گردشی در گوشههایی از رمانِ هذیانهای مقدس، نوشتهی مسعود نقرهکار
زیبایی در گذرِ تقدسِ زخمها نمیماند
بهروز شیدا - میخواهیم در گوشههایی از رمانِ هذیانهای مقدس، نوشتهی مسعود نقرهکار بگردیم؛ در گوشههایی از تیمارستان گذر گوزنها.
میخواهیم در گوشههایی از رمانِ هذیانهای مقدس، نوشتهی مسعود نقرهکار بگردیم؛ در گوشههایی از تیمارستان گذر گوزنها.
۱
هذیانهای مقدس در شش فصل میگذرد. پیش از آغاز فصل اول اما سخن دونالد پرافت را میخوانیم که راهنمای ما در تماشای تیمارستان گذر گوزنها است. دونالد پرافت روانشناس است. در نیویورک به دنیا آمده است. تخصصاش روانشناسیی الهی است. پیش از آنکه روانشناس شود، بنگاه معاملات ملکی داشته است. از بیستوپنج سالهگی کارش را در تیمارستان شروع کرده است. شش ماه دیگر در هفتاد سالهگی بازنشسته خواهد شد.
دونالد پرافت تأکید میکند که صحنهها و تصویرهایی را در تیمارستان گذر گوزنها خواهد دید که ما نخواهیم دید. سخنانی را خواهد شنید که ما نخواهیم شنید.
تیمارستان گذر گوزنها در شهر لینچ ایالات متحدهی آمریکا قرار دارد. کتابخانهای بزرگ نیز در این تیمارستان هست. بسیاری از بیماران این تیمارستان به پادشاهیی آسمانیی روح جاودانه باور دارند، کتابخوانده هستند، بسیار مؤدب اند.
هذیانهای مقدس روایت رنجها، کابوسها، اضطرابها، توهمهای ساکنان تیمارستان گذر گوزنها است.
نامهای رئیس، پزشک، پرستار، کمک پرستارِ تیمارستان گذر گوزنها را بخوانیم.
۲
رئیس تیمارستان گذر گوزنها آدم نام دارد؛ پزشک تیمارستان فرشته؛ پرستار تیمارستان ماریا؛ کمک پرستار تیمارستان ادریس.
آدم به روایت ادیان ابراهیمی نخستین انسان است. به روایت اسلام نخستین پیامبر نیز هست. آدم که در بهشت میزیست، به وسوسهی شیطان از میوهی ممنوعهی درختی بهشتی خورد و به زمین پرتاب شد. (۱)
فرشته آفریدهای است که جسمیت ندارد. فرشته در ادیان گوناگون نقشهای گوناگون دارد.
در دین زرتشت شش امشاسپند، فرشتهگاناند. بهمن پشتیبان حیوانهای سودمند و مشاور ایزد است؛ اردیبهشت نمایندهی قانون ایزدی و نظم اخلاقی؛ سپندارمذ پشتیبان زمین و فرمانبرداریی مؤمنانه؛ خرداد پشتیبان آبها و مظهر نجات بشر؛ مرداد پشتیبان گیاهان و تجلیی جاودانهگی؛ شهریور پشتیبان فلزها و نماد شهریاریی مطلوب. (۲)
در دین اسلام چهار فرشتهی بلندمرتبه عبارتاند از جبرائیل، فرشتهی رسالت؛ میکائیل، فرشتهی روزیها؛ عزرائیل، فرشتهی مرگ؛ اسرافیل، فرشتهی صور که مردهگان در روز رستاخیز به شیپور او برمیخیزند. (۳)
ماریا واژهی عبریی مریم است که به روایت کتاب عهد جدید مادرِ مقدس عیسی مسیح است. (۴)
ادریس نام پیامبری است که در قرآن از او به عنوان یکی از صابرین نام برده شده است. در روایات دین یهود با سفر به آسمان مقامی اسطورهای یافته است. او را پس از آدم دومین پیامبر مرسل دانستهاند. (۵)
نامهای رئیس، پزشک، پرستار، کمک پرستار تیمارستان گذر گوزنها را تمثیل تسلط ِ آسمان الهی بر بیماران تیمارستان گذر گوزنها میخوانیم.
نامهای تعدادی ازبیمارِان تیمارستان گذر گوزنها را بخوانیم.
۳
در تیمارستان گذر گوزنها سی بیمار حضور دارند. نامهای بیماران، همه، تکرار نامهای زنان و مردان آسمانی اند.
از میان نامهای بیماران تیمارستان گذر گوزنها به خاستگاه آسمانیی این نامها میتوان اشاره کرد: سارا مادر اسحاق پیامبر و همسر ابراهیم پیامبر است. رضا امام هشتم شیعیان است. دیوید همان داود است که به روایت قرآن پیامبر و خلیفهی روی زمین است. آبراهام همان ابراهیم پیامبر است. هاجر به روایت انجیل کنیز سارا، همسر ابراهیم، است. ژوژف به نام یوسف، فرزند ابراهیم، نزدیک است. یعقوب پدر یوسف است. پطروس یکی از دوازده حواریی عیسی مسیح است. یونس به روایت عهد عتیق و قرآن یکی از دوازده پیامبر کوچک بنیاسراییل است. شعیب پیامبر و پدرزن موسی است. ایوب یکی از پیامبران ادیان ابراهیمی است. یحیی پیامبر تعمیددهنده است. خضر پیامبری است که به روایت قرآن در روایتهایی پیامبر یا بندهی صالح است.
نامهای بیماران تیمارستان گذر گوزنها را تمثیل حضور سمج آسمان الهی در وجود بیماران میخوانیم.
درختان را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۴
در آغاز فصل اول هذیانهای مقدس نام درختانی را میخوانیم که تیمارستان گذر گوزنها را در بر گرفتهاند: « تیمارستانِ گذرِ گوزنها در دلِ جنگلِ کاجها و تبریزیها و بیدهای مجنون قرار دارد.» (۶)
به روایت اسطورههای مسیحی، تبار درخت کاج به درخت نخل کوچکی میرسد که در سمت سفید شهری سرد است. در شب تولد عیسی مسیح، مریم مقدس و سنت جوزف به شهر سرد میروند و زیر شاخههای درخت نخل کوچک میآسایند. نیمهشب عیسی مسیح متولد میشود. درخت همیشه سبز کاج انگار نماد همان درخت نخل است. (۷)
در نمادشناسیی باغ ایرانی، بید مجنون نماد سوگواری، تدفین، عشقِ بدون شادی است. (۸)
در اساطیر یونان، درخت تبریزی یا صنوبر با تیس، خدای مرگ و رستاخیز، رابطهای موازی دارد. (۹)
حضور تیمارستان گذر گوزنها در جنگل کاجها و تبریزیها و بیدهای مجنون را تمثیل زندهگیی چرخهای میخوانیم؛ تمثیل حرکت درختان از بذر به ریشه و ساقه و میوه؛ تمثیل جاودانهگی؛ تمثیل پیوند زمین و آسمان؛ (۱۰) تمثیل روایت اسطورهها و دینها از مرگ و رستاخیز. (۱۱)
در هذیانهای مقدس انگار آسمان الهی زایش و بارویی درختان را که جز در زمین نطفه ندارند، به سود خویش مصادرهی مقدس میکند.
حیوانها را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۵
در هذیانهای مقدس حیوانهای بسیاری به چشم میخورند؛ از آن میان اسب، سگ، عقاب، نهنگ.
اسب در فرهنگها و اساطیر گوناگون مقامی ویژه دارد. در فرهنگ بودایی یکی از حیوانهای مقدس است. در اساطیر یونانی مرکب بالدار خدایان است. (۱۲) در اساطیر ایران یاور خدایان وعارفان و حماسهسازان است؛ یاورِ مِهر، سیاوش، رستم. (۱۳)
سگ بر مبنای دین اسلام نجس است. (۱۴) در شعر گروهی از شاعران ایرانی، از آن میان شیخ فریدالدین عطار، نماد نفس وسوسهگری است که راه وصل با معشوق آسمانی را میبندد. (۱۵)
نهنگ به روایت تورات، انجیل، قرآن بیش از هرچیز زندان موقت یونس پیامبر است. یونس توبهی قوم خویش را درنیافت. به قوم خویش پشت کرد. بر کشتییای سوار شد. به دریا افکنده شد. نهنگی او را بلعید. در دل نهنگ حکم خداوند و خطای خود را دانست. نهنگ به فرمان خداوند او را آزاد کرد تا به سوی قوم خود بازگردد. (۱۶)
عقاب در اساطیر ایران پیک آفرینش است؛ در اساطیر یونان سلطان آسمان؛ (۱۷) در دین مسیحیت تمثیل عروج عیسی مسیح به آسمان. (۱۸)
حضور اسب، سگ، نهنگ، عقاب در هذیانهای مقدس را تمثیل جدال پایانناپذیر زمین و آسمان میخوانیم؛ تمثیل حضور رد پای پیچیده و تداعیساز اسطورهها و دینها.
زن اثیری و زن لکاته را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۶
در گوشهای از هذیانهای مقدس سارا از خیابان میگذرد. ماشینها برایش بوق میزنند. سارا چنین میگوید: «میخواهید مرا بلند کنید؟ من فاحشه نیستم ای فاحشهترینِ مردان، ای ندانمگرایانِ رذل. قلبهایتان خالی از عشق و خدا است [...]
[...]
من اگر روسپی هم میبودم این زیبائی را در راهی فدا میکردم تا همچون کشیشان ستایش برانگیز شوم [...]» (۱۹)
سارا به کوچهباغی میرسد که تیمارستان گذر گوزنها در آن است: «دو نبشِ کوچه باغ، چراغهای رنگینِ نئون دو مغازۀ دو دهنه، روز و شب روشناند. یکی سکسشاپ و دیگری گُلفروشی است. [...] با کمی فاصله از سکس شاپ هتلی مدرن و زیبا، به نام هتل رمضان با معماری عربی [...]» (۲۰)
گل فروش برای سارا دست تکان میدهد. سارا هم برای او دست تکان میدهد و با «عشوه و ناز» میگوید: «ای جوانِ زیبارویِ خوشاندام مگر کشیش کارپنتر برایت نخوانده که هرگاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه کند در دل خود با او زنا کرده است [...]» (۲۱)
آنگاه چنین ادامه میدهد: «دیدی زناکاران برای من بوق میزدند و از من سکس طلب میکردند؟ آنها پیش از اینکه سراغ من بیایند زن جوانی را به گناه عشق بازی و عشق ورزی سنگسار کرده بودند، دیدی؟ آمده بودند با من زنا کنند.» (۲۲)
در هذیانهای مقدس از زبان سارا نگاهی را میخوانیم که زنان را به اثیری و لکاته تقسیم میکند؛ به راهبه و «فاحشه».
انگار مردانی که جسم زنان را میخرند، زنان را به جرم عشق میکشند تا آسمان الهی را از خویش راضی کنند. انگار صدای مردانه – آسمانی در فاصلهی سکسشاپ و هتل رمضان و باور کشیشان پژواک دارد.
انگار سارا از چشم راویی بوف کور خویش را میبیند؛ آمیختهای از زن اثیری و زن لکاته که نگاه پُرخشم و ترسان مردانه – آسمانی آنها را به گور میسپارد. (۲۳)
مرد اثیری و مرد لکاته را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۷
در گوشهای از هذیانهای مقدس سارا خطاب به امین از سایهای میگوید که او را رها نمیکند: «سایه مردی ست با ریشی انبوه و بلند، بسانِ گیسواناش، آواز میخواند، نه، عَرَفه میخواند.» (۲۴)
آنگاه از شخصیت سایه چنین میگوید: «بیا برویم، سربهسر او نگذار، از وحوش است انگار [...]» (۲۵)
در گوشهای از هذیانهای مقدس سارا به یک سایهی اثیری چنین میگوید: «گفتم و بازمیگویم که جاودانگی، طولانی و کوتاه بودن عمر معنا نمیشود سرورِ من.» (۲۶)
سایهی اثیری به سارا چنین پاسخ میدهد: «فقط جرعهای از آبِ آن چشمه و از دستان من بنوش، آن جرعه جاودانگی را معنا خواهد کرد.» (۲۷)
در هذیانهای مقدس سارا در سایهی مردی که انگار از وحوش است، مردی لکاته را میبیند که تصرف زنان را طلب میکند. در وجود سایهی اثیری مردی را میبیند که زنان و مردان را تنها ساکن آسمان الهی میخواهد.
انگار سارا سایهی راویی بوف کور را در کوچهباغهای تیمارستان گذر گوزنها میبیند که به دو بخش اثیری و لکاته تقسیم شده است تا زن اثیری را از هراسِ وسوسهی لذت زمینی به گور بسپارد؛ زن لکاته را از خشمِ محرومیت از لذت زمینی. (۲۸)
کشتار حیوانها را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۸
در گوشهای از هذیانهای مقدس سارا از ماریا چراییی کشتار گوزنها را میپرسد: «چرا به جای گوزن مرغ و گوسفند و بوقلمون کباب نمیکنید؟ کدام پیامبر گوشت گوزن توصیه کرده است؟ دیوید با کشتن مرغ میتواند مراسم کپاروت به جا آورد، امین با ذبح گوسفند عید قربانشان را جشن بگیرد و شما هم خانم ماریا با کشتن بوقلمون شکرگزاری کنید.» (۲۹)
آنگاه همین پرسش را با بِلا، سگ تیمارستان گذر گوزنها، در میان میگذارد: «مگر نه بِلا؟ این پلورالیسمِ کشتارِ حیوانات بهترین شکل دموکراسی خواهد بود؟ چرا اینها دست از سرِ گوزنها برنمیدارند؟ چرا نمیگذارند آنها فقط قربانی زیبائیشان باشند؟» (۳۰)
در هذیانهای مقدس انگار آسمان الهی تنها با قربانی آرام میگیرد. تنها در کشتار انواع زندهگان تنوع را میپذیرد. انگار گوزنهای زیبا را تسلیم، اسیر، قربانی میخواهد.
ابنسینا، پیکاسو، ونگوگ را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۹
نگهبان ایرانیی تیمارستان گذر گوزنها رضا که مدعیی آمریکایی بودن است و خواسته است رِی صدایش کنند، چنین میگوید: «بدانید ابن سینا، بنیانگذار روانشناسی اسلامی در نُه قرنِ پیش، آنچه امروز شاهد خواهید بود را پیش بینی کرده بود. او گفت خداوند، انسان را از ترکیب سه چیز که تن و جان و روان باشند، آفریده است، اما نفرمودند چرا خداوند بیمار روانی آفریده است، و با این آفرینش چه چیزی را خواسته، ثابت کند؟» (۳۱)
سارا از نوح میپرسد که خالق زیباییی آسمان کیست؟ نوح پاسخ میدهد: «کار پیکاسوست
نه کار ونگوگ است.» (۳۲)
ابن سینا که به جستوجوی پیر آسمانی آواره میشود، اعتقاد دارد که خداوند روان یا نفس را چنان آفریده است که آهنگ شناخت خداوند کند. (۳۳)
پیکاسو برمبنای مکتب کوبیسم واقعیت را انتزاعی میکند. اشیا را به اجسام هندسی تقسیم میکند. در نقاشی گرنیکا انسانها و حیوانهایی را نقش میزند که از آسمان بر آنها بمب میبارد. (۳۴)
ونگوگ بر مبنای مکتب پساامپرسیونیسم فضاها و اشیا را به قوهی تخیل بازمیآفریند. در نقاشیی شب پُرستاره، آسمان را پهنهای پُر از ستارهگانی در حال انفجار تصویر میکند که زیر آن زمین و انسان در انتظار فاجعهای کیهانی درهم میپیچند. (۳۵)
در هذیانهای مقدس انگار ابن سینا صدای آسمان الهی را پژواک میدهد. پیکاسو و ونگوگ اما آسمانی را فریاد میکنند که جز مرگ و تباهی ارمغانی ندارد؛ جدال همیشهی توصیهی تسلیم و خیزش پرسشهای رنگین.
روحالله را در هذیانهای مقدس بخوانیم.
۱۰
در گوشهای از هذیانهای مقدس در مورد یکی از بیماران، روحالله، چنین میخوانیم: «روحالله [...] هر شب، غرولندکنان قالیچه کوچکاش را زیر تک درخت سنجد پهن میکند. به دنبالِ ماه میگردد. شبهائی که ماه دیده نمیشود، راه میافتد و قدم زنان، چشم به آسمان از خالقاش سراغ ماه را میگیرد. عاشق ماه است.
هندی –آمریکائی است، کارخانهای در شهر میامی فلوریدا داشت، ورشکست شد، کارخانۀ سنگتراشی بود، سنگ قبر میساخت.» (۳۶)
آنگاه از میل روحالله به نقاشی زیر نور ماه میخوانیم: «روحالله دوست دارد شبها زیر نور ماه نقاشی کند، با دورنگ، قرمز و سیاه.» (۳۷)
در هذیانهای مقدس روحالله را تمثیل روحالله خمینی میخوانیم که همچون او در نوفل لشاتو زیر درخت مینشیند؛ هرچند که روحالله خمینی نه زیر درخت سنجد، که زیر درخت سیب مینشست. به روایت بسیاری از اساطیر اما هم سنجد (۳۸) هم سیب (۳۹) نماد باروری و زایش اند.
روحالله عاشق ماه است. پیروان روحالله خمینی چهرهاش را در ماه دیدند. روحالله با دورنگ قرمز و سیاه نقاشی میکند. روحالله خمینی انگار سرزمین ایران را با سیاهیی سرکوب و قرمزیی خون انسان رنگ میزند. روحالله در کارخانهی سنگتراشیاش سنگ قبر میسازد. روحالله خمینی با فتوای قتل انسان سنگ قبر تکثیر میکند.
در هذیانهای مقدس روحالله را تمثیل روحالله خمینی میخوانیم که به یاریی صدای آسمان الهی بر اریکهی قدرت مینشیند تا مرگ را جایگزین باروری و زایش کند؛ تاریکی را جایگزین نور ماه.
کوچهباغهای تیمارستان گذر گوزنها را بخوانیم.
۱۱
در گوشهی از هذیانهای مقدس از گذرها و کوچهباغهای تیمارستان گذر گوزنها چنین میخوانیم: «هشت کوچهباغ، که پیچ و تاب خوران به دریاچه ختم میشوند. چهار کوچهباغ پهنتر و طولانیترند، این کوچهباغها را گذر هم میگویند. بر این چهار کوچهباغ نامهای مختلف گذاشتهاند: گذر معصومان، گذر مغضوبان، گذر گمراهان، گذر یا کوچه باغ سنگِ سیاه.» (۴۰)
در هذیانهای مقدس انگار گذر معصومان، گذر تسلیمشدهگان در مقابل آسمان الهی است؛ گذر مغضوبان گذر راندهشدگان از درگاه آسمان الهی؛ گذر گمراهان گذر بندهگانی که هنوز فرصت دارند به سوی آسمان الهی بازگردند.
گذر یا کوچه باغ سنگ سیاه، به نام حجرالاسود نام گذاری شده است. حجرالاسود سنگ مقدس مسلمانان در کعبه است. به روایت احادیث اسلامی سنگی است که پس از سقوط آدم از بهشت الهی به زمین منتقل شده است. آدم آن را در کعبه نصب کرده است. حجرالاسود در آغاز سپید بوده است. دست گناهگاران سیاهاش کرده است. (۴۱)
کوچهباغهای تیمارستان گذر گوزنها انگار بنبستهایی را تمثیل میکنند که راه پرسشها و شورشها و تفاوتها را بستهاند.
بازهم هذیانهای مقدس را بخوانیم.
۱۲
از مرگ و جاودانهگی در تاریخ اندیشهی انسان سخنها است؛ از رابطهی جسم زمینی و روح آسمانی؛ از ردپای جهان بر روان؛ از حضورِ پُرپرسش و بحران و آرزوی انسان در جهان.
افلاطون نقش روح در هستیی جسم را به ناخدای یک کشتی تشبیه میکند. فیلون به دو نوع مرگ اشاره میکند. نوع اول جداییی روح و جسم است. نوع دوم مرگ روح است که چیزی جز نابودیی فضیلت و فراهم کردن زمینهی شرارت نیست. ژان شارون اعتقاد دارد که زندهگیی انسان بدون احساسات دینی با علم سازگاری ندارد. (۴۲) فلوطین جهان خاکی را تصویری از عقل کل میخواند تا بر سروریی آسمان الهی بر زمین تأکید کند؛ بر اشتیاق وصال آسمان الهی که جاودانهگی میسازد. (۴۳)
به روایت زیگموند فروید ماهیت ویرانگرایانه و پرخاشگرایانهی رانهی مرگ حضور خویش در ذهن انسان را از طریق اضطراب نشان میدهد؛ از طریق تأثیر مخرب بر شکلبندیهای رانهی زندهگی. (۴۴)
در هذیانهای مقدس انگار بیماران و کارکنان تیمارستان گذر گوزنها، تلاش میکنند، سه اضطراب مرگ، تردید، تنهایی را به یاریی آسمان الهی، مرهم بگذارند. آنها در آسمان الهی جاودانهگی جستوجو میکنند که پناهگاه آنها در هجوم اضطراب مرگ است. ایدئولوژیی مقدس جستوجو میکنند که پناهگاه آنها در هجوم اضطراب تردید است. همکیش جستوجو میکنند که پناهگاه آنها در هجوم اضطراب تنهایی است. این سه پناهگاه اما انگار به قفس پریشانیساز بیماران تیمارستان گذر گوزنها تبدیل میشوند.
در هذیانهای مقدس آسمان الهی تسلیم و هراس در برابر قادر مطلق را موعظه میکند. راه تسلیم و هراس اما یکی نیست. پیروان آسمان الهی گذرگاههای گوناگون مییابند. پیروان راههای دیگر را مسافران دوزخ میخوانند. هذیان میبافند.
در هذیانهای مقدس، راهنمای ما در تیمارستان گذر گوزنها، دونالد پرافت، گاه با روایت از زاویه دید اول شخص مفرد، خودی نشان میدهد، در روایت از زاویه دید سوم شخص اما چنان در گفتوگو بیماران گم میشود که انگار یک قصه در هزار قصه جاری است.
در هذیانهای مقدس انبوهی از زیرنویسهایی را میخوانیم که خود به قصههای و اساطیری اشاره دارند که پژواک آسمان را مکرر میکنند.
در هذیانهای مقدس گمشدهگیی راوی در گفتوگوها، هجوم حادثهها، انبوه تداعیها را میخوانیم. انگار هزار وِرد آسمان الهی در کوچه باغهای تیمارستان گذر گوزنها ریختهاند تا مِه سنگین تقدس الهی راه پرواز زیبایی را ببندد.
پایان هذیانهای مقدس را بخوانیم.
۱۳
در صفحههای پایانیی هذیانهای مقدس ماجرای مرگ سارا را میخوانیم. سارا بر شاخهی بید مجنونی حلقآویز شده است. بیماران فریاد برمیآورند که او خود را کشته است. سارا اما خطاب به بِلا که دلتنگانه از او میپرسد، چرا خود را کشته است، چنین پاسخ میدهد: «من خود را نکشتم، ناشناسی سبزپوش مرا حلقآویز کرد. پیش از آن که جانم را بگیرد با کوزه و ابریقها و جامهائی از شراب روان، که میگفت سردرد و مستی ندارند، به سراغم آمد، او اما فریبام داد.» (۴۵)
بِلا سگ همهی «گذرگوزنیها» مرهم و محرم همیشهی سارا است. اتاق سارا تنها اتاقی است که اجازهی ورود به آن را دارد. بِلا با رِی، نگهبان تیمارستان گذرگوزنها هم اتاق است. بهندرت پارس میکند. بازی با پرندهگان را دوست دارد. رِی او را عاشق انسانیت میخواند.
در هذیانهای مقدس سارا انگار چنان به دام منادیی سبزپوش (۴۶) بهشت الهی دچار میشود، که از شرابی مینوشد که در بهشت موعود الهی جاری است. (۴۷) سارا در آرزوی جاودانهگیی آسمانی، از سکونت بر زمین جز مرگ نصیب نمیبرد.
بِلا اما راه دیگری برمیگزیند. به آهو – گوزنی جوان تبدیل میشود. از تیمارستان گذر گوزنها میگریزد.
هذیانهای مقدس را در یک جملهی دیگر بخوانیم.
۱۴
آخرین جملهی هذیانهای مقدس این است: «گوزن جوان میگریزد.» (۴۸) این جمله را شاید بتوانیم چنین هم بخوانیم: زیبایی در گذرِ تقدسِ زخمها نمیماند.
آبانماه ۱۳۹۷
پینوشتها:
۱- مطهربن طاهر مقدسی. (۱۳۷۴)، آفرینش و تاریخ، مجلد اول تا سوم، مقدمه، ترجمه، تعلیقات از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، صص ۳۳۵ - ۳۱۹
۲- هینلز، جان. (۱۳۶۸)، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار – احمد تفضلی، تهران، صص ۷۷ - ۷۳
۳- مطهربن طاهر مقدسی (۱۳۷۴)، ص ۲۵۲
۴- کتاب مقدس (۲۰۰۹)، لندن، صص ۱۰۸۶ - ۱۰۸۵
۵- یاحقی، محمدجعفر. (۱۳۶۹)، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، صص ۶۸ - ۶۶
۶- نقرهکار، مسعود. (۱۳۹۶)، هذیانهای مقدس، کلن، ص ۱۱
۹- فاضلی، فیروز. نیکویی، علیرضا. نقدی، اسماعیل. (۱۳۹۲)، مقالهی رهیافت میانفرهنگی به گیاه و درخت در اساطیر و ادبیات، در نشریهی ادبپژوهی، رشت، ص ۲۱
۱۰- الیاده، میرچاه. (۱۳۷۶)، رساله در تاریخ ادیان، ترجمۀ جلال ستاری، تهران ص ۲۸۵
۱۱- مالرب، میشل. (۱۳۸۷) نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی، ترجمۀ مهران توکلی، تهران، صص ۳۶۷ – ۳۶۵
۱۲-- Biedermann, Hans. (1994), Symbol Lexikonet, översättning Paul Frisch och Joachim Retzlaff, Stockholm, Sid. 191 - 192
۱۳- یاحقی، جعفر. (۱۳۶۹)، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، صص ۸۰ - ۷۸
۱۴- خمینی، روحالله. (ناتا)، رساله توضیح المسائل و مناسک حج، تهران، ص ۲۶۴
۱۵- شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. (۱۳۷۶)، اسرارنامه، تهران، ص ۶۱
۱۶- Biedermann (1994), Sid. 445 - 446
۱۷- یاحقی (۱۳۶۹)، صص ۲۷۲ - ۲۷۰
۱۸- Biedermann (1994), Sid. 492
۱۹- نقرهکار (۱۳۹۶)، صص ۱۷ – ۱۶
۲۰- همانجا، ص ۱۷
۲۱- همانجا
۲۲- همانجا، ص ۱۸
۲۳- هدایت، صادق. (۱۳۵۱)، بوف کور، تهران، صص ۳۶ – ۳۵ و صص ۱۱۴ - ۱۱۳
۲۴- همانجا، ص ۱۲۰
۲۵- همانجا، ص ۱۲۱
۲۶- همانجا، ص ۲۲۵
۲۷- همانجا
۲۸- هدایت (۱۳۵۱)، ص ۱۰
۲۹- همانجا، ص ۱۳۹
۳۰- همانجا
۳۱- همانجا، ص ۲۲
۳۲- همانجا، ص ۱۸۱
۳۳- ابن سینا. (۱۳۶۶)، حی بن یقضان، ترجمه و شرح فارسی منسوب به جوزجانی، به تصحیح هانری کربن، صص ۱۳- ۳
۳۴- گاردنر، هلن. (۱۳۷۰)، در گذرِ زمان، به تجدید نظرِ هورست دلاکروا، ریچارد ج. تنسی، صص ۶۲۵ - ۶۲۱
۳۵- همانجا، صص ۶۰۱ - ۶۰۰
۳۶- نقرهکار (۱۳۹۶)، صص ۲۵۲ - ۲۵۱
۳۷- ص ۲۵۳
۳۸- امینی سام، محمدحسین. (۱۳۷۱)، نوروز، تهران، ص ۱۳۲
Biedermann, Hans. (1991), SYMBOL LEXIKONET, Översättning Paul Frisch och Joachim Retzlaff, Stockholm, Sid. 485 - 487- ۳۹
۴۰- نقرهکار (۱۳۹۶)، ص ۳۶
۴۲- لِپ، اینیاس. (۱۳۷۵)، روانشناسی مرگ، ترجمهی محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، صص ۱۹۱ - ۱۸۸
۴۳- فلوطین. (۱۳۶۶)، دوره آثار، جلد دوم، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، صص ۶۸۳ - ۶۸۲
۴۴- بوتبی، ریچارد. (۱۳۸۴)، فروید در مقام فیلسوف: فراروانشناسی پس از لاکان، ترجمۀ سهیل سُمی، تهران، صص ۲۴۱ - ۲۳۴
۴۵- نقرهکار (۱۳۹۶)، ص ۲۹۴
۴۶- قرآن مجید. (۱۳۷۴)، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، سورۀ الکهف، آیۀ ۲۸، تهران، ص ۲۹۸
۴۷ – همانجا، سورۀ الواقعه، آیۀ ۱۸، ص ۵۳۶
۴۸- نقرهکار (۱۳۹۶)، ص ۳۰۶
از همین نویسنده:
نظرها
نظری وجود ندارد.