درد و رنج بیپایان زنان سیستانی
شروین میرزایی – این گزارشی است متمرکز بر وضعیت تغذیه و بهداشت زنان در منطقهای از ایران که حاشیه مطلق است، منطقهای فقرزده و تشنه که پنداری دارد زیر خاک میرود.
در اطرافم نه پیاده رو و خیابانی میبینم و نه دیگر مظاهر زندگی شهری را. اینجا جایی است در سیستان و بلوجستان، نه کنجی دورافتاده، بلکه تکهای شاخص در آن. اینجا تنها خاک است و خاک.
صورت آفتاب سوختهاش را به سمتم چرخاند تا جواب سؤالم را بدهد. جملات اولیهاش را نمیشنیدم چرا که در سیاهی دو چشمانش غرق بودم. باد داغی به صورت هردو ما سیلی میزد. هربار که باد جهت خود را تغییر میداد ماسه و خاکهم به همراهش همان طرف روان میشدند.
تکهای پارچه به دستم میدهد و میگوید: «با پارچه صورتت را بپوش. خاک ریههایت را مریض میکند. مادرم از همین مریضی مرد.»
دلوناز دختری ۱۵ ساله است. اما نه چهرهاش به ۱۵ سالهها میماند نه شیوه حرف زدنش. گویی یک زن سی ساله است که سختیهای روزگار تبدیل به چین و چروک روی پیشانیاش شده است.
در ده قدمی پشت سرمان، یک چهاردیواری است. آجر، خاک و سنگ روی هم قرار گرفته تا درنهایت یک چهار دیواری را برای یک خانواده تشکیل بدهد. دلوناز میگوید که خانه را با کمک همسرش "پتی محمد" ساخته؛ خانه که نه، همان اتاقی ۳۰ متری که ۴ نفر را در خود جای داده است.
داخل اتاق میشوم و گوشهای روی یک گلیم رنگ و رو رفته مینشینم. دلوناز دو پسر خردسال دو ساله و یک ساله دارد. با توجه به اشارهای که به مادرش کرد، از او میخواهم که از وضعیت بهداشتی زنان در سیستان بگوید. ابتدا کمی شیر گرم برایم در کاسهای سفالی میآورد. کنارم مینشیند و صحبت خود را با ناراحتی نسبت به اینکه هیچ رسیدگیای به این منطقه نمیشود، آغاز میکند.
«همان اول بِتان گفتم که مادرم چجور مرد. تا شش سال پیش که بیمارستان و درمانگاه درست حسابی در اینجا نبود. اگر کسی به مرض سختی دچار میشد باید به کرمان یا حتی تهران میبردیمش. نسبت به گذشته تعداد بیمارستان و درمانگاه کمی بیشتر شده اما هیچ دکتر و متخصصی حاضر نیست در این جهنم بماند. اگر دولتها به وعدههای قبل از انتخاباتشان عمل میکردند وضعیت ما شاید بهتر از این بود.»
بیمارستانهایی خالی از تجهیزات و پزشک
استان سیستان و بلوچستان دارای ۲۳ بیمارستان است. اما این تعداد بیمارستان و تخت پاسخگوی نیاز مردمی که هیچ آموزشی برای رعایت بهداشت فردی، پیشگیری و مراقبت در برابر بیماریها ندیدهاند، نیست. برای مثال بیمارستان ۱۵۸ تختخوابی "امام علی" در چابهار، به عنوان تنها بیمارستان این شهر، با وجود آنکه با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند، باید علاوه بر خدمترسانی به چابهاریها، پاسخگوی جمعیت بالغ بر ۷۰۰ هزار نفری شهرستانهای همجوار چون نیکشهر، سرباز، قصرقند و جاسک نیز باشد.
مهر ماه امسال، سید محمد هاشمیشهری، رئیس دانشگاه علوم پزشکی زاهدان اظهار کرده بود که اقدامات صورت گرفته در حوزه بهداشت در این استان بسیار کم و سطح کیفیت آن پایین بوده است.
آیا برای جمعیتی حدود سه میلیون نفر، ۲۳ بیمارستان که تجهیزات مناسبی هم ندارد، کافی است؟ لازم به ذکر است که بسیاری از بیمارستانهای این استان کمتر از دویست تختخواب دارند!
درد دل زن داغدیده
"ما بانَک" زنی است پنجاه ساله. برایم تعریف میکند که چگونه دو فرزندش به علت کمبود تخت در بیمارستان جان سپردند.
«دو دختر مثل دسته گل داشتم. یکیشان در ۱۵ سالگی و دیگری در بیست سالگی جلوی چشمان خودم پرپر شد. دخترک اولم به مریضی دچار شده بود که هرجا میبردیمش نمیدانستند مرضش چیست. چند روزی بود که حالش بدتر شده بود و یک شب هم کلا از حال رفت. با دادکریم بچه را بردیم بیمارستان، میگفتند دخترکم به کما رفته اما گفتند هیچ تختی ندارند. التماس کردم، ضجه زدم اما هیچ فایده نداشت. گفتند ببریدش جای دیگر. تا بیمارستان بعدی ۳ ساعت راه بود. آنجا هم تجهیزات نداشتند. بچهام همانجا تمام کرد.»
قطرات اشک گوشهی چشمانش را تر میکند. ادامه میدهد: «دختر دومم به فاصله سه سال بعد مرد. عفونت تمام بدنش را گرفته بود. این بار هم دکتر نبود تا به داد جوونم برسه. من و دادکریم (همسرش) داغ دو جوون دیدهایم. چندباری شنیده بودم که میگفتند ما برای درمان مرضها به سراغ فالگیر و رمال میرویم. باور کنید این موضوع برای حداقل ده سال گذشته بوده است. اینها را میگویند تا مرگ عزیزانمان بر اثر بیماری را به گردن خودمان بیندازند. اما غافل از آنکه کوتاهی میکنند. دستمان نه به جایی میرسد و نه صدایمان شنیده میشود. دخترم این چیزهایی را که مینویسی مردم میخوانند؟ »
به "ما بانک" قول میدهم که صدایش را به گوش مردم برسانم.
شایعترین بیماری در سیستان و بلوچستان
کم خونی، دیگر آسیبهای ناشی از سوء تغذیه، و سرطان پستان از بیماریهای شایع در این استان در میان زنان هستند. به چهره هریک از دختران سیستان که نگاه میکنم رنگ پریدگی و گود رفتگی زیر چشم را در صورت لاغر و استخوانیشان میبینم. رنجشان توصیفناپذیر است، ازدواجهای زودهنگام حتی در سن ۸ سالگی، بیسوادی یا ترک مدرسه، ابتلا به بیماری، و در یک کلام: فقر.
بسیاری از مردمان سیستان و بلوچستان تا به حال بسیاری از میوهها را به چشم ندیدهاند و نخوردهاند. بسیارند کودکانی که شاید تنها یکبار طعم گوشت قرمز را چشیدهاند و کلا محروم از تغذیه سالم هستند. از این منطقه در سال چند صد هزار تن موز را به شهرهای دیگر و خارج از کشور صادر میکند، اما کم نیستند کودکانی که به ندرت طعم چنین میوهای را چشیدهاند.
از زرینه که در کلاس سوم دبستان تحصیل میکند راجع به غذاهایی که مادرش برای آنها آماده میکند، میپرسم. جوابهای کودک حاکی از آن است که بیشترین مواد مصرفی برای تهیه غذایشان حبوبات است. سؤالهای متعددی از او میپرسم و در مییابم او نام برخی غداهای متداول را نشنیده است. میپرسد کباب یعنی چه.
کمبودهای ناشی از تغذیه سبب شده تا زنان این دیار زایمانهای پرخطر داشته باشند و به همین دلیل آمار مرگ و میر مادران نسبت به شاخصهای استاندارد افزایش یابد.
مرکز رنج، حاشیه مطلق
رُخَک دختری ۱۸ ساله است، لاغر با رنگی بیش از حد پریده. او تاکنون دو کودک خود را به دلیل ناتوانی رحم برای نگهداری جنین سقط کرده است.
میگوید: «پدرم اعتیاد داشت. میدانی که اعتیاد در سیستان مسئلهی عجیبی نیست. اکثر مردان و زنان سیستان اعتیاد دارند. هفت بچه در خانه بودیم. به علت اعتیادی که پدرم داشت از کار بیکار شد. خرجی خانه را نمیتوانست تأمین کند. این شد که مرا در ۱۱ سالگی به یک مرد افغان فروخت. زمانی که ازدواج کردم وزیر (همسر رخک) بیست و پنج سال از من بزرگتر بود. دو خواهر دیگرم هم در سن ۱۳ و ۱۵ سالگی ازدواج کردند.»
مریم زابلی، رئیس گروه سلامت جمعیت، خانواده و مدارس دانشگاه علوم پزشکی زاهدان در مورد عوامل ایجاد بیماریها برای زنان این استان میگوید: «عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از جمله پایین بودن سطح سواد، فقر، بعد مسافت و وضعیت نامناسب راههای ارتباطی، پایین بودن پوشش بیمه سلامت در حاشیه شهرها و فقدان شناسنامه برخی از بانوان که امکان خدمات دهی به آنان را از بین برده است، از جمله مسایلی محسوب میشود که موجب ایجاد معضلات بهداشتی برای بانوان سیستان و بلوچستان شده است. ۱۴ درصد از مرگ و میر مادران باردار کشور به استان سیستان و بلوچستان اختصاص یافته است.»
۱۴ درصد از مرگ و میر مادران باردار رقمی تکاندهنده است. بیتوجهی دولت و فقر و ناآگاهی و خرافه دست به دست هم میدهند و اینجایی را که حاشیه مطلق است، پر از رنج و عذاب میکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.