نوروز فقرزده – گزارش میدانی
سهراب رضایی – یک دختر جوان: «احتمالاً فقط در ایامی که ایران درگیر جنگ بوده یا شهرها دچار بیماری وبا و طاعون بودهاند اوضاع شبیه به وضعیت امروز جامعه بوده است.»
«من سی سال برای این کشور زحمت کشیدم. توی این سی سال دوبار رفتیم مشهد یا اگر عروسی و مراسم ختم قوم و خویش بود باید میرفتیم شهر دیگر. در همه عمرم ده تا مسافرت نرفتهام. سی سال کار کردم نه سفر توانستم بروم، نه پس اندازی؛ هیچ چیز. سه تا بچه بزرگ کردهام سالم. معتاد نیستند، زندگی دارند اندازه خودشان. یک دانه پرونده ندارم که کار خطایی کرده باشم. حالا مرا نگاه کن حقوق من پیرمرد یک میلیون و دویست هزار تومان در ماه است. کدام عید؟ کدام عید دیدنی؟ با کدام پول شیرینی بخرم؟ انشاءالله وقتی خامنهای گور به گور شد فرش زیر پایم را میفروشم و شیرینی پخش میکنم. خدایا کاری کن ما باشیم و ببینیم این بیشرف و پسرهایش را دست بسته توی خیابانها میگردانند. آن روز برای ما مردم عید است. الان عزا است.»
در آستانه سال تازه قرار داریم. آغاز فصل بهار در فرهنگ ایرانیان همراه با خرید کفش و لباس نو، تهیه آجیل، شیرینی و میوه، گردگیری منازل و آماده شدن برای دید و بازدید با آشنایان و همسایگان است − مراسمی برای دیدن آنهایی که شاید در طول سال گذشته فرصتی برای دیدن آنها فراهم نشده است. پرداخت هدایا یا پول نقد از طرف بزرگترها به کودکان به عنوان عیدانه، گفتوگوهای جمعی و باخبر شدن از اوضاع و احوال دیگر مردم. مراسمی که با وجود بعضی نکات منفی و زحمات و هزینههایی که با خود همراه دارد در ایجاد همبستگی اجتماعی نقش داشته است.
نوروز پیش رو اما با گذشته بسیار متفاوت است. به قول یک دختر جوان «احتمالاً فقط در ایامی که ایران درگیر جنگ بوده یا شهرها دچار بیماری وبا و طاعون بودهاند اوضاع شبیه به وضعیت امروز جامعه بوده است.»
این دختر جوان در شیفت روز با حقوق هشتصد هزار تومان در یک کافه کار میکند و عصرها در کنار خیابان دستبندهای بافته شده از نخ و کاموا میفروشد. میگوید همه تلاش او این است که هزینه کرایه خانه و غذایش را فراهم کند. «عید به خانه نمیروم. همینکه خانه نباشم خرج آنها کمتر میشود. این تنها کمکی است که میتوانم به خانوادهام بکنم.»
نوروز پیش رو با گذشته بسیار متفاوت است. به قول یک دختر جوان «احتمالاً فقط در ایامی که ایران درگیر جنگ بوده یا شهرها دچار بیماری وبا و طاعون بودهاند اوضاع شبیه به وضعیت امروز جامعه بوده است.»
نوروز ۱۳۹۷ قیمت دلار کمتر از سه هزار و پانصد تومان، قیمت چای خارجی کیلویی بین سی تا چهل و پنج هزار تومان، قیمت گوشت قرمز کیلویی چهل هزار تومان، شکر کیلوئی دو هزار و هشتصد تومان و... بود. یک هفته مانده به نوروز ۱۳۹۸ قیمت دلار بیش از ۱۳ هزار تومان، قیمت گوشت بیش از کیلویی ۱۲۰ هزار تومان، قیمت هر کیلو چای بین صد و چهل تا صد و شصت هزار تومان، قیمت هر کیلو شکر بین هشت تا ده هزار تومان و... است. در نیمه اول سال ۱۳۹۷ قیمت کرایهخانه دو برابر شده و صاحبخانهها با کاهش پول پیش خانهها بر مقدار اجاره نقدی ماهیانه افزودهاند. قیمت همه کالاها و خدمات به جز نان و بنزین بین دو تا سه برابر افزایش یافته است. دستمزدها ثابت بوده است و با وجود افزایش بین ۲۰۰ تا ۳۰۰درصدی قیمتها فقط قرار است بین ده تا ۲۰ درصد به دستمزدها افزوده شود. فرصتهای شغلی زیادی از بین رفته است و اقتصاد ایران چنان از هم فروپاشیده شده که هر دانه آجیل دارای قیمت مشخص شده است. با صد هزار تومان میتوان چهارصد دانه پسته خرید. اگر مهمانی به ظرف آجیل دست ببرد و ۱۰ دانه پسته بردارد برای میزبان دو هزار و پانصد تومان خرج بر میدارد.
با صد هزار تومان میتوان چهارصد دانه پسته خرید. اگر مهمانی به ظرف آجیل دست ببرد و ۱۰ دانه پسته بردارد برای میزبان دو هزار و پانصد تومان خرج بر میدارد.
یک کارمند بانک میگوید: «قبل از اینکه ازدواج کنم همیشه تخمه آفتاب گردان در خانه بود. عادت کرده بودیم موقع هر کاری تخمه بشکنیم. فامیل ما شب عید خوراکیهای شیک میخریدند ولی تخمه آفتابگردان مشتری زیاد داشت. فامیلی عادت داشتیم. وقتی ازدواج کردم سال اول به عادت قبل تخمه آفتابگردان خریدم. زنم شروع کرد به داد و بیداد که مگر اینجا روستا است که شب عید تخمه آفتاب گردان بگذارم روی میز. هرچه گفتم فامیل ما رسم دارد گوش نکرد. دعوا شد. گفت پلاستیکش را بگذار توی کابینت وقتی فامیل خودت آمدند با پلاستیک بگذار جلویشان.
امسال تخمه آفتاب گردان شده است کیلویی ۴۵ هزار تومان. حقوق من فرقی نکرده است. با عرض معذرت از همه هموطنان عزیز که امسال میخواهند آجیل را تحریم کنند من امسال به زنم گفتهام باید حتماً آجیل بخرد تا یاد بگیرد گرانی برای شهری و روستایی یکجور است و اندازه جیب خودش را بفهمد.»
یک خانم خانهدار میگوید با توجه به گرانی امسال قصد ندارد برای مراسم نوروز هزینه کند تا همسرش زیر فشار قرار نگیرد. «هر کاری از دستش بر میآید انجام میدهد. اضافه کاری میکند و سوار تاکسی نمیشود تا پول بیشتری به ما برسد. وقتی دختر بودم اجازه ندادند بعد دیپلم درس بخوانم. اگر مدرک داشتم میرفتم سر کار تا در مخارج خانه کمک کنم. امسال کمی میوه و یک جعبه شیرینی میخرم. در توان ما نیست چیز بیشتری بگیرم. نمیتوانم به خاطر آجیل شب عید زیر بار قرض بروم.»
این خانم یک درخواست نیز دارد: «در مجله خودتان برای دخترها بنویسید که درس را رها نکنند. زمان ما میگفتند اگر یک شوهر پولدارتر از پدرت پیدا کنی خوشبخت میشوی. جوانهای الان کاری ندارند؛ پول هم خوشبختی نمیآورد. روی پای خودتان باشید. برای خودتان کار داشته باشید. عید و بازدید وقتی خوب است که آدم برای خودش زندگی کند نه اینکه مجبور باشد.»
یک کارگر ساختمانی میگوید عید برای ما نیست. او معتقد است برای سوریه، عراق و لبنان عید است. «این آخوندها اجنبی هستند. برای مردم ایران نیستند برای خارجیها هستند. اگر کل مردم ایران توی خیابان از گشنگی مثل لاشه افتاده باشند برای آخوندها مهم نیست. پولها را میدهند به بچههایشان در انگلیس و خارج قایم میکنند در بانکها. آمریکا بهانه است، اسرائیل بهانه است. اگر تحریم نباشد نمیتوانند راحت دزدی کنند.»
این کارگر دلایل اقتصادی برای گفتههای خود ارائه میدهد: «ما ایرانیها فقط عید پسته و آجیل میخوریم. در مراسم عروسی فقط میوه و شیرینی است. در مراسم ختم حلوا و چایی است. گوشت را هر کسی داشته باشد هر روز میخورد ولی آجیل سالی یکبار است. به جای گوشت چرا یکبار آجیل وارد نمیکنند قیمتش کم شود؟ آخوند نمیخواهد چیزی از ایران باقی بماند. میخواهند فقط نوحه و سینه زدن باشد. مخصوصاً خون به دل مردم میکنند که از زندگی سیر بشویم و مغزمان کار نکند. اینجوری دزدی میکنند که صدای کسی در نمیآید.»
یک کارگر فضای سبز شهرداری از مردم میخواهد باعث و بانی مشکلات را فامیل و مردم نبینند. «بچههای من میگویند در این وضعیت مملکت مردم نباید عید دیدنی کنند. تقصیر مردم نیست کشور ما آتش گرفته. جوری حرف میزنند که کینه دارند. تقصیر مردم نیست. باعث و بانی گرفتاری ما آن چهار نفری نیستند که میآیند سری به آدم میزنند. ما که در خانه چیزی نداریم. مردم برای یک دانه پرتقال یا یک مشت تخمه نمیآیند خانه آدم. برای احترام کوچکی و بزرگی میآیند. پنج دقیقه مینشینند و میروند که دلمان خوش باشد تک و تنها نیستیم. اگر رفت و آمد نکنید حکومت را خوشحال کردهاید. مجبوریم مختصر کنیم با سر پائین و خجالت اما قطع نکنید رفت و آمد را. سالی به یکبار عید را بگذارید باشد. آدمیزاد به همین چیزها زنده است.»
واقعاً حرف آقای جهانگیری معاون اول اصلاحطلب دولت حسن روحانی اشتباه نیست که «سال ۱۳۹۷ را با موفقیت پشت سر گذاشتیم.» اینکه کارگران و فرودستان ایران توانستهاند در سال ۱۳۹۷ زنده بمانند عملیاتی حیرتآور و موفقیتی معجزهوار بوده است.
یک کارگر میانسال میگوید تو خودت جمع بزن: «یک و نیم حقوق میگیرم. اگر کار باشد و کمک لازم داشته باشند ماهی چهارصد هزار تومان شبها در مغازه یکی از آشنایان برایش جوشکاری میکنم. ششصد هزار تومان کرایه میدهم. دویست و چهل و دو هزار تومان قسط وام دارم. قبض گاز آمده ۹۵ هزار تومان. قبض برق آمده چهل و یک هزار تومان. دانگ آب ما شده ۱۷ هزار و هشتصد تومان. یک جفت کتانی برای بچهام گرفتهام دویست و پنجاه هزار تومان که تا وسط سال دوام نمیآورد. دو کیلو گوشت قرمز در ماه شده دویست هزار تومان. شش و نیم کیلو مرغ برای دو ماه خریدهام شده ۱۰۵ هزار تومان. یک کیلو و نیم لوبیا خریدهام شده نوزده و نیم. تاید دانهای پنج هزار تومان. سیب زمینی کیلویی دو و نیم. پیاز کیلویی پنج، گوجه کیلویی چهار و هشتصد. یک شلوار خوب که چند سال کار کند برای خودم میخواستم فروشنده گفت ۲۴۰ هزار تومان بیخیال شدم. برای بچهام یک لباس و یک شلوار خریدهام، درجه سهاش شده ۱۷۰ هزار تومان. شما حساب کن صابون، شامپو، صابون، حبوبات، تیغ، نان، رفت و آمد، مدرسه بچه، خرج زنم، لباس، پنیر، روغن، برنج، چای، قند، شکر، کبریت، رب،...» بیش از دو ساعت به کمک یک ماشین حساب حالاتی را طراحی میکنم تا با یک میلیون و نهصد هزار تومان بشود به همه این مخارج رسیدگی کرد. بدون صرف هزینه برای سفر، تفریح، کارهای آموزشی هنری و فرهنگی و با حذف مخارج لازم برای خرید لباس و کفش به اندازه نیاز پدر و مادر، با این پول نمیتوان نیازهای اولیه انسانی یک خانواده و مخارج یک کودک را تامین کرد. واقعاً حرف آقای جهانگیری معاون اول اصلاحطلب دولت حسن روحانی اشتباه نیست که «سال ۱۳۹۷ را با موفقیت پشت سر گذاشتیم.» اینکه کارگران و فرودستان ایران توانستهاند در سال ۱۳۹۷ زنده بمانند عملیاتی حیرتآور و موفقیتی معجزهوار بوده است.
«آقای خامنهای، مردم هر روز شما را نفرین میکنند»
خواهر یک کشته در جنگ میگوید مجموع دریافتی او و همسرش در حدود هفت میلیون تومان در ماه است. «خداوند را شاهد میگیرم تا به حال یک ریال به اسم اینکه خواهر شهید هستم از بیتالمال نگرفتهام. برای استخدام از بنیاد شهید نامه گرفتم ولی اینکه حقوقی داشته باشم یا از امکانات بنیاد شهید استفاده کنم در زندگی من نبوده است.
میدانم دید مردم به ما خانواده شهدا منفی است. افرادی هستند به اسم خانواده شهدا سواستفاده میکنند و مردم حق دارند دید منفی داشته باشند ولی فکر نکنند همه ما در حال اختلاس هستیم یا از رانت استفاده میکنیم.»
این خانم رهبر جمهوری اسلامی را خطاب قرار میدهد و میگوید:«آقای خامنهای کسی که به آخرت ایمان داشته باشد این کارهایی را که شما میکنید را نمیکند. یا جاهل و نالایق هستید یا زبانم لال به آخرت معتقد نیستید. بدانید که مردم هر روز شما را نفرین میکنند. شما مسبب اصلی هر گناهی هستید که هر ایرانی از روی فقر انجام بدهد. چند وقت قبل خانمی را دیدم که تن فروش بود. با مدرک لیسانس از روی ناچاری برای اینکه مخارج خودش و بچهاش را تامین کند. نمیتوانست صیغه بشود چون میگفت نمیتوانم عده نگه دارم. در جامعه اسلامی اگر کسی از شرم این خبر سکته نکند یا خون گریه نکند تعجب دارد. با چند نفر از خانواده شهدا صحبت کردم و برای ایشان مقداری کمک هزینه جمعآوری کردیم. داریم تلاش میکنیم که این بنده خدا شاغل بشود و از این وضعیت خارج شود اما شغل نیست. جوانان دانشگاهی با مدرک کارشناسی ارشد بیکار هستند. پناه برده است به کمیته امداد برای دریافت کمک اما کارمند کمیته امداد پیشنهاد رابطه نامشورع داده است. تماس گرفتم با وزارت اطلاعات که ورود کنید به تختلف کارمند کمیته امداد ولی با بی شرمی گفتند این مسائل به وزارت اطلاعات مربوط نیست و باید شکایت قضایی بشود.»
او ادامه میدهد: «خبر دادهاند دانش آموز راهنمایی برای اینکه کفش نو بخرد به پسرها گفته است بیائید مبلغی پول بدهید و هر کاری دلتان خواست با من انجام بدهید. اگر در وسع پدر خانواده باشد برای دخترش یک جفت کفش بخرد این چیزها را در جامعه میبینیم؟ مسئولش رهبری است که کفایت و لیافت رهبری ندارد. گناهش به گردن اعضای مجلس خبرگان است که باید روی رهبری نظارت داشته باشند اما مسئولیت خود را انجام نمیدهند. شما درباره آجیل و شیرینی شب عید سوال میکنید در حالی که مردم به نان شب محتاج هستند. شبها زیر چادر به بهانه نماز گریه میکنیم و کاری از دست ما بر نمیآید. کسی که ادعای دیانت دارد فکر نکند اگر فرضیاتش کامل بود دیانتش کامل است. هر مومنی در برابر جامعه مسئول است و حقالناس بخشیده نمیشود.»
مخالفت با تحریم آجیل
یک راننده اتوبوس میگوید هر سال با رسیدن موج گرانیهای شب عید «این حرفها شروع میشود که تحریم کنید و نخورید.» او با این راهکارها مخالف است و معتقد است این حق مردم است که زندگی کنند. «گوشت نخوریم؟ چرا نخوریم؟ آدمیزاد غذا باید بخورد. اینکه نمیشود هر دفعه میگویند ماشین نخرید، خانه نخرید، آجیل نخرید، نوار بهداشتی نخرید، میوه نخرید،... پس چکار کنیم؟ بی ادبی نباشد به دخترهایمان بگوییم مثل زمان ننه بزرگها کهنه و پارچه استفاده کنند؟ همه دنیا پیشرفت کرده ما داریم برم میگردیم به زمان قاجار.»
او اضافه میکند: «این رسم اجداد ماست. آجیل گران شده یا باید دولت قیمت را پائین بیاورد یا دستمزد من کارگر را بالا ببرد که بتوانم یک ظرف آجیل جلوی خانواده و مهمانها بگذارم. شما که میگویید نخرید، میخرید خوبش را هم میخرید. این خانم بهنوش بختیاری مطمئن باش هر هفته اندازه دو ماه خانواده من و شما گوشت میخورد. زن و بچه مردم گوشت نخورند تا توی بیشرف گوشت بخوری؟ میخواهم امثال شما بازیگرها و فوتبالیستها یک روز هم زنده نباشید. درآمد شما به میلیادر است آن وقت به جای اینکه طرف مردم باشید طرف حکومت هستید.»
«خدا کجاست؟ »
مردی پنجاه ساله که با حقوق ماهیانه یک میلیون تومان در مرغ فروشی کار میکند در هنگام گفتوگو به حالت گریه میافتد. از آنجایی که در تمام طول صحبتهایش مشغول کار است و ضربات کاردش هر لحظه محکمتر فرود میآید مجبور به قطع مصاحبه میشوم تا به خودش آسیبی نرساند. حرفهایش تا لحظه قطع گفتوگو چنین است: «چه دل خوشی داری شما. من قلم پای هر...ی که بخواهد عید بیاید خانه ام را میشکنم. غلط میکند کسی بیاید خانه ما که زن و بچهام به خاطر اینکه چیزی ندارند جلویش بگذارند خجالت بکشند. من توی کرایهخانه ماندهام شما میپرسی پول آجیل داری؟ ر... توی عید، آجیل و این نظام و این مملکت. چهل سال است آن خدایی که میگویند هست دارد بدبختی ما را میبیند و هیچ غلطی نمیکند. آن خدایی که میگویند هست کجاست؟ چرا هیچ گهی نمیخورد. هفتصد و پنجاه هزار تومان کرایه میدهم چون پول پیش کم دارم. نان زن و بچهام را از پوست و آشغال گوشت در میآورم. از همین کثافتی که میبرند برای غذای سگ، گربه و کود، میبرم سر سفره زن و بچهام. جلوی خود حسین آقا میگویم که حق من این نیست، دستمزد من این نیست. روزی که آمدم کار کنم گفت بیشتر از این نمیتوانم بدهم ولی اینقدر معرفت داشت گفت ضایعات مرغی که پاک میکنی برای خودت. ده متر بالاتر مرغ فروشی هست، کوچه بغل مرغ فروشی هست؛ همین را نمیدهند به کارگر. صاحب مغازه برای خودش میفروشد. حسن آقا رحم کرده به زن و بچه من ولی خدا هیچ کاری برای زن و بچه من نکرده. از دوازده سالگی کار کردهام ولی یک روز بیمه ندارم. بازنشستگی ندارم. دفترچه بیمه ندارم. خانه ندارم. میخواهند با پول ایران دویست هزار خانه در سوریه بسازند. لعنت به قبر پدر و مادرتان که حق مردم ایران را میبرید برای سوریه خرج میکنید. روزی برسد که مردم زن و بچه شما را توی خیابان اینطرف و آنطرف بکشند و آن خدایی که دارید به اسمش حکومت میکنید هیچ کاری برایتان نکند تا حال ما را بفهمید. به ناموسم قسم این مملکت شلوغ شود کارد را بر میدارم و هر آخوند و ماموری را ببینم جگرش را از توی سینهاش بیرون میکشم. پسرم بیکار است، دخترم یک روز خوشی به خودش ندیده، زنم مریض است. من چرا به دنیا آمدم؟ این بچهها را چرا درست کردم که اینقدر بدبختی بکشند...»
نظرها
علی امید
درود . رهایی هر ملتی دست خودش است.از اینکه بیاییم قصه ای که همگی بلد هستیم به صورت گله وشکایت برای هم بازگو کنیم کاری از پیش نخواهیم برد . با روباه روباه باش با کفتار کفتار