● دیدگاه
مشکل گذار ایران به دموکراسی
اکبر گنجی − اگر به مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان از جنبش مشروطه تا حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و حرکتهای اعتراضی سال ۹۷ نظری بیندازیم، به طور طبیعی این پرسش زاده میشود که چرا آن همه مبارزه و هزینه هنوز به نظام دموکراتیک منتهی نشده است؟
اگر به مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان از جنبش مشروطه تا حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و حرکتهای اعتراضی سال ۹۷ نظری بیندازیم[1]، به طور طبیعی این پرسش زاده میشود که چرا آن همه مبارزه و هزینه هنوز به نظام دموکراتیک منتهی نشده است؟
اینک در سالگرد حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ دوباره میکوشم تا به مسئله اصلی و همیشگی بپردازم. آن حرکت همچنان نیازمند تبیین از منظرهای گوناگون است. اما تا حدی که من میفهمم، عاملان و فاعلانش در جهت حل مسئله حرکت نکردند و نمیتوان از یک حرکت ۷ الی ۱۰ روزه انتظار داشت که مشکل تاریخی ایرانیان را رفع کند. احتمالاً نکات زیر نه تنها محل نزاع را روشن تر میسازد، بلکه شاید نشان دهد که نگاهها باید به کدام سو معطوف شود و انرژیها در کجا باید مصرف شود.
یکم- اگر هدف نیروهای آزادی خواه گذار از جمهوری اسلامی به یک نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و عدالت به مثابه رفع تمامی اشکال تبعیض باشد، باید بدانیم که دموکراسی محصول موازنه قوا میان دولت (حکومت، نظام سیاسی) و جامعه مدنی است.
آنچه برای قدرتمند کردن مردم مهم است، سازمان دهی اقشار اجتماعی معترض و دارای مطالبه در نهادهای مدنی و صنفی است.
دوم- جامعه مدنی با دولت ملی پدید میآید. یعنی قبل از پیدایش دولت ملی، جامعه مدنی هم وجود نداشته است. برای این که جامعه مدنی به معنای نهادهای مستقل از دولت به کار میرود. برخی از جامعه شناسان سیاسی پیدایش دولت ملی را به قرن دهم میلادی باز میگردانند، برخی دیگر به قرن هفدهم و هجدهم. بدین ترتیب، فعالیتهایی که در باهماد- باهمستانهای پیش از پیدایش دولت ملی صورت میگرفته، جامعه مدنی نام ندارد. به عنوان مثال، در اجتماع قبیلگی دوران پیامبر اسلام، نه دولت ملی وجود داشته و نه جامعه مدنی. بدین ترتیب نمیتوان مدینة النبی را جامعه مدنی نامید.
سوم- دولت ملی مدرن در ابتدا دولت مطلقه بود و جایی برای جامعه مدنی باقی نمینهاد. لیبرالیسم، قلمرو عمومی، جامعه مدنی، سکولاریسم و دموکراسی رفته رفته در مغرب زمین متولد شدند. نهادهای لیبرالی تقدم تاریخی و وجودی بر دموکراسی داشتند. لیبرالها تا جایی که امکان داشت در برابر دموکراسی ایستادند، اما وقتی نهادهای لیبرالی چون قلمرو عمومی و جامعه مدنی قدرت یافتند، به مرور دموکراسی هم تکوین یافت.
چهارم- پیشرفت علم و تکنولوژی این امکان را پدید آورد که دولت ملی در همه جا حضور داشته و کل جامعه را به سلولهای انفرادی تبدیل کند که هیچ یک از زندانیها هیچ نمیبینند، اما او همه را تحت کنترل و مراقبت دائمی دارد. نظام سراسربین (Panopticon) بنتام طرحی برای یک زندان این چنینی بود. اما میشل فوکو این ایده را از بنتام قاپید و کل جوامع دموکراتیک مدرن را نظام سراسربین قلمداد کرد.
اینک بر زمینه حرکتهای اعتراضی، نهادهای مدنی و صنفی در حال شکل گرفتن هستند. هدف اصلی در شرایط کنونی شکل گرفتن همین نهادهاست.
در واقع، هرچه قدرت دولت بیشتر و بیشتر افزایش یابد و به "دولت لویاتانی" نزدیک شود، از جامعه مدنی خبری نخواهد بود. نظامهای توتالیتر به طور مطلق جامعه مدنی را سرکوب و حذف میکردند. یعنی هیچ نهاد مستقل از دولتی در این رژیمهای سیاسی (اتحاد جماهیرشوروی دوران استالین، آلمان نازی، ایتالیای فاشیستی، چین مائو، کوبای کاسترو، کره شمالی خاندان کیم ایل سونگ، و...) وجود نداشت و هیچ صدایی جز صدای رهبر شنیده نمیشد.
پنجم- انقلاب ارتباطات به هر کشوری که راه یافته، جامعه را از تک صدایی بودن خارج کرده است. درهای کره شمالی هنوز به روی این انقلاب بسته است. اما در ایران بیش از تعداد جمعیت کشور مردم دارای تلفن همراه و هوشمند هستند. با وجود فیلتر، شبکههای اجتماعی بسیار فعالند. دهها تلویزیون ماهوارهای و رادیو تمام وقت برای مردم ایران برنامه پخس کرده و صدای مسلط در این رسانه ها، صدای براندازی و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است. در کنار اینها، دهها وبسایت نیز در خدمت اطلاع رسانی و تبیین ضرورت سرنگونی رژیم هستند. همه این صداها به داخل ایران میرسد. به تعبیر دیگر، مشکلی در زمینه اطلاع مردم از واقعیتها و حقایق وجود ندارد.
ششم- آثار متفکران بزرگ لیبرال، لیبرتارین، مارکسیست (از جمله تقریبا تمامی آثار خود کارل مارکس)، باهمادگرایان (چارلز تیلور، مایکل سندل، مک اینتایر، مایکل والزر)، یهودی، مسیحی، و...؛ در چند دهه اخیر به فارسی ترجمه شده است. منابع مهم علوم اجتماعی و فلسفی نیز به فارسی ترجمه شده و میشوند. رمانها به نحو شگرفی به فارسی برگردانده میشوند و تیراژشان از دیگر آثار بیشتر است. رمانهای اروین یالوم یک شاهد این مدعاست. همه این آثار توسط متخصصان دانشگاهی همان رشته ترجمه نمیشوند، بلکه بسیاری از آنها به وسیله روشنفکران به فارسی برگردانده میشوند (عزت الله فولادوند، خشایار دیهیمی، داریوش آشوری، مراد فرهادپور، و...، برخی از مهمترین چهرهها در این زمینه اند). بدین ترتیب، یک جریان روشنفکری قوی در حوزه انتقال فرهنگ مدرن وجود دارد. در سال ۱۳۵۷، ۴۸ درصد جمعیت ایران باسواد بود، اما اینک این میزان به ۸۷ درصد افزایش یافته است. به دلیل این تحول ساختاری- و تحول ساختاری دیگری که جامعه روستانشین را به جامعه شهرنشین تبدیل کرده - روشنفکران مخاطبان بیشتری پیدا کردهاند و نسل کنونی بسیار بیش از نسل انقلاب با جهان و مدرنیته آشنا است.
هفتم- حرکتهای اعتراضی کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، فعالان محیط زیست، حقوقدانان، روشنفکران، و...را هم باید جدی گرفت. این حرکتهای اعتراضی- از جمله اعتصاب ها- در جمهوری اسلامی آن قدر زیاد بوده و هست که تمامی رسانههای مخالف جمهوری اسلامی نه تنها آنها را روزانه گزارش میکنند، بلکه بخشهای اختصاصی برای آن گشودهاند. حتی رسانههای داخل کشور نیز بسیاری از این اعتراضها را گزارش کرده و میکنند. مطالبات اقتصادی کارگران، معلمان و اقشار آسیب پذیر حتی از سوی طیف اصول گرایان برجسته و حمایت میشود، برای این که آنان اینها را ضد دولت بی کفایت حسن روحانی قلمداد میکنند. این نوع فعالیتهای اعتراضی در کره شمالی، چین، کوبا، و...نه وجود دارد، نه گزارش میشود. اما در جمهوری اسلامی به رویدادی مستمر تبدیل شده است. دهها نامه انتقادی رادیکال فقط در زندانها علیه آیت الله خامنهای نوشته شده و به طور وسیع توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی بازنشر شدهاند.
مسئله مهمی که در پروسه گذار به دموکراسی سرنوشت ساز است، مسئله عدالت طلبی و عدالت اجتماعی است. اگر نظامی جایگزین جمهوری اسلامی شود که هیچ التزامی به عدالت اجتماعی و برابری نداشته باشد، مردم دوباره از "عصر طلایی گذشته" خیالی سخن خواهند ساخت.
هشتم- پس مسئله چیست و مشکل کجاست؟ مسئله و مشکل این است که این همه حرکت اعتراضی و فعالیتهای بسیار، هنوز به نهادهای مدنی و صنفی تبدیل نشدهاند تا جامعه مدنی قدرتمند را پدید آورند. آنچه برای قدرتمند کردن مردم مهم است، سازمان دهی اقشار اجتماعی معترض و دارای مطالبه در نهادهای مدنی و صنفی است. تشکیل هر نهاد مستقل از دولت- حکومت- نظام سیاسی، معنایی جز کاهش قدرت دولت و افزایش قدرت مردم به میزان همان تشکل مدنی یا صنفی ندارد. این نهادها باید منافع و درخواستهای یک قشر از اقشار جامعه را نمایندگی کنند. چنان که اتحادیههای کارگری مستقل از دولت، باید منافع و مطالبات کارگران را تعقیب میکنند.
نهم- مدعیان رهبری در خارج کشور و جریانهای سیاسی میکوشند تا حرکتهای اعتراضی اقشاراجتماعی ایران را از آن خود سازند. یکی میگوید شعارهای همه حرکتهای اعتراضی، شعارهایی است متعلق به طیف سیاسی ما. دیگری ادعا میکند که مردم با شعارهایشان مرا و گروه مرا میخواهند. این پرسش که "آیا این نوع از آن خود کردنها اخلاقاً موجه و مشروع است" را نادیده گرفته و فقط به پیامد منفی این رویکرد نگاهی میاندازیم. وقتی گروههای خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و مدعی رهبری، حرکتهای اعتراضی داخلی را از آن خود میسازند، راه سرکوب این حرکتها را میگشایند. در حالی که زمامداران جمهوری اسلامی ادعا میکنند که اعتراضهای اقتصادی و صنفی را حق مردم به شمار میآورند و آنها مجاز میدانند.
دهم- اینک بر زمینه حرکتهای اعتراضی، نهادهای مدنی و صنفی در حال شکل گرفتن هستند. هدف اصلی در شرایط کنونی شکل گرفتن همین نهادهاست. از یک منظر، حتی تشکیل نهادهای صنفی و مدنی بر حرکت اعتراضی مرجح است. وقتی این گونه نهادها وجود داشته باشند و به واقع یکی از اقشار اجتماعی را نمایندگی کنند، آن گاه قادر به اعتراض- از جمله اعتصاب- خواهند بود. برای منافع صنف یا طبقهای که نمایندگی میکنند، قادر به مذاکره و بده بستان هم خواهند بود. به تعبیر دیگر، میان "تشویق- و کمک- به ساختن نهادهای مدنی و صنفی" و "تشویق به اعتراض سیاسی"، اولویت با اولی است. ارزش وجود اتحادیههای کارگری مستقل از دولت به هیچ وجه قابل قیاس با چند شعار سیاسی رادیکال نیست. وقتی این نهادهای مدنی و صنفی مستقل از دولت شکل گیرند، رهبری نیز به طور طبیعی از دل آنها بیرون خواهد آمد.
یازدهم- حمایت از حرکتهای اعتراضی کارگری، دانشجویی، روشنفکری، معلمان، زنان، حقوق دانان، و...؛ اخلاقاً بر عهده همگان است و از نظر سیاسی هم به سود فرایند گذار به دموکراسی است. حمایت از ستمدیدگان و قربانیان نیز وظیفهای همگانی است. به هیچ بهانهای نمیتوان از زیر بار مسئولیت حمایت از حرکتهای اعتراضی غیرخشونت آمیز شانه خالی کرد.
دوازدهم- وقتی نهادهای مدنی و صنفی شکل بگیرند- از جمله احزاب و سازمانهای سیاسی- مردم از طریق این نهادها سازمان یافته و قدرتمند میشوند. آنان از طریق نافرمانی مدنی میتوانند رژیم سیاسی را به مذاکره بکشانند. در این صورت "میز مخالفان" برای مذاکره تشکیل میشود.
بدین ترتیب، دموکراسی خواهان باید در جامعه هژمونی بیابند. به جای ایده لنینی تسخیر دولت (در کتاب دولت و انقلاب)، باید جامعه را تسخیر کرد. به تعبیر دیگر، باید جامعه را ساخت. یعنی مردم را در نهادهای مدنی و صنفی سازمان داد و قدرتمند کرد. وقتی مردم بدین ترتیب قدرتمند شوند، دولت را عقب خواهند راند و از طریق ایجاد موازنه قوا، نظام دموکراتیک امکان پذیر خواهد شد.
سیزدهم- جامعه مدنی هواپیمای جنگی یا پالایشگاه نیست که یک دولت خارجی آن را برایمان بسازد. این کار در توان و امکان هیچ دولت خارجی نیست. جامعه مدنی را فقط و فقط خود مردم ایران میتوانند بسازند. همان معلمان، زنان، دانشجویان، کارگران، روشنفکران، حقوق دانان، مدافعان محیط زیست، فعالان حقوق بشر، و...؛ که اینک در حال حرکت و اعتراضاند. به همین دلیل به جای تمنای از دولتهای خارجی برای اقدام علیه جمهوری اسلامی و کمک به نیروی مدعی رهبری، باید به سراغ مردم ایران رفت. اگر فرد و گروهی مدعی پایگاه اجتماعی در ایران است، باید مردم ایران را مخاطب خود قرار دهد، نه اینکه از دولتهای قدرتمند جهانی- به خصوص "مثلث ترامپ، نتانیاهو، محمدبن سلمان"- بخواهد برای او کاری انجام دهند. چلبیهای وابسته به "مثلث ترامپ- نتانیاهو- بن سلمان" فقط به درد رشد حرکتهای تروریستی، جنگ داخلی و تجزیه ایران میخورند.
چهاردهم- برنده نهایی، نیرویی است که میان مردم است و با آنان کار میکند تا قدرتمندشان سازد. این قدرتمند سازی، ساختن قدرتی متنوع و متکثر است. قرار نیست همه مردم در یک حزب یا سازمان سیاسی متشکل شوند، قرار است صدها نهاد مدنی و صنفی مستقل از نظام سیاسی تشکیل شود. بدون جامعه مدنی میتوان شورش و انقلاب کرد و رژیم سیاسی را سرنگون ساخت. اما بدون جامعه مدنی گسترده و قدرتمند، ساختن نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و برابری ممکن نیست. تکثر و تنوع نهادهای مدنی و صنفی و...است که جامعه مدنی را میسازد و قدرتمند میکند. برخی طیفهای سیاسی و مدعیان رهبری هنوز به قدرت نرسیده، خواهان بستن دهان منتقدان خود در خارج کشور توسط دولتهای غربی شدهاند. آنان فعالان در این مورد- شعار نمیدهند- عمل میکنند. این نوع طیفها و افراد هیچ اعتقادی به جامعه مدنی مستقل از دولت نداشته و ندارند. لذا شعار دموکراسی خواهی شان با عملکردشان نمیخواند.
پانزدهم- مخالفان و روشنفکران ایران در تعارض با رژیم سیاسی برای خود هویت سازی و گفتمان سازی میکنند. اگر رژیم را وابسته و ژاندارم امپریالیسم و دوست اسراییل بدانند- چنانچه رژیم شاه را میدانستند- به نیروهای ضد امپریالیستی و ضد اسراییلی تبدیل میشوند. جمهوری اسلامی از ابتدا استکبارستیز- "شیطان بزرگ آمریکا"- و مخالف اسراییل بود. بدین ترتیب، روشنفکران و مخالفان حتی نقد حملات نظامی آمریکا به کشورهای منطقه و اشغالگری اسراییل را از گفتمان و هویت خود حذف کردند.
مسئله مهمی که در پروسه گذار به دموکراسی سرنوشت ساز است، مسئله عدالت طلبی و عدالت اجتماعی است. اگر نظامی جایگزین جمهوری اسلامی شود که هیچ التزامی به عدالت اجتماعی و برابری نداشته باشد، مردم دوباره از "عصر طلایی گذشته" خیالی سخن خواهند ساخت. رهبری جمهوری اسلامی- آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای- از ابتدا شعار عدالت اجتماعی و دفاع از فقرا و مستضعفین را سر دادهاند. به همین دلیل، و دلایل دیگر، عدالت اجتماعی از گفتمان مخالفان و روشنفکران حذف شد. اکثریت آنان تابع "بنیادگرایی بازار"- به تعبیر جوزف استیگلیتز در کتاب بهای نابرابری - شدهاند و سخنان ایدئولوژیک رابرت نوزیک، فون هایک و میلتون فریدمن را تکرار میکنند که بازار رها از دخالت دولت، مسئله عدالت اجتماعی و برابری را به طور "خودجوش" حل میکند. در حالی که تجربه و تاریخ علیه این مدعا شهادت میدهند. در سرمایه داری افسار گسیخته آمریکا که دولت کمترین دخالت را به نفع طبقات فقیر دارد، ضریب جینی حدود ۴۴ است و در کشورهای اسکاندیناوی که عکس آمریکا عمل میکنند، ضریب جینی حدود ۲۲ است. اقتصاد کشورهای اسکاندیناوی هم اقتصاد بازار است، اما نه بازار مارگارت تاچر، رونالد ریگان و دونالد ترامپ. بیشترین برابری اقتصادی از آن کشورهای اسکاندیناوی است و آمریکا در میان کشورهای پیشرفته، دارای بالاترین نابرابری اقتصادی است. جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان باید عدالت اجتماعی و برابری را به گفتمان خود بازگرداند.
پانویس
[1] در مورد حرکت اعراضی دی ماه ۹۶ طی چندین مقاله ( " بگوئید “مرگ بر روحانی”، بخوانید “مرگ بر حسن روحانی” "، "ریشههای حرکت اعتراضی دی ۹۶: اقتصاد و انقلاب؟ "، "رابطه میزان مشارکت در حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و انقلاب و گذار به دموکراسی" و "تأثیر نزاع بر سر جانشینی آیتالله خامنهای بر حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶"، "دولت آمریکا و حرکت اعتراضی مردمی دی ماه ۹۶ "، "حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و تحریر محل نزاع " ، "تبعیض: علت العلل حرکت اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ " ، "نقش شبکه های اجتماعی در پیدایش حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶" ، "نقش حرکت اعتراضی ۹۶ در مسئولیت پذیری و عذرخواهی آیت الله خامنهای" و "حرکت اعتراضی ۹۶ : سرنگونی رژیم یا گذار به دموکراسی؟ ") به برخی از ابعاد و وجوه آن پرداختم. هنوز یک مقاله بلند از آن مجموعه باقی مانده که ناظر به پاسخ به این پرسش است: "مخالفان رژیم شاه چگونه از گفتمان مبارزه مسالمت آمیز به گفتمان براندازی و مبارزه مسلحانه گذر کردند؟ "
نظرها
majid
دموکراسی و آزادی مد نظر شما به هیچ عنوان با منافع و امنیت ملی ایران سازگار نیست. چرا ؟ چون تمام مردم دنیا و مردم ایران زیر بمباران رسانه های غربی و آمریکایی و صهیونیستی هستند هیچ رسانه ای در مقابل غول رسانه ای آنها موفق نخواهد بود و در شرایط حکومتی مد نظر شما مردمی سرنوشت کشور خود را به صورت آزادانه تعیین خواهندکرد که قبلش ذهنشان بر اساس رسانه های غول بیگانه شکل داده شده است و بیشتر از منافع ایران منافع دستهای پشت پرده آن رسانه های غول را تامین خواهد کرد. موافق نبودن اکثر مردم ایران با شاخه اصلی حاکمیت در ایران نشانه بلوغ و آگاهی مردم ایران نیست. اکثر آنها سطح فکری بسیار سطحی دارند.
Nima Azadi
گنجی عزیز، پرسش شما این است که چرا علیرغم تلاشهای طولانی مدت مردم ایران، تشکلها و سازمانهای های مدنی در کشور ما تا کنون نهادینه نشده و هم چنان در مرحله ی ابتدایی خود قرار دارند؟ به نظر من برای پاسخ گویی به این پرسش، باید چگونگی الگوی حرکتهای اعتراضی ۱۵۰ سال گذشته ی مردم ما را مورد بر رسی قرار داد و روشن ساخت که آیا این الگو نهادینه ساز تشکلها و سازمانهای مدنی بوده و یا این که نقش بازدارنده در این رابطه داشته است. به باور من بیشتر حرکتهای اعتراضی مردم ما از الگوی انفجاری و رادیکال پیروی می کرده و در نتیجه نقش بازدارنده در نهادینه سازی این تشکلها و سازمانها داشته است. امید است که این مساله مورد توجه هر چه بیشتر اندیشمندان جامعه ی ما قرار گیرد.
مجید
این مقاله شاید یکی از بهترین مقالات گنجی در این سایت باشد, چون هم به مقولات آزادی و مردمسالاری اشاره شده است و هم به مقولهء برابری اجتماعی و عدالت. منتهی خود نویسندهء محترم دریافت کننده جایزه ای نیم میلیون دلاری از "موسسه کاتو" است, که خود این موسسه از مبلغین پر و پا قرص نئو لیبرالیسم است, که در اینجا ما شاهد یک تضاد و تناقص هستیم. در کامنتها دوستی اشاره میکند که "حرکتهای اعتراضی مردم ما از الگوی انفجاری و رادیکال پیروی می کرده." تو گویی مردم ایران در برخورد با رژیمهای قاجار, پهلوی یا آخوندها با دولت هایی دمکراتیک منش روبرو بوده اند, و انگار ما گزینه ای دموکراتیک و مسالمت آمیز داشته ایم, اما از آن سرباز زده ایم و رو به خشونت آورده ایم. این دوستان عزیز باید برای ما توضیح دهند که چگونه میتوان در جوامعی که تمامی راه ها بر اصلاح و تغییرات تدریجی و قانونی بسته شده است, از راهکارهای مسالمت آمیز بهره برد. آیا آدمکشان جمهوری جهنمی اسلامی راه دیگری برای مردم ایران باز گذاشته اند, و یا شاه قبل از آن و یا در دوران انقلاب مشروطیت. از همه جالبتر اظهارات خواهران/برادران سایبر بسیج است که طبق معمول مردم ایران و همه کس را "ناآگاه", اما اربابان دزد و آدمکش خود را "عقل کل" می دانند. مروری بر شعارهای مردم ایران در طی یک سال اخیر بهترین نمودار شعور و بلوغ سیاسی مردم ایران است و شاید بهترین حسن ختام در اینجا: "الکی میگن آمریکاست, دشمن ما همینجاست" "دولت خیانت میکند, مجلس حمایت میکند" "نصر من الله و فتح القریب, مرگ بر این دولت مردم فریب" "توپ, تانک, فشفشه, آخوند باید گم بشه" "توپ, تانک, فشفشه, آخوند باید کشته شه"
Nima Azadi
مجید عزیز، شما وجود الگوی حرکتهای اعتراضی انفجاری و رادیکال مردم ما را تائید کرده اید و من هم می پذیرم که این گونه حرکات در برابرِ دولتهای سرکوبگر است که انجام می شود. مطالبات مردم ما در طول زمان انباشته و انباشته می شود و آن جا که کارد به استخوانها می رسد به محض مشاهده ی آثار ضعف در دستگاه حکومت سرکوبگر، حرکتهای انفجاری و رادیکال آغاز می شود و پس از مدت کوتاهی با سرکوب و یا گرفتن امتیازاتی و یا هر دو، اعتراضات فرو کش می کند و مردم ما در کمین اعتراضات دیگری از این نوع می نشینند. دوست عزیز، حاصل این الگو هیچ گاه دمکراسی و دولت دمکرات نخواهد بود. تا زمانی که این چرخه شکسته نشود در هم چنان بر این پاشنه خواهد چرخید چرا که در این وضعیت، فرصت نهادینه سازی تشکلها و سازمانهای مدنی فراهم نمی شود که نمی شود.
bijan
مردم ایران هیچگاه دوران مدرنیته را تجربه نکردند و با مفاهیم مدرنیسم و دموکراسی و لیبرالیسم و.... بیگانه اند و حالا هم چندان فرقی نکرده ! ما شخصیت های برجسته ای در صدر مشروطه و بعدش امثال دکتر ارانی و دکتر مصدق داشتیم که با اخلاص و صداقت می خواستند تحولات و اصلاحاتی انجام دهند که بدبختانه نا موفق ماند که نیاز به جامعه شناختی ایران دارد . دکتر ارانی با درک هوشمندانه ای که داشت تحولات در ایران را با رشد و توسعه صنعتی ممکن میدانست تا شرایط عینی برای مدرنیسم فراهم شود و هنوز تنها راه توسعه و پیشرفت همین است . آنهایی که تحولات فرهنگی را اصل میدانند سخت در اشباه اند . کار فرهنگی نیاز به زیر ساخت های اولیه دارد که جامعه ایران فاقد آنست .
منجنیق
مشگل متفکران و محققان امروزی اشتباه تاریخی و ابدی انان در مورد ازادی است. ایران در میانه اروپا قرار ندارد و همسایگانش سویس و فرانسه نیستند. ایران به ازادی در درجه اول احتیاج ندارد بلکه به حاکمیت مستبدانه و بدون تبییض قانون. تنها پس از استقرار بی چون و چرای قانون ، ازادی و حقوق بشر بدست میایند. نمونه ان کره جنوبی است. این کشور که در دهه ۵۰ قرن بیستم بوجود امد تا ۳۰ سال پیش یک دیکتاتوری بود. یا مالزی یا تایوان و بسیاری دیگر ازین کشورها
مجید
جناب نیما, اشارهء من به وجود دولتهای مستبدِ, آدمکشِ فاسد به معنای تایید خشونت و قهر در سیاست در ایران نیست. پر واضح است که هر ایرانی عاقل و متمدنی خواهان سیر سیاست در ایران به سوی برخوردهای مسالمت آمیز, اجتناب از استفاده از قهر و احترام گذاردن به رای مردم است. این خواسته های درست به جای خود. از سوی دیگر ما با واقیعتی مانند جمهوری جهنمی اسلامی روبرو هستیم که ۴۰ سال است مشغول کشتن و تکه تکه کردن مردم ایران است, و عناصر و مامورانش هم حتا در اینجا نیز با هزار و یک نام مشغول تبلیغ اینکه "مردم ایران چیزی سرشان نمیشود" و به جز "حاکمیت مستبدانه" در ایران کاری پیش نمیرود. حالا تکلیف ما چیست؟ مسلما ما باید خواستار گذار سیاست در ایران به سوی مبارزارت قانونی, مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت باشیم. در آن واحد از یاد نبریم که چنین اهدافی از درون مبارزارت کنونی مردم برمیخیزد و از این مبارزات و خواسته های بر حق و ۱۰۰% مشروع مردم دفاع کنیم و حامی آنان در مبارزه علیه جمهوری جهنمی اسلامی باشیم. با تاکید بر اینکه هدف نهایی ما برقراری فرهنگ تحمل. تساهل و پرهیز از خشونت و قهر در کشور است. "توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید گم بشه!"
majid
تحلیل کامنت آقای مجید. در خط اول که دچار زیاده روی شده اند من حتی این توصیف را برای حکومت تکه تکه کننده خاشقجی و مورد حمایت غرب و لیبرال دموکراسی زیاده روی می دانم. بعد در خط بعدی خصوصیات یک ایرانی عاقل و متمدن رو بیان کرده و در ادامه ثابت کرده که خودش در دایره آن قرار نمی گیرد. از توده مردم ایران (تحصیل کرده و نکرده)اگر شما درباره مفاهیمی چون دموکراسی ، سکولاریزم ، لیبرالیزم پرسش کنید اطلاعاتی خاص و دغدغه ای درباره آن ندارند. و بیشتر حرفشان درباره اقتصاد می باشد.
کیومرث
جناب بیژن, در کمال احترام عرض شود که مقداری کُلی گویی و مطلق گرایی در اظهارات شما به چشم می خورد. این نیست که ما در ایران هیچگاه مدرنیته, توسعهء صنعتی و غیره را تجربه نکرده ایم. شاید دقیقتر باشد که ذکر شود توسعهء صنعتی در ایران از نوع نادرست (Mal-Developmen ) بوده است و تجارب مدرنیته و مدرنیزم ایرانی نیز (به جز حیطهء ادبیات و هنر) تحریف شده (از بالا به پایین, و غیر دموکراتیک) و محتاج تصحیح می باشند. در مورد مقولهء زیر ساخت کشور و رابطهء به اصطلاح "زیربنا و روبنا" (در نظر داشته باشید چنین واژگانی استعاره ای و تشبیهی اند, و نه مفهومی), نیز بد نیست در نظر داشته باشیم که فرهنگ و صنعت در هر جامعه ای دو سوی یک کلیت واحد را تشکیل می دهند که نمیتوان به زور انتزاع و تجرید این دو بن را از همدیگر جدا نمود. نتیجهء اخلاقی داستان: تجدد و مدرنیزاسیون در ایران را میتوان و باید به شیوه های دمکراتیک و اشتراکی, از پایین به بالا به اجرا گذاشت. توسعه ای فرهنگی و توسعه ای صنعتی /علمی کشور دو قطب و دوسوی یک فرایند مشترک می باشند, که حذف هر کدام از آنان باز ما را برمیگرانند به روند توسعهء نادرست. موفق باشید.
مجید
هیچ حکومتی مانند جمهوری جهنمی اسلامی که با آتش سوزی سینما رکس چند صد انسان بیگناه را زنده زنده سوزاند تا بحرانی در ایران به راه بیندازد به قدرت نرسیده است. از زنده زنده سوزاندن مردم در سینما رکس شروع کنید و بعد اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه, سوزاندن کتاب فروشیها در اوایل انقلاب (که باز هم چندین کودک, فرزندان صاحب کتاب فروشیها در این میان زنده زنده سوختند), لشکر کشی به کردستان و کشتارها در روستاهای کردستان: قارنا,... (که از مردم تا گاو و گوسفند مردم همگی به مسلسل بسته شدند), مراسم مختلف سنگسار کردن "متخلفین", کشتار های زندانیان سیاسی در آغاز و پایان دههء شصت, قتلهای زنجیره ای, کشتار تظاهر کنندگان سبز (ترانهء موسوی,...) تا سرکوب و کشتن مردم از خیزش دیماه پارسال تا اکنون. جمهوری جهنمی اسلامی کاری کرده که از پس تمامی حملات به ایران (اسکندر, حملهء اسلام, حمله مغول) هم بر نمی آمده است. تاریخ ایران در ۴۰ سال گذشته را میتوان اینچنین خلاصه کرد: "مغول بکشت و سکندر بسوخت و عرب غارت کرد, نکرد آنچه که ملا هر سه یکجا کرد." کل جنبش مردم ایران علیه سلطنت دقیقا به خطر کسب آزادی و برقراری مردمسالاری بود, اما درک چنین واقعیت بدیهی برای خواهران سایبر بسیجی مستقر در استانفورد کالیفرنیا همیشه سنگین و ثقیل است, به دلایل بسیار واضح که لازم به توضیح نیست. و امروزه این است برخی از شعارهای مردم ایران: “نصر من الله و فتح القریب, مرگ بر این دولت مردم فریب” “توپ, تانک, فشفشه, آخوند باید گم بشه” “توپ, تانک, فشفشه, آخوند *** شه”
bijan
جناب کیومرث تعداد دانشگاه در ایران برابر کشور چین است ! و بیشترین فضای دانشگاهی به علوم انسانی و فرهنگی تعلق دارد پس چرا پیشرفتی نداریم ؟ مدرنیته یک چیز است و مدرنیزه چیز دیگر . مدرنیته در اروپا از زمان رنسانس شروع شد و خرد ورزی و علم گرایی بنیان تحولات غرب گردید و اسطوره و دین محوری را کنار زد . نوشته های امثال فردید و شریعتی و آل احمد و مانند انها نشر باور های گمراه در جامعه گردید . جامعه ایران وجه غالب آن سنتی و بخش تحصیل کرده اش هم اکثرا گیج و سر گردان اند . کار فرهنگی زمان بر است ولی صنعتی شدن آسانتر . همه کشورهای درحال توسعه که به آنها " بازارهای نو ظهور " می گویند از تولید صنعتی شروع کردند مانند کره جنوبی و چین و برزیل و هندو......درهیچ کشوری به اندازه ایران تبلیغات فرهنگ وفرهنگ سازی نداریم این همان تفکر متولیان دینی است که خودرا اصلی ترین و لایق ترین جماعت برای فرهنگ سازی جامعه میدانند . در حقیقت این دکانی است برای عده ای که از این طریق کاسبی می کنند !آنچه مسلم است این تولید صنعتی است که طبقات آگاه صنعتی را میسازد و این میتواند اکثریتی قوی و هوشمند در مقابل جریانات پوپولیست و ارتجاع و لمپن که فعلن اکثر یت جامعه ایران را تشکیل میدهند ایجاد کند. ما نمیتوانیم مدرنیته را با کار فرهنگی در ایران به پیش ببریم با صنعتی شدن فرهنگ مدرنیته هم ساخته میشود . این موضوع را معدودی از متفکران ما درک کردند که اولی دکتر ارانی بود .( رجوع شود به کتاب ارانی علامه بین دو جنگ ...نوشته یونس جلالی ) خلیل ملکی هم درست فکر میکرد ولی آماج حملات چپ ها و نویسندگان بی خرد ایران گردید !
کیومرث
بیژن جان در اینجا واقعاً قصدم پلمیک با شما نیست, اما متاسفانه به نظر می رسد که علاوه بر کلی گویی و مطلق گرایی, شما مقداری به جزئیات مهم در این گفت و گوی مجازی نیز دقت ندارید. قبل از هر چیز از به یاد داشته باشید که من هیچگاه به طور یک جانبه بر عامل و فاکتور فرهنگی تاکید نکرده ام و چند بار صریحا نوشتم که: " بد نیست در نظر داشته باشیم که فرهنگ و صنعت در هر جامعه ای دو سوی یک کلیت واحد را تشکیل می دهند که نمیتوان به زور انتزاع و تجرید این دو بن را از همدیگر جدا نمود." و یا: "توسعه ای فرهنگی و توسعه ای صنعتی /علمی کشور دو قطب و دوسوی یک فرایند مشترک می باشند, که حذف هر کدام از آنان باز ما را برمیگرانند به روند توسعهء نادرست." اما این شما هستید که به گونه ای تقلیل گرایانه و مکانیکی فکر می کنید که بطور یک جانبه, اتوماتیک و خود به خود "این تولید صنعتی است که طبقات آگاه صنعتی را میسازد." اما ببینیم حقیقت و واقیعت تاریخی چیست؟ برای مثال در ایران خودمان, عظیمترین موج صنعتی شدن کشور در دههء ۴۰ شمسی (دههء ۶۰ میلادی) آغاز گشت, اما این جنبش عظیم صنعتی کردن کشور نه تنها بطور اتوماتیک طبقات آگاه صنعتی ایجاد نکرد, بلکه از آنجایی که سیاست های نظام سلطنتی بر مبنای تقویت بدیل های ضد گرایشات ناسیونالیستی و چپ و توانمند کردن روحانیون شیعه بود, ما شاهد گسترش بیشترین درصد رشد و گسترش نهادی مذهبی شیعیان در ایران بودیم, از "حسنیهء ارشاد" (که معروفترین و تاثیر گزارترین آنها بود) تا انواع و اقسام مهدیه و تکیه و خانقاه و مسجد و ... در دههء هفتاد میلادی, در حالیکه در ایران پالایشگاه نفت آبادان بزرگترین و عظیم ترین پالایشگاه در جهان بود, در آن واحد ما شاهد گسترش همه جانبه نفوذ روحانیون محافظه کار و ارتجائی شیعیان در ایران بودیم. و هنگامی که نظام سلطنتی با بحران روبرو شد و یک خلأ سیاسی در جامعه ایجاد شد, این روحانیون مرتجع شیعه بودند که به یاری شبکهء گسترده ای مذهبی شان توانستند از این موقعیت استفاده ببرند و فاجعهء ۴۰ سال اخیر نتیجهء آن شد. پس می بینیم که هیچ فرایند "خود به خودی" که طی آن "تولید صنعتی منجر به ایجاد طبقات آگاه صنعتی" بشود در کار نیست.
کیومرث
یا مثلا هندوستان که ششمین اقتصاد جهان است و دارد می رود تا از انگلستان (پنجمین اقتصاد جهان) سبقت گیرد و در جایگاه پنجم قرار گیرد. اما هنوز که هنوز, نخست وزیر هندوستان در سخنرانی ها سالانه و گزارش به مردم هندوستان باید دوباره وسه باره و چندمین باره, صریحا اشاره کند که مردم هندوستان نباید در خیابانها ادرار کنند, و این یکی از خصوصیات یک کشور پیشرفته نیست. از ادرار علنی (و بی هیچ شرم و خجالت) در خیابانهای هندوستان که بگذریم, مسئله مردسالاری مرگبار و نقص شدید و درد آور حقوق زنان در هندوستان است, که بدترین آمار در جهان را دارد. حتا بدتر از جهموری جهنمی اسلامی خودمان! همین چند روز پیش در هندوستان صرفا به خاطر اینکه چند زن جوان (تحت حمایت پلیس) به یکی از معابد مذهبی هندی رفته بودند, شورش و اعتراضی عظیم از سوی مردان در گرفت که هنوز نیز جریان دارد. اگر قرار است که تولید صنعتی طبقات آگاه صنعتی بسازد, پس چرا ما هنوز در هندوستان شاهد چنین فرهنگ مستبدانهء مردسالارانه و متعفنی هستیم؟ نژاد پرستی و تجاوز به حقوق زنان در برزیل نیز دست کمی از هندوستان ندارد. در تمامی این موارد می بینیم که هیچ روند و فرایند "خود به خودی" و اتوماتیک در جریان نیست و موضوع بسیار پیچیده تر از اظهار نظرهای کلی و تک خطی است.
کیومرث
در مورد تعدد دانشگاه ها در ایران هم, خود شما باید بهتر از هر کسی بدانید که در جمهوری جهنمی اسلامی, دانشگاه ها نیز مانند هر چیز دیگر مغازه ای برای سرکیسه کردن و چاپیدن پول دانشجویان و مردم است, تا جایی که اکنون دانشجویان در توصیف این شارموته بازی از واژهء "دانشبنگاه" استفاده می کنند. #دانشبنگاه در کمال احترام همچنین عرض شود که, اظهار اینکه "جریانات پوپولیست و ارتجاع و لمپن که فعلن اکثر یت جامعه ایران را تشکیل میدهند" خود بدترین نوع لمپنیسم ارتجاعی است. آیا شما جامعه ۸۰ میلیونی ایرانی را بررسی میدانی کرده اید و به این نتیجه رسیده اید؟ و اگر نه شما به چه حقی به خود اجازه می دهید که اکثریت ایرانیان را پوپولیست, مرتجع و لمپن بنامید؟ خصوصا از دیماه پارسال به این سو که تقریبا هر روز و در هر شهر حداقل یک راهپیمایی, اعتصاب یا اعتراض علیه حاکمیت و برای کسب حقوق مدنی و سیاسی و بدست آوردن آزادی و برابری در جریان است. آیا برای شما مردمی که در گیر نبرد مرگ و زندگی برای آزادی و برابری هستند "لمپن و ارتجاعی" هستند. به نظر میرسد که شما یک عذر خواهی اساسی به مردم ایران بدهکار هستید.
کیومرث
زنده یاد خلیل ملکی نیز که برای شما نوعی استاندارد حساب می شود, سوای تمامی جوانب مثبت و ظرفیت هاییش, هنوز توهم هایی اساسی در مورد شوروی داشت, تا جایی که هنگامی که وی از حزب توده انشعاب کرد, و برنامهء فارسی رادیو مسکو شروع به حمله به ایشان کرد, خلیل ملکی شبها با شنیدن این تبلیغات علیه خودش از رادیو مسکو, به جای اینکه به استقلال خود افتخار نموده و به آن مفتخر باشد, گریه میکرد که چرا "مهد سوسیالیزم" اینگونه به وی حمله می کند. بر خلاف ادعای شما زنده یاد تقی ارانی نیز اتفاقا بیش از هر چیز یک "چپِ فرهنگی" بود. که در این مورد شما را رجوع می دهم به مقال مفصل, نفیس و مفید استاد علی میر سپاسی در پنجمین شمارهء نشریهء "آزادی اندیشه" با عنوان: "تقی ارانی: در جست ِ وجوی ِ چپ فرهنگی." https://azadiandisheh.com/wp-content/uploads/2018/02/azadi-andishe-5-1.pdf پرهیز از کلی گویی های بدون اساس و مدرک, خودداری از مطلق گرایی و توجه کردن به جزئیات در یک گفت و گو (هر چند مجازی) مسلما در گذار کشور به مردمسالاری بسیار کمک خواهد کرد. موفق باشید.
bijan
جناب کیومرث فهرست وار به چند مورد اشاره میکنم 1- بخش صنعتی ایران در مقابل خرده کسبه و بازار سنتی ناچیز است و اگر دقت کنید در انقلاب 57 کارگران واحد های تولیدی پپیشگام انقلاب نبودند و اخرین گروه بودند. 2- دربازارهای نوظهور مانند چین وکره جنوبی و... آیا استاندارد زندگی کارگران نسبت به 20 سال پیش تغییر نکرده است ؟ -در مورد وضعیت بد فرهنگی در هند و برزیل این افت فرهنگی و اخلاقی جهانی است و در آمریکا هم تجاوز و خشونت هست و ما شاهد رشد گرایشات راست در اروپا هستیم . نمیشو د انتظار پیشرفت فرهنگی کشوری مانند سویس را برای هند و برزیل داشت. فرهنگ مقوله ای پیچیده است و با موعظه های اخلاقی درست نمی شود . 3- پوپولیسم در ایران وجه غالب است حتی در دانشگاه های ایران قبل از انقلاب جریانات چپ روشنفکر نبودند بلکه چپ پوپولیست بودند و حال هم فرقی نکرده ! به این قضیه احساسی نباید برخورد کرد جامعه شناختی می خواهد . جالب است که خود شمانفوذ تبلیغات دینی را اثر گذار می دانید . تبلیغ فرهنگ دینی در کدام بخش از مردم تاثیر گذار تر است در کار گران صنعتی یا غیر صنعتی ؟ چرا بی راهه میروید ؟ 4- درمورد دکتر ارانی بهتر است به کتاب " ارانی علامه بین دو جنگ نوشته یونس جلالی " که اخیرا نوشته شده و حاوی مطالب تازه ای است و بسیاری از اطلاعات غلط گذشته را پاک میکند مراجعه کنید . در ایران مادرد کمبود محقق بی غرض را داریم کسانی که تاریخ معاصر را بدانند و جامعه ایران را به دور از گرایشات چپ وراست تحلیل کنند. در ایران امروز ه هم این کارگران واحدهای صنعتی هستند که خواستار اتحادیه های مستقل اند . سخنان برجسته " بخشی" رهبر کارگران هفت تپه که شکنجه شد و اخیرا وزیر اطلاعات را به مناظره دعوت کرد حکایت از رشد و اگاهی کارگر صنعتی است . مقایسه کنید شهامت و صداقت او را با صدها هیئت های علمی دانشگاه ها که مدال دکترا به سینه زدهاند و لی عمله های حاکمیت اند. . بعضی عادت دارند مدام از کلمات کلیشه ای و قالبی مانند "کلی گویی و مطلق گرایی وبی اساس و... "در نوشته های خود برای نقد نظرات روشن وصریح مانند آنچه گفتم استفاده کنند . چطور میشود برای توصیف جامعه پیچیده ایران که کتاب ها باید نوشت در چند خط وارد جزئیات شد ؟!
کیومرث
بیژن خان اگر در توصیف پیچدگی های جامعهء ایران نمی شود با چند خط وارد جزئیات شد, پس شما جناب محترم چگونه به خود اجازه میدهید که با احکام یک خطی و دو خطی برای حال و آیندهء کشور نسخه نویسی کنید و یکی پس از دیگری حکم صادر نمیاید که چنین است و چنان است. همه چیز در جهان پیچیده و بغرنج است (تکرار می کنم: همه چیز در جهان, از جوامع بشری تا ساده ترین پدیده ها که به ذهن ما می رسد, پدیده و بغرنج است) اما این ذهنیت کلی گو, مطلق انگار و ساده انگارانه است که فکر می کند با نوشتن نسخه های یک خطی و دو خطی می توان قال قضیه را هم آورد. اقتصاد ایران بر مبنای صنایع ایران میچرخد, نه بر مبنای خرده کسبه و بازار. نگاهی کنید به آمار تولید ناخالص ملی کشور و بدین حقیقت بدیهی پی ببرید. صحبت اینجا بر سر "سطح زندگی کارگران" نیست. شما, بنا بر عادت صدور احکام بی پایهء یه خطی و دو خطی, حکم صادر کرده بودید که "تولید صنعتی است که طبقات آگاه صنعتی را میسازد" (کامنت شماره ۱۱). اما در آخرین کامنت حکم بی پایه خود را پس گرفته اید و حالا اذعان دارید که "فرهنگ مقوله ای پیچیده است." که از اولش هم همه حرف ما این بود. هیچ رابطه ای مکانیکی و خود به خودی میان گسترش صنعتی در جامعه و تکامل فرهنگی آن وجود ندارد. هیچ حکم کلی و بی پایه هم در این مورد نمیتوان داد. تحلیل مشخص از شرایط مشخص. ** **ون شما کتاب یونس جلالی را خوانده اید, اما هیچ آشنایی با نوشتار میرسپاسی ندارید, پس اولی از دومی بهتر است. اما هر کسی که هر دو اثر را مطالعه کرده باشد خواهد دید که نوشتار میرسپاسی اتفاقا جامع تر و آگاه تر از کتاب جلالی است. از همه تعجب برانگیز تر اینکه زنده یاد ارانی همواره به خاطر جایگاه فرهنگ پرورش در دوران تاریک آدولف رضا خان مورد تقدیر قرار می گیرد, که شما باز نیز با صدور یک حکم تک خطی (*) ادعا می کنید که ارانی اصلا اهل کار فرهنگی نبوده, و چنان است و چنین است و...
کیومرث
در مورد تاثیر مذهب و فرهنگ دینی نیز این باز شما هستید که بیراه رفته اید و بر مبنای یک درک کاملا ذهنی و تک خطی فکر میکنید که بینش و ذهنیت کارگران صرفا بر مبنای اینکه آیا در حیطه های صنعتی کار کنند یا نه, غیر مذهبی تر هست. فقط نگاهی کنید به اعتراضات و اعتصاب های اخیر کارگران فولاد اهواز (که از صنعتی ترین بخشهای اقتصاد کشور است) و ببینید که چه مقدار از گفتمان ها و زبان دینی در بیان خواسته هایشان استفاده می کنند.از کفن پوشی تا... کلمات کلیشه ای و قالبی نیز از آن افرادی است که بدون هیچ داده (Data) و بررسی میدانی, بدون هیچ منطق و استدلال احکام یک خطی و دو خطی برای مسائل پیچیده صادر می کنند. *** این اصرار * است که با "صنعتی" کردن کشور تو گویی انگار تمامی مسائل ما حل میشود و از بین می رود. که چنین راه حالی شاید در قرن بیستم و با سرمایه داری قرن پیش تطابق داشت, اما برای قرن بیست و یکم و دوران "سرمايه داری شناختی" (cognitive capitalism)و سرمایه داری پسین-صنعتی چیزی نیست جز تکرار ملال آور دوبارهء همان نسخه های کهنه شده و نخ نما . نظرات روشن و صریح, بنابر معنای این واژه گان فرقی ماهوی و کیفی با نسخه پیچی های تک خطی و یک خطی دارد, ** روزتان خوش