جلیقهزردها و احیای ادبیات کارگری در فرانسه
ادوار لوئی با رمان «چه کسی پدرم را کشت» شاخهای از ادبیات داستانی جهان را که فراموش شده بود، احیا کرده است. اثری معاصرِ حرکت اعتراضی نوظهور در فرانسه.
فرانسه، یکی از سه قدرت برتر اروپا دستخوش ناآرامیهای اجتماعی شده است. معترضان از حاشیهنشینان فرانسهاند که هر هفته خشم خود را از بیتوجهی دولت به خدمات رفاهی بیان میکنند. یکشنبه گذشته برای نخستین بار «شالقرمزها» در حمایت از «جمهوری» - و نه الزاماً از دولت مکرون - به خیابان آمدند. تعداد آنها دو برابر جلیقه زردها گزارش شده است. این فرانسه است: بخشی از سیاست روز در کف خیابان و در یک نمایش خیابانی رقم میخورد.
ادوار لوئی، نویسنده رمان «چه کسی پدرم را کشت» میگوید:
«وقتی برای اولین بار جلیقه زردها را دیدم، بلافاصله چهرههای معترضان به نظرم آشنا آمد. کسانی که میگویند نمیتوانم اجاره ماهانهام را بپردازم یا میگویند نمیتوانم هر روز یک وعده غذای گرم بخورم. میگویند ۲۰ روز که از ماه میگذرد، برای هزینه باقی مانده ماه دیگر چیزی در بساطم نمانده است.»
ادوار لوئی در یک خانواده کارگری در یک روستای دورافتاده در فرانسه پرورش پیدا کرده. این نویسنده فرانسوی همجنسگراست و موضوع نخستین رمان او هم درگیری با پدر، عشق به او از یکسو و نفرت از او از سوی دیگر است. یک پدر سرکوبگر اما زحمتکش که در اثر از بین رفتن تدریجی دولت رفاه، زندگی او هم به خطر افتاد:
«پدرم فقط ۵۰ سال دارد. بعد از آنکه سر کارش دچار سانحه شد، دیگر نتوانست درست راه برود. بیماری قلبی هم دارد. با اینحال دولت فرانسه او را وادار کرد که دوباره سر کار برود. اگر تمکین نمیکرد، ماهانهاش را قطع میکردند. بدیلی که دولت مقابل او قرار داد ساده بود: یا میروی سر کار یا میمیری. چون پولی دیگر در کار نیست.»
«چه کسی پدرم کشت»، نخستین رمان این نویسنده فرانسوی به زبانهای انگلیسی و آلمانی هم ترجمه شده. این رمان با این جمله آغاز میشود: «از دوران کودکیام حتی یک خاطره خوش به یاد ندارم.»
لوئی در این رمان اتوبیوگرافیک بر این نظر است که فقر از یک مرد مهربان با آرزوهای نیک برای فرزندش یک مرد پرخاشگر، معتاد به الکل و سرکوبگر ساخته که جز تحقیر پسرش کار دیگری از او ساخته نیست. نویسنده به جای آنکه به درون نظر داشته باشد، به بیرون نگاه میکند.
بستر مناسب برای راست افراطی
نخبگان جامعه فرانسه از حرکت اعتراضی جلیقهزردها کاملاً غافلگیر شدهاند. امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه تا پیش از این میگفت هرکس که فقیر یا بیکار است، خودش مقصر است. اگر تنبلی را کنار بگذارد، کار به اندازه کافی هست. اما حالا مکرون نه تنها از افزایش قیمت حاملهای انرژی صرفنظر کرده بلکه در پی گفتوگو با معترضان است. ادوار لوئی میگوید:
«در انقلاب فرانسه هم چنین بود. آنچه که مردم را به خیابانها میآورد تنگناهای معیشتی است. وقتی که به اندازه کافی پول برای غذا یا مسکن نداری یا نمیتوانی چشمانداز بهتری برای بچههایت تصور کنی، به خیابان میآیی.»
بسیاری از معترضان از طرفداران جبهه ملیاند. تبعیض سبب دو قطبیشدن جامعه میشود: بستر مناسبی برای رشد پوپولیسم و راستِ افراطی. دامنه آن حتی به ایران هم رسیده است. مدیر مسئول «کیهان» دوشنبه ۸ بهمن از نیکلاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا خواست که در پاسخ به ضربالاجل دولت فرانسه برای برگزاری انتخابات آزاد در ونزوئلا، جلیقهزردها را به عنوان دولت قانونی فرانسه به رسمیت بشناسد. در رسانههای سپاه هر روز تصاویری از خشونت پلیس فرانسه نسبت به جلیقهزردها منتشر میشود. در فرانسه عدهای جلیقهزردها را به بسترسازی برای راست افراطی متهم کردهاند. «شالقرمزها» به همین سبب یکشنبه گذشته برای دفاع از «جمهوری» به خیابانها آمدند. ادوارد لوئی میگوید:
«بحث بر سر این نیست که در حرکت اعتراضی جلیقهزردها نژادپرستی یا همجنسگراهراسی وجود دارد. بدیهی است که چنین گرایشهایی را میتوان در جلیقهزردها سراغ گرفت. اما چرا هر موقع که بحث اعتراضات طبقه کارگر مطرح میشود، عدهای این موضوعات را برجسته میکنند؟ میخواهند با این ترفند صدای معترضان را خاموش کنند. مایل نیستند آن چالش اصلی مطرح شود، اینکه چه اتفاقی میافتد که برخی از انسانها به راسیسم یا به همجنسگراهراسی گرایش پیدا میکنند.»
انسانهای حاشیهنشینی که در روستاها و شهرهای دورافتاده زندگی میکنند با سرگذشتها، مشکلات و درگیریهای روزانهشان جایی در گفتمان فرهنگی مسلط و رسمیت یافته ندارند. مثل این است که این انسانها وجود ندارند. ادوارد لوئی میگوید میخواهد با ادبیات داستانی بیانگر احوال این مردمان باشد - احیای ادبیات کارگری با یک بیان شخصی:
«این دنیایی است که من در آن پرورش پیدا کردهام و آن را میشناسم. تلاش میکنم در داستانهایم جایی بدهم به چهرهها و جسم انسانهایی که در کنار آنها بزرگ شدهام.»
این نوع ادبیات در ایران پیشینهای دراز دارد: جنوب گرسنه و سوزان در «ترس و لرز» غلامحسین ساعدی، زندگی تبآلود روستائیان از زمینکنده شده در «زائری زیر باران» احمد محمود و همه قهرمان زخمی در «تابستان همان سال» ناصر تقوایی.
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.