ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

تزهایی در باره چالش‌های تبعیض اتنیکی در ایران

مهرداد درویش پور − حفظ یکپارچگی دمکراتیک ایران در گرو روی کارآمدن نظامی دمکراتیک و گام برداشتن در راستای رفع تبعیض اتنیکی و توزیع عادلانه تر منابع قدرت است.

۱♦ واژه اتنیک در سطح جهانی مفهومی دقیق و جا افتاده است که می‌توان آن  را به جای قوم یا ملیت - برای پرهیز از نزاع اسکولاستیک واژه شناسانه در تعریف خود یا بازتعریف "دیگری" به کار برد. گرچه ترجمان فارسی اتنیک همان قومیت است، اما برخی به جای آن مفهوم "خرده ملت" (sub-nation) را بر پایه همان تمایزات اتنیکی یا دینی در درون یک ملت (nation) به کار می برند. بنا بر تمام تعاریف بین المللی ایران کشوری چند اتنیکی است که فارسی زبان مادری بین دوسوم تا سه چهارم جمعیت کشور است. با این همه هیچ یک از "اقلیت‌های اتنیکی" بزرگ و میلیونی کشور، نه در حوزه زبان رسمی یا حتی حق آموزش زبان مادری، نه در حوزه سیاست و قوانین اداری و جغرافیایی و نه در حوزه سیاست فرهنگی از حقوق خاصی برخوردار نیستند. به‌وارونه، در فرایند شکل گیری آمرانه دولت –ملت در ایران و در پرتو سیاست همانند سازی (assimilation)، موقعیت گروه‌های اتنیک موسوم به اقلیت به حاشیه رانده شد و تبعیضات اتنیکی و مذهبی به‌ویژه در میان گروه‌های اتنیکی غیرشیعه  گسترش یافت.

۲♦ در تمایز از اتنیک، مفهوم ملت (nation) نه تنها با جغرافیای واحد، بلکه با تشکیل دولت ملی گره خورده است، هرچند آن نیز مفهومی تاریخی، سوبژکتیو و سیال است. با این همه ایران را  "کشوری کثیرالملله" خواندن، بیشتر الهام گرفته از میراث بلشویسم و کمینترن از تعریف روسیه تزاری همچون "زندان ملل" است که گفتمان رایج در چپ ایران در گذشته بود. حال آن‌که مفاهیمی نظیر "اسارت ملی" و به‌تبع آن خواست "رهایی ملی" و حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی مندرج در منشور حقوق بشر، اساساً اشاره به حق کشورهای اشغال‌شده یا تحت سلطه دولت‌های استعماری یا تقسیمات کشوری زائیده آن روابط دارد.

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس

۳♦ هویت اتنیکی بیش از آن که مفهومی ابژکتیو و عینی باشد، مفهومی سوبژکتیو و نوعی ساختمان بندی اجتماعی برخاسته از "حس تعلق" گروهی است که در متن (کنتکست) و شرایط متفاوت می تواند کمرنگ یا پررنگ گردد. امروز تعریف اتنیک بر پایه "ویژگی" بیولوژیک (خونی و خویشاوندی) بی‌اعتبار شده و به جای آن بر "وِیژگی‌های فرهنگی" تأکید می‌شود. بسیاری بر این باورند که تکیه بر "ویژگی‌های بیولوژیک" برای تفکیک موهوم نژادی به‌قصد فاصله‌گذاری و توجیه برتری نژادی به کار رفته است. درحالی که در قوم شناسی،  از "فرهنگ مشترک" همچون عنصری در تحکیم روابط درون گروهی یاد می شود. پرسش این جا است که تا چه حد می‌توان بر حس تعلق مشترک گروهی تأکید کرد، بدون آن‌که مرز خود با "دیگری" را پررنگ نمود. علاوه بر آن، فرهنگ پدیده‌ای ایستا نیست و گروه‌های اتنیکی نیز گروه‌های یکدستی نیستند که بتوان اشتراک فرهنگی را یکسره مبنای هویت‌یابی قومی برشمرد. زبان مشترک شاید تنها عنصر ابژکتیو در تعریف هویت‌های اتنیکی است که نقش مهمی در فعال نگه داشتن روابط درونی گروه اتنیکی ایفا می‌کند؛ هرچند برخی دراین مورد نیز تردید دارند. گروه‌های اتنیکی‌ای وجود دارند که به زبان‌های متفاوت سخن می‌گویند، حال آن‌که برخی دیگر به‌رغم تمایز اتنیکی به زبان واحدی سخن می گویند.

۴♦ شاید گروه‌هایی اتنیکی را  بتوان عموماً "گروهی از مردم با زبان و باور به فرهنگ و تاریخ مشترک" تعریف کرد، اما نگرش‌های ذات‌گرایانه، روابط اتنیکی را به "ویژگی" فرهنگی گروهی خاص در تمایز از "دیگری" فرو می کاهد که با جداسازی "ما" از "آنها" و تعمیم کلیشه گونه آن، بیشتر در گفتمان نژادگرایی به کار می رود. بزرگ‌نمایی حس تعلق و هویت گروه‌های اتنیکی برپایه "فرهنگ مشترک"، از این خطر برخوردار است که با افسانه پردازی و درکی ایستا از فرهنگ، تصویری یکدست از گروه‌های اتنیکی ارائه دهد. امری که با واقعیت  چندگونگی و دگردیسی‌های فرهنگی درون آنها خوانایی ندارد. صرف‌نظر از خصلت پویای فرهنگ که دائماً در حال تغییراست، وجود چندگانگی فرهنگی، فرهنگ حاکم، خرده‌فرهنگ و فرهنگ آلترناتیو  در گروه‌های اتنیکی را نمی‌توان انکار کرد. هم از این‌رو همپوشانی مفهوم فرهنگ و اتنیک به شدت مسئله‌برانگیز است. بگذریم از این که از این نکته نیز نمی‌توان درگذشت در حالی که تا کنون نزدیک به ۳۰۰ تعریف از فرهنگ شده است، منظور از "فرهنگ مشترک" همچون پایه تمایز اتنیکی روشن نیست.

۵♦ هویت و تعلق اتنیکی بیش از آن‌که مفهومی عام و انتزاعی باشد، مفهومی مبتنی بر متن (کانتکستوئل) و فرایند نوعی از رابطه و کنش متقابل و استنباط فردی و گروهی و درون و بیرونی اتنیک‌ها از خود و دیگری است که تقویت آن درگرو رابطه فعال اعضای گروه های اتنیکی و سازمان‌های نماینده آنان است که با مبارزه برای حقوق اتنیکی این "حس مشترک" را به نسل آینده نیز منتقل می‌سازند.

۶♦ روابط گروه‌های اتنیکی با یکدیگر همچون یکی از جلوه‌های روابط نابرابر قدرت و سلسله روابط اجتماعی مبتنی بر ستم و تبعیض، حقیقی است. هر نوع تحلیل از روابط اتنیکی که جایگاه قدرت -یا دقیقتر بگوئیم نابرابری قدرت – را از آن حذف کند، با این خطر روبرو است که به جای نقد ساختارهایی که گروه‌های اتنیکی "اقلیت" را به حاشیه می‌راند، خود آنها را مسئول موقعیت حاشیه‌ای‌شان بخواند. این حقیقت که جامعه اکتریت مایل به تعریف خود همچون اتنیک نیست، بلکه معمولاً خود را با تعلق ملی تعریف می‌کند، بیش از همه ریشه در این واقعیت دارد که از موقعیت فرودست و مورد تبعیض برخوردار نیست و هم ا ز این رو تعلق اتنیکی درآن کمرنگ‌تر است. امری که لزوماً مانع از نگاه تحقیر‌آمیز و تبعیض‌آمیز نسبت به اقلیت‌های اتنیکی نیست.

۷♦ روابط اتنیکی رایج در جهان چهار گونه اند: الف- اقلیت‌های اتنیکی بومی که توسط گروه اتنیک اکثریت به حاشیه رانده شده‌اند. ب- روابط اتنیکی تبعیض‌آمیز محصول مهاجرت که درپی تبدیل مهاجرین به گروه اتنیکی اقلیت توسط جامعه اکثریت رخ می‌دهد ج - گروه های اتنیکی که بین قوم و ملت در نوسانند. آنها گروه‌های "قومی" هستند که از بلندپروازی ملی و تمایل به تشکیل دولت مستقل ملی برخوردارند. هم از این رو ازآنها به عنوان "قوم-ملت" نام برده می شود (نظیر کردها در خاورمیانه و کاتالون ها و باسک‌ها در اسپانیا). د- روابط اتنیکی چند‌گانه و پلورال که در آن هیچ یک موقعیت یکسره فرادست یا فرودست ندارند (نظیر بلژیک و سوئیس). تنها در مدل آخر روابط اتنیکی از توازن نسبی قدرت برخوردارند.

۸♦  نادیده گرفتن و پرده‌پوشی نابرابری‌ها و تبعیض ساختاری و نهادینه شده علیه گروه‌های موسوم به اقلیتهای اتنیکی، به جای گسترش همبستگی اجتماعی و همگرایی دمکراتیک، به گسترش شکاف و تنش های اتنیکی، واگرایی و ایدئولوژی‌های "قومی" منجر می‌گردد. در پرتو نادیده گرفتن ستم یا تبعیض اتنیکی،حفظ تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی راهی جز روش‌های آمرانه و تقویت ناسیونالیسم ایرانی در رویارویی با ایدئولوژی های قوم‌گرایانه نمی یابد. امری که تنها به قطب‌بندی بیشتر و تشید تنش‌های اتنیکی می‌انجامد.

۹♦ ایدئولوژی "قومی" یا قوم‌گرایی نیز ازآنجا که درپی تقویت یکدستی و هویت اتنیکی است، الزاماً نه به رفع تبعیض اتنیکی منجر می‌شود و نه تقویت حقوق شهروندی و دمکراسی، بلکه می تواند به واگرایی و تعصبات اتنیکی دامن زند. نیرومند شدن هویت‌های  ملی و اتنیکی و تمایل به واگرایی به‌ویژه در نزد گروه‌هایی که در متن جهانی شدن به حاشیه رانده شده‌اند، هرچند واکنشی طبیعی است، اما این گرایشات که بیشتر بر نوعی نوستالژی‌گرایی استوارند، همواره مثبت نیستند.

۱۰♦ در ایران با شکست ایدئولوژیک اسلام‌گرایی و در متن چالش‌هایی که ایدئولوژی‌های فراگیر و کلان روایت ها همچون سوسیالیسم و لیبرالیسم با آن سردرگریبان اند، شاهد عروج همزمان اما متضاد دو نوع از ایدئولوژی‌های بومی (ناسیونالیسم ایرانی و ایدئولوژی های اتنیکی) هستیم. ‌در سطح کشور ناسیونالیسم ایرانی در رویارویی و چالش مفهوم زوال یافته‌ "امت اسلامی" به صورت گسترده رشد‌ کرده است. گرایشی که بر همبستگی ملی تأکید فراوان دارد. همزمان خودآگاهی ضد تبعیض و هویت یابی اتنیکی نیز – از جمله تحت تأثیر فروپاشی بلوک شرق و به‌ویژه یوگسلاوی و شوروی سابق، تحولات خاورمیانه و تقویت موقعیت کردها – در ایران نیز رشد کرده است.  حمایت برخی از  قدرت‌های خارجی در دامن‌زدن به تنش‌های اتنیکی در تقویت واگرایی اتنیکی در ایران نیز بی‌تأثیر نبوده و نیست.

۱۱♦ بدون یافتن راه‌‌ حلی برای رفع تبعیض اتنیکی، تنش‌های اتنیکی می‌تواند در ایران مسیر خطرناکی بپیماید. یافتن این راه حل نیز در گرو گفتگو با نیروهای اتنیکی موسوم به اقلیت و تلاش برای دست یابی به توافقی مشترک است. سیاست خشن انکار خواست های گروه های اتنیکی و سرکوب‌گرایانه‌ جمهوری اسلامی با بغرنج‌تر کردن مسئله،‌ تنش اتنیکی در ایران را به بمب ساعتی بدل ساخته است که در خلأ قدرت، می‌تواند کشور را به سوی جنگ داخلی سوق دهد.

۱۲♦ در برابر دو رویکرد ناسیونالیسم عظمت‌طلب ایرانی که تنها بر حفظ آمرانه تمامیت ارضی پافشاری کرده و ایدئولوژی‌های قومی که با تأکید بر فدرالیسم قومی یا جدایی‌طلبی، واگرایی و تقویت هویت اتنیکی را راه رهایی از موقعیت فرودست خود می‌یابند، می‌توان و باید سیاست سومی را برگزید. سیاست فعال ضد تبعیض (اتنیکی) راه مناسب‌تری برای رفع شکاف، تبعیض و نابرابری‌های اتنیکی و گسترش همبستگی اجتماعی و سیاست جذب و دربرگیرندگی به جای طرد کردن و به حاشیه راندن است. سیاست تبعیض مثبت و به رسمیت شناختن پراگماتیک حتی برخی "حقوق ویژه که چارلز تایلور به آن اشاره دارد، می‌تواند در کاهش تنش‌های اتنیکی نقش بسیار مثبتی ایفا کند.

۱۳♦ سیاست فعال ضد تبعیض بر خلاف ایدئولوژی‌های قومی و ملی، نه همانگونه که هابرماس هشدار داده است فرد را ناگزیر از گزینش جاودانه یا اجباری نوعی از هویت جمعی می کند؛ نه با تأکید برهویت جمعی متمایز، فردیت و برابر حقوقی افراد و برابری جنسیتی را به سایه می‌راند؛ نه لزوم بی‌طرفی دولت دربرابر تفاوت‌های شهروندان را مستقل از تعلق‌های گروهی آنان نقض می‌کند؛ و نه از همه مهم‌تر دستاویزی برای تبعیض علیه اتنیک‌های دیگر یا دیگر گروه های تحت ستم می‌آفریند. سیاست فعال ضد تبعیض با گسترش مشارکت گروه های به حاشیه رانده شده اتنیکی، خطر دامن گرفتن تعصبات ملی و قومی و یوگسلاویزه شدن کشور و خصومت‌های قومی را کاهش می دهد.

۱۴♦ در پرتو سیاست فعال ضد تبعیض (اتنیکی)، دفاع از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی که بخشی از حقوق بین‌المللی و حقوق بشر است و نباید آنرا وامدار حق دیگری کرد، نه تنها با تأمین حقوق برابر گروه‌های اتنیکی الزاما در تناقض نیست، بلکه می‌تواند نقطه آغاز مناسبی در راه توسعه همگرایی‌های دمکراتیک در منطقه، فراسوی مرزهای ملی شود.

۱۵♦ بدین ترتیب حفظ یکپارچگی دمکراتیک ایران در گرو روی کارآمدن نظامی دمکراتیک و گام برداشتن در راستای رفع تبعیض اتنیکی و توزیع عادلانه تر منابع قدرت است. تمرکز زدایی جغرافیایی، خودگردانی، پایان بخشیدن به شکاف مرکز و پیرامون، به‌ویژه در مناطقی که اقلیت‌های اتنیکی درآن اکثریت دارند، تبعیض مثبت برای پر کردن شکاف‌های اتنیکی و توسعه اقتصادی، به‌رسمیت شناختن حق تحصیل زبان مادری یا تحصیل به زبان مادری (که نوع آن و چند وچون امکان پذیری و درجه استفاده عملی از این حق نیازمد بررسی جامع کارشناسانه است) در کنار آموزش زبان فارسی همچون زبان مشترک همه ایرانیان-  از جمله گام‌هایی است که می‌تواند چندگانگی اتنیکی و فرهنگی درایران را غنا بخشد، بی‌آن‌که با خطر تداوم تبعیض یا تهدید واگرایی روبرو شود.

توضیح: این نوشته فرازهای سخنرانی نگارنده در میزگرد پالتاکی همراه با بهزاد کریمی درباره چالش‌های اتنیکی درایران و راه چاره آن است که با مدیریت داریوش پارسا در ۳۱ مارس برگزار شد.

از همین نویسنده

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کارو

    نویسنده در پاراگراف 11 به نقش قدرت های خارجی در دامن زدن به تنش های قومی اشاره می کند. اما یک نکته در همین زمینه از قلم می افتد و آن نقش حکومت های مرکزی ایران به ویژ] پس از انقلاب در دامن زدن به تنش های قومی است. واقعیت این است که رژیم اسلامی ایران تنها به صورت یکسویه اقلیت ها را سرکوب و انکار نمی کند، بلکه با سیاست تفرقه اندازی میان آن ها درگیری و فتنه ایجاد می کند و به همین سبب در بسیاری از اوقات از طریق کنال های غیررسمی خود را مدافع اقلیت های مشخصی نشان می دهد. به عنوان مثال جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب به هیچ عنوان توانایی کنترل جنبش کردستان را نداشت و تنها با دامن زدن به تضاد شیعی-سنی بود که توانست لرها و ترک ها را به خود نزدیک کرده و علیه جنبش کردستان از نیروهای این دو قومیت استفاده کند. در سال های اخیر نیز جمهوری اسلامی ایران به تضاد قومی در لرستان دامن زده و علیه جنبش کردستان و لرستان، از مردم لک که تا همین اواخر همگی آنان خود را کرد یا لر می دانستند استفاده می کند. به همین دلیل رژیم اسلامی به یکباره خود را مدافع لک ها نشان می دهد و با دامن زدن به تضاد قومی، بر هویت آنان تأکید می کند تا بتواند از لک ها به عنوان مزدور علیه کردها و لرها استفاده کند. این وجه از سیاست های قومی در ایران همیشه از دید آکادمیسین ها مغفول مانده و تنها فعالانی که در داخل کشور مشغول مفعال هستند با این سیاست های آشنایی دارند.

  • کارو

    افزون بر این در ارائۀ راهکار نهایی در بند 15 نیر باید اندکی تأمل کرد. به نظر من بسیار جای تأمل است که احزاب و سازمان هایی ولو معدود در چند دهۀ اخیر همین ادعا را داشته و حتی شرایط دموکراتیک تر و رادیکال تری را نیز برای حل بحران قومی در ایران ترسیم کرده اند. اما متأسفانه عده ای از نیروهایی هم که خود را چپ ی نامند، هنوز از نظر موضع شان در برابر ستم ملی، چیزی بیشتر از راست ترین نیروهای سیاسی ایران برای عرضه ندارند. احزاب منشعب از حزب کمونیست ایران، یعنی حزب کمونیست کارگری ایران، حزب کنمونیست کارگری ایران-حکمتیست رسمی و غیررسمی و دیگر دارودسته های منتسب به این جریان که همگی هم دو به دو با یکدیگر در جنگ هستند، حتی از سرکوب حقوق اقلیتهای قومی در فردای فروپاشی رژیم حرف می زنند! این در حالی است که حزب حیات آزاد کردستان و دیگر شاخه های پ.ک.ک مدعی اند که می توان بدون تجزیه و جدا شدن از کشور (ایران) و تشکیل دولتی کردی، حقوق کردها را تأمین کرد و ایرانی دموکراتیک بنیان نهاد که مبتنی بر نظام کمونال و شورایی اداره شود. متأسفانه آکادمیسین های ما از احزابمانهم عقب ترند و همین دعاوی نزدیک به 20 سال پیش به کردستان ایران وارد شده و در کردستان ترکیه و سوریه قدمتی حتی بیش از این دارد و حتی برای اجرای آن نیز گام های بزرگی برداشته شده است. اما در ایران هنوز هم برای اثبات بدیهیات به عده ای دچار مشکل هستیم.

  • مهرداد درویش پور

    اگر از بخش تخطئه گری آگادمیسین ها و ناسزاگویی جناب کارو به احزاب سیاسی چپ ایرانی و تبلیغ پ ک ک که جای ای بجث باقی نمی گذارد بگذریم در اشاره ایشان بدرستی به تلاش جمهوری اسلامی برای استفاده از تقرقه در میان برخی گروه های قومی اشاره کردند. اشاره من به این که بیشتر قدرت های خارجی به تنش های قومی دامن می زنند در راستای تضعیف جمهوری اسلامی بود و با منطقی کاملا متضاد عمل می کند. در مورد کردهای منطقه از آنجا که موضوع بحث من تبعیض اتنیکی درایران بود، به آنها نپرداختم. وضعیت کردهای منطقه موضوع بحث جداگانه ای است که در جای خود بسیار لازم است به آن پرداخته شود و امیدوارم صاحب نظرآن آمادمیکی همچون عباس ولی یا دیگر پژوهشگران به دور از فضای پروپاگاندای سیاسی به آن بپردازند.

  • اشكبوس طالبي

    سلام جناب درويشپور مطلب خوبي را مطرح كرده ايد . چند نكته بنظرم رسيد كه باشما و ساير خوانندگان در ميان مي گذارم. ١- واژ ه همانند سازي بيشتر در ترجمه identificationبكار مي رود و واژه استحاله در برابرassimilation و واژه يگانگي دربرابر integration ٢- اين كه ما فارس زبان ها و يا قوم مسلط كه هم پول وبودجه دارد و همً وسائلاً ارتباط جمعي و هم تفنگ و دستبند و زندان دارد و بخواهد ( اتنيك ها ) را تعريف كند ، تقريبا به. همين تحليل هاي شما مي رسد ، اما اگر از اكثريت كردها - ترك ها - بلوچ ها - لرها و قشقايي ها بپرسيد كه بپرسيد كه چرا شما را را گروه هاي ( اتنيكي ) مي خوانند و يا شما خودتان را چگونهً. مي بينيد و تعريف مي كنيد حتما نقطه نظر هاي متفكتفاوتي بازگو خواهند كرد كه هم عنصر زبان و هم عنصر فرهنگ مشترك و تعلقات مشترك و هم زيستگاه مشترك را از عوامل مهم هويت قومي خود مؤثر مي دانند . ٤- با تكيه بر كدام آمار شما معتقد هستيد كه ٢/٣ تا ٣/٤ جمعيت ٨٠ مليوني ايران ، زبان مادري شان فارسي است آمار هاي ديگر، چيز هاي ديگري مي گويند. تفاوت ٢/٣ تا ٣/٤ جمعيت ايران برابر با ٦ تا ٧ مليون نفر است ! ممنون- اشكبوس

  • مهرداد درویش پور

    جناب اشکبوس گرامی. به جز دو منبع بررسی آمریکایی صفچه ویکی پیدا نیز درصد جمعیت ایرانی که فارسی را زبان مادری ایران قلمداد کرده است، حدود 65 درصد خوانده که حدود 2 سوم است. برخی منابع دیگر که برخی زبان های غیر فارسی را بیشتر گویش می دانند رقم فارسی زبانان ایران را بالا تر می دانند. در مورد اسمیلاسیون استحاله واژه دقیقی نیست، بلکه داریوش آشوری از همگون سازی و برخی دیگر از همانند سازی استفاده کرده اند. البته برخی نیز از وازه ذوب فرهنگی نیز استفاده می کنند. درباره رابطه اتنیک همچون تعلق فرهنگی یا رابطه نابرابر قدرت در قوم شناسی و مردم شی (اتنولوژی و آنتروپولوژی) بیشتر از مفهوم فرهنگ برای توضیح هویت اتنیکی استفاده می کنند و در چامعه شناسی بیتشر همچون رابطه قدرت. اگر مایل به اطلاع بیشتر هستید، می توانم خدمتتان معرفی کنم. اگر با سوئدی آشنا هستید می توانید با کتاب مهاچرت و قومیت نگاهی به چامعه چند فرهنگی سوئد (2015) که با همکاری پرفسور چارلز وستین آنرا ویراستاری کردیم، رجوع کنید. اگر هم نه می توانم منابعی به انگلیسی و فارسی دراین زمینه به شما معرفی کنم.

  • صدیق

    چنین به نظر می‌رسد که از اصطلاح "sub-nation" نمی‌توان مفهوم درستی از ملت‌ها را استخراج کرد (دستکم برای سه ملت بزرگ کُرد و ترک و عرب صدق نمی‌کند). پیشوند sub زمانی بکار می‌رود که به معنی زیر مجموعه‌ای از یک مجموعه بزرگتر بکار برده می‌شود. درحالیکه Kurdish Nation (کُردها) یا ملتهای دیگر از ترک و عرب را هرگز نمی‌توان زیر مجموعه‌ای از مجموعه بزرگتر Persian Nation (فارس) در نظر گرفت. همچنین موردی که در اینجا برای یادآوری شاید مفید بنظر می‌رسد این است که نظر نویسندگان مختلف برای حل چالش‌ اتنیکی زمانی می‌تواند مفید باشد که آن نظر بر اساس معیارهای بین‌المللی قابل تفسیر، تأویل و یا تعمیم باشد. برای مثال در تعاریف حقوق بین‌الملل از "ملت" حتی بیش از اشتراک در زبان و تاریخ و فرهنگ، بر احساس تعلق جمعی و پیوند و هبستگی گروهی و نیز تعریفی که مردمانی از هویت اصلی خویش ارائه می‌کنند، تأکید شده است. با چنین تعریف دقیق و کلی از حقوق‌دانان بین‌المللی، هر گونه باز تعریف و اصطلاحات من درآوردی (مانند خرده ملت و غیره) بکلی رنگ می‌بازد. این اصول بین‌المللی را هنجار بنیادین یا جوس کوگنس (jus cogens) می‌نامند. (جهت اطلاع خوانندگان) هنجار بنیادین از بنیادهای حقوق بین‌الملل است و به اصولی گفته می‌شود که از سوی جامعه جهانی پذیرفته شده ‌است و تخطی از آن برای هیچ کشور یا سازمانی مجاز نیست. پس هر گونه تفسیر و تأویل بر روی مفهوم جهان شمول "ملت" نمی‌تواند قابل استناد باشد. پس از تعریف درست "ملت‌" - براساس اصول بنیادی حقوق بشر، مصرح در منشور ملل متحد و نیز میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی- است که ما می‌توانیم قدم بعدی را در جهت احقاق حقوق ملتها برداریم. قدم بعدی قطعاً بسط دمکراسی در کشور خواهد بود.

  • صدیق

    در اینجا لازم می‌بینم تا از نویسنده محترم مقاله فوق برای باز کردن بحث حقوق ملت‌ها تشکر کنم. نکته‌ای که در بسط دمکراسی در ایران برای حقوق ملتها باید در نظر گرفت بحث "حق تعیین سرنوشت" ملت‌ها است. این اصل مدرن هم که یکی از بنیادی‌ترین اصول حقوق بشر است جنبه "جوس کوگنس" پیدا کرده است که معنای آن این‌است که تمامی اعضای جامعه بین‌المللی مؤظف به احترام و رعایت بی‌چون و چرای آن هستند. در سایه اصول مترقی منشور ملل متحد و نیز میثاق بین‌المللی مدنی-سیاسی است که سایر اقشار جامعه از جمله زنان و اقلیتهای دینی و دگرباشان و سایر آحاد آسیب پذیر جامعه امکان زندگی برابر را در کنار دیگران خواهند یافت. در تمامی کشورهای دمکراتیک دنیا این اصول رعایت می‌شوند و مردم به راحتی با آن کنار می‌آیند. این مستبدان هستند که از این اصول دمکراتیک ناخرسندند.

  • فرشاد دوستی پور

    جناب درویش پور،مقاله نسبتا خوبی بود،ویک تحلیل علمی آموزنده.دو ایراد بسیار جدی به متن شما وارد است: یک:هیچ مرجعی آمار شما را تایید نمیکند.دو سوم یعنی شصت و هفت درصد،سه چهارم هم یعنی هفتاد و پنج درصد،بعید میدانم که خود جنابعالی هم این را ندانید،که حتی ادعای ملیگرایان و آمارهایی که لورها و گیلک ها و مازنی ها را جدا نادرست و صرف تعصبات ملیگرایانه زیردسته هویت زبانی و قومی فارسی دسته بندی میکنند هم مدعی چنین درصدی بوده باشند.درصدی که یک شخص مدعی تحلیل علمی و فارغ از پیش فرض های اینچنینی میتواند تخمین بزند،چهل و پنج تا حداکثر شصت و دو درصد(آمار تقلیل گرایانه) است. دوم:نتیجه گیری سیاسی شماست،از سوی سیستم های عدم تمرکز چون فدرالیزم را ابزاری برای مدیریت بهتر کشور و مکانیزمی برای رفع تبعیض مییابید و از سوی دیگر نیروهای فدرالیزم را به رادیکالیزم متهم کرده اید،میتوانستید حداقل نیروهای جدایی طلب اتنیک ها و ملیگرای ایرانی(فارسی)را دو نیروی بخوانید،که مانع دیالوگی سازنده جهت رفع تبعیض میشوند نام ببرید،اما بدون هیچ استدلالی فدرالیزم که ابزاری برای ممانعت ازمتبعیض است را با واژه ایدئولوژی قومی! نفی کرده اید.

  • فرشاد دوستی پور

    جناب درویش پور،مقاله نسبتا خوبی بود،ویک تحلیل علمی آموزنده.دو ایراد بسیار جدی به متن شما وارد است: یک:هیچ مرجعی آمار شما را تایید نمیکند.دو سوم یعنی شصت و هفت درصد،سه چهارم هم یعنی هفتاد و پنج درصد،بعید میدانم که خود جنابعالی هم این را ندانید،که حتی ادعای ملیگرایان و آمارهایی که لورها و گیلک ها و مازنی ها را جدا نادرست و صرف تعصبات ملیگرایانه زیردسته هویت زبانی و قومی فارسی دسته بندی میکنند هم مدعی چنین درصدی بوده باشند.درصدی که یک شخص مدعی تحلیل علمی و فارغ از پیش فرض های اینچنینی میتواند تخمین بزند،چهل و پنج تا حداکثر شصت و دو درصد(آمار تقلیل گرایانه) است. دوم:نتیجه گیری سیاسی شماست،از سوی سیستم های عدم تمرکز چون فدرالیزم را ابزاری برای مدیریت بهتر کشور و مکانیزمی برای رفع تبعیض مییابید و از سوی دیگر نیروهای فدرالیزم را به رادیکالیزم متهم کرده اید،میتوانستید حداقل نیروهای جدایی طلب اتنیک ها و ملیگرای ایرانی(فارسی)را دو نیروی بخوانید،که مانع دیالوگی سازنده جهت رفع تبعیض میشوند نام ببرید،اما بدون هیچ استدلالی فدرالیزم که ابزاری برای ممانعت ازتبعیض است را با واژه ایدئولوژی قومی! نفی کرده اید.

  • مهرداد درویش پور

    با سپاس از جناب صدیق و فرشاد گرامی. چند توضیح برای رفع ابهام. خرده ملت نامی است که برخی از کسانی که به قومیت باور ندارند می باشد. نظر من چنین نیست. اشاره به نزدیک به دو سوم بودن زبان فارسی همچون زبان مادری در ویکی پیدا نیز آمده است. سخن گفتن بیش از سه چهارم جمعیت به زبان فارسی همجون زبان مشترک ایرانیان دقیق است نه همچون زبان مادری. این دلیل تفاوت دو رقم است که در نوشته بر اثر سهو افتاده است. نکته آخر من با فدرالیسم هرگز مخالفت نکرده ام. فدرالیسم یکی از اشکال تمرکز زدایی است. اما من با فدرالیسم قومی مخالفت کرده ام که دلایل آن در نوشته مستتر است. بازهم سپاس از اظهار لطف شما.