انقلاب ۵۷: گزارشهایی از چهلسال پیش
انقلاب علیه سرمایه
هفتهنامه حزب سوسیالیست ایتالیا پس از سقوط رژیم شاه سرمقاله خود را به تحلیلی درباره ادامه روند انقلاب در ایران اختصاص میدهد و آن را انقلابی علیه سرمایه میخواند که مشارکتکنندگان در آن در پی راهی متفاوت از راه «مارکسیستها» بودند.
«انقلاب علیه سرمایه [کاپیتال]» عنوان مطلب معروف و تاثیرگذار آنتونیو گرامشی درباره انقلاب اکتبر روسیه است که چند هفته پس از تسخیر قدرت توسط بلشویکها در روزنامه آوانتی، ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا منتشر شد. ۶۲ سال بعد، هفتهنامهی ریناشیتا (rinascita) که توسط یار دیرین گرامشی، پالمیرو تولیاتی بنیانگذاری شد و نقش ارگان نظری حزب را ایفا میکرد، در نخستین شماره پس از سقوط رژیم شاه از همان عنوان در سرمقاله خود استفاده کرد.
این مطلب به تحلیل اولیهای از پروسه سیاسی که در فردای پایان نظام سلطنتی در ایران آغاز شده بود، پرداخت. نگارنده مطلب ریناشیتا، ماسیمو بوفا (massimo boffa)، فرزند یکی از کادرهای بلندپایه حزب است. بوفا از پاییز ۱۳۵۷ تا تابستان سال ۱۳۶۰، بارها به ایران سفر کرد و تحلیلهای ارزنده خود از شرایط موجود در ایران را به ریناشیتا ارائه داد.
متن مقاله بوفا که تیتر اصلی و اکثر صفحات اول و دوم شماره ۱۶ فوریه ۱۹۷۹ (برابر با ۲۷ بهمن ۱۳۵۷) ریناشیتا را به خود اختصاص داده، در ادامه میآید.
انقلاب علیه سرمایه: نکات اساسی و مسائل مبرمِ روندی که هماکنون در ایران آغاز شده است
تهران؛ فوریه ۱۹۷۹ - در حالی که آتش در اطراف سنگرهای خیابانی پایتخت هنوز شعلهور است، دستاوردهای سیاسی قیام تهران دارند مشخص میشوند. معلوم است که انقلاب از حریفان خود پیشی گرفت. افراطیها در نبرد خیابانی باختند. دیگران که از لحاظ سیاسی خلع سلاح شده بودند ناچار شدند از روند انقلابی پیروی کنند.[1] از طریق حمایت مردمی، مهدی بازرگان وارد همان کاخ نخستوزیری شد که شاپور بختیار هرگز موفق به سکونت در آن نشد. ستاد ارتش در اختیار دولت جدید قرار گرفت. دولت [موقت] دارد به تدریج از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته میشود. استعفاء دستهجمعی نمایندگان مجلس هر گونه تداوم رسمی-قانونی نظام قبلی در وضعیت فعلی را منتفی کرده است. سلطنت شاه به شکل کامل منقرض شده است. حتی کاخ نیاوران تسخیر شده و شهر کاملاً در دست شورشیان قرار گرفته. ارتش تهران را رها کرده و به پادگانها بازگشته است.
آنچه امام خمینی «اولین مرحله» روند انقلابی نامید، یعنی انتقال قدرت به یک «جمهوری اسلامی»[2] به شیوهای بسیار سریعتر از پیشبینی همه به ثمر رسیده است. تصمیم مقامهای عالیرتبه ارتش به اتخاذ بیطرفی ناگهان شرایط را تغییر داد و آنچه مدتها انتظارش میرفت را روشن کرد: دولت بختیار از هیچ قدرت سیاسی و یا حمایت اجتماعی برخوردار نبود. نقش آن همزمان تراژیک و رقتانگیز بود: این دولت به شکل موقت تعادلی میان انقلاب و ضد انقلاب بود.
احتمال وجود دارد که هم اکنون مسئله قدرت به طور قطعی حل و فصل نشده باشد. تصمیم ارتش مبنی بر عدم مقاومت در برابر قیام مردمی دو دلیل اصلی دارد: یکی بیم از تاثیرات یک نبرد تمامعیار که نتیجه نظامی بسیار نامعلومی داشت و از لحاظ سیاسی کاملاً فاقد امکان پیروزی بود. دوم، امید اینکه ارتش بتواند در فاز بعدی نقش سیاسی تعیینکنندهای ایفا کند؛ به خصوص زمانی که جبهه نیروهای انقلابی انسجام داخلی کمتری خواهد داشت. اما در حال حاضر [روند و حرکت] انقلابی پیشی گرفته و بعید است که قبل از خلع سلاح کامل رژیم پیشین فعالیت خود را متوقف کند.
در فاز آخر اتفاقات دراماتیک ایران، آمریکا به بختیار و نظامیها همین رفتار [اتخاذ بیطرفی] را پیشنهاد کرد بود.[3] اما این رفتار مرحله پایانی یک استراتژی درازمدت موفق نبود، بلکه توقفِ حزنآلود حمایت از رژیمی بود که با شکست اجتنابناپذیر روبرو شده بود. معلوم است که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در ارزیابی خود از عمق بحران ایران دچار خطای شدید شدند. تنها یک ماه و نیم پیش واشنگتن امکان کنارهگیری شاه از قدرت را به عنوان امری غیرقابلقبول و اجرانشدنی رد کرده بود. روی کار آمدن بختیار به گفته خود او تنها اگر یک سال قبل کلید میخورد میتوانست امکان موفقیت داشته باشد. آمریکا فاقد ابزاری برای فشار آوردن بر دولت جدید است. به همین دلیل، رابطه میان ایران و آمریکا تحت تاثیر خمینی قرار خواهد گرفت. اگر او از احساسات گسترده ضد آمریکایی که در جامعه دیده میشود استفاده کند، این رابطه مثبتی نخواهد بود.
پس از پیروزی برابر رژیم قبلی، ایران جدید با مسائل اجتماعی و نهادی سخت و گسترده روبرو است. شیوه برخورد با این مسائل شکل و ماهیت انقلاب را تعیین خواهد کرد. موضوع بازسازی اقتصادی که نخست دچار بحران ساختاری شدید و سپس بهواسطهی اعتصاب سه ماه اخیر فلج شده است، محور سخنرانی پر حرارت [مهندس] بازرگان در دانشگاه تهران یک روز قبل از قیام بود. این امر دشوار است، چرا که رژیم جدید باید به اصلاحات ساختاری و دگرگونی تدریجی اقتصاد با هدف کمتر کردن سهم درآمد نفتی دست بزند که در زمانی نه چندان دور قرار است به خاطر دلایل طبیعی با کاهش چشمگیری مواجه شود.
اما زمینه آزمایش واقعی انقلاب ایجاد بلوکی اجتماعی است که بتواند عهدهدار این تلاش اقتصادی باشد. یکی از زمینههای تار جمهوری اسلامی آینده همینجا باز میشود. انقلاب تمام نیروی و کوشش خود را به اهداف سیاسی و ساختاری[4] اختصاص داده. انقلاب ایران فاقد طرح اجتماعی مشخصی است که بتواند همزیستی نیروهای معتدل و رادیکال را تضمین کند. اما با گذر زمان، در قالب مکتب و سیاست فرا-طبقاتی، اراده تودهها[5] و انگیزههای مساواتطلبانه تشدید میشوند. باید این نکنه را نیز افزود که طبقه کارگر بود که با اعتصابات خود نقش تعیینکنندهای را در قیام دو روزه [۲۱-۲۲ بهمن] داشت، و در همان مدت گروههای چریکی گوناگون مارکسیست و اسلامی در پیروزی نظامی نقش مهمی داشتند. از این سو باید به این جمعبندی رسید که نیروهایی در آرایش سیاسی نوین ظهور خواهند یافت که از زمامداری معتدل در نظام جدید پیروی نخواهند کرد.
گامهای بعدی [حرکت انقلابی] عبارتاند از: روند ساختن نهادهای دولتی «جمهوری اسلامی»، انتخابات برای تشکیل مجلس موسسان، مجلس و در نهایت دولتی که دیگر موقت نخواهد بود. به طور کلیتر، ایران تحت رهبری خمینی باید پس از ۲۵ سال استبداد، شرایط زیست دموکراتیک را فراهم کند. چنین شرایطی بر فعالیت احزاب مبتنی است که دارند به تازگی دوباره احیاء میشوند. محبوبیت این احزاب میان تودههای مردم کمتر از نیروهای مذهبی است، اما کل مملکت در مرحله گسترش فعالیت سیاسی همهجانبه است. در سالی که گذاشت، این کشور با بروز فوقالعاده انرژیهای متعدد مواجه شد. این روند سبب شد تا آداب و رسوم سیاسی تغییر چشمگیری پیدا کنند و پتانسیل قوی برای گذار به دموکراسی را به وجود آورند. به همین دلیل معتقدیم که صرف نظر از نتیجه پروسه کنونی، میتوان به خنثیشدن پیشبینیهایی امیدوار بود که اینجا درباره امکان گذار به جامعهای غمگین و استبدادزده پس از پیروزی کامل انقلاب اسلامی شنیده میشوند.[6]
احتمال دارد که حرکت انقلابی در گامهای نخست با احتیاط پیش برود و سعی کند وارد مسیری معلوم و جاافتاده مانند دموکراسی پارلمانی بشود. اما درون جبهه انقلاب کششی نیرومند به سوی آزمایش روشهای سیاسی جدید در کار است. دلیل این امر را میشود با فقدان «مکتب» مشخص و حضور هم زمان «تفاسیر سیاسی» متفاوت شرح داد. این تفسیرهای سیاسی متفاوت که هراز گاهی به حالت هژمونیک می رسند،[7] می توانند منجر به دستاوردهای متفاوتی در عرصههای سیاسی و اجتماعی شوند. «حزبالله», یعنی روحانیون شیعی، احتمالاً وارد تنشهای جدید خواهند شد: از نهادینه شدن در نظام جدید پرهیز خواهند کرد و ارتباط مستقیم خود را با تودهها حفظ خواهد کرد. علاوه بر این، نقش کنترلکنندهی آنها بر زندگی سیاسی سبب خواهد شد تا در معرض تضادهایی که درون حرکت انقلابی بروز خواهند کرد، قرار بگیرند.
چندینبار واژه «انقلاب» را به کار بردیم. نامها پیامدِ چیزها هستند.[8] این کلمه [انقلاب] به معنی دقیق ویران شدن نظام سیاسی قدیمی از طریق خواست و حضور داوطلبانه مردم در خود انقلاب است. [انقلاب ایران] رویدادی است که ما نه تنها با علاقه بلکه با همبستگی و همدردی آن را دنبال کردیم و در آینده دنبال خواهیم کرد. انقلاب ایران بخشی از حرکت جهانی رهاییبخش ملتهاست که ما [حزب کمونیست ایتالیا] هم طرفدار آن هستیم و هم حرکت عظیم تجددطلبانهی عصر ما را تقویت و غنی میکند. هرچند این انقلاب با شعار محوری "الله [اکبر]" انجام شد، ولی هر نوع جنبه عرفانی است و حیثیت خاص خودش را دارد که باید با احترام و بدون پیشداوری بررسی شود. اما مراحل اصلی آن توسط روشهای لائیک تجربه سیاسی و تاریخ خودمان [حزب کمونیست ایتالیا] قابل درک و بررسی است. در این مرحله ممکن است به این نتیجه برسیم که به دلیل قرارگرفتن شیوه سیر و پیشرفت تحولات ایران ، این انقلاب ماهیت خیلی «کلاسیکتر» از آن چیزی است که در حال حاضر فقط به شکل سطحی میشود تفسیر کرد.
اما این بار آنچه که «انقلاب علیه سرمایه» دیگری است، معنایی مضاعف به خود گرفته، آن هم به خاطر خلاقیت بینظیر در اجرای آن و کوشش شرکتکنندگان در یافتن راهی متفاوت از آنی که «مارکسیستها» پیشنهاد کردند. دلیل نکته آخر ضدیت جزمی نیست،[9] بلکه مجموعه ای از دلایل مهم سیاسی و تاریخی است. تا به حال مارکسیسم ایرانی به شیوه غالباً «دکترینمحور» عمل کردهاست و به همین دلیل برای درک ریشههای عمیق پایداری مذهب در درون تودهها توضیحی ندارد. حرکت انقلابی همین حالا فرصتی برای انسجام و وحدت سیاسی میان تمام قشرهای جامعه ایجاد کرده است. در چنین فضایی تحلیل صرفاً طبقاتی [مانند تحلیلهای کلاسیک مارکسیستی] میتوانند منجر به احساس پراکندگی و تضعیف زودهنگام جبههی نبرد علیه حکومت شاه بشوند. چه مارکسیستهای ایرانی و چه غیرایرانی میتوانند چیزهای زیادی از تجربه انقلاب اسلامی بیاموزند. اما زمانی که اولین تضادها در میان تودهها ظاهر خواهند شد، بسیار محتمل است که اسلام شیعه هم مجبور باشد برای حفظ خاصیت حیاتی خود درسهایی را از مارکسیستها بیاموزد.
انقلاب ایران به طور اصولی دموکراتیک است. چنین حرفی ساده و واضح بهنظر میرسد، اما در برخی انقلابها، ماهیت دموکراتیک به شکل غیرمستقیم از طریق مشارکت اکثر ملت تنها در برخی از مراحل آن مشاهده میشود. در انقلاب ایران شرکت مردم واضح، کامل و مستمر بوده است. تاکید ز شد که حتی قشرهای کمتر طرفدار خمینی نیز رهبریاش را بپذیرند.
پس میتوان گفت که روحانیت عملاً نقش «پیشاهنگ»[10] را ایفا کرد. در هفتههای گذشته ریناشیتا کوشش کرد تا برخی از ریشههای این پدیده را که به تاریخ معاصر ایران و ساختار نظری دینداری شیعی و خصلتهای اجتماعی حرکت انقلابی مرتبط هستند، شرح بدهد. انتقادات کسانی که ماهیت وحشی «نوسازی» شاه را درک نکردند و امروز نگران پوشاندن زانو و صورت زنان ایران به وسیله چادر هستند، پوچ و مشکوک است. اتهام «سنتگرایی» که به نهضت خمینی زده میشود، کلی و نادقیق است.
تاریخچه پیدایش حکمت انقلابی جدید «قرون وسطایی» نیست، زیرا از جهات گوناگون با فرهنگ مدرن گره خورده. نبرد داخلی علیه گرایشهای تمامیتخواه و محافظهکار [درون طیف مذهبی] به پایان نرسیده است. اما چهره حقیقی انقلاب ایران به آن محافل محدود نمیشود. مردم ایران ذاتاً در قبال لائیکترین جامعههای منطقه خاورمیانه قرار گرفته. فقط یک سال است که جوانان وارد مسجد شدند. اسلام برای آنها تنها یک دین نیست، بلکه ابزاری است برای مبارزه سیاسی که آنها مدتی دنبال آن بودند.
روحانیت فعالیت انقلابی خود را در خلاء تشکیل نداده. ملت ایران از سنتی غنی برخوردار است. پس از جنگ جهانی دوم، هزاران شهید که شمار زیادی از آنها مارکسیست بودند، با کوشش های خود زمینه پیروزی امروز را فراهم کردند. شورش مصدق علیه استعمار انگلیسی، تحولات غمانگیز حزب توده ایران، گروههای چریکی دهه ۶۰ میلادی (دهه ۴۰ شمسی)، پیشزمینههای منطقی و تاریخی اسلام انقلابی هستند. با کمک هزاران جزوه که اکنون در سطح خیابان فروخته میشوند، جوانان دارند با این پیش زمینهها به تازگی آشنا میشوند.
فصل جدیدی برای یک مملکت، و احتمالا برای کل منطقه آغاز شده است. هرچند پاحساسات ناسیونالیستی در انقلاب ایران مشاهده میشوند، این انقلاب تنها یک حرکت ملی نبوده است. درون آن حرکتی رو به گسترش موجود است که منجر به بیثباتی در کشورهای اسلامی اطراف ایران خواهد بود و تحرکات جدیدی در کل منطقه ایجاد خواهد کرد.
مانند هر حادثه مهم تاریخی، انقلاب ایران به شیوهتی غیرمستقیم ساکنین مغرب زمین را مخاطب خود قرار داده است. امیدواریم که [هواداران انقلاب در غرب] از آن یک اسطورهی جهان سومی نسازند. امیدواریم که برداشتهای انتقادی از ماهیت نسبی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی غربی تقویت شود، و آگاهی درباره روش بسیار متفاوتی که مسیر به سوی آزادی میتواند در بخش های دیگر جهان داشته باشد، افزایش یابد. در اروپا یک پمکتب فلسفی جدید مدعی است که تمام انقلابها بیهوده هستند، چون سرنوشتشان حکایت از «خیانت» به آرمانهای اولیه است. پس از مشاهده نزدیک طلوع یک انقلاب، نظر ما این است که انقلاب تنها زمانی که «نیازی» وجود داشته باشد، خود به وجود می آید. صرف نظر از دگرگونیهای زمانی، روند و آرزوهای اولیه ملتهای انقلابی همیشه یک گام بلند به پیش خواهند بود. این اراده فوقالعاده جمعی است که یک انقلاب به ثمر میرساند.
پانویسها:
[1] منظور اپوسیسین میانه رو ای بود که در ماه های آخر رژیم سلطنت وارد مذاکرات برای دولت آشتی ملی با شاه شده بود.
[2] در سراسر این متن جمهوری اسلامی داخل گیومه قرار گرفته. دلیلش احتمالا مبهم و غیر مشخص بودن چنین پدیدهای برای نویسنده است.
[3] این اشاره غیر مستقیم به عملکرد روبرت هایزر فرستاده نظامی ویژه کارتر است که نهایتاً ساران ارتش ایران را از انجام کودتا به نفع سلطنت منصرف کرد.
[4] منظور تمرکز تمام تلاشها بر سرنگونی نظام شاهنشاهی است.
[5] منظور در کل مطلب توده های مردم است, و نه حزب توده ایران.
[6] اشاره به نظر کسانی است که در فردای پیروزی قیام, درباره تاثیر روی کار آمدن روحانیت برای گذر به دموکراسی هشدار داده بودند.
[7] منظور رشد شتابزده پرشتاب نیرو های سیاسی وفادار به خمینی در جامعه است.
[8] اشاره به این جملهی لاتین: Nomina sunt consequentia rerum
[9] منظور فقدان ضدیت اصولی انقلابیون با کلیات نظریه مارکسیسم است.
[10] منظور vanguard به سبک گرامشی است.
نظرها
محمدطاهر لیبرال مسلک
چهل سال است انقلاب شده اما یک قلم تنها در بانک سرمایه آقای پرویز کاظمی وزیر اسبق رفاه و رئیس هیات مدیره بانک سرمایه 30 میلیون یورو رشوه بعنوان حق المشاوره از یک شرکت کره ای توسط آقا رحمت اسدی دریافت کرده است. اما رحمت اسدی کیست. او قهرمان ملی پوش پینت بال ایران است که در دوبی باتهام قتل مهدی یزدان پناه تنها شاهد رشوه شرکت استات اویل نروژی به جبس ابد محکوم و در زندان دوبی بسر می برد.حالا میتوان رابطه باند هاشمی ، با پرویز کاظمی و قتل یزدان پاه بخت برگشته را پیدا کرد. محمد امامی کارگردان و تهیه کننده سریال سفارشی شهرزاد که توسط وزارت اطلاعات حمایت مالی شد نیز حدود 1000 میلیارد تومان وام از بانک سرمایه گرفته بود اما شهرزاد بیچاره نمیدانست در چه سریالی و برای جه کسانی نقش بازی می کند. از طرف دیگر ضاحب امتیاز روزنامه دنیای اقتصاد حضرت آقای بختیاری که قبلا طلبه و بعدها رئیس دفتر آقای جهانگیری وزیر وقت صنایع کشور بوده نیز در زمره بدهکاران بانکی بوده که با شانتاژ رسانه ای موفق باخذ وام های سنگین و ساخت و ساز ساختمان و خرید ساختمان خیایان تخت طاووس و میدان شعاع شده است. حالا میتوان از پشت پرده رسانه ای حضرات موسی خان و طبیب اقتصادی که مرتب در روزنامه اقتصادی بر طبل افزایش نرخ ارز می کوبند ، رابطه نرخ ارز با روزنامه اقتصادی و گردانندگان اتاق بازرگانی و برخی از اساتید دانشگاه بعنوان روزی رسان بزرگ بدهکاران بانکی دریافت