● دیدگاه
وقتی از مسئله زنان در ایران سخن میگوییم، از چه سخن میگوییم؟
جویا آروین − کنشگری در زمینه حقوق زنان در ایران فقط وقتی موجه و فقط وقتی نتیجهبخش است که بر این اصل استوار شود: «افزایش امکان حضور زنان در پهنه همگانی».
هنوز دانشجو در دوره کارشناسی بودم زمانی که هرگاه فرصتی دست میداد به کتابخانه مرکزیِ دانشگاه میرفتم و دوست داشتم کتابی در علوم انسانی نباشد که کشف نکرده باشم. در این بازدیدها بهطور اتفاقی به بخش آرشیو مجلات پا گذاشتم، جایی که در کمال شگفتی مجموعه بزرگی از مطبوعات مربوط به پیش از انقلاب اسلامی را یافتم. به چشمِ من این مجموعه از هر کتابی ارزشمندتر بود: تاریخی بود که خود روایت شده بود نه اینکه کسی آن را از نظرگاه خاصی روایت کرده باشد؛ بینشی جامعهشناختی به من میداد نه از نظرگاه تنگِ مکتبی جامعهشناختی که در جایی در مغربزمین پرورده شده باشد؛ و خلاصه به من این امکانِ ارزشمند را میداد که پیش از انقلاب را بینیاز از هر میانجی ای مقایسه کنم با آنچه در دوران پس از انقلاب میدیدم و میزیستم.
دو دهه از انقلاب اسلامی گذشته بود و من درست به یاد میآورم که در مجلاتی از خبرهای مربوط به پیروزیهایی میخواندم که تیمهای ورزشی دختران دانشجو در قبل از انقلاب کسب کرده بودند. برای منی که پیش از انقلاب را درک نکرده بودم بسیار جالب بود که دختران با جامههایی در تیمهای ورزشی بودند که کمابیش در هر جای دیگری از دنیا هستند، بی از هر گونه نشانهای از حجاب. وقتی به چشم خویش میدیدم که، کمتر از سه دههی قبلتر، زنان ایرانی از این اندازه از آزادی بهرهمند بودند بیدرنگ پرسشی بسیار معنادار در ذهنام نقش بست: این زنان کجا رفتند؟ آنان الان کجا هستند؟ پاسخ این است که برخی از آنان از ایران کوچیدند و بقیه هم ناچار شدند در ایران بمانند و به حجاب تن دهند.
همینکه از این پرسش فارغ شدم پرسشی دیگر در ذهنم نقش بست، پرسشی حتی معنادارتر از پرسش قبلی: زنانی که حجاب داشتند در آن زمان کجا بودند؟ آیا برای آن زنانی که سنتی بودند یا نمیخواستند یا نمیتوانستند حجاب سنتی را بهسادگی کنار بگذارند آسان بود که به دانشگاه بیایند چه رسد به اینکه در چنان تیمهای ورزشی عضو باشند. پاسخ این است که مسلماً آسان نبود. حال باید پرسید که این دسته از زنان در آن زمان چند درصد از زنان ایرانی بودند.
به دید من، مسئله زنان در ایران، وقتی که هم بدون هرگونه نگاه ایدئولوژیک و هم در بافت و زمینه فرهنگی و اجتماعیِ خاصِ خود نگریسته شود، در حقیقت مسئله «امکانِ مشارکتِ حداکثری در سرنوشت خود» است، مسئله «امکانِ حضور حداکثری در پهنه همگانی (public sphere)» است. هر نظری که بهظاهر در دفاع از حقوق زنان طرح شود و در واقع نتیجهای جز خانهنشین کردنِ زنان و بستنِ راهِ پهنه همگانی بر آنان نداشته باشد چیزی نیست جز فریبِ ایدئولوژیهایی که روابط قدرت در سطح جهان نیز از راهِ گفتمانسازی از آنها بهره میگیرند.
پس از انقلاب اسلامی نگاهی خشک و مذهبی درباره حضور زنان در پهنه همگانی حاکم بوده است اما با این حال حضور زنان به بهمراتب از پیش از انقلاب بیشتر شده است. در پهنههای گوناگونی چون پهنههای دانش و پژوهش و ورزش و هنر هم بانوانی که حجاب سنتی دارند و هم آنانی که حجابی امروزیتر دارند در عرصههای گوناگون حضور دارند. در دانشگاهها حضور دختران از پسران پیشی گرفته است. و در تیمهای ورزشی بانوان ایرانی در سطح جهانی درخشیدهاند.
البته این چیزی نبوده که اسلامگرایان تندرو میخواستهاند و بیشک هنوز هم در سطوحی از حاکمیت کسانی هستند که زنان را در خارج از خانه نمیخواهند. آنچه در واقع رخ داده است اما این است که پهنه همگانی برای حضور حداکثری زنان مناسبتر شده است به صورتی که حتی خانوادههای سنتی هم به این پهنه اعتماد میکنند. نمیتوان نادیده گرفت که امکان حضور زنان در پهنه همگانی از قبل از انقلاب بیشتر شده است.
البته که تغییرات جهانی در افزایشِ این امکان بیتأثیر نبودهاند. برای نمونه، فناوریهایی چون مبایل و اینترنت راه را بر شکلهای تازهای از ارتباط گشودهاند که در زیست سنتی ممکن نبود. اما آنچه نباید از چشم دور داشت تغییری است که در پهنه همگانی روی داده است: پهنهای که پیشتر از لحاظ فرهنگی پهنهای ناساز با سنت بود اکنون از نظر فرهنگی با سنت و تراداد هماهنگتر شده است، و همین است آنچه امکانِ حضور را در دنیای واقعی و نه صرفاً در دنیای مجازی برای زنان نسبت به زمان پیش از انقلاب به مراتب افزایش داده است.
به دید من، کنشگری در زمینه حقوق زنان در ایران نیز فقط وقتی موجه و فقط وقتی نتیجهبخش است که بر چنان اصلی استوار شود: «افزایش امکان حضور زنان در پهنه همگانی». گمان میکنم بسیاری از شکلهای کنشگری در زمینه حقوق زنان در ایران چنین نیستند. این کنشگریها در حقیقت بر این پایه استوارند که شکلی از مناسبات اجتماعی و فرهنگی که، آن هم درنتیجه تغییراتی در مناسبات کار و تولید، در مغربزمین رواج یافته است ذاتاً بر مناسبات اجتماعی و فرهنگی در ایران برتری دارد. چنان کنشگریهایی در حقیقت سبک زندگی در غرب را بر سبک زندگیِ ایرانی برتر میدانند و سبک زندگیِ اکثریت زنان ایرانی و مناسبات اجتماعی و فرهنگیِ آنان را به دیده تحقیر مینگرند و از همین رو چنان کنشگریهایی برای مثال وقتی از آزادیِ پوشش دفاع میکنند اصلاً بعید نیست که در حقیقت بیحجابی را برتر بدانند. خطای چنین رهیافتهایی وقتی بر ما عیان میشود که توجه کنیم که حتی اگر بتوان بهطور عینی نشان داد که سبک زندگی در غرب بر سبک زندگی در ایران برتری دارد نمیتوان بهیکباره سبک زندگیِ ایرانی را دگرگون کرد و به شکل غربی درآورد؛ حتی اگر بتوان بهطور عینی نشان داد که بیحجابی بر حجاب برتری دارد نمیتوان به یکباره اکثریت زنان ایرانی را بهزور بیحجاب گرداند، که البته این کار پیشتر آزموده شده و نتیجهای در بر نداشته است. هنر این است که امکان حضور در پهنه همگانی را برای شمار هرچه بیشتری از زنان ایرانی، برای اکثریت آنان، فراهم کنیم گرچه این اکثریت باحجاب باشند.
کنشگریها در زمینه حقوق زنان دیر یا زود سرشتِ متناقض خود را نمایان خواهد کرد اگر در حقیقت مشارکت و حضور زنان را نخواهد بلکه صرفاً از نگرشهای ایدئولوژیک و جنگ و دعواها بر سر قدرت مایه بگیرد. از هر دو سوی بحثها کسانی که مسئله زنان در ایران را به مسئلهای امنیتی تبدیل میکنند در حقیقت این سرشت متناقض را نشان میدهند. از یک سو در ایران کسانی در حاکمیت مسئله زنان را دستاویزی برای تحکیم قدرت خود میکنند. از دیگر سو اما در غرب کسانی مسئله زنان در ایران را با روابط قدرت در سطح جهان و منطقه گره میزنند و اصلاً عجیب نیست اگر آنان به نام کنشگری برای حقوق زنان همنوا شوند با دولت کسی چون دونالد ترامپ که به تحقیر زنان شهره است.
در همین زمینه:
نظرها
شیرین
به نظرم در این یادداشت یک خطای مهم رخ داده است. صرف جضور حداکثری در عرصه همگانی نمیتواند و نباید اصل راهنما باشد. نحوه این فعالیت چه بسا مهم تر است. آیا مشارکت زنان در تماشای صحنه اعدام، در شلاق زدن بر بدن یک زن، در قرار گرفتن در جایگاه گشت ارشاد و یا به عنوان یک نماینده مجلس ضدزن را باید بهتر از وضعیتی دانست که در آن زنانی کمتر در عرصه عمومی فعالند؟ لزوما نه. بنظرم افزایش مشارکت زنان در جامعه کنونی هیچ برتری بر کشف حجاب اجباری رضاشاه ندارد. زنان در ایران بیش از گذشته مشارکت دارند ولی مشارکتی انقلابی و یا در راستای اهداف انقلابی ضدزن. در همین جامعه زنی که بخواهد مستقل عمل کند تحت فشار همان فضای عمومی ضدزنی قرار میگیرد که البته به زنان زیادی هم اجازه فعالیت داده است.