ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

حالا در اسپانیا هم «همه می‌دانند»

اگر به هر دلیلی هنوز «همه می‌دانند» آخرین فیلم اصغر فرهادی را ندیده‌اید نگران نباشید. این نوشته داستان این فیلم را لو نمی‌دهد. چکیده ای از نظرات منتقدان اسپانیایی درباره این فیلم.

اگر به هر دلیلی هنوز «همه می‌دانند» آخرین فیلم اصغر فرهادی را ندیده‌اید نگران نباشید. این نوشته داستان این فیلم را لو نمی‌دهد.

خبرنگاران در جریان کنفرانس خبری فیلم «همه می‌دانند» در فستیوال کن

انتشار نسخه غیرقانونی «همه می‌دانند» فیلم آخر کارگردان برنده اسکار ایران باعث شد که این فیلم همزمان با نمایش در سینماهای دنیا در دسترس مخاطبانی که در ایران زندگی می‌کنند قرار بگیرد. فرهادی که واقف بود فیلمش مجوز نمایش در ایران را نخواهد گرفت، بعد از خبر درز کردن یک نسخه غیرقانونی بر روی اینترنت در مصاحبه‌ای که اقتصادآنلاین به نقل از شرق از او منتشر کرده گفت که همه با خیال راحت فیلم مرا ببینند و به نوعی تماشای «همه می‌دانند» را برای ساکنان ایران «حلال» کرد. شاید حالا که بسیاری فیلم را می‌بینند و اظهارنظرهای منتقدین سینما را در ایران می‌شنوند و می‌خوانند، فرصت خوبی باشد که ببینیم منتقدین اسپانیایی در سپتامبر/مهر گذشته که نمایش این فیلم در اسپانیا آغاز شد، در مورد «همه می‌دانند» چه گفتند. دو واژه‌ای که (شاید زیاد از حد) در این نوشته تکرار خواهند شد فرهادی و اسپانیا هستند زیرا آن‌چه در ادامه خواهید خواند برآمد نگاه منتقدین اسپانیایی است بر سینمای فرهادی و اولین ماجراجویی او در اسپانیا.

اسپانیایی‌ترین فیلم سال

در نگاه اول می‌شود انتخاب کشور دیگری غیر از ایران برای فیلمبرداری و ساخت فیلم را به محدودیت‌ها و فشارهایی که فرهادی غالبا در ایران متحمل می‌شود ربط داد اما طبق گفته‌های او در فستیوال کن ۲۰۱۸، انتخاب اسپانیا دلیل دیگری داشته است: حدودا ۱۵ سال پیش فرهادی با خانواده به اسپانیا می‌رود و دریکی از شهرهای اندالوسیا عکس دختربچه‌ای در آگهی‌های روی دیوار توجه دخترش سارینا را که آن زمان ۳ یا ۴ سال بیشتر سن نداشته جلب می‌کند. سارینا با اضطراب از پدرش می‌پرسد که چرا عکس این دختر را همه جا بر دیوار چسبانده‌اند؟ مترجمی که همراه آن‌ها بوده توضیح می‌دهد که این دختر گمشده و احتمالا او را دزدیده‌اند. سارینا بیشتر می‌ترسد و فرهادی سعی می‌کند که او را آرام کند اما این اتفاق به شکل «قصه‌ای اسپانیایی» با او می‌ماند.

اگر صرفا به نظرات «اسپانیایی‌»هایی چون خاویر باردم و پدرو آلمودوار اکتفا کنیم می‌شود گفت که فرهادی در تعریف این قصه موفق بوده و بعد از ۱۵ سال توانسته آن را «درست» تعریف کند. باردم در مصاحبه‌هایش در خلال فستیوال کن گفت که فرهادی قبل از همه با او تماس گرفته و با انگلیسی مختصری که می‌دانسته برای او توضیح داده که می‌خواهد فیلمی در اسپانیا و به زبان اسپانیایی بسازد و او و همچنین پنه لوپه‌کروز در فیلمش بازی کنند. روزنامه ال‌موندو از قول باردم نوشت که «همه می‌دانند را یک ایرانی نوشته و کارگردانی کرده اما از بسیاری از فیلم‌های اسپانیایی اسپانیایی‌تر است».

بعد از اتمام فیلمبرداری «فروشنده»، فرهادی به مادرید می‌رود تا آنجا فیلمنامه «همه می‌دانند» را بنویسد. ال پائیس از قول فرهادی نقل می‌کند: «وقتی ۳۰-۴۰ صفحه نوشته بودم، فیلمنامه را به پدرو آلمودوار دادم و ازش پرسیدم: 'این به‌نظرت یک قصه اسپانیایی میاد؟ فکر می‌کنی برای اسپانیایی‌ها قابل باوره؟' به من گفت: 'انقدر اسپانیاییه که اگر خودت نسازیش من حاضرم بسازمش'. اگر اینو به من نگفته بود شاید فیلم رو نمی‌ساختم».

غیر از قصه و مکان فیلم، یکی از مهمترین انتخاب‌های فرهادی، زبان است. اغلب منتقدین به مسئله زبان اشاره کرده‌اند و به نوعی از این‌که فرهادی بدون دانستن زبان این فیلم را بدین شکل ساخته است ابراز تعجب کرده‌اند. ال پائیس در این مورد نوشته است:

« یکی از جنبه‌هایی که در این فیلم بیش از همه توجه‌ها را جلب کرده این است که کارگردانی که اسپانیایی نمی‌داند توانسته است فیلمی کاملا اسپانیایی‌زبان بسازد».

خاویر باردم به وبسایت آ.ب.ث. گفته بود که ۹۹.۹۹ درصد جملاتی که در فیلم رد و بدل می‌شود نوشته اصغر است و ما بازیگران فقط گاهی در حد یک کلمه اینجا و یک اصطلاح آنجا به او کمک می‌کردیم. دیگو باتیه، منتقد فیلم در وب سایت سینمایی «سینماهای دیگر» نتیجه انتخاب فرهادی را راضی‌کننده اما متفاوت می‌داند:

«اولین رمزگشایی این فیلم فهمیدن این است که فرهادی که اسپانیایی صحبت نمی‌کند، چطور توانسته است دیالوگ‌ها و بازی‌های قابل باوری بنویسد. نتیجه، فراتر از ناموزون بودن اجتناب ناپذیر بازیگران، چیزی بیش از راضی‌کننده است. با این وجود مانند چیزی که در فیلم «گذشته» هم اتفاق افتاد، بخش‌های فیلم‌نامه، لباس‌ها و مکانیسم روایی بیشتر به چشم ‌می‌آیند و برخلاف فیلم‌های ایرانی او، روایت فرهادی در لحظاتی کمتر روان و بیشتر تئاتری ست».

خوان پاندو، منتقد دیگری در وب‌سایت فوتوگراماس نوشت:

«بسیار غافلگیرکننده است که اصغر فرهادی ایرانی توانسته بدون دانستن زبان ما فیلمی انقدر اسپانیایی مثل همه می‌دانند بسازد».

نمایی از فیلم همه می‌دانند

می‌دانیم که فرهادی می‌داند که می‌دانیم

جنبه دیگر فیلم‌‌های فرهادی که به «فرمول» او برای ساخت قصه تعبیر می‌شود نیز مورد توجه منتقدین بوده است. ناندو سالوا منتقد سینمایی روزنامه ال پریودیکو نوشته است:

«بعید به نظر می‌رسد که عمدی باشد اما نامی که اصغر فرهادی بر اولین فیلمش در اسپانیا گذاشته است مانند یک عبارت توصیفی و در وصف حسی که سینمای او در تماشاگر برمی‌انگیزد است. کسانی که دو یا سه فیلم از این فیلمساز ایرانی دیده اند، حالا همه می‌دانند که چه چیزی در انتظارشان است. توجه کنید این الزاما یک اشکال نیست. این مشخصه‌ای ست که در مورد سینماگرانی چون هونگ سانگسو (کارگردان کره‌ای) یا برادران داردن (فیلمسازان بلژیکی) یا حتی وس آندرسون (کارگردان آمریکایی) نیز گفته می‌شود. دلیلی ندارد که کارکرد روش سینمایی فرهادی الزاما محتاج به فاکتور غافلگیری باشد».

اوتی ردریگس مارچانته منتقد سینمایی روزنامه و وب‌سایت آ.ب.ث هم می‌گوید:

«دیدن فیلم‌های قبلی اصغر فرهادی نباید شما را به سمت مقایسه سوق بدهد، بلکه باید برای درک بهتر فیلمی که درحال حاضر جلوی ماست به کارمان بیاید. یا حداقل کمک کند جنبه‌های کیفی روایت پیچیده فرهادی را بهتر ببینیم. روایتی که عناصر جدایی، گذشته، رازها، دروغ‌ها، توطئه‌ها و ملودرام پیش چشم ما شکل می‌دهند و او پیش چشمان ما رقص احساسات، اعترافات و اشتیاق را با ظرافتی چشمگیر و دستی هنرمند طراحی می‌کند»

ریکاردو دارین بازیگر معروف آرژانتینی که علاوه بر باردم و پنه‌لوپه کروز برای مخاطبان ایرانی شناخته شده است و نقش الخاندرو را بازی می‌کند، در باره برداشتش از فیلمنامه فرهادی به ال پائیس گفته‌است:

«نکته بسیار جالب توجه در فیلمنامه برای من این بود که چطور شک و تردید بین گروهی از آدم‌ها که فکر می‌کنند همدیگه رو می‌شناسند برقرار می‌شه. چطور یک اتفاق به ما نشون می‌ده که آدمها محصول شرایطی هستند که براشون مقدر شده. یعنی شرایط چیزیه که حاکمه. یک اتفاقی می‌افته و یهو همه با بی‌اعتمادی به هم نگاه می‌کنیم و دنبال این می‌گردیم که ببینیم کی راست می‌گه».

چرخش داستانی، که همه چیز را به هم می‌ریزد و مخاطب را جلوی آینه وجدان انسانی قرار می‌دهد یکی از عناصر مشترک در فیلم‌های فرهادی ست. فرهادی اقرار می‌کند که یکی از وجوه مشترک همه کارهای او این است که «ما سیاه و سفید نیستیم. آدم‌ها اشتباه می‌کنند، کارهای بدی انجام می‌دهند، اما همیشه برای این‌ها دلیل وجود دارد، توضیح وجود دارد، زمینه وجود دارد و می‌شود با هرکدام از این‌ها احساس دلسوزی یا همدلی کرد. در تراژدی‌های کلاسیک همیشه یک درگیری بین خیر و شر هست و ما همیشه می‌خواهیم خیر برنده شود. اما برای من در دنیا خیر و خیر جلوی هم قرار می‌گیرند و ما نمی‌دانیم از چه‌کسی باید حمایت کنیم».

کارلوس بویرو منتقد دیگری در ال پائیس فرهادی را «اومانیستی آگاه به اینکه هر خدایی دلایل خودش را دارد حتی با اینکه نتایج اعمالش ممکن است نابودکننده باشد» می‌خواند. دیگو باتیه اما در این رابطه می‌گوید:

«همه می‌دانند با یک گره داستانی درگیر در روابط خانوادگی، فضای پویایی که در صحنه یک روستا شکل می‌گیرد و نقش و نگار اخلاق، در لحظاتی ما را به یاد سینمای کلود شابرول(سینماگر فرانسوی) می‌اندازد و ساخت روایی آن تداعی کننده ادبیات آگاتا کریستی ست که در آن گویی همه شخصیت‌ها انگیزه کافی برای ارتکاب بدترین اعمال رادارند. فرهادی از یک‌سو نشان می‌دهد که می‌تواند درهر نقطه از جهان فیلم بسازد اما از سوی دیگر و همانطور که برای وودی آلن اتفاق افتاد، این تور بین‌المللی برای او به قیمت از دست دادن بخشی از جزئیات و ظرافت‌هایی که او را به یکی از اصلی‌ترین چهره‌های سینمای ایران و جهان تبدیل کرده است،‌ تمام می‌شود».

اصغر فرهادی در اولین نمایش فیلم در تورنتو

پایان‌بندی، نقطه قوت یا ضعف؟

درحالی‌که در ایران «پایان باز» سبک منحصر به‌فرد فرهادی به‌شمار می‌رود و پایان‌بندی آثارش شهرت جداگانه‌ای را برای او به همراه آورده، به نظر می‌رسد پایان بندی «همه می‌دانند» برای غالب منتقدین راضی‌کننده نبوده است و بعضی علی‌رغم تحسین کار آخر فرهادی، آن را به نوعی نقطه‌ضعف این فیلم می‌دانند.

خوان پاندو در فوتوگراماس می‌نویسد:

«قصه فیلم کاملا روان فیلمبرداری شده و در مکان‌هایی که بسیار روزمره هستند اتفاق می‌افتد و چنان ساده نقل می‌شود که غیر ممکن است با آن همذات پنداری نکنی و با دیدن واکنش‌هایی که در مقابل چنین تراژدیی بین انسان‌ها مشترک است، به خود نلرزی. با پنه‌لوپه کروز اسیر اضطراب و ترس بیهوده در خانه دنبال جواب می‌چرخی یا شب‌هنگام با خاویر باردم که نقش آدم خوب داستان را بازی می‌کند دنبال ردپا می‌روی یا کنار ریکاردو دارین و اعتقادات مذهبی‌اش قرار می‌گیری. اینکه شک و تردید، درد،‌ کینه‌های قدیمی و زخمهای گذشته که هرگز التیام نیافته اند اعضای یک خانواده را آزار می‌دهند، هر کلمه ای یا ژستی را حتی دردناک‌تر می‌کند. بخش مرکزی فیلم تکان دهنده و بی‌نظیر است و مهارت فرهادی، در هر زبانی، در به تصویر کشیدن درونیات انسانی بدون قضاوت کردن آن، «همه می‌دانند» را علی‌رغم شروع تکراری، ریتم بی‌قاعده و پایان‌بندی سست یکی از بهترین فیلم‌‌های سال می‌کند که حتی می‌تواند بهترین انتخاب برای نمایندگی سینمای ما در اسکار بعدی باشد».

ناندو سالوا هم می‌گوید:

«در فیلم‌های قبلی او فهمیدن جواب مسئله و پیدا کردن مقصر بهانه‌ای بود که فرهادی از آن استفاده می‌کرد تا تماشاگر را به اندیشیدن درباره شرایط انسانی طرح شده در داستان وا دارد. در همه می‌دانند هویت خطاکار همچنان مهم نیست اما چیزی که در جریان تحقیقات و جستجوها برملا می‌شود بیشتر ماده معمول سریال‌های تلویزیونی ست. بدون شک به همین دلیل است که در فیلم جدید فرهادی از مهارت ثابت شده او در برانگیختن احساسات و تکان دادن تماشاگر بدون مراجعه به سانتیمالیسم آشکار، اثری نیست».

اوتی رودریگس نیز با بقیه منتقدان هم‌نظر است:

« نگاه غریب اما شادمان فرهادی با دوربین الکاینه (خوزه لوئیس الکاینه، فیلمبردار برجسته اسپانیایی) شروع فیلم را لبریز از رنگ و عطر و چهره‌هایی که همه در اسپانیا می‌شناسیم، می‌بیند. بخش اول داستان، جایی که گره داستانی و درام شکل می‌گیرند دیدنی‌ترین و عجیب‌ترین قسمت فیلم هستند. بعد از آن فرهادی به شکلی روشن و شفاف فضا و شخصیت‌ها را در دام طرح قضه‌ای می‌اندازد که در ادامه آن‌ها را تاریک و تلخ می‌کند. فرهادی درونیات قصه‌اش را با احتیاط برملا می‌کند و شاید به خاطر این است که انتظار نداریم اینطور با عجله داستان را به پایان برساند و پاسخ معما را بی‌اهمیت (یا شاید ایرانی) کند. کسی از آنجا گذشته بدون اینکه ردپایی از خودش به‌جا بگذارد».

با توجه به این اظهارنظرها منصفانه است که بگوییم «همه می‌دانند» در نزد منتقدین اسپانیایی به‌خوبی در ادامه آثار پیشین فرهادی قرار می‌گیرد. اما علی‌رغم اینکه آن‌ها حتی بیشتر از دیدن چهره‌های معروف سینمای اسپانیا، از شنیدن زبان مادری خود در فیلم آخر کارگردان ایرانی برنده دو اسکار هیجان‌زده هستند، فاصله کیفی این فیلم از «جدایی نادر از سیمین»، «فروشنده» و «درباره الی» کمی آنها را ناامید کرده است. با این‌حال مشخص است که فرهادی توانسته فیلمی در قواره سینمای اسپانیا بسازد و موفق شود تماشاگر اسپانیایی را به‌دور از کلیشه‌های معمول در نگاه سینماگران غیر اسپانیایی به کشور اسپانیا (رقص فلامنکو و مراسم گاوبازی)، با خود همراه کند.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بیژن

    ضمن ادای احترام به فرهادی بخاطر موفقیت در ساخت فیلمی قابل قبول در فرهنگ و زبانی دیگر، باید به این نکته اشاره شود که کار پاکو پدر واقعی دختر در صورتی ارزشمند بود که خودش نمیدانست که پدر واقعی دختر است و بخاطر عشق قدیمی اش یعنی مادر دختر ،پول به آدم رباها میداد. در حالیکه بعدا ز مطلع شدن از اینکه خود او پدر دختر است کارش ایثار نبود. ارزش چندانی نداشت. چنین واکنشی طبیعی بود. میدانید که آقای فرهادی آدمی سنتی است. برای او ارزشهای سنتی هنوز قابل احترام و حتی مقدس هستند. این باور را در تمام فیلمهایش از جمله فروشنده نیز میتوان دید. برای او فقط وقتی باید فداکاری کرد که پیوندهای خونی مطرح باشد. اخلاقی بودن برای فرهادی براساس همان باورها و اخلاقیات جامعه سنتی است. فداکاری وقتی باید انجام شود که یا برای فامیل و اقوام باشد یا بخاطر پس گرفتن پاداش. یا در این دنیا یا در آن دنیا. در حالیکه فداکاری برای انسانیت است که ارزش دارد. فداکاری برای خود فداکاری. متاسفانه فرهادی با این مثلا برملا ساختن این راز ارزش کار پاکو را از یک عمل قابل احترام تبدیل کرد به عملی که وظیفه هر انسان است. فرهادی با این اشتباه بزرگ معنای فیلم و معنای عملی نیک را ضایع کرد. کاش خودش متوجه این خطا میشد.

  • خلیل

    انتظار این که یک داستان کلاسیکِ بی نقص داشته باشیم، در کنارِ یک کارگردانیِ کلاس اسکار که در زبانی که نمی شناسد بتواند بازی بگیرد و دیالوگ بنویسد و شخصیّت بسازد، انتظار زیادی ست. دورانِ این نوع فیلم سازی گذشته است و فیلم سازی تعریف های جزء پردازنده تری پیدا کرده امروز. همین که هست و ساخته تردستی و زورآزمایی و به قولِ خودش چالش بوده. نگاه ها هم بیش از آن که ببینند فیلم در چه جایگاهی ایستاده، معطوف بوده به این که فرهادی با این چالش ش چه کرده. از دید بیرونی تر امّا، همه این تلاش و چالش و سرمایه و انرژی و فنّ و هنر، چه خواهد افزود بر چه کسی و چطور؟ چه پیامی چه رسالتی چه تأثیری خواهد داشت این تردستی، گو این که موفّق هم بوده باشد؟ ارزشِ یک فیلم به مثابه یک خلّاقیّت هنری، به چیست؟ حداکثرِ انتقادِ منتقدان به این بوده که داستان خوب پرداخت نشده، یا در ریتمِ روایت و روندِ ماجرا اشکالی هست. من امّا فکر می کنم در کلیّتِ این پدیده که همه ما را سرِ کار گذاشته اشکالی هست.