سوسیالیسم» سخن میگوید، نشانههای روشنی برای امیدواری وجود دارد.
لینک منبع اصلی: سایت آزادی اندیشه
نظرها
شاهین
مطلب بسیار جالبی از آقای کیانپور بود. درود بر ایشان که همواره کم اما گزیده می نویسد.تحلیل جالب و بدیعی از انقلاب و چرایی و چگونگی شکل گیری آن در ظرف زمانی و مکانی سه دهه پایانی قرن بیستم بدست دادند. اما به باور من، انقلاب ایران، با هر انگیزه و علتی هم که شکل گرفته باشد،نشان از یک بحران عمیق و گسترده نه فقط در ایران که در سطح منطقه داشت: بحران ملت- دولت که با پیروزی انقلاب و متصف شدن آن به اسلامی، تعمیق یافت و با گذر زمان شکست دست کم مقطعی پروژه ملت- دولت مدرن ایرانی را اعلام کرد. این هم مبرهن است که نطام دمکراسی فقط در کشورهایی برپا می شود که پیشتر ملت-دولت مدرن شده باشند.غرض اینکه، انقلاب اسلامی 57 با همه نتایج زیانبارش، این واقعیت تلخ را به رخ مان کشید که اگر چه ایران یک موجودیت امپراتوری- تاریخی بوده و هست ، اما به دلایل مختلف هنوز تبدیل به یک ملت-دولت مدرن نشده، و همچنان در تکاپوی شدن.. یا متاسفانه پاشیده شدن است. به هم دلیل هم هست که هنوز پس از 40 سال ما نتوانسته ایم یک نهاد ملی فرا ایدئولوژیک در مقابل این رژیم عجیب الخلقه تشکیل دهیم. هنوز پس از 4 دهه، از سر استیصال به شاهزاده رژیم پیشین روی می آوریم- و می آورند- و با شگفتی می بینیم که وی با فاصله محبوب ترین و مشهورترین شخصیت محالف رژیم است. توگویی ما همواره درحال "بازگشت به خویشتن" ایم ! چهل سال پیش بودیم، اکنون هم هستیم! این ها، همه نشانه و عارضه یک بحران و بیماری هستند که متاسفانه کماکان به شدت خودرا نشان می دهند.باید ببینیم که در کشاکشی که اکنون بین ملت و حکومت به این یا آن شکل در جریان است و پای قدرت های جهانی هم آشکارا و به قوت به میان کشیده شده است( که هم می تواند روند ملت-دولت شدن یا ....را تقویت یا تشدید کنند)، نتیجه چه می شود. در پایان یک کامنت درباره جمله ای که نویسنده آورده، دارم: آنجا که ایشان می نویسد "... یوتوپیا جای خودرا به تروما داد.." به نظر من بجای تروما واژه "دیستوپیا" مناسب تر است، چرا که دیستوپیا یوتوپیایی است که آکنده از "تروما" است.
reza
یادم نیست ولی جایی خوانده بودم که انقلاب ایران با بر باد دادن این توهم که میتوان تنها و فقط با واژگون کردن حکومت دیکتاتوری حداقل نوعی آزادی نسبی را درجامعه جا انداخت و نهادینه کرد یکبار دیگر این حقیقت رو ثابت کرد و نشان داد که برخی از نیرومندترین و خطرناکترین موانع و دشمنان آزادی در درون جامعه و در درون مردم جای دارد و به نیروها و عواملی که از بیرون به آن تحمیل میشوند محدود نمیگردد
ریحانه
مشکل روشنفکری چون نویسنده ی محترم این نوشتار و البته مشکل پیشینیان همگون با ایشان، همیشه این بوده و خواهد بود که ایشان، خوراک ذهنی خود را از آشپزخانه ی جامع شناسان غرب تهیه می کنند. به همین جهت، ذهن ایشان همیشه از هضم و جذب مسایل جامعه ی ایران ناتوان بوده است. روحانیت شیعه همیشه بر ذهنیت جامعه ی ایران اشراف داشته و در مهندسی کردن آن بی نظیر است. به شما می توانم قول بدهم که همین امروز یا فردای وفات خامنه ای، فردی مثل قاسم سلیمانی یا سرباز شیعه ای دیگر، تنها ، اعلام کند که عمده مزاحمت های اجتماعی و فرهنگی را از دستور کار حکومت خارج می کند ، با چنان استقبالی روبرو خواهد شد که خمینی را راهی ی فراموشخانه ی تاریخ خواهد کرد. شاید هم عموم ملت به او التماس کنند که تاج بر سر گذاشته شاه شود. روشنفکر غرب گرای ایرانی هیچ وقت بر سر سفره ی مردم خود نان نخورده است، ازین رو حتی آنگاه که با توسل به یک ایدئولوژی غربی/مارکسیستی با حماسه آفرینی ،جان شیرین خود را فدای این مردم می کرد، در چشم همان مردم، مطلقا غایب بود.به یک کلام همه ذهنیات روشنفکر ایرانی، در مورد بافت های تشکیل دهنده ی جامعه اش، از آنجاییکه با واقعیت سر و کار ندارد، سراسر توهم است و تنها بر گرد آمال خود می گردد. آنچنان که هنوز انقلاب بزرگ بهمن را ملک دزدیده شده ی خود می داند. انقلابی که حاصلش او را چنان بهت زده کرد که از سر جهالت و جنون با قطاری سنگین و سیاه آن سرشاخ شد، تکه تکه شد، اما باز هم، هیچگاه در چشم مردم خود دیده نشد. آمار بگیرید، چه شماری از مردم هشتاد ملیونی این کشور، چیزی از شومی سالهای شصت و یا مرگ های فاجعه وار زنجیره ای با خبرند یا به آن اهمیت می دهند. چهل سال است که تحلیل روشن روشنفکر ایرانی سقوط بی درنگ و هرآنی ی حکومت درآمده از آن انقلاب بوده است، چه کسی اما، آنقدر صادق است که به تهی بودن این تحلیل تکراری اعتراف کند.
امیرحسین دلسوز مردم
چقدر با واژه ها بازی می کند..یا شاید من به این ادبیات عادت ندارم.
امیرحسین دلسوز مردم
تاریخ خاورمیانه جدا از تاریخ جهانی است.خاورمیانه باید تاریخ عقب افتاده خود را سپری کند.من اینکه ایران در پازل تاریخ جهانی می گذارید مخالفم.خاورمیانه تازه دارد.تاریخ سیاسی خود را شروع می کند.با واژه ها بازی نکردم گفتم.
bijan
اینکه شاهزاده پهلوی محبوب ترین است با کدام نظر سنجی است ؟! حال اگر فرض کنیم که این طور باشد چرا نباید در کشوری که مردم از سر استیصال د رانتخابات شرکت کرده و چاره ای جز انتخاب بین بد وبدتر نداشتند اگر ناگزیر از انتخاب دو نظام فعلی و قبلی باشند بد را انتخاب نکنند ؟! به خصوص از این واقعیت هم باخبریم که نسل جوانتر پدران خودرا به خاطر انقلاب 57 به شدت سرزنش می کنند و تجربه ای تلخ از این نظام و تصور ی خوش از نظام گذشته دارند و هیچ آلترناتیو مقبولی هم نیست .
مرادی
پیش روی با اسلام در زمانهایی است که برداشت های مسلمانان متجدد و روشنفکر با مساوات و چپ گرایی (قسط)همراه است و پس روی زمانهایی است که لایه زیرین سنتی آن که جهت حفظ منافع قدرتمندان تنظیم شده است رخ نشان میدهد... همچنانکه نویسنده محترم میگویند آخرین بار این پیش و پس روی را در حوالی 57 شاهد هستیم...ایامی که چپ و راست گرایی در سطح جهانی رخ میدهد... اسلام چسبندگی و جذابیت خود را (که از قرآن میگیرد) هیچگاه از دست نخواهد داد این پیش و پس روی میتواند با درک صحیح از قرآن سویه پیش روی خود را حفظ کند(سویه اصلی و دعوت کننده به قسط)...ادیان دیگر کتابی مثل قرآن ندارند...به این خاطر پیش روی و پس روی در حوزه کشورهای اسلامی رخ میدهد... درک صحیح قرآن با حفظ همین چیدمان و اتصال آیات است روشی که خود قرآن به آن اشاره دارد...روشی که منتج به مساوات و چپ گرایی میشود...اما چون تدریجا (جهت رشد دادن از پایین ترین مراحل حیات یک قوم) نازل شده است قدرتمندان بکمک عالمان ضعیف این جمع آوری و چیدمان را مشکوک اعلام میکنند و در آن تردید ایجاد مینمایند...
ژیلا
جناب ریحانه نکات جالبی را مطرح کرده اید, که خوشبختانه در واقعیت امر اصل قضیه کاملا برعکس تصویر ترسیم شده است. قبل از هر چیز عرض شود که جمهوری جهنمی اسلامی اکنون در منزوی ترین و متزلزل ترین موقیعت خویش قرار گرفته. تزلزل و انزوایی که قابل مقایسه با هیچ دوره ی قبلی نمی باشد. انزوای کنونی ج.ا. پدیده ای ساختاری و به معنای بریدن بخش هایی اصلی از متحدین و پایه های رژیم است. اعتصاب بازار بارزترین نمونه ای بارزی از این امر است. چنین موقعیتی قابل مقایسه با سالهای آخر سلطنت و بسیج بازار علیه شاه می باشد. نمونهء ساده: فردا, دوشنبه ۱۴ آبان, فراخوانی برای اعتصاب سراسری از سوی بازاریان کل کشور صادر شده است. تزلزل رژیم نیز بر مبنای مشکلاتی ساختاری و ترکیبی از هیولای نقدینگی, فساد سیستماتیک, ورشکستگی شبکه های مالی کشور و تحریم هاست. یک فرق اساسی دیگر این دوره از بحران ج.ا. این است که اکنون حتا بسیاری از چهره های برجستهء رژیم و عناصر کلیدی سابق نیز اذعان به سرنگونی رژیم داردند, برخلاف آنچه شما ادعا می کنید این فقط چپ نیست که پیشبینی براندازی و سرنگونی رژیم را دارد, بلکه حسن خمینی, سعید حجاریان و بسیاری دیگر از این قماش به روند سرنگونی ج.ا. اشاره می کنند. در نظر داشته باشید که شخصی مانند حجاریان از بنیان گذاران سازمان اطلاعات ج.ا. است, دورهء "جنگ روانکاوی" خویش را در کوبا دیده و با همکاری سرتیپ فردوست بسیاری از ساواکی های سابق را به استخدام ج.ا. درآورد. که یکی از نتایج آن خواهران و برادران سایبر بسیج کنونی است. ببینیم حجاریان چه می گوید؛
ژیلا
سعید حجاریان در مصاحبه با روزنامه اعتماد بی تاثیر شدن "چهار عمل اصلی" از سوی حاکمیت را یادآور شده است. او ضمن پیش بینی سقوط نظام در سه سال آینده گفته: سه سال آینده دستخوش اعتراضات پیدرپی خواهد بود، اعتراضاتی که مانند موج دریا عقب میروند و با شدت بیشتر بازمیگردند. گزارهی "عبور از روحانی" یعنی گذر از دولت و رسیدن به حاکمیت و اصل نظام و در آخر عبور از جمهوری اسلامی... جناح راست شاهد بود که در برخورد با این اعتراضات چهار عمل اصلی به کار گرفته شد؛ بعضی را جمع (بازداشت)، بعضی را ضرب (کتک)، بعضی را تفریق (تفرقه انداختن) و بعضی دیگر را تقسیم (تفکیک معترضان به معیشتیهای برحق و سیاسیهای ناحق) کردند، اما بنیاد اعتراضات همچنان باقیست. حسن خمینی، نوه خمینی نیز با هشدار نسبت به خطر فروپاشی نظام گفته: "برآورده نشدن مطالبات غیرسیاسی مردم میتواند به فروپاشی نظام منجر شود." اما ترکیبی از جهالت ناشی از ثروت های باد آورده, و شهوت و جنون خون و قدرت چنان چشم "خواهران و برادران مکتبی" را کور کرده است که تا لحظهء آخر سرنگونی هم قادر به تشخیص واقعیت های ایران و تمایز آن با مالیخولیای اقتدار نخواهند بود.
ژیلا
اظهار اینکه "روشنفکر غرب گرای ایرانی هیچ وقت بر سر سفره ی مردم خود نان نخورده است" نیز دلیل قطعی مبنی بر نادانی کامل از تاریخ ایران و سفرهء مردم ایران است. اتفاقا حتا خود ج.ا. نیز هر چه دارد از صدقهء سر روشنفکران به زعم شما "غرب گرا" دارد, و اگر کوشش ها و تفکرات روشنفکران غرب گرای ایرانی نبود, امروز در ایران نه مجلسی در کار بود, نه ساختار مدرن دولت و نه هیچکدام از ابزار و تشکیلاتی که ج.ا. نیز بدون وجودشان قادر به حیات نبود. البته شیزوفرنی امت نه چندان شریف حزب الله نباید از یادمان برود, که چگونه در حین شعار "مرگ بر آمریکا" دادن از آخرین اقلام و ابزار و فن آوری های غربی استفاده دارد, اما هیچوقت در کینه پراکنی و مرگ بر زمین و زمان گفتن چیزی کم نمی آورد. در مورد "خوراک ذهنی خود را از آشپزخانه ی جامع شناسان غرب" نیز از یاد مبریم که چیزی به نام "جامع شناسان غرب" وجود خارجی ندارد. جامعه شناسی حیطه ای علمی است که جهانی می باشد و نه در آشپز خانه ها, بلکه در موسسات آموزشی و تحقیقاتی پیگیری می شود. تمامی آمار و ارقام و پیشبینی های اقتصادی/اجتماعی خود ج.ا. نیز مبنی بر روش هایی است که بر اساس این علم, علم جامعه شناسی تدوین گشته است.
ژیلا
و نهایتا در مورد "استعداد" ملایان شیعه در "مهندسی" امور در ایران نیز از یاد نبریم که ملایان در "مهندسی" سرکوب خونین جنبش بابیان (و سپس سر به نیست کردن امیر کبیر), در "مهندسی" همکاری با کودتاگران سلطنتی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲, و در "مهندسی" آتش سوزی سینما رکس و زنده زنده سوزاندن چند صد نفر مردم بیگناه, یدی طولانی دارند. اما دوران "مهندسی" ملایان به پایان رسیده است و از دیماه بدین سوی شعار مردم تبدیل شده است به: "توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید گم بشه", که این نیز اخیرا تغییر پیدا کرده است به" "توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید کشته شه"! در هر صورت فردا دوشنبه ۱۴ آبان, روز اول فراخوانی است سراسری برای اعتصاب در کل کشور. #قیام_آبان - تظاهرات سراسری در اعتراض به فساد, گرانی و تورم - ساعت ۱۷ میادین اصلی شهرها. به زبان عامیانهء کوچه و بازار: این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست!
حسن
این ضرب المثل "ترک عادت موجب مرض است" واقعا در مورد خواهران و برادران مکتبی صادقه. ۴۰ ساله که مکتب و متن کتاب "آسمانی" قرآن خُشک, خُشک ملت را ***, اما هنوز اسرار دارند که فقط "درک صحیح از قرآن است که مشکل گشاست!" یکی نیست بگه مؤمن این "درک" صحیح ۴۰ ساله که ملت ایران را به دَرَک واصل کرده.
مرادی
مشکل این جاست که کسانی که هنوز فرق بین "اسرار" و "اصرار" را نمی دانند هنوز تشخیص نمی دهند کدام درک از قرآن 40 سال است حکومت میکند...نمی خواهند یا نمی توانند جریانات ملون به قرآن را با درک صحیح از قرآن تفاوت قائل شوند... تا از قرآن صحبت بشود ایشان فرار میکنند...مانع میشوند از حصول بحث اساسی و ریشه یابی... میخواهند تنها تکیه گاه خود را در مقابله با مذهب سنتی کنار بگذاریم... تقصیر ندارند مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد... شاید هم جستجوی دلیل بنیادی جهت بنای عدالت و مساوات برای ایشان چندش آور است...
حسن
برادر مرادی مقداری به متونی از نیچه و خوانش او از فلسفه توجه کنید و از این بازیهای زبانی پرهیز. این کتابهای باستانی ابراهیمی که دیگه نخ نما شده اند. البته روایت کییرکگور از ایمان ابراهیمی کماکان جالب است و اگزیستانسیالیستی.
روزبه
آفرین به نکتهبینی کاربر ژیلا. اینکه "روشنفکر غربگرا" از حال مردم آگاه نیست از مزخرفات اسلامگراهاست و کوچکترین مصداق واقعی ندارد. اگر منظور از این به اصطلاح "ناآگاهی" دوری از باورهای اسلامی (= رسوبات بیپایه و خرافات) است، این بزرگترین فضیلت یک روشنفکر است. این باورها چیزی جز ابزار فریب و عقبماندگی نیستند. روشنفکران ایران باید افق رسالت خود را بیپروا زدودن اسلام از زندگی اجتماعی و سیاسی اعلام کنند.
محمود دلخواسته
با سلام بدون سانسور کودتای خرداد 60 که در واقع کودتا بر ضد جمهوریت و آزادی و دموکراسی ، و یا به بیانی دیگر کودتا بر علیه اهداف انقلاب بود، امکان ندارد چنین نگاهی سراسر منفی را نسبت به انقلاب بهمن که عظیمترین جنبش ایرانیان در طی قرون بود، عرضه کرد. در این سانسور همه جریانهای سیاسی در جهت منافع خود دست داشته اند. از اصلاح طلب بگیر تا اصول گرا و از سلطنت طلب بگیر تا سازمانهای استالینیست چون حزب توده. ***
محمود دلخواسته
دیگر انکه، " انقلاب قبل از آنکه یک حادثه باشد، یک پروسه و جریان است که نقطه عطف آن سرنگونی استبدادی می باشد که انقلاب را سبب می شود، ولی نقطه پایان آن، یعنی استقرار هدفهایی که اندیشه راهنمای انقلاب را تشکیل داد، ( یعنی مردمسالاری، استقلال ، آزادی، رشد و عدالت اجتماعی.) نا نوشته است و در انتظار نوشته شدن و البته این بستگی به آگاهی و تصمیم و اراده نسلهای بعدی دارد که آیا، از راه بکار گیری عقل نقاد و اینگونه از طریق تصحیح ضعفها آنها را به نقاط قوت تبدیل کردن، انقلاب را ادامه بدهند یا نه؟ به بیان دیگر، قلمی که خواهد نوشت که چه باید بشود و چگونه باید بشود در دست مردم و بخصوص نسل جوان است."
bijan
جناب مرادی درباره مجوز برده داری در اسلام چه میشود گفت ؟! مساوات ؟ عدالت ؟ و... تردیدی نیست که برخی اصلاحات در نظام قبیله ای عربستان انجام گرفت ولی در هیچیک از آیات قران تعریفی از نوع حکومت و حقوق بشر و.... نیست ! تعجبی هم ندارد از یک آیین 1400 سال پیش چگونه میشود انتظار منشور حقوق بشر امروزی را داشت ؟ اساسا قرآن نوع نظام سیاسی و اقتصادی را تعیین نکرده و ساختار حکومت همان طریقه متعارف وبه روش سنت قبیله ای بوده است. مکتب های سیاسی و اقتصادی امروز چه سوسیالیسم و چه لیبرالیسم حاصل تفکر مدرنیته است . درهیچیک از آثار متفکرین اسلامی گذشته نوشته ای راجع به آنها نداریم . اطاعت از ولی امر تنها شیوه حکومت در جهان اسلام بود . شمر به خاطراینکه امام حسین را محارب با امیر المومنین یزید میدانست سر برید .!
مرادی
جناب bijan در قرآن "برده داری" مالکیتی است که انسانها بین خود براه انداخته بودند...برای همین برده ها را "ما ملکت ایمانکم" یا "ماملکت ایمانهم" می نامد...نه مالکیتی که خداوند به انسان میدهد... این نوع رابطه بین انسانها قبل از قرآن وجود داشته است لذا همواره این مالکیت با افعال ماضی بکار برده میشود... مومنین وظیفه دارند در صورتیکه برده های در دست آنها خواهان آزادی خود هستند و خیری در آن می بینند اقدام به آزاد سازی آنها بنمایند و از "مال الله" که به آنها داده شده است به آنها کمک مالی دهند: ... وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ...سوره نور کفاره بعضی اعمال خطا و گناه آزاد سازی برده می باشد...البته همواره با عبارت پیش بینی کننده که اگر برده ای یافت نشد روزه بگیرید همراه است...
مرادی
جناب bijan قرآن مانند یک سیستم نرم افزاری بزرگ و یا یک درخت عظیم از اندیشه های کلی است...اندیشه های مندرج در جوامع متغیرهای محلی هستند که اعمال خود را با این برنامه عظیم اجرا میکنند....بار اول در یک جامعه ساده و جاهلی عربستان بعنوان اولین نمونه اجرا شده است... اگر جامعه ای اعمال خود را با قرآن تنظیم کند مانند درختی میشود شبیه به درخت قرآنی...این تشابه و نسبت تشابه میتواند رشد کند... همواره درختواره اندیشه های کلی قرآنی ثابت هستند ولی درختواره جوامع رشد دارند... مثلا امر به شورا هم میتواند در جامعه اولیه وجود داشته و مبنای تنظیم روابط باشد هم در جوامع پیچیده امروزی...امروزه با رای گیری الکترونیکی نیز همین نظام شورایی پیاده سازی میشود... اما چون در مذهب رایج ما معصومیت مبناست و این به فقیه به ارث میرسد شورا جنبه تزیینی دارد... فقها با ثابت فرض کردن مسائل اجتماعی مانند میزان زکات ...حاکمیت خود را نیز ثابت فرض میکنند و این البته بنفع قدرتمندانی هم هست که میخواهند به همان میزان قدیم زکات بدهند...و این درحالی است که زکات در قرآن میزان ثابت ندارد...
حسن
جناب مرادی مجموعه مقالات ذیل بخشی از نبشتارهای استاد جلال ایجادی در مورد قرآن می باشد, که نشان می دهد, درست برعکسِ الفاظ بازی های آن حضرت, کتاب قرآن نه کلام خدا، نه الهام محمد، بلکه نوشته ای تاریخی التقاطی است. متاسفانه خواهران و برادران "مکتبی" فکر میکنند با مقداری الفاظ بازی به نوعی برتری معرفت شناختانه می رسند. که البته نتیجه کاملا برعکس است. سوء تیتر هر مقاله در اینجا برایتان مندرج می شود, که تصویری کلی از مقالات داشته باشید. برای قرائت کل متون می توانید به سایت "پژواک ایران" رجوع کنید. قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش یکم) گسترش خردگرایی یا قرآن گرایی کلام الله و وابستگی پاتولوژیک روانی قرآن یک موضوع تاریخی قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش دوم) کتاب آسمانی یا کتاب تاریخی ادعای قرآن: کلام الله ادعای قرآن: دین کامل اسلام، عامل بازدارنده در روند ذهنی قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی (بخش سوم) روش هرمنوتیک در پژوهش قرآن مجتهد شبستری، شگرد تاکتیکی یا روش هرمنوتیک "تئودور نولدکه" و آغاز اسلام شناسی علمی قرآن و زبان عربی آشفتگی و التقاط در نوشته قرآنی قرآن برای قدرت سیاسی
حسن
قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش چهارم) قرآن عثمانی، نسخه های متفاوت احادیث، جعل و تاریخ همزادی قرآن و خشونت خشونت در ساختار تاریخی اسلام قرآن حقیقی کلام الله نیست قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی (بخش پنجم) قرآن نازل نشده است قرآن با میراث دیگران رازگشایی از زبان قرآن دستور زبان عربی را دیگران نوشتند نسخههای «صنعا» و بن بست تحجر فکری اسلامی از جمله مشخصات این نسخهها کدامند؟ قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش ششم) زبان و تنش قرآنی قرآن و جاهلیت قرآن و زبان گنگ عربی گفتمان قرآن: اطاعت، جادوگری، تنبیه الله، بت بزرگ و رقابت با شیطان حجرالاسود، «رمی جمره»، بتی دیگر؟ جامعه دوران جادوگری در جامعه مدرن قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی (بخش هفتم) خدایان غضبناک و روان خشونتگرا اسلام بدون خشونت و تروریسم ناممکن است روشنفکران "اسلاموفیل"
حسن
جناب مرادی مقالهء ذیل ازنشریهء "بررسی چپ نو" مصاحبه ای بسیار طولانی با یکی از برجسته ترین تاریخشناسان قرآن, و اشاره به وجود قرآنهای متفاوت می باشد. متاسفانه شما تا به حال توضیح نداده اید که چرا تفسیر شما از قرآن تنها تفسیر معتبر است و دیگر برداشتها نادرست. آیا این خود نشانه ای از یک رگ قوی حزب اللهی و ادعای انحصار حقیقت داشتن نیست. "چماقم را بده تا حق بگویم"! (که احتمال قوی شما بسیار جوانید و این آهنگ یادتان نمی آید). SULEIMAN MOURAD RIDDLES OF THE BOOK Interview A scholar of Islamic history discusses the formation and trajectory of the last great Abrahamic religion. Tensions between ecumenicism and jihad, pan-Islamism and division of the umma, and a bleak present of recrudescent sectarianism. New Left Review 86, March-April 2014
مرادی
جناب حسن با خواندن تعداد اندکی مقالات از آقای ایجادی در سایت ایران گلوبال با میزان دقت آن حضرت در خواندن قرآن آشنا هستم... صرف آمدن چند لغت با ریشه غیر عربی در قرآن نمی تواند نشانه التقاطی بودن و ...باشد.... اعجاز کلامی در قرآن از خواندن آن با رعایت روش مورد اشاره خود قرآن آشکار میشود والا خوانش گزینشی و استناد به تفاسیر قدیمی و فرقه ای فقط به سردرگمی ایشان افزوده است... نه تنها ایشان بلکه حتی عربی دان های قهار هم نمی توانند فقط با دانستن عربی و ادبیات از قرآن نتیجه بگیرند تحلیل و رعایت ترتیب و یافتن یا دیدن ارتباط آیات در هر سوره و رعایت کلیت قرآن لازم است...این روش ذیل روش مورد اشاره خود قرآن می باشد: وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾قصص روش نامبرده منوط است به باور به اینکه چیدمان فعلی آیات همانی است که باید باشد... در میان مسلمانان علی الخصوص شیعیان چون چیدمان فعلی چندان معتبر نیست در تفسیر به بزرگان بزرگ شده خود متوسل میشوند... با نظر بی غرض و تسلیم کامل به اتصال آیات قرآن را که بخوانید به نتایجی میرسید که چاره ای جز تحسین ندارید...علاوه بر آنکه به الگوها و طرح هایی معنا دار و منطقی از خلقت میرسید.... و این به همت بسیار احتیاج دارد... و خواندن تفاسیر متعدد فقط باید وسیله باشد نه مرجعی برای قضاوت...با ابزار پیشرفته امروزی برای جستجو در متون حتما کار برای ما آسان تر از قرون پیش است... ما هم مثل شما ...قباله ای در دست نداریم که بگوییم خود روح القدس آنرا برای ما امضا کرده است...
Faryad
آخوندها از زمان صفویه وارد دربار شدند و شاهان برای اینکه مردم را سرگرام عزاداری وگل مالی وتوسری زدن کنند از آنها حمایت کردند. آنها با فتوی دادن علیه روسها در زمان قاجار باعث از دست دادن بخش عظیمی از کشور و عهد قراردادترکمانچای شدند. نوری نیز در حکومت مشروطه علنا با آزادیخواهان در افتاد و خواهان حکومت مشروعه شد! ولی بعدا رضا شاه بساط آنها را بهم زد ولی محمد رضا پهلوی از در مماشات درآمدوحتی کاشانی عملا در کودتا علیه مصدق و ترور دکتر فاطمی شرکت داشت . تا اینکه با پشتیبانی بی بی سی بر موج نارضایتی مردم به حکومت ولایت فقیه رسیدند که سعی دارد کشور را به سبک قرون وسطی اداره کنندو از آنطرف هزارها ملک و زمین وکارخانه وهتل را مصادره و بین خودشان تقسیم کردند وبا جنگ و اشغال سفارت و ترور و بمب موشک باعث به هدر رفتن هزارها میلیارد دلار و در عوض هزار برابر شدن قیمت دلار ظرف فقط چهل سال شدند! در حال حاضر با ایجاد امامزاده قلابی حتی در جوار پاسارگاد! حدود یک میلیون طلبه و آخوندایرانی و افغانی و افریقایی و خانوادهشان نیز تحت پوشش حقوق و بیمه و مسکن دولتی هستند!
bijan
جناب مرادی اگر بقای مالکیت ها وسنت های ناپسند گذشته مانند برده داری در اسلا م اشکالی ندار د پس فایده ان چیست ؟ ( در قران ازدواج با زن شوهر دار حرام است مگر با ملکت ایمانکم ! که مجاز است ! چگونه در قران از کرامت انسان حرف میزند و چنین حکم ظالمانه ای را می دهد ؟!) .قران شناسی نیاز به دانش و تسلط کامل دارد وگرنه هر کسی از ظن خود شد یار من !
مرادی
جناب bijan ما کی گفتیم بقای مالکیت های ناپسند اشکالی ندارد؟!!! تلاش های بنده که مجموعا شگفتی ها در برابر عدم متصل دیدن آیات است در سایت قرآن میزان دات کام منعکس میشود... در خصوص ازدواج با زن برده شوهر دار باید گفت از جانب قرآن نهی شده است... آیه مورد نظر شما یعنی : وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ...24 نساء که با حرف واو شروع میگردد اگر در اتصال با آیات قبلی دیده شود بوضوح این نظر رد میشود...آیات قبل در پایان خود به استثنائات ختم میشوند این آیه نیز به استثنای ازدواج با برده های شوهر دار که قبلا صورت گرفته اشاره میکند و میخواهد بعد ازاین چنین نباشد...همانطور که در آیه قبل ازدواج با دو خواهر قبل از نزول قرآن اشاره میکند...و میخواهد بعد از این چنین نباشد... تمام مشکلات از متصل ندیدن آیات هر سوره است...
bijan
جناب مرادی صاحب المیزان که در دانش قرآنی ایشان تردیدی نیست درباره این آیه نظری خلاف تفسیر شمادارد .به آن رجوع کنید تا حقیقت معلوم شود .
مرادی
جناب bijan چرا باید در دانش ایشان هم تردید کنید...ایشان از آیه اولی الامر سوره النساء هم برای آنها معصومیت در برداشت از قرآن را نتیجه میگیرد...ایشان در آیه 3 سوره مائده اول و آخر آیه را پیوسته و وسط آیه را جمله معترضه میداند که در نظر ایشان همان مخفی کردن ولایت است...نباید تسلیم محض این حضرات باشیم... ایشان و امثالشان وقتی به مواضعی از کلمات و آیات قرآنی میرسند که با اصول تشیع مخالف است اتصال آیات را ندیده میگیرند و به سکوت برگذار میکنند...
مرادی
"برگزار" میکنند درست است
حسن
نه خیر جناب مرادی, مقالات استاد ایجادی در مورد اسلام را نمی شود فقط با اتکا به یک سنجش کاملا ذهنی از زبان عربی رد کرد, و بی ارزش یا کم ارزش شمرد. یکی از دست آوردهای این هفت مقاله فراهم آوردن کلیتی از اسلام است که صرفا بر مبنای خوانشی هرمونتیک از متن نیست بلکه همچنین شامل تاریخ, انسان شناسی, روان شناسی, و فلسفهء اسلام نیز می باشد. کلیت این پدیدهء اسلام به ما نشان می دهد, که این مسلکی است پر از خشونت, بر مبنای شهوت قدرت, و تا حدود زیادی نامتجانس با جهان مدرن. اما حالا شما آمدین و ادعا می کنید این ۴۰ سال جمهوری جهنمی اسلامی فقط به خاطر یک تعبیر ناصحیح از قرآن بوده که جهنم اسلامی شده و فقط اگر اتصال آیه ها و سوره ها حفظ شود, همه چیز درست میشه. که خود این یکی از بزرگترین توهین ها به حافظهء عمومی ما ایرانیان و خرد جمعی ما می باشد.
مرادی
جناب حسن در ظاهر با سه کلمه "اتصال آیات سوره" مواجهیم ولی پایداری بر رعایت آن پوستین اسلام را وارونه میکند...
مرادی
جناب حسن تصور میکنید رعایت اتصال آیات سوره امر کوچکی است؟ پایدار ماندن بر رعایت اتصال نیز مهم است...چنانکه برای جناب bijan نیز اشاره شد بعضی از مفسرین از اتصال آیات استفاده میکنند اما تا جایی که با پیش فرض های مذهبی یا الگوهای ذهنی خودشان دور نیافتند...در این موارد آیات را از اتصال می اندازند و یا نزول تدریجی را بهانه می آورند و یا به سکوت برگزار میکنند... با رعایت سه کلمه ظاهرا مختصر "اتصال آیات سوره" ما به وراونه پوستین اسلام میرسیم... شاید جالب باشد مثال نوار موبیوس در هندسه...نوار موبیوس از نوار دو سر آزاد که آن دو سر آزاد را تاب میدهیم و بهم میچسبانیم ایجاد میشود...انگار محل اتصال دو سر نوار را تغییر میدهیم...نتیجه این میشود که اگر از یک نقطه بر روی این نوار تاب داده شده حرکت کنیم وقتی یک دور کامل بزنیم و به محل اول برگردیم این بار زیر سطح نوار قرار میگیریم....
bijan
جناب مرادی منظور من از دانش صاحب المیزان تفسیرهای ایشان نیست بلکه سواد ادبی و گرامری ازمتن عربی است در اینجا ترجمه انگلیسی همان آیه 24 را که توسط یوسف علی شده می اورم : also ( prohibited are ) woman already married EXCEPT those whom your right hands posses . در ایه 23 حرمت نکاح با محارم به تفصیل گفته شده و در ادامه آن در ایه 24 شامل زنان شوهر دار است و یک استثنا دارد و آن " الا ما ملکت ایمانکم " است . هیچ شرط و شروطی هم برای ملکت ایمانکم ندارد ( در این باره تعبیر المیزان درست است ) در خاتمه از اینکه " اسلام قرآنی " شما مغایرتی با حقوق بشر و دموکراسی و آزادی وسایر دستاوردهای تمدن امروز ی ندارد ستودنی است و باید از آن استقبال کرد . همانطور که بینش عرفایی مانند مولوی از دین ستودنی است . آنچه برای بشریت ترسناک است "اسلام "داعشی و طالبانی و مانند انها است . والسلام روزگار خوش
مرادی
جناب bijan کجا با این عجله؟! قبل از رفتن یه نگاهی به کامنت 27 بکن و برو... موقع رفتن در رو ببند..... نشستیم داریم صحبت میکنیم...
حسن
آقا جان, خانم جان چی چی رو دارید "متصل" می کنید. این الله که قرآن مثلا "کلام" آن است, که نیست (رجوع به مقالات جلال ایجادی در بالا [یازده کامنت بالاتر]: "قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی") اول و قبل از هر چیز نام یک بت در عربستان بوده. چرا مسلمین انقدر نسبت به قضیهء "آیات شیطانی" در آن واحد کم توجه, متعصب و خونخوارند؟ کم توجه چون هیچوقت دقت ندارند که رسول چه دسته گلی به آب داده. متعصب چون هیچوقت به این حقیقت مکتوب تاریخی اذعان ندارند, و خونخوار: هر کسی جرات کند و داستان را به یاد بیاورد کشته می شود. این مراسم سالانهء مسلمین, خود هیچ چیزی کمتر از بت پرستی نیست؛ جهالت نوین. شما اگر در ایران اسلام زده, شیعه زده, آخوند زده می خواهید در سطحی نوین قرار بگیرید, محتاج برشی قاطع از بنیان با مذهب و دین و تفکر مذهبی هستید. وگرنه تا ابد زندانی این الفاظ پراکنی های بی معنی و انشا های لوس, بی معنی تر هستید. چنانکه به نظر می رسد سرنوشتی است برای امتِ بسیجیِ همیشه در صحنه حاضرِ سایبری.
مرادی
جناب حسن داریم آیات هر سوره را بهم متصل میکنیم...میخواهیم آیات سوره را نه گزینشی بلکه مرتبط بهم بخوانیم...وقتیکه علمای متعصب و یا مزدور این کار را نمی کنند ما خودمان این کار را میکنیم... می بینیم نتایج بسیار منطقی و زیبا حاصل میشود. پوستین اسلام رایج و سفارشی معرفی شده کاملا وارونه میگردد...