بهار جنبش زنان
نوشین احمدی خراسانی – بیان موجز و مختصر تجربههای تلخ و شیرین جنبش مستقل زنان
مقدمه کتاب
بازگویی خاطرهها و نوشتن از تجربههای تلخ و شیرین و انگشتگذاردن بر نقاط ضعف و قوت حرکتهای دستهجمعی جنبش زنان که سبب امید و آرزوهای بسیار شده - و البته زخمهایی گزنده را نیز بر قلب تو و دیگران نشانده - مثل راه رفتن بر لبه تیغ است. چراکه نمیدانی فردا که میآید آیا بهمانند امروز، باز هم نیاز به بازگویی و نوشتن از جزییات حوادثی که بر تو و یاران و عزیزانات رفته را خواهی داشت و آیا دوست داری که نقاط ضعف جنبشی را که با آن زندگی کردهای و هویت و هستی گرفتهای، به معرض داوری عموم و در دسترس «بدخواهان» این جنبش، قرار بدهی؟
طی نزدیک به بیست سال فعالیت در جنبش زنان کشورم با پوست و گوشت لمسکردهام که جنبشهای اجتماعی سرزمینام ـ بهخصوص جنبش زنان ـ از کمبود تاریخ مکتوب و نبود روایتهای متنوع تاریخی، رنج میبرند. از گذشتهها و تاریخ مبارزات و تلاشهای دستهجمعی زنان ایران البته مکتوبات گرانبهایی به جای مانده ولی نه آن اندازه که بتواند امروزمان را غنی سازد.
در عرصههای دیگر فعالیتهای مدنی، فرهنگی و سیاسی ایرانیان نیز چنین کمبود جبرانناپذیری احساس میشود. این کمبود به حدی دردناک است که برای نمونه «شاهرخ مسکوب» در مقدمه کتابش که در سال ۱۳۸۲ منتشر کرد مینویسد: «به علل تاریخی، فرهنگی، رازداری و آبروداری، احساس ناایمنی و تقییه، نبود آزادی و ترس از فردای نامعلوم و ای بسا موجبات دیگر، در میان ما ایرانیان، آنها که میبایست و میتوانستند، کمتر گفتهاند و نوشتهاند و تجربه شخصی، اجتماعی و سیاسی خود را به دیگران منتقل کردهاند. تازه چند سالی است که پارهای از سازمانها و کسانی از اهل سیاست و قلم، به این مهم میپردازند، وگرنه [نسل] ما... بیبهره از تجربه پیشینیان، در کارزار سیاست افتادند. پس از ما نیز همین شد.»[1]
و اما، در مکتوبات اندکشمار به ارث رسیده از تجربهها و مبارزات زنان، متأسفانه از انبوه ابتکارها، ریزهکاریها، و بهکارگیری ظرافتهای زنانه برای عبور از مخاطرات، به خصوص از پیچ و خم مبارزهی روزمره زنانِ پیشکسوت ایرانی واقعاً اثر زیادی برجای نمانده و شاید همین دلیل، کافی باشد که امروز بخواهم بنویسم و تلاش صادقانه یاران و کنشگران جنبش زنان کشورم را مکتوب نمایم.
عمل کردن و سپس روایت کردن آن ـ و از این طریق «تدوین تجربهها» برای انتقال به کنشگران تازهنفس ـ در جنبشهای فمینیستی جهان و در فضای فرهنگی کشورهای پیشرفته و دموکراتیک، فرآیندی جا افتاده و مرسوم است حتا به یک سنت فرهنگی تبدیل شده است ولی متأسفانه در سامان جمعی و فرهنگی جامعه ما، به دیده برخی از هموطنان، هنوز عملی غیرعادی و فضلفروشانه تلقی میشود.
و اما، در کتاب حاضر تلاش کردم تا با عبور از این برداشتهای مرسوم و قضاوتهای سنتی و بازدارنده، و به اعتبار تعهد اخلاقیام، روایت و برداشت شخصیام را از «سالهای بهاری جنبش زنان ایران» و بستری که ظهور چنین خیز بلندی را سبب گردید برای اطلاع هموطنانام ارائه کنم. در کنار این برداشت سعی کردهام گزارشی از رویدادها، دیدگاهها و گاه روایتهای خصوصیتر از حوادثی که در این جنبش رخ نمود را نیز بازگویم. تمام تلاشام را بهکار گرفتهام تا در بازتاب وقایع عمومی جنبشمان، «راوی» بمانم و کمتر قضاوت کنم هرچند به دلیل نزدیکی و ممارست و درگیر بودن تماموقتِ نگارنده با این وقایع، قضاوت نکردن کاری بس دشوار مینماید بهخصوص که سرگذشت ما در جنبش زنان با حوادث تلخ، دلشکستگیها، فضاهای اضطرابآور، جریحهدار شدن عواطف شخصی، و صدالبته دلگرمیهای فراوان نیز همراه بوده است.
در این کتاب حرکتهای تأثیرگذار جنبش زنان تا سال ۱۳۸۸ مورد بررسی قرار گرفته است چرا که به نظر میرسد رخدادهای پس انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و ظهور و افول جنبش سبز در میانهی سالهای ۱۳۸۸ - ۱۳۹۰، و نیز گسترش فضاهای امنیتی، افزایش تنشهای بینالمللی و در نتیجه، تحریمهای نفسگیر اقتصادی و شاید از همه مهمتر خطر جنگ در منطقهی پُرآشوبمان، و[....]، در مجموع دورهای متفاوت از دو دهه اخیر را برای کل جامعه ایران رقم زده است که بیتردید مستلزم تحلیلی ویژه و جداگانه است. به خصوص که در این دورهی تبآلود، تنشهای داخلی و چالشهای بینالمللی سبب شده که امروز جامعهی ما در شرایط کاملاً متفاوتی قرار بگیرد. زیرا اگر در سالهای دهه ۱۳۷۰ از محفلهای زنانه آغاز کردیم و بهتدریج در تشکلهای خود، قدم به قدم، جامعه مدنی زنان را شکل دادیم تا بالاخره در سال ۱۳۸۸ از «خود» فراتر رفته و به تأثیرگذاری بر گفتمان سیاسی کشور به نفع حقوق زنان هموطنمان دست یافتیم، شاید به این دلیل بود که جامعهی ما در آن زمان، جنگ و انقلاب را «پشت سر خود» داشت و از آن گذر کرده بود، اما امروز با توجه به شرایط پرآشوب منطقه و بحرانهای داخلی، به هرحال جنگ و انقلاب را «پیش روی خود» دارد و این همان تغییر فاز اساسی است که جامعه امروز ما را با جامعه دهه ۱۳۷۰ متفاوت میکند. همه اینها سبب شده است که در کتاب حاضر به «دوران بهاری جنبش زنان» که تا سال ۱۳۸۸ ادامه داشت بپردازم و از «دوره خزان زده»ی کنونی جنبش زنان، پرهیز کنم، تا بعدها با گذشت زمان، بتوان با دقت و وسواس بیشتر در مورد آنچه که در این دوره بر جنبش زنان رفته، تأمل و بازنگری کرد.
هنگام نگارش این کتاب در حد بضاعت تلاش کردهام که نقاط عطف حرکتهای جنبش زنان را مورد بازخوانی قرار دهم و موارد ضعف و قوت آن را از منظر تجربههای شخصیام مکتوب نمایم. گفتن ندارد که در این کتاب، نگاهام بر کنشها و حرکتهایی متمرکز بوده که در آنها حضور و نقش داشتهام. بنابراین نمیتواند تصویری کاملاً جامع از آنچه طی بیست سال گذشته بر جنبش زنان ایران رفته است ارائه نماید اما شاید بتواند در کنار مکتوبات دیگر فعالان، پازل «دوران بهاری جنبش زنان» را در قاب تصویری نهچندان فریبنده، به نمایش بگذارد.
به این اعتبار، مطالب کتاب در دو بخش اصلی تدوین شده است. بخش نخست که شامل دو فصل (فصلهای اول و دوم) است بیانگر چگونگی ظهور و شکلگیری دوبارهی جنبش زنان (پس از انقلاب ۵۷) و بسترسازی برای ایجاد «جامعه مدنی زنان» است. این دوره پس از خاتمه جنگ ۸ سالهی ایران و عراق (یعنی از اوایل دهه ۷۰) آغاز و تا سال ۱۳۸۲ ادامه مییابد. در همین دوره است که زنان برجسته ایرانی در طیفهای مختلف فکری و حوزههای گوناگون، تلاش بیسابقهای را برای ارتقای آگاهی عمومی نسبت به حقوق برابر زنان، آغاز میکنند. این تلاشها و بسترسازیها حداقل یک دهه به طول انجامید و طی آن، پارهای از سنتهای نوین مبارزات مدنی ـ و خشونتپرهیز ـ در جنبش زنان بهتدریج و آجر به آجر چیده شد. از فعالیتهای تاثیرگذار این دوره، میتوان به شکلگیری و تولد «جمع زنان ناشر» در سال ۱۳۷۶ و نیز مدل قابل اتکای «کمپین زنان و مردان علیه خشونت تا ۸ مارس» هم اشاره کرد.
حضور و عملکرد «جمع زنان ناشر» بدین جهت حرکت مهمی در آن دوره محسوب میشود که این جمع، موفق شد در مسیر دشوار عبور از مرزهای ایدئولوژیک و عقیدتی در میان زنان، نخستین گام را بردارد و فراتر از یک تشکل صنفی، بر جنبش مدنی زنان ایران تأثیرگذار باشد. تا پیش از فعالیت جمع زنان ناشر، موانع ایدئولوژیک که به نوعی در میان گروهها و طیفها گوناگون زنان بازتولید میشد هنوز غیرقابل عبور جلوه میکرد ولی حرکتهای مدنی ـ صنفی «جمع زنان ناشر» حداقل در یکی دو سال آغاز بهکار این جمع، بالاخره سبب شد که امکان شکلگیری بذرهای همبستگی و حرکتهای مشترک برابریخواهانه میان زنان از طیفهای مختلف فکری، فراهم آید.
و اما، بخش دوم کتاب شامل چهار فصل است و دوران اوج و شکوفایی جنبش زنان را بین سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ به نمایش میگذارد. در این فصلهای چهارگانه، به بررسی «چهار نوع ائتلاف» میان نیروهای گوناگون فکری درون جنبش زنان یعنی : «جمع هماندیشی زنان»، «کمپین یک میلیون امضاء»، «ائتلاف علیه لایحه خانواده» و «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات» پرداختهام که البته هر کدام در فصلی مجزا تحریر شده است. اگر در دوره قبل، «جمع زنان ناشر» از نقاط کانونی و چشمگیر اتصال ارزشهای مشترک زنانه بود اما در دوره بعد «جمع هماندیشی زنان» در سال ۱۳۸۲، به مثابه نقطه عطفی تاثیرگذار در تاریخ معاصر فعالیتهای حقخواهانهی زنان بهشمار میرود که شروع تحولاتی ژرف در بینش و عمل اجتماعی زنان برابریخواه و بهخصوص حرکتهایی بدعتگذار در شیوههای نوین ائتلافی میان گروههای فعال زنان ایران را رقم زد. در واقع جمع هماندیشی زنان توانست جنبش مستقل زنان را بر ستونهایی پاگرفته از تشکلهای زنان آن زمان، استوار سازد و به جای ارزشگذاری بر «تفاوت میان زنان»، بر «تفاوت میان زنان با دیگر گروههای سیاسیایدئولوژیک» تأکید گذارد؛ و از این رهگذر، ارزشهای مشترک زنانه را برای شکلدادن به جنبشی متکثر اما مستقل در ایران، بهوجود آورد.
پس از کسب تجربههای عملی و چندوجهی «جمع هماندیشی زنان»، ما شاهد ظهور سه ائتلاف بزرگ و تأثیرگذار هستیم که گستردهترین و ماندگارترین آن «کمپین یک میلیون امضاء»، و پختهترین و بلوغیافتهترین آن نیز «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات» بود. در حقیقت، مجموعهی این چهار ائتلاف تاثیرگذار سبب شد که جنبش زنان، از جنبشی «برای زنان» فراتر رود و به جنبشی مؤثر در روند گذار به دموکراسی ارتقاء یابد و توسط نیروهای گوناگون اجتماعی و سیاسی به رسمیت شناخته شود.
اگر تا قبل از سال ۱۳۸۲، در افکار عمومی جامعهی روشنفکری ایران، جنبش زنان، جنبشی بود که برای رسیدن به خواستههایش، میبایست از سوی جامعه به آن کمک میشد، پس از آن اما بهتدریج به مثابه جنبشی در افکار عمومی شناخته شد که میتواند در حد بضاعتاش، برای رسیدن ایران به یکی از مهمترین خواستههایش (دموکراسی)، به جامعه یاری رساند. این تغییر فاز اساسی در نگرش جامعه نسبت به جنبش زنان، عمدتاً بدین خاطر بود که این جنبش قبل از دیگر جنبشهای نوین اجتماعی در ایران، توانست یکی از شاخصههای مهم دموکراسی و سکولاریسم یعنی «تبعیضزدایی» را به زندگی روزمره جامعه زنان گره بزند و با عبور موفقیتآمیز از مرزهای صوری و جعلشدهی ایدئولوژیک، سیاسی ، مذهبی و... ، حرکتهای دستهجمعی خود را با رویکردی «عملگرایانه» و «موقعیتی»، پیش ببرد.
همانطورکه در متن کتاب ملاحظه خواهید کرد سعی کردهام بهطور موجز و مختصر به بیان تجربههای تلخ و شیرین جنبش مستقل زنان بپردازم. زیرا به دفعات دیده و تجربه کردهایم که حرکتها و تاکتیکهای متنوع این جنبش، هر بار و در هر مقطعی، پارهای از نیروهای سیاسی و ایدئولوژیک را متأسفانه به واکنش و موضعگیری وا داشته است: هنگامی که این جنبش برای گسترش گفتمان «حقوق برابر» از مکانیزمهای بینالمللی و فشار جامعه بینالمللی زنان بهره برده، مورد انتقاد برخی از زنان اصلاحطلب درون حاکمیت و نیز بیمهری برخی از نیروهای ملیمذهبی و یا چپهای «ضدغرب»، قرار گرفته و به چالش کشیده شده است؛ هنگامی که با نیروهای اصلاحطلب درون حاکمیت همگام شده تا از طریق همافزایی ـ یا لابی و مذاکره شفاف و علنی ـ منافع زنان را در پارلمان و نهادهای مشابه پیگیری کند مورد انتقاد برخی از نیروهای رادیکال (چه چپ افراطی و چه راست افراطی) قرارگرفته است؛ هنگامی که از روشهای بسیج مردمی برای اعتراضهای خیابانی بهره برده (از جمله برگزاری تجمع اعتراضی در میدان هفتم تیر تهران)، توسط بخشی از نیروهای اصلاحطلب و دیگر نیروهایی که صرفاً به تغییر از بالا (ساختار سیاسی) باور داشتند مورد نقد و چالش قرار گرفته است. همهی این موارد نشان میدهد که نهضت بیداری زنان ایران در طول دو دههی اخیر موفق شده که با عبور از خط و مرزهای ایدئولوژیکسیاسی، از انواع روشهای بیخشونت و مدنی بهره ببرد، با صبوری بر گفتمان و رویکرد خشونتپرهیز خود مقاومت ورزد، و افتان و خیزان به مسیر پُرسنگلاخ اما مستقلاش ادامه دهد و همچنان پذیرای حضور رنگارنگ زنان از طیفهای مختلف فکری باشد.
تجربههای دو دهه اخیر نشان داده است که این نهضت برابریخواه در نظریه و عمل اجتماعی، جنبشی مدنی و خشونتپرهیز باقی مانده است و از این زاویه: هم با روش اصلاحطلبان حکومتی که حداقل در طول آن دوره، تغییرات اجتماعی را صرفاً در چارچوب اصلاح ساختار سیاسی دنبال میکردند، و هم با روش انقلابی نیروهای رادیکال (چه راست و چه چپ) که تغییرات اجتماعی را صرفاً در چارچوب تغییر حاکمیت میفهمیدند، فاصلهی معین و عقلایی خود را حفظ کند. هر چند در مقاطع مختلف از همکاری با همهی این نیروها برای پیشبرد منافع زنان بهره گرفت و تلاش کرد به جای «حذف» یا تخطئهی آنها (خودی و غیرخودی کردن)، بخش قابل ملاحظهای از این نیروهای سیاسی را حول «حقوق زنان» به توافق و اجماع برساند و گفتمان فمینیستی را از درون این نگرشهای سیاسی، تقویت کند و در افکار عمومی بگستراند.
در واقع روش مدنی و بیخشونت جنبش زنان، روش و منشی بوده که تغییرات را بهطور همزمان (هم در ساخت حاکمیت و هم در درون جامعه مدنی) دنبال کرده و نشان داده است که در این راه از انبوه تهمتها و برچسبها نیز واهمهای نداشته که مثلا گاه «انقلابی» تعبیر شود و یا به صفت «محافظهکار» و «مصالحهگر» معرفی گردد چرا که برآیند تلاشهای متنوع گروههای مختلف جنبش زنان طی دو دهه، بیانگر تثبیت روشهای مستقل و مدنی در بافت و نسوج جنبش اجتماعی زنان است. خوشبختانه این روشهای مدنی و استقلالخواهانه بهتدریج از سوی دیگر جنبشهای اجتماعی ایران، کم و بیش مورد پذیرش قرار گرفته است.
تاریخ معاصر کشورمان نیز نشان میدهد که نهضت حقطلبانه زنان بیش و کم (در حد ظرفیت تجربیاش) توانایی استفاده از سازوکارهای موجود بینالمللی و بهرهوری از پیوندهایش با خواهران خود در سراسر دنیا را داشته است. اما ظرافت کار در اینجاست که متناسب با موقعیت خاص جامعه خود ـ با نگاهی محلی و موقعیتی، عمل میکند. یعنی نگرش جهانیاش را با رویکردهای محلی، تلفیق کرده است. جنبش مستقل زنان در میانهی قطببندی جعلی «غربی/ اسلامی» (برساختهی برخی دولتمردانِ جهان امروز)، اگر که گاه «غربزده» و گاه «اسلامی» تلقی شده، اما بهندرت مسیر خود را گم کرده است. زیرا طی سالها مبارزات مدنی خود نشان داده که میتواند برای پیشبرد منافع زنان (آن هم در کشوری که فرهنگ پدرسالار، از صدر تا ذیل آن را فراگرفته است) هم به سازوکارها و گفتمانهای جهانشمول ـ که متأسفانه از سوی برخی، «فمینیسم غربی» و همدستی با دولتهای غربی خوانده میشود ـ نیاز دارد، و هم به راهکارها و گفتمانهای محلی که از سوی برخی دیگر، «فمینیسم اسلامی» و همدستی با حکومت اسلامی تعبیر میشود.
اما نکته حائز اهمیت، این است که جنبش زنان بهمانند دیگر جنبشهای اجتماعی، اشتباهات بسیاری هم داشته و فرصتهای زیادی را هم از دست داده است (در کتاب به پارهای از آنها اشاره شده است)؛ در هر بخشی از این غفلتها و ندانمکاریها، هر کدام از ما فعالان جنبش زنان به سهم خود، مسئولیتی در قبال آن داریم. با این وجود اما برآیند کلی آنچه در جنبش زنان در این دو دهه - از ورای اشتباهات و بیتجربگیهای ما - ظهور کرده، نشان میدهد که این جنبش با حضور طیفهای رنگینکمانی وگروههای متنوع سازندهاش، آنقدر بالغ و باتجربه شده است که هیچ روش مسالمتآمیزی را «تقدیس» یا «تخطئه» نکند بلکه بسته به «شرایط» و «موقعیت»، روشهای گوناگون و متنوعی را بهکار بندد. همین مجموعهی رنگارنگ از روشها، ابزارها و گفتمانهاست که «استقلال» این جنبش را تضمین کرده و روش مدنی و مسالمتآمیزش را در میانهی دو قطبی «اصلاحطلبی/ انقلابیگری» به نمایش گذارده است؛ در عین حال نیز همراه با دیگر جنبشهای اجتماعی نوین، روش کمبنیهی «مدنی» در ایران را در حد بضاعت خود، فربه ساخته است.
اکنون نیز نیروهای جنبش زنان در این دوران پُرابهام گذار، با توجه به تغییر فاز و شرایطکلی جامعه (شرایطی متأثر از خاورمیانهی آشوبزده و افزایش تنشهای ایران با جامعه بینالمللی و نیز تحت تأثیر وضعیت بحرانزدهی داخلی)، بهمانند دیگر جنبشها و گروههای اجتماعی و سیاسی، درحال تجدید آرایش و برساختن گفتمانهایی متناسب با شرایطتغییریافتهاند. این نیروها همچنین در حال بازتعریف نسبتهایشان با شرایط مبهم و ابر اندود ناشی از این فاز جدید، برای تثبیت جایگاه زنان در «فردا»ی ایراناند... و فردا:
«باران که بارید
هر جویباری
چندان که گنجای دارد پُر میکند پیمانهاش را»
نوشین احمدی خراسانی، تهران، تابستان ۱۳۹۱
پانویس:
[1] - شاهرخ مسکوب، «کتاب مرتضی کیوان»، نشر نادر، تهران ۱۳۸۲
از همین نویسنده در کتابخانه زمانه:
نظرها
نظری وجود ندارد.