پنج فیلم به یادماندنی برناردو برتولوچی
فیلمساز نامدار ایتالیایی در سن ۷۷ سالگی درگذشت. نگاهی به: «استراتژی عنکبوت»، «دنبالهرو»، « آخرین تانگو در پاریس»، «آخرین امپراطور» و «آسمان سرپناه».
برناردو برتولوچی، فیلمساز نامدار ایتالیایی دوشنبه ۲۶ نوامبر/ ۵ آذر در اثر پیامدهای بیماری سرطان در سن ۷۷ سالگی درگذشت. برتولوچی پس از مرگ میکل آنجلوآنتونیونی، مهمترین فیلمساز نسل کارگردانان بزرگ ایتالیا بود. پنج فیلم به یاد ماندنی از او:
استراتژی عنکبوت
«استراتژی عنکبوت» نخستین فیلم برتولوچی در سالهای دهه ۱۹۷۰ است. برتولوچی در این فیلم تلاش میکند بار بازنگری در فاشیسم ایتالیا، در یک لایه انسانی، بیپناهی انسانها در برابر سیاستهای روز را آشکار کند.
آتوس مانیانی (جولیو بروگی) وارد شهر کوچکی میشود که پدرش در آنجا در حین اجرای اپرای «ریگولتو» اثر جوزپه وردی به دست فاشیستها کشته شده است. درایفا (آلیدا والی) معشوقه پدرش به او میگوید قاتل پدرش زنده است و آتوس را به پیدا کردن او و گرفتن انتقام ترغیب میکند. آتوس در ابتدا تمایلی به انتقام ندارد، اما جا ماندن او از قطار و اقامتی اجباری در آن شهر کوچک فرصتی برای او فراهم میکند تا در جستجوی قاتل پدرش برآید. تلاش او برای پیدا کردن قاتل پدر اما راه به جایی نمیبرد. زمانی که او تصور میکند شهر را میبایست با دست خالی ترک میکند، متوجه راز مرگ پدرش میشود. پدرش و چند نفر دیگر که میدانستند موسولینی قرار است برای دیدن اپرای «ریگولتو» به شهر آنها بیاید، نقشهای برای کشتن او میکشند، اما با کشف بمبی که قرار بوده منفجر شود، پدر آتوس میترسد و دوستاناش را لو میدهد. ماجرای خیانت پدر آتوس پنهان نگه داشته میشود تا چهرهای که از او به عنوان یک قهرمان ساخته شده مخدوش نشود.
در «استراتژی عنکبوت» از حرکتهای دوربین در «دنبالهرو» و از شکوه تاریخی در فیلم ۱۹۰۰ او نشانی نیست. با اینحال این فیلم برای درک جهان برتولوچی و ضرورت بازنگری در تاریخ برای دادخواهی اهمیت دارد.
دنبالهرو
«دنبالهرو» بر اساس داستانی از آلبرتو موراویا ساخته شده. این فیلم درباره مارچلو کلریچی (ژان لویی ترنتینیان) جوان فاشیستی است که مأموریت کشتن استاد سابقش (از فعالان اصلی ضدفاشیست) را به عهده میگیرد. در این فیلم برتولوچی تلاش میکند از طریق بازنمایی ساختار خانواده، به بازنگری در تاریخ بپردازد و زمینههای گرایش به فاشیسم در ایتالیا را آشکار کند.
مارچلو کلریچی از اعضای انجمن ضد جاسوسی فاشیستی در سال ۱۹۳۸ در یک خانواده منحط پرورش یافته. مادر مارچلو با تولهسگهایش مشغول است و آنتونیو پدر مارچلو هم که زمانی شکنجهگر بوده در آسایشگاه روانی بستری است.
ازدواج مارچلو با جولیا (استفانیا ساندرلی) که دختری از خانوادهای بورژواست، مبتی بر عشق نیست. همکاران او در انجمن فاشیستی هم که به شکلی نمادین جمعیتی محدود و سلطهگر را نمایندگی میکنند، چشمهایشان را بر واقعیتها بستهاند و بر اشتباهات خود هم تعصب دارند. بارزترین مصداق فساد فاشیستها در این جمع لینو (پیر کلمانتی) است.
آخرین تانگو در پاریس
پال (با بازی مارلون براندو) یک مرد میانسال آمریکایی است که با هتلداری گذران میکند. همسر او خودکشی کرده و او هنوز نمیتواند برای همسرش سوگواری کند. پال برای دیدن آپارتمانی که میخواهد اجاره کند به پاریس آمده که با زنی جوان (جین با بازی ماریا اشنایدر) آشنا میشوند. آنها یک رابطه جنسی سادومازوخیستی و پر خشونت را با هم آغاز میکنند که در آن شرط بر ناشناس ماندن طرفین است. آنها قرار میگذارند که هیچ چیز در مورد زندگی شخصی هم نپرسند.
در چالشبرانگیزترین صحنه فیلم، پال کره را به عنوان چربکننده به مقعد جین میمالد و به او دخول میکند. پس از دخول، پال از جین میخواهد که همراه با او این جملهها را تکرار کند: «به تو درباره خانواده خواهم گفت. آن نهاد مقدس که قرار است فضیلت را در وحشت پرورش دهد. پشت من تکرار کن. خانواده مقدس، کلیسای شهروندان خوب. کودکان را شکنجه میکنند تا اولین دروغشان را بگویند. جایی که اراده با سرکوب شکسته میشود. جایی که آزادی ترور میشود.»
«آخرین تانگو در پاریس در مورد یک رابطه سادومازوخیستی است. سکس در فیلم هرگز در مورد خود سکس نیست. بلکه در مورد درد است، در مورد درد از دست دادن است (همسر پال خودکشی کرده)، در مورد سوگواری سرکوب شده است، در مورد اختگی جنسی است و هزار و یک تم دیگر که به سکس و قدرت مربوط هستند.»
آخرین امپراطور
آخرین امپراطور اثری تاریخی و حماسی، پرهیجان و باشکوه درباره پویی، آخرین امپراطور چین است. برتولوچی این فیلم را سفری از درون تاریکی به درون نور و استحاله یک اژدها به یک انسان عادی دانسته است. پسربچهای که در سهسالگی، شبانه از دامان مادر جدا شده و به قصر ممنوع در پکن برده شده و بر تخت سلطنت نشانده میشود تا به عنوان خداوندگار ده هزار ساله و فرزند آسمان بر امپراطوری بزرگ چین، فرمانروایی کند. او تنهاترین پسربچه روی زمین است.
با سقوط سلسله کویینگ در ۱۹۱۲، امپراطوری سه هزار ساله چین سقوط کرده و پویی در سن شش سالگی مجبور به استعفا میشود. جهان به سرعت در حال تغییر و مدرن شدن است، اما دنیای قرون وسطایی درون قصر ممنوع، بدون تغییر باقی مانده و تنها کسی که از این تحولات عظیم سردرنمیآورد، کودک بینوا و امپراطور خردسال چین است.
در سال ۱۹۳۱ وقتی ژاپن به ایالت منچوری حمله کرده و آنجا را اشغال میکند، پویی بزرگترین اشتباه زندگیاش را مرتکب میشود و پیشنهاد ژاپنیها را قبول کرده، به سرزمین اجدادیاش بازمیگردد و به عنوان امپراطور دست نشانده ژاپنیها در ایالت منچوکو برگزیده میشود و این آغاز کابوسی بزرگ برای اوست.
«آخرین امپراطور چین، یکی از منحصر به فردترین ضدقهرمانهای جهان مدرن است. او انسان بیگناهی است که با پایان یافتن عصر کهن، از جهانی بسته و قرون وسطایی به درون جهان مدرن پرتاب میشود و در بستر رویدادهای سرنوشتساز کشورش به شناختی از خویشتن و دنیای اطرافش میرسد.»
زندگی پویی، یک قرن از تاریخ معاصر چین را در برمیگیرد. از سقوط سلسله کویینگ تا نخستین جمهوری سون یاتسن تا حمله چیان کای چک، سربازان اشغالگر ژاپنی، جنگ جهانی دوم و سرانجام تاسیس جمهوری خلق چین و انقلاب فرهنگی مائو.
پویی در ۱۹۵۹ بعد از ده سال حبس در زندان کمونیستها بخشیده و آزاد میشود و سرانجام موفق میشود به عنوان یک شهروند عادی، دوباره پا به درون قصر ممنوع بگذارد، درحالیکه این بار خود را کاملا آزاد و سبک بال احساس میکند.
این فیلم در سال ۱۹۸۶ با ۶۰ بازیگر و ۱۹ هزار سیاهی لشگر، تماماً در خاک چین فیلمبرداری شد و توانست ۹ جایزه اصلی اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلمنامه و بهترین موسیقی فیلم را به دست آورد.
آسمان سرپناه
برناردو برتولوچی، آسمان سرپناه را بر اساس رمانی پل بولز ساخته است. موفقیت و فروش فوقالعاده فیلم آخرین امپراتور به برتولوچی این امکان را داد که از رمان غیر متعارف و چالشبرانگیز پل بولز را جلوی دوربین ببرد.
«آسمان سرپناه» ماجرای یک زوج جوان آمریکایی به نام کیت و پورت مورس بای است که بعد از جنگ جهانی دوم به شمال آفریقا میروند تا زندگی تازهای را تجربه کنند. آنها خود را جهانگرد و سیاح میدانند نه توریست اما در پایان فیلم میفهمیم که آنها همان توریستاند نه جهانگرد.
آسمان سرپناه درباره روشنفکران دلزده و خسته از زندگی و فرهنگ غربی است که به جستجوی جهانهای ناشناخته و اگزوتیک میروند اما ذهنیت سادهلوحانه و خوشباورانه آنها در مواجهه با واقعیت هولناک صحرا و فرهنگ بومی ترک برمیدارد و رویای آنها به کابوس سهمگینی بدل میشود. صحرا مثل یک سراب میماند و زیبایی، خلوص و خشونت آن آنها را فریب میدهد. پورت بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس میمیرد و کیت سعی میکند هویت بومی پیدا کند.
بیشتر بخوانید:
نظرها
ایراندوست
صحنه نزدیکی جنسی در فیلم" آخرین تانگو در پاریس " که در این مقاله هم به آن اشاره شد و دیدن چهره ماریا اشنایدر که با تحسین خیلیها بعنوان بازیگری چیره دست خوانده شد ، یکی دو سال پیش برتولوچی اعتراف کرد که آن صحنه واقعی بوده و از قبل با مارلن براندو برای حقیقی نشان دادن آن لحظه در فیلمبرداری اتفاق کرده بودند. ماریا اشنایدر ۱۹ ساله، سالها از تجاوزی که به او در این فیلم شده بود ،احساس افسردگی داشت و روحأ نامتعادل شدهبود !
بیژن
برتولوچی فیلم های تاثیر گذار دیگری نیز دارد و معلوم نیست نویسنده محترم بر چه اساسی این فیلمها را گزینش کرده است. مثلا فیلم رویا بین ها که ماجرایش در دوران تظاهرات جنبش دانشجویی مه 1968 میگذرد فیلم بسیار مهمی است و بازنمایی سرگشتگی ها آن نسل و طغیان بر علیه نظام حاکم و حتی بر علیه آرمانهای مورد نظر آرمانخواهان آن نسل بود. فیلم دیگرش بودای کوچک است که آن هم فیلم بسیار پرسش برانگیزی بود در باره وجه تقدس مردان مقدس. اینکه تقدس بنظر میاید که با مکاشفه در حالات افراد بدست میآید . در حالیکه محیط اجتماعی این تقدس را بر بعضی افراد بار میکند. فیلمی بظاهر مذهبی در باره مذهب و نگره های بودایی. اما بشدت پرسش برانگیز. حتی به گمان فیلم آخرین تانگو در پاریس نیز انگاره ای سوای آنچه نویسنده گفته دارد. اسم فیلم از صحنه ای گرفته شده که براندو در پیست رقص عملا تمام ارزش های بورژوازی را استهزاء میکند و به لجن میکشد. کره و اینها و آن خشونت بازنمایی شده موضوع مرکزی فیلم نیست. گرچه هرکس در باره این فیلم حرف میزند همین صحنه را یادش مانده است
مصطفی
فیلم "۱۹۰۰" برتولوچی شاید بهترین فیلمش باشد, که بد نبود اینجا هم یادی ازش می شد.
بهزاد
بهترین فیلم اش ۱۹۰۰ بود
Novecento
۱۹۰۰ یا قرن بیستم (به ایتالیایی: Novecento) فیلمی حماسی محصول سال ۱۹۷۶ کشور ایتالیا و به کارگردانی برناردو برتولوچی است که رابرت دنیرو، دونالد ساترلند، دومنیک سندا، ژرار دوپاردیو، آلیدا والی و برت لنکستر در آن به ایفای نقش میپردازند. این فیلم که در سرزمین پدری برتولوچی در امیلیا-رومانیا بازی شده، زندگی دو مرد در حین آشفتگیهای سیاسی که در نیمه اول قرن بیستم دامنگیر ایتالیا شده بود را روایت میکند. فیلم در جشنواره فیلم کن ۱۹۷۶ هم به روی صحنه رفت، اما نتوانست به دور نهایی راه یابد.
سیا
بهترینش همون رویا بین ها بود اگه بازم فیلمی مث اون دارید معرفی کنین