معنای ناتوانی – اندیشه بر هستی "معلول"
م. مهاجر − ناتوانی چیست و چگونه تعریف میشود؟ برخورد قانون با معلولیت چیست؟ چگونه انسان بودن فرد از اهمیت ساقط میشود؟
معلول. هیچوقت با این واژه نتوانستم کنار بیایم. طنین بدی داشت. شکل لولو. شکل کسی که در هم لوله شده باشد. خلاصه حس کج و معوجی به من میداد که میترسیدم تصور من از خودم را هم شکل دهد.
وقتی شخص، معلول خطاب میشود یعنی کل وجوه او نادیده گرفته شده و تنها وجه مهم او، ناتوانیش است. حال او را با هر صفت دیگری هم خطاب کنیم همین اتفاق میافتد و در اصل قضیه تفاوت ندارد.
بعدها بیشتر تحقیق و تفکر کردم و برای خودم قضیه روشنتر شد. معلول در نسبت با علت تعریف میشود. یعنی شخص مورد علتی واقع شده. خب همهی ما از علت به وجود آمدهایم و معلول آن هستیم. پس مشکل کجاست؟ منظور از معلول آن است که قسمتی از شخص مورد علتی خاص واقع شده و توانایی آن بخش از دست رفته است. وقتی شخص، معلول خطاب میشود یعنی کل وجوه او نادیده گرفته شده و تنها وجه مهم او، ناتوانیش است. حال او را با هر صفت دیگری هم خطاب کنیم همین اتفاق میافتد و در اصل قضیه تفاوت ندارد. توانیاب. ناتوان. عقبافتادهی جسمی. دارای مشکل جسمی. همه قرار است یک بعد را برجسته کنند. مهم نیست فرد چه کسی است و چه جایگاهی دارد، او ناتوان است. حالا خیلی زحمت بکشد و مثلا بشود شهردارِ ناتوان. میبینید؟ این القاب به هم زنجیر میشوند و قرار است هویت فرد را تعریف کنند. از آن گریزی نیست. هرکس ناتوانیهای مخصوص به خودش را دارد و در این شکی نیست. اما وقتی ناتوانیت واضح باشد و بقیه بتوانند آن را در نگاه اول ببینند با آن تعریف میشوی. شاید اگر مدام با آن خطاب نمیشدی میتوانستی با آن کنار بیایی و تبدیل به بخش روزمرهی زندگیت میشد اما هر روز به یادت آورده میشود. هر روز که از تو میپرسند چطور شد؟ هر روز که کارت معلولیتت را میخواهند. هر روز که در دانشگاه تا تو را میبینند با خوشحالی میگویند دستشویی مخصوص برایت داریم و تو لبخندزنان میگویی فعلا نیاز ندارم.
ناتوانی چیست و چگونه تعریف میشود؟
حال موضوع اینجا است که ناتوانی چیست و چگونه تعریف میشود؟ تولید این مفهوم را میتوان از حیثهای مختلف بررسی کرد و از آنجا که این مقاله علمی-پژوهشی نیست، حدسهایی در مورد آن زد و استدلالهایی کرد و از جزئیات درگذشت. شخص ناتوان با بقیه تفاوت دارد که اگر روان آدمی را هم جزء تن او حساب کنیم، همهی این تفاوتها تنانه است؛ یعنی یا گسترهی قوهی بیناییاش تفاوت دارد یا توان راه رفتنش یا توانایی ادراکش متفاوت است.
اگر ناتوانی را در تفاوت بدانیم شاید جالب باشد که ابرقهرمانهای داستانها هم در همین حیطه قرار میگیرند و در فیلمها هم ایزوله از مردم عادی تصویر میشوند
البته نکتهی مهم در اینجا است که دو مفهوم ناتوانی و توانمندی در نسبت با هم شکل گرفتهاند و بدون هم قابل تصور نیستند. اگر شخص ناتوان را حذف کنیم دیگر توانمند توانایی ندارد و اگر شخص توانا را حذف کنیم دیگر ناتوان ناتوانی ندارد. هرکدام از این گروهها بدون گروه دیگر کاملا عادی هستند و برچسب بر آنها نمیتوان زد. با حضور فرد ناتوان است که توانا میتواند احساس قدرت و توانمندی کند -همانی که در اصطلاح عامیانه میگویند خدا فرد ناتوان را نشانه گذاشته تا آدم بابت سلامتیاش خدا را شکر کند و یا قرار است با دیدنشان احساس خوشبختی کنیم که ما در جایگاه بهتری هستیم-، در غیر اینصورت او از برتری خاصی برخوردار نبود.
اگر ناتوانی را در تفاوت بدانیم شاید جالب باشد که ابرقهرمانهای داستانها هم در همین حیطه قرار میگیرند و در فیلمها هم ایزوله از مردم عادی تصویر میشوند -درست مثل گروهی از انسانهای ناتوان که به دلیل شرایط خاص جسمی همواره در مکانهای ایزوله قرار میگیرند تا زندگی بهتری برایشان به وجود آید، مثلا مکان مشخصی در اتوبوس و قطار و حتی آپارتمانهای مشخص که صرفا برای آنها ساخته شده است- اما تفاوت آنها برایشان مشکلی در استفاده از خدمات شهری پدید نمیآورد و آنها حتی از شهر هم بینیازند. هر دو گروه ابرقهرمان و ناتوان تحت الگوی فکری مشابهی شکل گرفتهاند که البته بررسی بیشتر و دقیقتر آن در این جایگاه نمیگنجد. این تفاوتها در زمانی که باور عموم مردم به اصطلاح امروزی خرافاتیتر بود به قیمت زندگی افراد تمام میشد چون نشانهی حضور شر بود اما بعدتر زمانی که حق حیات دیگر به دست سایر مردم از این افراد سلب نشد، مسائل هیات دیگری به خود گرفتند.
توانایی و ناتوانی قانون در برخورد با ناتوانی
بیایید در نظر آوریم این تفاوتها در ایران چه شکلی به خود گرفتهاند. برای آنکه تنها کمی پیشفرضهای خود را در مورد ناتوانی کمرنگ کنیم و فقط تفاوت را در نظر آوریم، آدمها را به دو دستهی A و B تقسیم میکنیم. واضح است که دیگر به علت تفاوت کسی را قربانی نمیکنند اما این قضیه شکل دیگری به خود گرفته است و این بار تنها ظاهر عوض کرده است. مکانهای گروه A و به طور کلی شهر A مناسب گروه B نیست. شهر A مطابق نیازهای گروه A ساخته میشود و گروه B به علت تفاوتهای جسمی با گروه A نمیتواند از شهر A استفاده کند. تعداد اعضای گروه B از اعضای گروه A کمتر است و در تاریخ هم همواره از سوی گروه A با برچسبزنی سرکوب شدهاند. اینبار این اتفاق در معماری و فضا میافتد و گروه B به لحاظ مکانی سرکوب میشود. چون توانایی استفاده از فضاهای A را ندارد ناتوان نامیده میشود. اما این ناتوانی صرفا مکانی نیست و با امور اجتماعی و فرهنگی هم گره میخورد چون مکان راه رسیدن به مشارکت اجتماعی است. اما گروه B که سهمی در تولید اجتماعی ندارد سربار تلقی میشود.
حال گروه A برای مهربان نشان دادن خود برای گروه B امتیازاتی قائل میشود و باز هم باید B در کار باشد و ناتوان در استفاده از مکانها تا A بتواند خود را مهربان نشان دهد و از خود راضی باشد. این مهربانی در مرحلهی بعدی تحول خود، به هیات قانون درمیآید که نمونهاش در کشوری چون آلمان است. گروه A قانون را وضع کردهاند. البته احتمالا عدهای از گروه B که در میانهی این تحول توانستهاند در نظام موجود جایگاهی کسب کنند هم در تصویب قانون نقش داشتهاند و به این ترتیب A و بخشی از B که حال احساس قدرت میکنند برای کمک به قسمتهای ناتوان خودشان، اعم از افراد ناتوان و ضعیفتر B و بخشهای ناتوان بدن B های در منصب قدرت، در وضع قانون مشارکت داشتهاند.
این قانون باز هم نشانگر همان مهربانی قانونینشدهی موجود در ایران است. در این مرحله مکانها و شهر A قرار است B را هم با آغوش باز بپذیرد و ناتوانی مکانی شکل ناتوانی قانونی به خود میگیرد. دیگر حد و حدود ناتوانی را قانون تعیین میکند.
حمایت قانونی میتواند گاهی به ضد خودش بدل شود.
از تجربههای خودم مثال میزنم. قانون ساختمان تعیین میکند اتاقهای مناسبسازیشده باید به چه شکل باشند. تخت و مبل همسطح ویلچر. راهروهای فراخ. دستشویی و حمام بزرگ. اما ایراد وقتی پدید میآید که تو کاملا به ویلچر وابسته نباشی، به عبارت دیگر مطابق تعریف قانون از مفهوم ویلچرسوار نباشی و بتوانی کمی بیشتر تکان بخوری. باید در خانهای میانه زندگی کنی که هم بتوانی از ویلچر استفاده کنی و هم با تحرک عضلاتت را تقویت کنی. اما من که تمام طول روز از ویلچر استفاده نمیکنم الان باید در چه خانهای زندگی کنم؟ در قانون تعریف نشده است. همین میشود که باز هم عدهای از گروه B حذف میشوند. مادامی که ناتوانی قانونی باشد همین است. چون قانون مفاهیمی را مشخص تعریف میکند و کسی که یکی از ویژگیهایش با تعاریف مشخص قانون نخواند و مبهم باشد حذف میشود. مطابق قانون فرد یا ویلچرسوار است یا نیست. نمیشود که هم باشد و هم نباشد.
یا یک مثال دیگر میزنم از زمانی که حمایت قانونی به ضد خودش بدل میشود. اولین تجربهام با شرکت مسافربری فلیکسبوس در آلمان. مصاحبه داشتم و چون خرج قطار زیاد بود و تبلیغهای فلیکسبوس را دیده بودم تصمیم گرفتم بلیت بخرم. هنگام خرید بلیت شمارهای در بالای صفحه درج شده بود که از خریدار میخواست در صورت استفاده از ویلچر اول تماس بگیرد و بعد بلیت بخرد. دو سه بار زنگ زدم و هربار حدود بیست دقیقه موزیک پخش شد و دعوت به صبر و بردباری شدم اما کسی جواب نمیداد. بعدتر فهمیدم طبق قراردادی که با اپراتور تلفن دارند، به ازای هر چنددقیقه موزیک از هزینهی تلفنهایشان کم میشود. با خودم سبک سنگین کردم که اینجا مملکت پیشرفته است، برای راحتی گفته هماهنگ کن و مشکلی نیست. از اتوبوسهای بین راهی ایران که بدتر نیستند. به هر زحمتی هست میروی. روز موعود فرا رسید و از آنجا که فلیکسبوس برای کاهش حداکثری هزینهها هیچ دفتر و دستکی در سطح شهر ندارد، حدود یک ساعت در سرمای استخوانترکان صبح زیر پلاکاردی که به زحمت از صدمتری دیده میشد ایستادیم. اتوبوس رسید و راننده پیاده شد. اول دست به کمر که من نمیتوانم کمک کنم بروید بالا. گفتیم خب خودمان میرویم. بعد بنا را گذاشت که در تنگ است و مناسب ویلچر نیست. هرچه گفتم میتوانم با کمک راه بروم و ویلچر را میگذاریم قسمت بار به خرجش نرفت. گفت دوتا بچه دارم و پلیس جریمه کند چه کسی خرجی آنها را بدهد. گفتم خب من هم مصاحبه دارم و زندگیام به آن وابسته است.
گاهی نبود قانون فضا را برای تنوع افراد باز میکند. قانون که نباشد سوار شدن به اتوبوس سختتر است اما همه میتوانند سوار شوند. اما با قانون فقط عدهی مشخص از درِ مشخص سوار میشوند و در مورد کسی که هم روی ویلچر است و هم کمی میتواند راه برود بین علما اختلاف میافتد که از کدام در راهش بدهیم. به این ترتیب قانون از فرد میانه با وضعیت مبهم لزوما حمایت نمیکند. راننده هم در را بست و رفت.
مساله هیچگاه انسانیت و یافتن راه چاره برای کمک نبوده است. کمااینکه تمام مسافران خیره دست و پا زدن من را مینگریستند اما هیچ حرکت و حمایتی در کار نبود. همواره در اینجا مساله بر سر نسبت تو با قانون است که اگر سهوا یا عمدا رعایت نشد دیگر انسان بودن فرد از اهمیت ساقط میشود.
نظرها
بابک
سپاس از نوشتهی خوبتان. یک پیشنهاد: هرچه بیشتر واژههای زیبای پارسی را در نوشتهتان به کار گیرید نوشته زیباتر خواهد شد.