«نافرمانی مدنی درباره حجاب باید به مرحلهای بالاتر پرش کند»
یگانه خویی - نافرمانی مدنی، که مرزهای پوشش رایج را در فرم و چگونگی تغییر داده و محتوای حجاب اجباری را از درون تهی کرده، لازم است جایی به مرحلهای بالاتر پرش کند.
آیا مطالبه حجاب، سیاسی است؟ فعالان جنبش زنان، باید در مورد حجاب در چه عرصههایی کنشگری کنند؟ عرصه مقاومت در زندگی روزمره یا سیاست کلان؟ عصر ارتباطات نقش موثری در پیدایش و رونق جریانهای پوپولیستی در جنبش زنان ایرانی داشته است. فمینیستهای ایرانی نظرات متفاوتی درباره رویکرد فعالان زن با موضوع حجاب و پوپولیسم و کنشگری در جنبش زنان دارند.
نوشین احمدی خراسانی، نویسنده، پژوهشگر و فعال جنبش زنان، معتقد است، در شرایط کنونی بهتر است مطالبه حجاب را سیاسی نکنیم. او یکی از دلایل مهم سرکوب حرکت دختران خیابان انقلاب را سیاسی کردن و استفاده پوپولیستی از آن میداند.
احمدی در مقاله «دختران خیابان انقلاب و پوپولیسم سیاسی» مینویسد:
«نیروهای پوپولیست غالباً به دنبال انحلال و ادغام مطالبات متکثر و گوناگون گروههای مختلف زنان، حول یک «خواستهی به ظاهر اصلی» یا «مفهوم واحد» یا «سمبل»، و یا بهتر بگوییم «نه»ی بزرگ، هستند. در واقع گویی همهی مطالبات موجود با برآوردهشدن یک «خواسته اصلی» و یا با یک «نه»ی بزرگ به تمام بدیلهای از قبل موجود (روشنفکران و همهی گروههایی که هر یک بخشی از این مطالبات را نمایندگی میکنند) ممکن و متحقق میشود! برای نمونه میتوان به تلاش برخی نیروهای پوپولیست برای تقلیل و تجمیع مطالبات زنان، در یک مطالبه خاص و سمبلیک مانند «رفع حجاب اجباری» اشاره کرد.»
برای تأمل در چنین پرسش هایی، زمانه مجموعه گفتوگوهایی با چندین فعال زنان خواهد داشت. در نوشته قبلی با نسرین افضلی گفتوگو کردیم. در این نوشته با یگانه خویی، دانش آموخته فلسفه گفتوگو کردهایم. او درباره شیوه کنشگری فعالین زن درباره حجاب اجباری معتقد است کنشگری در تمام عرصهها لازم است. به گفته او نافرمانی مدنی، که مرزهای پوشش رایج را در فرم و چگونگی تغییر داده و محتوای حجاب اجباری را از درون تهی کرده، لازم است جایی به مرحلهای بالاتر پرش کند.
گفتوگو با یگانه خویی
شاید لازم باشد پیش از طرح پرسشِ سیاسی بودن «مطالبه حجاب»، از سیاسی بودن خودِ «مساله حجاب» در شکل حاضر آن سخن بگوییم. نخست این که قانون حجاب اجباری در درک ایدئولوژیک مشخصی از موجودیت زن و کارکرد اجتماعی او در جامعه ریشه دارد. درکی که تعیین حدود نمایش بدن زنانه را از مسالهای شخصی به مسالهای عمومی تبدیل کرده است. مسالهای که قانونگذار کموکیف آن را تعین میبخشد. بر مبنای این درک زن در درجه اول به حریم خانواده متعلق است و نقش اصلی او همسری و مادری است و حضور اجتماعی او در درجه دوم اهمیت قرار دارد. از سوی دیگر تن زنانه همواره از چشماندازی مردسالارانه به مثابه «ابژه تحریک جنسی» دیده و روایت شده. این تعبیر، حضور اجتماعی زن را – که اهمیتی ثانوی دارد - مشروط به این دانسته که حدود تن خود را بر حدود و اشکال قانونی معینی منطبق کند تا به زعم قانونگذاران، عرصه اجتماع نه عرصه تاختوتاز میل جنسی مردان (میل جنسی زنانه ناپیداست این میان و فاعلیتی بر آن مشتمل نیست) که محل کار و فعالیت سالم باشد. بار حفظ سلامت اجتماعی مد نظر ایشان بر دوش تن زنانه گذاشته شده است. ماجرا البته به اینجا ختم نمیشود. چه، رتوریک موجود نهتنها امنیت جنسی اجتماع را به حدود نمایش تن زن پیوسته، بلکه ناامنی جنسی در سطح اجتماع را نیز بیش از همه از چشم زنان میبیند. بهعبارتی هم وظیفه و اجبار رعایت حدود به نسبتی بس ناعادلانه به ضرر زنان توزیع شده، هم این تعبیر ساده و سراسر ایدئولوژیک از بدن زن، که آن را در مالکیت و کنترل خود زن نمیبیند، بلکه تماماً به ابژه میل مردانه فرو میکاهد، زنان را به شکلی پیشینی در برابر ناامنیهای جنسی اجتماع آسیبپذیر کرده است. چرا که تصویر سادهسازیشده از امنیت جنسی پیشاپیش فاکتورهای متعددی را نادیده گرفته و درک مشخصی را که برگرفته از مطالعات اجتماعی و جامعهشناختی نیست، دیکته کرده است.
در برابر این اجبار ناعادلانه، اشکال متنوعی از نافرمانی مدنی را در تمام سالهای پس از انقلاب شاهد بودهایم. طوری که بدون تغییر نص صریح قانون، شکل و حدود اجرای حجاب در عرصه اجتماع تغییر کرده است. از نظر اما نباید دور داشت که نخست، تغییر در حدود اجرای عرفی حجاب تا به دست آوردن «حق بر بدن» و «حق پوشش اختیاری» هنوز فاصله زیادی دارد؛ و دوم این که این تغییرات هرگز به سطوح بالاتر سیاسی راه نیافتهاند. کمتر از دو سال از جنجال بر سر چادرپوش شدن یکباره سهیلا جنیدی در پیوستن به دولت و به دستاویز «پروتکل حجاب در دولت» میگذرد و تکوتوک زنان حاضر در عرصههای نمادین نظام همه نه تنها به حجابی سفت و سخت و متمایز با حجاب رایج در سطح اجتماع، بلکه به چادر بهمثابه حجاب برتر ملزم شدهاند. در اهمیت سیاسی حجاب زنان میتوان از الزامات حضور ورزشکاران زن محجب در عرصههای بینالمللی و برخورد قهری با مواردی یاد کرد که خواستهاند آرایش ویترین نمایندگان مونث کشور را تغییر دهند. در این معنا مساله زن - که سلبِ «حق پوشش اختیاری» بهعنوان یکی از پایهایترین حقوق او و تنها یکی از موارد نابرابریهای حقوقی در ساختار سیاسی موجود در اینجا مد نظر است – مسالهای سیاسی است و مطالبه حق پوشش اختیاری نیز ماهیت سیاسی دارد.
بخشی از پاسخ این پرسش در پاسخ پیشین مستتر است. به نظر من طبعاً لازم است که مقاومت و مطالبه به عرصههای دیگر نیز کشانده شود. اما رادیکالیزه شدن مبارزه با حجاب اجباری در همان سطح مقاومتهای فردی و جمعی نیز پتانسیل درگیر کردن عرصههای دیگر را دارد. مثال درخشان آن پدیده «دختران خیابان انقلاب» بود که با فراگیر شدنش ردههای سیاسی بالاتر را نیز به موضعگیری مستقیم و غیرمستقیم واداشت. به نظر اما چنین میرسد که نافرمانی مدنی، که مرزهای پوشش رایج را در فرم و چگونگی تغییر داده و محتوای حجاب اجباری را از درون تهی کرده، لازم است جایی به مرحلهای بالاتر پرش کند. فکر میکنم که این پرش - با توجه به آنچه تا کنون شاهد بودهایم – نیاز به قسمی گسست نظری-عملی از فضای گفتمانی موجود دارد. مطالبات گفتمانی تازه باید به فضا راه پیدا کنند.
برخی انتقادها از این منظر که دلنگران فروکاهش مبارزه با قوانین زنستیز به اکتیویسم ساده، فردمحور، کمپشتوانه و بیبرنامه هستند، درکپذیرند. از سویی به نظر میرسد که این رویکردهای بهاصطلاح پوپولیستی در مرئیسازی مخالفت جمعی هم نقش ایفا کردهاند و این خود مساله حجاب اجباری را بهمیانجی مدیا به شکل مساله اجتماعی مشترک ما به «نمایش» گذاشته. مسلم است که نمایش غایت هیچ مبارزهای نیست و نمیتواند باشد. اما میتواند شروع مبارزه یا حتی مرحلهای از آن باشد.
چنان که گفته شد، مساله زن و تن زن واجد سویههای پررنگ سیاسی است و با توجه به درهمتنیدگی نگاه ایدئولوژیک خاصی به مساله زن با ساختار حقوقی-سیاسی حاکم و اهمیت هویتآفرین پوشش اسلامی زنان برای نظام حاکم، گمان نمیکنم بتوان طرح مساله پوشش اختیاری را سیاستزدوده پیش برد. همچنان که به نظرم تاثیرگذاری و گسترش حرکت دختران خیابان انقلاب خود در گسست پرفورماتیو از حجاب عرفی حاکم و بیرون ایستادن همزمان از دایرهی گفتمانی حاکم بود. بینیازی به زبان، زنجیروار بودن و عدم نیاز به تشکلسازی خود عوامل کامیابی دیگری برای این حرکت بودند. پاسخ به این که چرا این حرکت ادامه نیافت، شاید نیاز به تامل در دینامیک و ظرفیتهای خود این حرکت داشته باشد.
نوشین احمدی خراسانی بر این باور است که حرکتهای تدریجیتری که علیه «تحمیل» موضع میگیرند، اقشار اجتماعی وسیعتری را با خود همراه میکنند و توان گسترش بیشتری دارند. من در تاثیرگذاری نافرمانی مدنی و حرکت تدریجی علیه حجاب اجباری در سالهای پس از انقلاب تردیدی ندارم. اما همانطور که پیش از این سخن رفت، به نظر نمیرسد که طرح مساله پوشش به عنوان «حق بر بدن» و ایجاد تغییر در سطح قانونی-حقوقی ارتباط مستقیمی با عقب راندن حجاب از سطح «عمل» روزمره داشته باشد. دیگر این که به نظر نمیرسد این تغییر جز از راه شکستن گفتمان مسلط بهسادگی امکانپذیر باشد. چنان که حرکتی مثل حرکت «دختران خیابان انقلاب» بارقههایی روشن از چگونگی تاثیر این شکست را نشان میدهد. طبعاً ایدهآل میبود اگر این حرکت ادامه مییافت. اما کنترل و سرکوبی که در برابر این حرکت شاهد بودیم و کشانده شدن دعوی به بالاترین سطوح سیاسی خود نشان میدهد که حرکت در ریختن «آب در خوابگه مورچگان» کامیاب بوده است. شاید این انتظار که با همین یک گسست بتوانیم تا مرز تغییر ساختارها پیش برویم، انتظاری پیشاپیش نابهجا باشد. علاوه بر این انتظار میرود بهموازات اکسیونها تحلیل و تبیینهایی رخ دهد و از دل آگاهیها، خوانشها و تفاسیری که از وضعیت ارایه میشود، حرکتها و خلاقیتهای تازهای بردمد و گامهایی تازه برداشته شود.
در انتها شاید این تاکید ضروری باشد که حق بر حریم بدن حقی بس بنیادین است که در پیوند با دیگر حقوق سلبشده میایستد و به زعم من میتواند مسیر مطالبهی آنها را نیز هموار نماید.
نظرها
مسعود
کل فرمایشات قلنبه سلنبه بالا یعنی پروژه دختران انقلاب شکست خورده حالا چیکار کنیم که یه جوری جمعش کنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب این همه اصطلاحات عجیب و غریب چیه به هم بافتید؟