● دیدگاه
واقعاً فرق شما با وزارت ارشاد چیست؟
سیامک اقبالی − حق است که از همه بپرسیم که چه انتقادی به عمل حکومت به لحاظ آزادی بیان دارند و آیا خودشان فکر میکنند که واقعا علیه سانسور و خفه کردن صدای دیگران هستند.
با خودم کلنجار میروم که این یادداشت را بنویسم یا ننویسم.
با هزار بدبختی از سد فیلتر رد میشوم تا بفهمم جهان چه خبر است. متأسفانه میبینیم که در میان ما ایرانیها خبر تازهای نیست، چرا که هر چه در تهران و اردبیل و اصفهان و قم و زاهدان میگذرد، عینا در لوس آنجلس و واشینگتن و پاریس و لندن هم میگذرد. منظورم این است که سر و ته یک کرباس هستیم، و شما خیلی ذوق نکنید که آن طرف آب رفته و دیگر بر خلاف ما این وریها خیلی دموکرات شدهاید و همین طور عدهای ذوق نکنند که اپوزیسیون در مقابل پوزیسیون شدند.
حساسیت این جانب به عنوان کسی که با رسانه و کتاب و سانسور درگیر بوده (که حتما تفاهم دارید که چرا نمیتوانم بگویم اسم واقعیام چیست) این است که آدمها چقدر نسبت به آزادی بیان حساس هستند.
وقتی با معیار آزادی بیان پستهای هموطنان اپوزیسیونی خارج از کشور در اینستاگرام و تلگرام و توئیتر و فیسبوک و ایضاً مقالاتشان را میخوانم با خودم فکر میکنم اینها چه فرقی با حزب اللهی و ذوب شده در ولایت دارند. وقتی یک نظر مخالف را میبینند مثل انصار حزب الله میشوند و حزب فقط حزب الله میگویند.
ما در دنیای مجازی همان رفتاری را از مخالفان حکومت میبینیم که در دنیای واقعی در زندگی روزمره از طرفداران حکومت مشاهده میکنیم. حق است که از همه بپرسیم که چه انتقادی به عمل حکومت به لحاظ آزادی بیان دارند و آیا خودشان فکر میکنند که واقعا علیه سانسور و خفه کردن صدای دیگران هستند؟
من هم به رسانههای تأثیرگذار انتقاد دارم و فکر میکنم اگر طبق اصول شناخته شده رسانه معیار (تحقیق عمیق و بیطرف، زبان بیطرف و بدون آلودگی، انعکاس نظریات مختلف و ...) عمل نمایند، البته که قادر خواهند به شکل مثبتتری تأثیرگذار باشند. مهمتر از همه این است که وجدان کاری راحتتری خواهند داشت. اما وقتی به بعضی انتقادهایی که به آنها میشود تأسف میخورم. خیلی وقتها انتقاد این است که چرا فلان نظر را منعکس نمودهاند و چرا بهمان مقاله را چاپ کردهاند. کسانی انتقاد تند و تیز میکنند که میخواهند در مقام گروه اپوزیسیون قدرت را از جمهوری اسلام و وزارت ارشاد آن بستانند. با خودم فکر میکنم اگر اینها قدرت را بگیرند که داستان ما رسانهچیها فرقی نمیکند. سانسور همیشگی سر جای خود خواهد بود، فرقش این است که به جای یک ریشو در وزارت عالیه ممیزیه یک کراواتی خواهد نشست. چه فرقی به حال ما خواهد کرد؟
این یادداشت را برای این نوشتم که به اپوزیسیون مدعی بگویم که ما آن قدرها هم که فکر میکنید بیشعور نیستیم و متوجه هستیم که آیا واقعا با پوزیسیون فرق دارید یا نه.
نظرها
واقعاً
واقعاً فرق شما با وزارت ارشاد چیست؟ فرقی ندارند، هردو (ولایی و ضد ولایی) ادعای حمایت آزادی بیان میکنند و علیه آزادی بیان ادقام میکنند. دیکتاتورهای بالقوه ای که هنوز مثل خامنه ای و سپاه و بسیجیان فرصت نکردند تا ماهیت دیکتاتوری خودشان نشان دهند. از این دست موجودات کذاب ریاکار در همه جا دیدم. کلا شیعیان از نوع اینها از بدو تولد همین جوری پرروش و ریاکار و دروغ (در نتیجه خیانت و عهدشکنی و کلاهبرداری) را با تعالیم دین شیعی من دراوردیشان مثل تقیه، یاد میگیرند چگونه ریاکاری کنند و از زندگی اگلی داشته باشند. من 20 سال طول کشید تا بالاخره توانستم شیطان خرافت و القائات محیط شیعه ایرانی از وجودم بیرون کنم. این شیطان خرافت شیعی مغز انسانها فاسد میکند. انسانهایی 20 یا 30 سال تحت تاثیر خرافت شیعی هستند و از مسلمات و تکالیفشان تقیه (دروغ) است.
آرمان
دوست عزیز ذهنیت شکل کرفته در یک نظام استبدادی چندین هزار ساله را نمیتوان با شش ماه اقامت در بلاد فرنگ تغییر داد. هر چند ما فرنگ نشینان از موهبت آزادی بهره میبریم ولی نمیدانیم به چه کار ما می آید. خر موسی که به مکه رود چون که باز گردد هنوز خر باشد. چه میتوان کرد وقتی ایرانیان عزیز فرنگ نشین فقط تلویزیون نگاه میکنند و از خواندن کتاب و حتی روزنامه بیزارند. از ماست که بر ماست
بردیا
مردم نظرشان را مینویسند حتی اگر پرخاش هم کنند، باز نظر آنهاست. این دلیل نمیشود که پرخاش بیدلیل یک فرد را با عملکرد فرد دیگری که باعث و بانی جنگ هشت ساله شد (خمینی)، و یا باعث اعدام هزاران نفر شد (خلخالی)، و یا حکم مرگ هزاران زندانی را صادر کرد (رئیسی) مقایسه کنیم. در این ابراز نظرهاست که مردم تمرین دمکراسی میکنند. فراموش نکنید که این اپوزیسیون خارج کشور از مجاهد و چپ و راست گرفته تا سلطنت طلب و دگرباش و مذهبی و سکولار همگی 40 سال پیش در ایران زندگی میکردند و علیرغم تضاد فکری زندگی مسالمت آمیزی داشتند. این جمهوری اسلامی بود که همه این معادلات را بهم زد. توصیه میشود که نگرانی پس از جمهوری اسلامی را به دل راه ندهید. جمهوری اسلامی مادر تمام پلشتیهاست. ورد سیاه جادوگر مخفی شده در چاه هزار ساله است.
مهربون
ماهیت واقعی اپوزیسیون سکولار ایران همان است که در کنفرانس برلین سال 79 دیدیم . یک مشت لات و اوباش بی تربیت بددهن هیجانزده بی منطق که هنرشان شعار دادن است و تنبان کندن و جیغ کشیدن و جلسه به هم زدن. در فضای مجازی همانند که در فضای حقیقی . دیروز کنفرانس برلین را برهم می زدند امروز سخنرانی های استاد عبدالکریم سروش را. عجیب نیست که: با این "علما " هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند!
علی
مهری جان «استادسروش» را خوب اومدی والله شماها با همین زیش چهل سله دارین میرین تجریش...
روزبه
جناب بردیا ابراز نظر با فحاشی و انگ زدن و حملات شخصی تفاوت دارد . چند اصل ساده ان اینست: - تحمل اینکه دیگران میتوانند و حق دارند دارای عقاید متفاوت با من باشند. - با وجود اختلاف عقیده میتوانیم به هم محترمانه برخورد کنیم. - قبول این چه بسا احتمال دارد که ممکن است نظرامروز من اشتباه باشد. - نظر را باید با دلیل و برهان و استدلال ابراز کرد که دیگران را قانع کند نه با هتک حرمت و تهدید و سانسور دیگران و عقایدشان. تا بقول معروف دیگر جرات نکند دهان باز کند.
بردیا
هموطن گرامی، آقای روزبه! با نظرات شما کاملاً موافقم. نکتهای در مقاله بالا هست که مرا نگران کرد. احتمال دارد که سهواً اتفاق افتاده باشد، اما با فرض سهوی بودن آن لازم دیدم تا نظرم را بنویسم. نکته این بود که اگر قرار است فرضاً من اپوزیسیون هم همانند بسیجی طرفدار خامنهای به هر کس که بر وفق مراد من مطلب ننویسد، پرخاش کنم. فرق من و جمهوری اسلامی در چیست؟ و اصلاً چرا مردم ایران خود را به زحمت بیاندازند و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند! این برداشت از مقاله بنحوی باعث جاری شدن آب به جوی جمهوری اسلامی میشود. در حالیکه همه ما میدانیم این سایبری جمهوری اسلامی است که با ماسک چپ و سلطنت طلب و ماسکهای متعدد به همه فحاشی میکند. بالفرض که یک چپ و یا سلطنت طب واقعی هم فحاشی کند، این فحاشی کردن هرگز دلیل این نیست که اگر این شخص به قدرت برسد، همانند لاجوردی یا خلخالی میشود. تمام صحبت من این بود که مقایسه نکنیم. دستاندرکاران و حاکمیت جمهوری اسلامی روی بزرگترین جنایتکاران دنیا را سفید کردهاند. هیچ یک از اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی را نباید با نظام ضد بشری جمهوری اسلامی حتی مقایسه کرد. جمهوری اسلامی دهها یا شاید صدها میلیارد دلار برای ایجاد تفرقه و نفوذ در اپوزیسیون خرج کرده و میکند. اگر جمهوری اسلامی برچیده شود، مردم ایران از هر دسته و گروه و حزبی دوباره زیر سقف ایران در داخل کشور جمع خواهند شد. این کشور متعلق به همه ایرانیان است، همه ایرانیان حق دارند که در کشورشان زندگی کنند و در تعیین سرنوشتشان مشارکت فعال داشته باشند. حقی که جمهوری اسلامی از دهها میلیون ایرانی تابحال گرفته است.
روزبه
بردیا جان من زمان انقلاب جوانی خام بودم و صحبتهای شما مرا به یاد آن زمانها میندازد که همه نیروهای سیاسی تنها یک شعار داشتند و آن سرنگونی شاه بود و وقتی تضاد عمده حل شد یعنی سلطنت سرنگون شد فردای آن روز همه تضاد درونی بیرون زد و جنگ قدرت بین نیروهای سیاسی و تصفیه حسابها سیاسی شروع شد.از مذهبی ها گرفته تا چپ و راست و سلطنت طلب. اول خمینی خدعگر با شریعتمداری و چند آخوند دیگر شروع کرد و سپس نهضت آزادی وجبهه ملی و بنی صدر وووو را کنار گذاشت . چپها در بین خود هزار پارچه شدند. سلطنت طلبان در خارج از کشور به جان هم افتادند وووو بعد ها تشکیلاتی که مجاهدین با حزب دمکرات و بنی صدر و چند شخصیت مخالف رژیم به اسم شورای مقاومت ملی تشکیل داد به همین سرنوشت دچار شدند. نقطه اشتراک همه این شکستها بنظر من عدم باور همه نیروهای سیاسی ایرانی به رفتار دمکراتیک بوده است. چطور میشود باور کرد با سرنگونی رژیم منحوس کنونی این افراد یا نیروهای سیاسی یک شبه دمکرات میشوند !!! این افراد و گروه ها باید اعتماد عمومی را با رفتار دمکراتیک خود در پروسه رسیدن به هدف به مردم بشناسانند. خلاصه کلام از کوزه همان طراود که در اوست. اگر من امروز یک مینی دیکتاتور باشم فردا اگر فرصت بدستم بیفتد دمکرات میشوم!!؟ راه دور نرویم در خانوادهایمان چه میزان رفتار دمکراتیک برقرار بوده است. در جامعه کوچک و روابط دور و برمان چقدر ووو برداشت عمومی جامعه ما از دمکراسی چیست؟ متاسفانه بسیار شاهد بوده ام کوچکترین بحث راجب هر موضوعی در بین مردم به خشونت کلامی یا فیزیکی منجر میشود.ایران عزیزمان راه بسیار سختی در پیش دارد. همه ما باید از همین امروز رواداری را هر روز و شب بین خودمان تمرین کنیم فردا دیراست. همانطور که فرد خود را در برای یک آزمون علمی یا ورزشی تمرین لازم دارد تا موفق شد ما هم برای پیروزی نهایی یعنی رسیدن جامعه ای آزاد و دمکرانیک و سکولار از همین امروز باید به تمرین بپردازیم. برای تغیر دنیا از خودمان شروع کنیم و خودمان را بسازیم و رفتارهای خودمان را تغیر دهیم و روی فرزندنمان کار کنیم آنها کادر های آینده کشورند. اگر اکثریت ما در این جهت حرکت کنیم ریسک موفقیت استبداد فردی یا حزبی یا گروهی در جامعه آینده کاهش مییابد. اگر روده درازی کردم ببخشید. موفق باشید.
Ali
بعله، فرقمان اینست که ددی جان در جمهوری اسلامی حق را ناق نکرده و دزدی نکرده تا بنده را به دانشگاههای غرب کافر صادر کنند فرقی است البته قابل اغماض، مگه نه؟؟
رضا
از هم کلامی بردیا جان و روزبه جان لذت بردم. این از فضای خوب بحث تون. که نشانه ی توجه به مغز سخن مقاله بود. یعنی همین که در تبادل ها، همدیگر رو برچسب نزنیم، خودش چند قدم پیشرفته. اما سخن بردیای گرامی، که «اون روزا (40 سال پیش) ما کنار هم داشتیم آروم زندگی می کردیم و مشکلی نداشتیم» این نظر بیان واقع نیست. چون ما هنوز در برابر انتخاب های نسبتا آزاد در فضا های آزاد اصلا قرار نداشتیم. رسانه کاملا یک طرفه، فقط از رهنمود های خردمندانه ی شاهانه حرف می زد. کسی جرات نطق کشیدن نداشت. اصلا حرفی زده نمی شد. شاعر، باید در هفت لایه ی ساندویچی، حرف می زد تا یه گوشه ی کوچیک به اوضاع شیر تو شیر از بالا به پایین زده باشه. متفکرش هم همین طور. اما الان، اوون فضا امکان پذیر شده. یعنی به مدد تلفن و رسانه های دو طرفه و شبکه ها، حرف آدم ها بی جواب نمی مونه. و حالا در همین آزمون هاست که ما می تونیم امتحان پس بدیم که آیا این قانون ابدی رو داریم رعایت می کنیم یا نه، قانونی که تمرین مدارا هم می دهد، تمرین بی خشونتی هم می دهد، و تمرین تولید و تاسیس «بانک های فکری» و «انباشت تجربه و اندیشه» هم می دهد، یعنی قانونِ هدف، همان وسیله است، نه چیزی دیگر!
بردیا
هموطن ارجمند روزبه! مطالبی که شما نوشتید کل مطلب نیستند، و احساس میکنم شما برداشت درستی از کامنت من نداشتید. عرض من این بود که همه گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، قبل از انقلاب در ایران زندگی میکردند. در میان آنها، تنها حزب جمهوری اسلامی بود که بصورت سیستماتیک و هدفمند، سالها قبل از انقلاب ماشین ترور و آدمکشی براه انداخته بود (برای مثال؛ سینما رکس آبادان، و افرادی که توسط گروههای اسلامگرا و تندرو کشته شدند)، و پس از انقلاب هم دستان سران نظام تا آرنج به خون مردم ایران آغشته شد و تا هم اکنون هم ادامه دارد. بعدها که جمهوری اسلامی دوام و قوام یافت، با پولهای کثیف در اپوزیسیون نفوذ کرد، و اختلاف افکنیها را شدت بخشید، و با ترور و زندان و شکنجه و کشتار، گروهها و احزاب مخالف خود را به دفاع و جنگ وادار کرد. در این سالهای اخیر، اسناد و روایات بسیار زیادی منتشر شدند که جمهوری اسلامی، به عمد، در کشاندن مخالفان خود به دفاع و جنگ برای سرکوب آنها و از میان بردنشان بصورتی هدفمند و کاملاً سیستماتیک (البته جنایتکارانه) اقدام کرد، و میکند. امروز همه ما شاهدیم که دلارهای کثیف نفتی جمهوری اسلامی تا کجا رسوخ و نفوذ کردهاند. این اختلاف افکنیها تا زمانی که جمهوری اسلامی در حیات باشند ادامه خواهند یافت. و پولهای مردم ایران در حجم دهها میلیارد دلاری، برای این هدف شوم، خرج میشوند.
بردیا
جمهوری اسلامی، حکومتی نامشروع و استبدادی است که دوام و بقای خود را در هرج و مرج و سرکوب میبیند. اتحاد مردم ایران باعث میشود که جمهوری اسلامی نتواند سرکوب کند (اپوزیسیون خارج کشور هم بخشی از مردم ایران است). به همین دلیل اختلاف افکنی میان مردم و اپوزیسیون خارج کشور برای نهادهای امنیتی ایران از نان شب واجب تر است. فراموش نکنیم که قدرت ترساننده جمهوری اسلامی در داخل ایران است، اما جمهوری اسلامی عامداً اپوزیسیون خارج کشور را مهم جلوه میدهد! چون به سادگی میتواند با آن بازی کند و مردم داخل را با آن، "نا امید" کند. این نکته را باید مورد مداقه قرار داد. با نگاهی به داخل کشور، وحشت جمهوری اسلامی را از اتحاد مردم ایران میتوان به سادگی رصد کرد، برای مثال؛ بازداشت کمک کنندگان به سیل زدهها، بستن حساب سلبریتیها، ایجاد اختلاف میان کردها و ترکها با انتشار اسناد بسیار قدیمی و تهییج مردم به انتقام، و موارد بسیار دیگر. این رویه در فضای مجازی با شدت بیشتری در حال انجام است. بنابراین فریب سیاستهای رژیم را نباید خورد. در فردای آزادی، همه گروهها، جناحها، و احزاب باید در سرنوشت خود مشارکت داشته باشند، حتی جمهوری اسلامی (به استثناء کسانی که جنایت کرده و جرم مرتکب شده باشند). اپوزیسیون واقعی مشکلی با هم ندارند؛ در فردای آزادی این جای رژیم است که قرار است تنگ شود، و سایر اقشار جامعه قرار است جایی در سرنوشت خود بیابند. چرا باید اپوزیسیون خارج و داخل با این مسئله مشکل داشته باشند!! هرچه فریاد دارید بر سر جمهوری اسلامی بکشید که منشأ تمام مشکلات کشور جمهوری اسلامی است.