ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

۴۰ سالگی انقلاب اسلامی و زوایای تنگ نگاه به تحمیل حجاب بر زنان

از همان اولین روزهای پس از تحمیل حجاب تا همین لحظه که این کلمات نوشته می‌شوند، هیچ روزی نبوده که زنان ایران سنگر مبارزه با حجاب اجباری را ترک کرده باشند. ولی چه شد که این مبارزات مورد بی توجهی قرار گرفت و به سرفصلی برای فراگیرشدن مبارزات علیه استبداد مذهبی تبدیل نشد؟

از همان اولین روزهای پس از تحمیل حجاب تا همین لحظه که این کلمات نوشته می‌شوند، هیچ روزی نبوده که زنان ایران سنگر مبارزه با حجاب اجباری را ترک کرده باشند. ولی چه شد که این مبارزات مورد بی توجهی قرار گرفت و به سرفصلی برای فراگیرشدن مبارزات علیه استبداد مذهبی تبدیل نشد؟

چه شد که مقابله با حجاب اجباری نه تنها در چهارچوب مطالبات عمومی در کنار مطالبات دیگر مانند آزادی زندانی سیاسی، آزادی‌های فعالیت‌های صنفی و حقوقی، برابری و عدالت اجتماعی و ... گنجانیده نشد، بلکه موضوعی فرعی (حتی از سوی فعالین حقوق زنان در داخل) تلقی شد؟ و چرا در مواردی به بهانه مهم نبودن تحمیل حجاب در مقابل مسائل  اقتصادی و معیشیتی، اعتراضات علیه حجاب نادیده گرفته شده است؟

با شروع مبارزات مشروطه خواهی نه تنها زنان به نگاه عرفی و قانونی به آنها و نقش فرودست خواندن خود اعتراض داشته و خواهان تغییرات اساسی در قوانین و عرف بودند، بلکه مردان مشروطه خواه نیز با انتشار نشریات متفاوت، به حمایت و پشتیبانی زنان برخاستند. تا آنجایی‌که برای نمونه دکتر رفیع خان امین و تقی رفعت مقالاتی با اسامی مستعار فمینا و فمینیست منتشر می‌کردند (۱). در آن برهه از زمان در نبود احزاب و نهادهای سیاسی، نویسندگان و شاعران و روشنفکران بودند که پرچمدار تحولات سیاسی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شدند. همان‌ها بودند که در کتاب‌ها، نشریه‌ها و شبنامه‌ها از شرایط زنان شکوه کرده و پیروزی بر جهل و خرافات برخاسته از استبداد را منوط به تغییر شرایط زنان (از جمله رفع حجاب)(٢) دانستند. در موارد بسیاری از مکتوبات آن‌زمان حجاب یکی از مهمترین موانع مشارکت زنان در اجتماع و در نتیجه سدی بر راه رشد و گسترش تحولات نوین در جامعه عنوان می‌شد. اگرچه با پیروزی انقلاب مشروطه زنان و حامیان سکولارشان به‌خواسته‌هایشان نرسیدند، ولی نبض مطالبات آنها در بطن جامعه در ضربان بود. حتی در دوران شهریور ۲۰ تا مرداد ۳۲، با توجه به نیرومند شدن افکار سوسیالیستی و غالب بودن نگاه معیشیتی در برنامه‌ها و پلتفرم‌های احزاب و گروه‌ها، مطالبات زنان به دست فراموشی سپرده نشد. زنان بدون حجاب در گروه‌ها و احزاب حضور داشتند و فعالیت آنها از سوی اکثر مردان حمایت می‌شد.

کودتای ۳۲ و حاکم شدن فضای پلیسی شدید در جامعه، که هیچگونه فعالیت حزبی، سیاسی و محفلی را برنمی‌تافت، زمینه‌ای شد تا در نبود محیطی آزاد برای بحث و گفت‌وگو و آسیب شناسی شکست و در پی آن سرخوردگی نیروهای سیاسی و اجتماعی، فضای روشنفکری دچار بحران شود. از آغاز دهه ۴۰ با مورد توجه قرار گرفتن مفاهیمی چون «بازگشت به خویشتن»، «اصالت»، «غربزدگی» و غیره در میان روشنفکران و تولیدکنندگان ادب و فرهنگ آن زمان، غرب و دست آوردهای فرهنگی و اجتماعی آن، تنها در استعمار و امپریالیسم خلاصه شد. این نگاه تنگزاویه‌ای و تئوریزه کردن و بسط آن در همه زمینه‌ها، نتیجه‌ دیگری دربر نداشت جز ایجاد تنفر از هر آنچه که نشان از غرب داشت. پس برای رسیدن به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی باید که بر آن (امپریالیسم/غرب) پیروز شد. نتیجه آنکه همه ساختارهای پدر و مردسالارانه در سایه مبارزه غرب قرار گرفت. شاید از همین‌رو طرح مطالبات زنان که کم و بیش در سال‌های ٢٠ تا ٣٢ مجالی برای طرح داشت، از پلتفرم‌های سیاسی حذف و تنها در اصطلاح کلی و ناروشن «ستم مضاعف» خلاصه شد. که البته تلاش برای رفع آن نیز به بعد از پیروزی بر دیکتاتوری شاه (بورژوازی کمپرادور) موکول شد. و باز شاید به همین دلیل پهلوی‌ها (رضاشاه، محمدرضاشاه و اشرف پهلوی) توانستند در اذهان عمومی ایرانی و غیر ایرانی خود را مدافعان حقوق زن جلوه دهند. این مورد می‌تواند یکی از موضوعاتی شود که رضا پهلوی و حامیانش برای رسیدن به نتیجه دلخواه بر آن نور بیندازند.

با سرعت گرفتن مدرنیزاسیون دهه ۵۰ خورشیدی، بدون همراهی توسعه سیاسی و در سایه آزادی نسبی نیروهای مذهبی، در میان جمع‌های روشنفکری «مذهب اسلام» (به عنوان جهانبینی ‌ی بومی و از آن خود، در مقابل غرب) نیروی محرکه مقاومت علیه امپریالیسم شناخته شد. به طوری که حتی در محافل چپ نیز از اسلام انقلابی و الهام گرفتن از صدر اسلام در مبارزه علیه ظلم، استثمار، امپریالیسم و برقراری عدالت سخن رانده می‌شد (٣).

در این میان حجاب، به عنوان نماد و پرچم مبارزه با غرب (امپریالیسم) و دیکتاتوری محمدرضا شاه، به رگ‌های جامعه تزریق شد. با فعال شدن حسینه ارشاد و مورد توجه واقع شدن علی شریعتی و به خصوص پس از انتشار کتاب «فاطمه، فاطمه است» نگاه به حجاب در میان دانشجویان و قشر متوسط دگرگون می‌شود (٤). در سال‌های مبارزات مخفی و چریکی علیه دیکتاتوری، برای مثال نیروهای مجاهدین نوعی خاصی از حجاب و پوشش را در میان اعضا و هواداران خود رایج ساختند. در میان چپ‌ها نیز آن‌دسته از فعالان که در کارگاه ها و کارخانجات فعالیت داشتند و یا ساکن محله‌های تهیدست نشین شده بودند، برای همبستگی و همرنگی با طبقه کارگر و زحمتکشان، حجاب بر سر کرده و آن را نمود این همبستگی می‌شناختند. بخشی از این زنان و دختران از اقشار و خانواده‌هایی می‌آمدند که نسل‌های قبلی آنها حجاب بر سر نداشتند، از این بگذریم که اتفاقا خیلی از کارگران (مرد و زن) هم معتقد به حجاب نبودند.   

با شروع تظاهرات گسترده در سال‌های ٥٦ و ٥٧ رفته رفته پوشاندن مو سمبل اعتراض به دیکتاتوری و همراهی با مبارزات ضد امپریالیسمی در میان فعالین و اذهان عمومی عمق و وسعت بیشتری یافت، تا آنجا که هر نقدی که حجاب را مورد سوال قرار میداد، مُهر وابستگی به دربار و ساواک، مبلغ زن کالایی و عروسکی غربی و برخاسته از بورژوازی بر آن میخورد و یا طاغوتی شناخته می شد.

در گرماگرم مبارزات علیه دیکتاتوری شاه اکثر نیروهای درگیر آشکار و ضمنی متفق العقیده بودند که زن بی‌حجاب مجرای ورود امپریالیسم غرب برای نفود به فرهنگ، بازار و در نتیجه غارت کشور است. از همین رو هیچ یک از احزاب، سازمان‌ها، گروه‌ها و محافل سیاسی، خلاف دوران مشروطه که در نبود احزاب سیاسی شاعران و ادیبان نقش روشنگری را ایفا کردند، با رهبری آیت‌الله خمینی مخالفتی نداشتند. آیت‌اللهی که ۱۵ سال قبل از آن در متن تگرافی خطاب به محمد رضا شاه داشتن حق رای زنان را مخالف دیانت مقدسه دانست (٥)، یا در سال ۱۳۴۱ حتی فعالین حقوق زنان را هرجایی خوانده بود (٦).

مبارزه با دیکتاتوری آنچنان مرکز توجه همه نیروهای درگیر بود که هر انتقادی به روند به قدرت رسیدن اسلامیست‌ها، با شعار «بحث پس از مرگ شاه» روبه‌رو می شد. تا جایی که حتی جداسازی جنسیتی در تظاهرات و اکسیون‌های اعتراضی (مردان در صف‌های جلو و زنها در صف‌های عقب) هیچ واکنشی را از سوی نیروهای سکولار برنینگیخت. سالیان بعد، هما ناطق پژوهشگر برجسته تاریخ با نگاه به این دوران، در جایی می‌گوید آخر چطور می‌شود که من تاریخدان، منی که ماهیت روحانیت شیعه را می‌شناختم به دنبال روحانیون افتادم و از آنها حمایت کردم و آن هم حمایتی بی قید و شرط، مرا چه شد(٧)؟

پس از سقوط رژیم پهلوی از آنجاییکه یکی از مظاهر انقلاب و سمبل ضدیت با امپریالیسم از سوی اکثر نیروهای مخالف دیکتاتوری، حجاب معرفی شده بود، مخالفت با آن نیز مخالفت با انقلاب محسوب می‌شد. با به قدرت رسیدن اسلامیست‌ها برخی از نیروهای چپ و سکولار از ترس ادامه حیات مظاهر دوران پادشاهی مخالفتی با اجبار حجاب نداشتند. برای نمونه اسلام کاظمیه هم که از روشنفکران چپ‌گرای آن زمان در مقاله ای مفصل ضمن انتقاد از عمده کردن مساله زن و حجاب، آن را امری روشنفکرانه و دور از نیازها و سنت‌های زنان عادی ایرانی می‌داند. او نیز مانند روشنفکران سکولار دیگر اقدامات حکومت پهلوی‌ها در مساله زنان را سطحی و نمایشی دانسته و دلیلی در تبدیل شدن زن به عروسک فرنگی قلمداد می‌کند (کیهان ٢١ اسفند ٥٧ شماره ١٠٦٥٩ صفحه ٦).

و یا هما ناطق که در آن زمان هوادار چریک‌های فدایی خلق بود می‌گوید: «عنوان کردن مساله زن در این برهه از مبارزه یک مساله انحرافی است. ما نباید در این شرایط مساله‌ای به نام مساله زن داشته باشیم. یک بار چیزی در مورد حجاب گفتند و بعد هم پس گرفتند. بنابراین برای این مساله نباید درگیری ایجاد کنیم، باید با مجاهدین همراه باشیم حتی اگر روسری به سر کنیم به شرط آنکه ما بدانیم به نام ما توطئه نمی‌شود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمی‌شود (کیهان ٢١ اسفند ٥٧ شماره ١٠٦٥٩ صفحه ٤).

سیمین دانشور هم در سخنانی در تجمع مقابل دادگستری می‌گوید: «ما هر وقت توانستیم این خانه ویران را آباد کنیم، اقتصادش را سرو سامان دهیم، کشاورزیش را به جایی برسانیم حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، هر وقت تمامی مردم این سرزمین سیر و پوشیده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهره مند گردیدند، می‌توانیم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برویم می توانیم سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه‌ای از پای بست محکم بنشینیم و به سر و وضع زنان بپردازیم.» (کیهان ١٩ اسفند ٥٧ شماره ١٠٦٥٧ صفحه ٦).

سکوت و حتی حمایت ضمنی روشنفکران سکولار، چراغ سبزی بود به اسلامیست‌های به‌قدرت رسیده که می‌توان حقوق دموکراتیک فردی را در راه مبارزه با امپریالیسم (غرب) قربانی کرد. و همین نگاه غالب در میان نیروهای دگراندیش درگیر در مبارزه علیه دیکتاتوری باعث شد تا فرصت بس استثنایی برای طرح یکی از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی نیمی از جامعه از دست رود (٨).

با نبود درکی عمیق از حقوق دموکراتیک فردی شهروندان در میان فعالین سیاسی و فرهنگی، میدان برای کنترل و سرکوب فرد فرد جامعه مهیا شد. البته زمانی هم نوبت به همان روشنفکران رسید که دیگر برای سازماندهی یک مقاومت وسیع خیلی دیر بود.

متاسفانه آکادمیسین‌های زن ایرانی خارج از کشور نیز مدتی بعد در یک همسویی با این دیدگاه، حجاب را وسیله‌ای برای حضور زنان مذهبی در جامعه تئوریزه (رمانتیزه) کرده (٩) و آب پاکی را بر روی دست زنان سکولار که آگاهانه بر عامل سرکوب حجاب اجباری اشاره داشتند ریخته، و آنها را به حاشیه راندند. نگاه این دست از تئوریسین‌ها که بعد معیشیتی به مسائل زنان را هم به‌همراه داشت با نظریه های بازگشت به خود، فمینیسم بومی و اصالت منطقه ای ضد امپریالیسم (پسا استعماری، ضدغربی) بودن گره خورد و از دل آنها تئوری فمینسم اسلامی زاده شد، که سال‌ها فعالین حقوق زنان ایران در داخل را به‌خود مشغول ساخت و زنان سکولار را بیش از پیش منزوی کرد.

به‌دنبال این انزوا در داخل، در خارج از کشور هم شاهد آن بوده‌ایم که اکثر تبعیدیان و مهاجرین که در رشته‌های حوزه مطالعات زنان یا علوم اجتماعی و انسانی مشغول به تحصیل شدند، به علت تحت تأثیر بودن فضاهای دانشگاهی غرب از افکار پست مدرن و به دنبال آن تئوری نسبیت فرهنگی، تحقیق و پژوهش در مورد ابعاد حجاب اجباری را رها کرده و بار سنگین این قضیه تنها بر دوش اکتیویست‌ها بر جای ماند. این مورد دادن بهای لازم به معضل حجاب را با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو کرد. از یک سو اکتیویست‌ها همیشه مورد انتقاد قرار می‌گرفتند که دلایل و فعالیت‌هایشان بدون پشتوانه علمی است و از سوی دیگر استدلال‌های آنها به خاطر مدت دوری‌شان از ایران همیشه به مُهر عدم آشنایی با دینامیسم جامعه ایران مزین شده است.

متاسفانه بعد از چند دهه هنوز در بر این پاشنه می‌چرخد. نمونه‌ها بسیار هستند. عده ای از فعالین حقوق زنان هنوز افق دیدشان در مورد مطالبات زنان (به‌خصوص حجاب و آزادی پوشش)  از دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی فراتر نرفته است. در بیانیه‌ها، یادداشت‌ها و نقدهای آنان (برای مثال منتشر شده در یک ساله گذشته) چندین نقطه مشترک موجود است که مهم‌ترین آنها بی‌بها کردن مبارزات فردی و عاملیت زنانِ به قولی «معمولی» (۱۰) و نا«نخبه» و بی«شناسنامه» در ۴۰ سال گذشته است. عاملیت‌هایی که به‌خصوص در اعتراضاتی منسجم از طریق کمپین‌های مختلف مبارزه با حجاب اجباری در سال‌های اخیر، به رشد آگاهی در زمینه حقوق فردی و توانمند شدن این زنان یاری رسانده‌اند.

بسیاری از فعالین، مبارزه برای آزادی پوشش و دخالت حکومت توتالیتر مذهبی در راه و روش زندگی زن ایرانی را تنها از زاویه معیشتی (چون این مبارزات تنها به اقشار متوسط و مرفه ربط داده می‌شود) (۱۱) می‌نگرند. و فراموش می‌کنند که حجاب (آن هم در حال حاضر در اکثر موارد چادر مشکی و بر روی مقنعه) برای استخدام شدن زنان کارگر، پرستار و کارمند و ... اولین شرط است. و در درجات بالایی هم برای آموزش حرفه‌ای، تحصیل و فعالیت‌های پرورشی و ورزشی نیز اجباری است. در نتیجه رعایت نکردن دستورات و بخشنامه‌ها در مورد داشتن حجاب موجب بیکاری و محروم از آموزش یا انجام ورزش دلخواه می‌شود. و چه بسا که اتفاقا در اقشار تهیدست و زحمت‌کش به علت وجود امکان مالی محدود برای دور زدن این فشارها، به تنگناهای روانی و حتی خودکشی بینجامد.

تعدادی زیادی هم آن را از زاویه پسا استعماری و تحت تأثیرفرهنگ غرب محک زده یا این اواخر هم آنها را متأثر از مُد و رواج عکس‌های سلفی تقلیل می‌دهند (۱۲). جالب آنکه ویدا موحد و دیگرانی که به عنوان دختران خیابان انقلاب دستگیر شده‌اند (۱۳) نه  سلفی بگیر بوده‌اند، نه نشانی داشته‌اند از پیرو مد بودن و نه شواهدی از مصرف شرکت‌های تولید مد به نمایش گذاشته‌اند (که البته اگر هم اینچنین بود، ذره‌ای از حق داشتن اعتراض آنها به ابزار تحقیر و سرکوب دولتی و عرفی نمی‌کاست). گاهی هم به این عاملیت‌ها مُهر فعالیت‌های سطحی، ناشی از نا آگاهی و بی‌تاثیر بودن زده می‌شود.   

عد‌ه‌ای از فعالین هم پس از روی کار آمدن روحانی مدام با هیس هیس کردن، از دیگر فعالین می‌خواهند که از حجاب و کلا خواست‌های زنان صحبتی به‌ میان نیاورند چرا که از ظن آنها مسائل زنان سیاسی می‌شوند. قابل توجه اینکه اتفاقا عده ای از همین فعالین در ماه‌های قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد و در دوران ریاست جمهوری او، بدرستی هیچ فرصتی را از سیاسی کردن مطالبات زنان از دست ندادند. از این هم بگذریم که این حکومت است که مطالبات زنان و درویش، بهایی و افغانی بودن، مطالبات کشاورزان بی آب، فعالیت‌های محافظین محیط زیست، درخواست کارگران برای دریافت حقوق‌های عقب افتاده، دفاع از حقوق کودکان کار، مخالفت با اعدام کودکان یا اسید پاشی بر صورت زنان «بدحجاب» و در یک کلام هر حرکت صنفی و حقوقی را سیاسی کرده و با پرونده سازی، اتهام ضدیت با نظام و «برانداز»، وابسته به کشورهای خارجی و ... را به آنها می‌زنند.

به‌تازگی هم از سوی نوشین احمدی خراسانی، نظراتی درباره خطرناک بودن حرکت‌های اجتماعی جدید (١٤) منتشر شد که اگر نگویم تبلیغ بی‌عملی، منصفانه می‌توان آن را پلتفرمی در حمایت از الیت و نخبه‌گرایی برخاسته از موضع سیاسی مشخصی دانست. نکته قابل توجه در این مقاله، محکوم و مردود دانستن اشکال جدید حرکت‌های اجتماعی به بهانه خطر پوپولیسم است. از این بگذریم که ۴۰ سال است که پوپولیسم راست مذهبی (اصلاح طلب، اصولگرا، حزب اللهی، ذوب شده در امام و ...) بر ایران حکومت می‌کند و چهار نعل و به کمک همه ابزارهای ارتباطی و تبلیغاتی و به برکت درآمدهای نفتی نه تنها در داخل که در منطقه و حتی به‌وسیله سفیران مذهبی و فرهنگی‌اش در استکهلم، لندن، هامبورگ، تورنتو، لوس آنجلس و ... می‌تازد. و باز از این هم بگذریم که اتفاقا کمپین‌هایی مانند وان بیلیون ریزینگ (One Billion Rising)، وٌمِنز مارچ (Women's March)، می تو (#MeToo) و اکسیون‌های دیگر علیه خشونت بر زنان در غرب از طریق اشکال جدید حرکت‌های اجتماعی سازماندهی و برگزار می‌شوند و از این راه احزاب، سیاستمداران و دست اندرکاران را تحت فشار قرار می‌دهند.

در ایران نیز از شبنامه‌های دهه ۵۰ گرفته تا تجمع زنان (تا آن زمان کمتر «شناسنامه‌دار») در مقابل در دانشگاه تهران در سال ۸۴، در میدان هفت تیر در سال ۸۵، کمپین یک میلیون امضا، تظاهرات سراسری علیه تقلب انتخاباتی سال ۸۸، اکسیون‌هایی برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، حمایت از کارگران اعتصابی و ... تا تجمع فعالین در برابر ساختمان وزارت کار در ۸ مارس سال گذشته نیز بی‌واسطه و غیر کلاسیک و در نبود احزاب استخوان‌دار سازماندهی و برگزار شده اند که اتفاقا خود حکومت به موثر بودن آنها اعتراف کرده است (١٥).

در آستانه سالروز ٢٢ بهمن شاید باید امیدوار باشیم که از یک‌سو نسل جوان زنان ایرانی خود را از قید و بند سالارها رها سازند و از سوی دیگر مطالبات زنان از حوزه «فقط مربوط به زنان» خارج گشته، و به مشغله همه نیروهای درگیر مبارزه با حکومت ولایت فقیه و خواهان تغییر تبدیل شود.  

پانوشت‌ها:

    این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

    آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

    .در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

    توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

    نظر بدهید

    در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

    نظرها

    • Nima Azadi

      نویسنده ی محترم مقاله، حق آزادی پوشش و لغو حجاب اجباری را آن چنان نشان می دهد که گویا همه ی زنان جامعه ی ما این حق را به یکسان دریافت کرده و همگی آنان در جهت مبارزه برای کسب آن بسیج شده ا‌ند. در حالی که از گذشته ی دور، زنان ما گرایش‌های متفاوتی نسبت به مطالبه ی لغو حجاب اجباری و حق آزادی پوشش داشته و هم اکنون هم دارند که بی‌توجهی به آن گرایش ها ما را از تحلیل واقعی معضل دور می کند. زنان با باور‌های مذهبی به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی حجاب را امری ضروری تلقی می کنند و مبارزه در این جهت را در اساس منکر هستند و گروهی دیگر، رعایت حجاب را امری باوری می دانند ولی معتقد هستند که رعایت آن برای زنانی که چنین باوری ندارند اجباری نیست و به حق آزادی پوشش باورمندند. گروه‌های دیگر زنان که به رعایت حجاب اجباری باوری ندارند درون خود با تقسیم بندی هایی روبرو هستند. گروهی از سیاسی سازی مساله پرهیز می کند و به طور فردی به مقاومت دست می زند و گروه دیگر در رابطه با حجاب اجباری منفعلانه برخورد می کند و گروهی هم که عمدتا فعالان حقوق زنان هستند برای کسب حق آزادی پوشش و از جمله لغو حجاب اجباری پا به میدان مبارزه می گذارند و همیشه هم هزینه‌های بسیاری در این راه متحمل شده ا‌ند. پرسش این است که آیا با ندید این گرایش‌ها در میان زنان، می توان یک مبارزه ی سراسری را جهت لغو حجاب اجباری سازمان داد یا هم چنان در بر همین پاشنه می چرخد؟

    • سحر

      فعالین حقوق زنان درزمینه حجاب، ابتدا بهتر است دست از تحقیر و بعضا توهین به زنانی که حجاب را انتخاب کردند بردارند. عمدتا اگرچه در ظاهر شعار ازادی زنان و حق انتخاب می دهند اما به دنبال تحمیل انتخاب خودشون هستند. اگر مفهوم ازادی انتخاب در گفتار و عملشون وجود داشته باشه، شانس بیشتری در اتحاد زنان از اقشار مختلف خواهند داشت. به علاوه عرف ، ازادی قانونی و اجرای قانون بحثهای مجزا هستند. در زمان محمدرضا شاه اگرچه قانونا حجاب ازاد بود اما زنان محجبه در معرض تحقیر سیستماتیک و ممتد بودند و شانس زیادی در ارتقا شغلی و اجتماعی نداشتند . حتی امروزه نیز برخی زنان پس از مهاجرت از ایران، برای همرنگ جامعه شدن و تحقیر نشدن از سوی جامعه ایرانی در خارج و نه از روی انتخاب و علاقه ، اقدام به بی حجابی می کنند.