جمهوری اسلامی و عطش گرفتن اعتراف علنی
گفتوگو با رضا کاظمزاده، روانشناس و رواندرمانگر سیستمیک
رضا کاظمزاده، روانشناس و رواندرمانگر معتقد است اعترافگیریهای اخیرا صورت گرفته از اسماعیل بخشی و سپیده قلیان، یک نوع ایجاد «راز» با قربانی است.
اعترافات علنی در جمهوری اسلامی، قدمتی به درازای تاریخ حکومتش دارد. از همان سالهای اولیه شکلگیری جمهوری اسلامی، اعترافات علنی با اعترافهای اعضای گروه فرقان در سال ۱۳۵۸ آغاز شد.
دهه ۶۰ اوج اعترافگیریهای جمهوری اسلامی از زندانیان سیاسی، گروهها و احزاب از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق، فداییان خلق، حزب پیکار، گروه سربداران، اعضای احزاب کومله و دموکرات و بسیاری دیگر از جریانات سیاسی فعال در آن زمان بود که اغلب با شکنجههای گوناگون جسمی و روانی همراه بود و در جریان پروژهای موسوم به توابسازی.
یکی از این اعترافهای علنی که در آن زمان توجههای فراوانی به خود جلب کرد و بسیار موفق بود، اعترافات «حسین روحانی» از پایهگذاران سازمان پیکار بود که به دستگیری و شناسایی بسیاری از اعضای این سازمان منجر شد.
او در جریان پروژه توابسازی که توسط اسدالله لاجوردی، رئیس زندان اوین در میان زندانیان عمدتا چپگرا به اجرا گذاشته بود، تواب شده و به نوحهخوان زندان اوین تبدیل شد. در نهایت اما حسین روحانی قبل از این که حکم اعدامش از سوی روحالله خمینی به حبس ابد تغییر کند و پیش از ثبت حکم، در سال ۶۳ ظرف ۴۸ ساعت به دست لاجوردی اعدام شد.
در طول چهار دههای که از حیات جمهوری اسلامی میگذرد، اعترافگیری همچنان به عنوان ابزاری برای سرکوب، در هم شکستن مخالفان و نمایش قدرت حاکمیت مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین شیوههای اعترافگیری در طول این سالیان تغییر کرده و به نسبت مقاصد مختلف، به روشهای متفاوتی روی آورده است.
اعترافگیری در جمهوری اسلامی یک بُعد تاریک و خشن دارد و آن این است که پروژه اعترافگیری اغلب با اعمال شکنجه همراه است. تقریبا تمامی اعترافها زیر فشار و تحت شکنجه انجام شده است و افرادی که مجبور به اعتراف شدهاند، غالبا در شرایط مناسبی که امکانش را داشتهاند، اعترافاتشان را نادرست خوانده و اظهار داشتهاند تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف شدهاند.
نمونه اخیر این ماجرا اعترافهای تلویزیونی اسماعیل بخشی، از کارگران نیشکر هفتتپه و سپیده قلیان، فعالی مدنی است که در قالب مستندی تحت عنوان «طراحی سوخته» از تلویزیون حکومتی جمهوری اسلامی پخش شد: برنامه امنیتی “۲۰:۳۰”: کتمان شکنجه با پخش اعترافهای اجباری
این مستند صرفا به اعترافات متهمان بسنده نکرده بود، بلکه داستانی را هم روایت میکرد که خوشایند حاکمیت بود و از دستهای پشت پرده و عوامل بیگانه که با برنامهریزیهای خاص و بلند مدت سعی در به خطر انداختن امنیت کشور داشتند، روایت میکرد.
سپیده قلیان اما چند روز پیش از پخش اعترافاتشان از برنامه ۲۰:۳۰، در توئیتر خود چنین نوشته بود:
«روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و اسماعیل بخشی را در اخبار ۲۰:۳۰ هم پخش خواهیم کرد و پودرتان خواهیم کرد.»
پخش مستند «طراحی سوخته» از سوی جمهوری اسلامی اعتراضات فراوانی را از سوی اقشار مختلف جامعه چه در داخل و چه در خارج از ایران به همراه داشت. معترضان این اقدام را محکوم کرده و سناریوی اعترافات را تماما ساختگی و تحت فشار و شکنجه دانستند.
نکتهای که در این میان بسیار بارز بود، پخش این اعترافات پس از افشاگری شجاعانه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان بود: اقدامی که سعی داشت ادعای شکنجه از سوی آنان را بیاعتبار جلوه دهد و وجه آنها را در میان جامعه خدشهدار کند.
اما به نظر میرسد افکار عمومی نه تنها اعتمادش را نسبت به این دست اعترافات از دست داده است، بلکه تنها چند روز پس از پخش این مستند، در جمع معترضان بازنشستگان فرهنگیان در کرمانشاه، شعار «شکنجه، مستند، دیگر اثر ندارد» سر داده شد.
در اقدامی دیگر، سازمان دیدبان حقوق بشر با اشاره به «تاریخچه طولانی اعترافات تلویزیونی» در ایران از این اقدام جمهوری اسلامی به شدت انتقاد کرد و آن را پاسخی به اقدام شجاعانه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان علیه «عدالت روشکسته ایران» دانست.
با در نظر گرفتن این که نظام جمهوری اسلامی، یک نظام ایدئولوژیک است و فقه، مبنای بسیاری از قوانین، از منظر فقهی نیز افشای اسرار افراد که اعترافات علنی هم شامل آن میشود، توسط فرد مسلمان مجاز دانسته نشده است. در این مورد فقها به روایتی از جعفر صادق، امام ششم شیعیان استناد میکنند که گفته است: «اگر صفت ستارالعیوبی خداوند نبود، همه با هم دشمن میشدند».
در همین راستا علی مجتهدزاده، وکیل دادگستری نیز درباره اعترافات تلویزیونی در مرحله تحقیقات قضایی، از دو تن از مراجع تقلید شناخته شده (آیتالله اسدالله بیات زنجانی و آیتالله ناصر مکارم شیرازی)، استفتاء کرده و هر دوی آنها اعترافات تلویزیونی را جایز و اخلاقی ندانستهاند.
با توجه به انتقادهای مختلف و از دست رفتن اعتماد عمومی نسبت به اعترافات، سوالهایی که همچنان وجود دارند از این قرارند: چه مکانیزمی در اعترافگیری وجود دارد که جمهوری اسلامی سعی دارد کماکان از آن به عنوان ابزاری برای تخریب افراد، سرکوب و ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه استفاده کند؟ اعترافات علنی چه اهدافی را دنبال میکنند؟ رابطه میان شکنجه و اعتراف چیست و ....
زمانه این سوالها و پرسشهای دیگری از این دست را با رضا کاظمزاده، روانشناس و رواندرمانگر سیستمیک مقیم بلژیک در میان گذاشته است.
کاظمزاده به زمانه میگوید اعترافگیری پدیدهایست که در اکثر نظامهای تمامیتخواه که تاکنون شناخته شدهاند -مانند رژیم استالینیستی، فاشیسم موسولینی، نازیسم آلمانی و ...- به عنوان یکی از مهمترین ابزارها علیه مخالفان به کار گرفته شده است. این رژیمها بر این باور بودهاند که افشاگری در مورد مخالفان و هویت واقعی آنها برای این است که نشان داده شود مخالف تنها یک مخالف ساده نیست، بلکه در واقع دشمن مردم، دشمن انقلاب و در نهایت دشمن مقدساتی است که آن نظام سعی دارد از آنها پاسداری کند.
رضا کاظمزاده معتقد است اعترافگیریهای اخیرا صورت گرفته، یک نوع ایجاد «راز» با قربانی است. او در این باره میگوید:
«وقتی کسی به این شکل وارد زندانهای جمهوری اسلامی میشود، دو نوع راز شکل میگیرد. یک راز، راز شکنجه است و فشار بسیار زیادی که به فرد وارد میشود. این رازیست که در حقیقت حکومت از زندانی میخواهد بعدا و وقتی آزاد میشود، به هیچ وجه در مورد آن صحبت نکند وگرنه مجازات خواهد شد. در مقابل این راز، حکومت خیلی مواقع یک راز جدیدی را به وجود میآورد که آن هم اعترافات است. یعنی از فرد فیلم میگیرد و مجبورش میکند که مخصوصا در رابطه با مسائل اخلاقی یعنی مسائلی که با آبروی فردی و زندگی خانوادگی و حیثیت فرد در محیط اجتماعی او در ارتباط است، صحبت کند و این راز را در مقابل آن راز دیگر (شکنجه) قرار میدهد که تو اگر چیزی در مورد اتفاقاتی که برایت افتاده است نگویی، ما هم این فیلمهایی که از تو گرفتیم، هیچوقت به نمایش در نخواهیم آورد.»
گفتوگوی رضا کاظمزاده با زمانه را از اینجا بشنوید:
- در همین زمینه
نظرها
نظری وجود ندارد.