خشونت، فرهنگ و سیاست در ایران
رضا کاظمزاده − برای شناخت خشونت در شرایط فعلی میبایست از جهات گوناگون و بخصوص از منظر رویکردهای مختلف در علوم انسانی به مطالعه علل و همین طور پیامدهای آن پرداخت.
کتاب «روان شناسی خشونت سیاسی» را انتشارات روناک منتشر کرده است. کتاب همانطور که از نام آن پیداست،از نگاه روانشناسانه به ابعاد مختلف خشونت در حوزههای جامعه و فرهنگ میپردازد.
کتاب «روان شناسی خشونت سیاسی» مجموعه مقالات و مصاحبههای رضا کاظمزاده است که در طول هشت سال به رشته تحریر در آمدهاند. رضا کاظم زاده درباره کتاب میگوید:
«خشونت پس از انقلاب ۵۷ همواره به شکلهای گوناگون، گاه شدید و ناگهانی و گاه پوسیده اما پیوسته، گاه در میان گروههای اجتماعی و گاه در روابط میان فردی، در جامعه ما حضور داشته و به یکی از مهمترین عوامل بازدارنده برای خروج از بحران کنونی تبدیل گشته است. برای شناخت ابعاد متفاوت و همین طور پیچیدگیهای پدیده خشونت در شرایط فعلی میبایست از جهات گوناگون و بخصوص از منظر رویکردهای مختلف در علوم انسانی به مطالعه علل و همین طور پیامدهای آن پرداخت».
کتاب «روان شناسی خشونت سیاسی» متشکل از پنج بخش با مباحثی چون «روانشناسی خشونت»، «خشونت دینی»، «شکنجه و اعتراف»، «تمامیت خواهی» و بخش پایانی شامل «مصاحبهها» که مجموعه مصاحبههای رضا کاظمزاده با رسانههای مختلف پیرامون موضوع خشونت است. این کتاب از معدود کتابهایی است که در حوزه روانشناسی با موضوعی پیرامون خشونت سیاسی به زبان فارسی نوشته و منتشر شده است.
همایون فاتح و خسرو تجربهکار به نمایندگی از کانون رهآورد گردانندگان نشست «خشونت، فرهنگ و سیاست در ایران» بودند. نشست با معرفی رضا کاظمزاده توسط همایون فاتح و معرفی کتاب «روانشناسی خشونت سیاسی» توسط خسرو تجربهکار آغاز شد.
سپس رضا کاظمزاده صحبتهایش را با معرفی عنوان کتاب شروع کرد. او گفت که عنوان کتاب متشکل از سه کلیدواژه است که در کنار هم محتوای کتاب را توضیح میدهند. کاظمزاده در سخنان خود گفت: روانشناسی مبنای نگاه من است، به این معنی که موضوع مورد بحث را میبینم و بر اساس چیزی که میبینم آن را تعریف میکنم که در این کتاب دریچه نگاه من به موضوع خشونت، روانشناسی است. «خشونت» ابزاری است که در فرهنگ، جامعه و مناسبات گوناگون علیه دیگری مورد استفاده قرار میگیرد. خشونت سیاسی، بروز خشونت در سیاست حاکم بر جامعه است.
در ادامه بخشهای کتاب معرفی و مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت و در نهایت نشست با پرسش و پاسخ به پایان رسید.
نظرها
شهرام ارشدنژاد
من از شنیدن سخنان آقای کاظمزاده بسیار لدت بردم. پرسشی از ایشان دارم و امیدوارم بدان بیاندیشند و نظر خود را بنویسند. و آن اینست: عرصه فرهنگ محل بازی و تقابل تز و آنتی تز نیست. دیالکتیک در عرصه فرهنگ وجود ندارد. در واقع فرهنگ در مفهوم عام خود ضد دیالکتیک است. خشونت یک مصداق جدی بر سر همین نکته من است مبنی بر این که هیچ آنتی تزی در عرصه فرهنگ تولید نمیشود. آیا میتوان از این نظریه دفاع کرد؟ این پرسش من از آقای کاظمزاده است. با احترام، شهرام ارشدنژاد
آرمان
آقای شهرام فرهنگ دست آورد زندگی اجتماعی انسانها است و به هیچ وجه ایستا نیستف فرهنگ جدای از انسانها وجود ندارد و انسانها به طور مداوم و پیوسته یا زندگی و کار خود فرهنگ را تغییر میدهند و فرهنگی جدید میسازند. فرهنگ از دیلکتیک درونی خود برخوردار است و از این وجه بدون انقطاء در پویائی و تغییر است. حال اگر تغییرات فرهنگی با سلیقه فردی ما همخوانی ندارد مساله ای است فردی ولی فرهنگ پویا ترین فرآورده انسانی است.
رضا کاظم زاده
جناب ارشد نژاد مفهوم تز و آنتی تز و سنتز مفاهیمی هستند که در بستر فلسفه بوجود آمدند و سپس در کادر اندیشه سیاسی در بعضی از نحله ها (بویژه مارکسیسم) مورد بهره برداری قرار گرفتند. این مفاهیم را نمی شود بطور مستقیم و به سادگی برای درک پدیده های اجتماعی پیچیده مانند فرهنگ بکار گرفت. در کادر علوم انسانی مفاهیم اصلی برای توضیح یک پدیده از درون خود این علوم و بر مبنای «مشاهده ی» خود پدیده بوجود می آیند و گاه با رعایت بعضی اصول روشن و معین به زمینه هایی خاص تعمیم داده می شوند. در نتیجه از زاویه نگاه من (روانشانسی سیستمیک) در این بحث؛ فرهنگ نه پدیده ای دیالکتیکی و نه ضد دیالکتیکی است. در کتاب من تعریف مشخصی از فرهنگ ارایه شده که میتوانید به آن مراجعه کنید چون باز کردن بحثش در اینجا مقدور نیست. با تشکر رضا کاظم زاده
شهرام ارشدنژاد
با درود بیکران به شما جناب کاظمزاده عزیز، من البته منتظر رسیدن کتابم هستم تا با اشتیاق و بیدرنگ بخوانمش. اما در این مختصر بگویم، منظور من از پرسشم آن بود که فرهنگ در بستر خود چگونه میتواند به نقد خود بپردازد؟ آن دسته از ارزشهایی که در جامعه مقدس پنداشته میشوند (که البته تقدس زمینهساز خوشنت است) و یا دستکم محترم و یا معتبر شمرده میشوند در قالب «سنت» به نسل بعدی منتقل میشوند. یعنی آن ارزشها بازتولید میشوند. در این معنی ما ضرب المثل فارسی داریم که میگوید «در بر همان پاشنه می چرخد». فرهنگ از درون خود چگونه میتواند با سنت مقابله کند؟ یا اصلا چگونه ضرورت مقابله را درک میکند؟ من معتقد نیستم از درون فرهنگ نقد خود فرهنگ بر میخیزد. نمونههایش را در تاریخ ایران فراوان میتوان دید. بنابر این، بر خلاف نظر دوستمان اقای آرمان، من معتقد به پویایی فرهنگ نیستم. دستکم در مدل شرقی یا به قول شما در کادر شرقی آن نیستم. امیدوارم در کتاب شما پاسخ درخوری ببینم. مشتاقانه منتظر رسیدن کتاب هستم. با سپاس، شهرام