ادبیات کارگری معاصر فرانسه: فرزندان روایتگر سرگذشت پدران
جایزه ادبی تلاش و کار در فرانسه به رمانی اهدا میشود که علاوه بر ارزش ادبی، از نگاهی نو به دنیای کار و شرایط یک حرفه برخوردار باشد. الگویی برای ایران.
جایزه ادبی «تلاش و کار» که فقط در حوزه رمان در فرانسه اهدا میشود، به تازگی به «مورد صفر» دومین رمان سارا باروخ، نویسنده ۳۶ ساله فرانسوی تعلق گرفت. در مراسم اهدای این جایزه که در ساختمان وزارت کار برگزار شد، موریل پنیکو، وزیر کار فرانسه نیز حضور داشت و او خود این جایزه را به سارا باروخ اهدا کرد.
سارا باروخ، که پیشتر رمان «او فقط میخواست مستقیم راه برود» را منتشر کرده، علاوه بر نویسندگی، در حوزه ارتباطات و روزنامهنگاری فعال است و در پاریس زندگی میکند. رمان تازه این نویسنده که انتشارات آلبن میشل در پاریس آن را منتشر کرده، در ژانر دلهرهآور است. داستان در بیمارستانی میگذرد که یکی از دورههای بحرانی خود را سپری میکند.
داستان از روز چهارشنبه ۱۵ دسامبر ۱۹۸۲ آغاز میشود و شرایط دشوار کار یک پزشک در بیمارستان را به تصویر میکشد: لوران ولنسی، پزشک بیمارستان سن لوئی پاریس نمیداند که بیمارش، علی بنیوسف، که نشانههای متعددی بروز داده، دقیقاً به چه بیماری مبتلاست.
در این شرایط، لوران میان خانواده نگران علی و رئیس بخش سرگردان است و با وجود فشارهایی که هر روز بر این پزشک بیشتر میشود، او همچنان مصمم است که بیمارش را نجات دهد. او در جستوجوی این است که آیا بیماری علی بنیوسف، اولین مورد از یک اپیدمی وحشتناک است که پیشتر در آمریکا رواج یافته بود؟
«مورد صفر» که نویسندهاش آن را با الهام از زندگی پدرش نوشته، مواجهه پزشکان با بیماری ایدز را در زمانی که هنوز به آن «سرطان همجنسگرایی» گفته میشد، نشان میدهد؛ مواجههای ناکام که با مرگ بیمار به پایان میرسد.
رمان «مورد صفر» نه تنها درباره شرایط سخت کار است، بلکه درباره «اخلاق حرفهای» است که به فعالیت انسان در محیط کار معنا میدهد.
سارا باروخ که خود در یک خانواده پزشک متولد شده، درباره این رمان گفته که طرح اولیه آن سالها پیش، در گفتوگو با چند پزشک شکل گرفت:
«آنها برای من آنچه را که در بیمارستان زندگی کرده بودند، تعریف کردند. آنجا بود که متوجه شجاعت آنان برای درمان شدم. این داستان از احساسات واقعی الهام گرفته است...»
اهداف جایزه ادبی «تلاش و کار»
شبکهای از کارشناسان در زمینه «رفاه کار» (Place de la Médiation) با همکاری شرکت فرانسوی «تکنولوژیا» (Technologia) که زیر نظر وزارت کار فرانسه در زمینه ارزیابی شرایط کار فعالیت میکند در سال ۲۰۰۹ جایزه ادبی «تلاش و کار» (Roman d'Entreprise et du Travail) را تأسیس کرد.
سندیکاهای مهم فرانسه به ویژه س.ژ.ت و س.اف.د.ت، انجمن کارگزینی اروپا و برخی از شرکتهای بیمه و همچنین رسانههای فرانسوی از این جایزه ادبی حمایت میکنند.
ارزش مادی جایزه «تلاش و کار» سه هزار یوروست و هیأت داوران آن نیز شامل شانزده نفر از اتحادیههای کارگری، وکلا و حقوقدانها و همچنین پژوهشگران حوزه کار است. هیأت داوران هر سال دستکم دو بار برای ارائه فهرستی از نامزدهای جایزه تشکیل جلسه میدهند.
هدف از اهدای این جایزه، معرفی رمانی است که علاوه بر ارزش ادبی، دارای نگاهی نو به دنیای کار و شرایط یک حرفه باشد. همچنین قصد دارد نویسندگان را به نوشتن از دنیای یک حرفه تشویق کند، در واقع بررسی ادبی شرایط یک کار.
ژان کلود دلژان، یکی از برگزارکنندگان این جایزه گفته که در محیط هر کاری، شرایط بسیار پیچیدهای وجود دارد که گاهی سرنوشت تلخی برای انسانها رقم میزند؛ از بیکاری و خودکشی کارگران گرفته تا شرایطی که منجر به لغزشهای حرفهای میشود.
ادبیات و کار
در وهله اول، به نظر میآید که ادبیات معاصر فرانسه نسبت به ادبیات قرون هجدهم و نوزدهم و حتی بیستم کمتر به مقوله شرایط کار و زندگی کارگر میپردازند. در این دورهها، نویسندگانی چون بالزاک، هوگو و زولا با شیوهای واقعگرایانه شاهکارهایی چون «ژرمینال» آفریدند که تأثیرات صنعت بر جامعه آن دوره را بازتاب میدهد. در قرن بیستم نیز از دل ایدئولوژیهای تازه، انواع متون ادبی برآمد که نوشتههای این حوزه را نیز غنا بخشید.
اما کار پیش از این دورهها نیز برای نویسنده منبع الهام بوده است. در واقع اگر متونی را که خود کارگران از شرایط کار خود نوشتهاند به آن چه «ادبیات کارگری» میخوانیم اضافه کنیم، قدمت این ادبیات در فرانسه به چندین سده پیش بازمیگردد. با این حال، هسته اصلی ادبیات کارگری فرانسه در قرن نوزدهم شکل گرفت، زمانی که تعدادی از نویسندگان که متعلق به طبقات فرودست جامعه بودند، با فروپاشی امپراتوری فرانسه، آثاری در این زمینه نوشتند و تعدادشان به مرور در دورههای رستوراسیون (بازگشت بوربونها به سلطنت فرانسه) و بعد در امپراتوری دوم فرانسه بیشتر شد.
اولین نوشتهها درباره کار و کارگر، بیشتر شعر و ترانه بود، اما خاطره، نقد، نامهنگاری و دیگر انواع نوشتهها را هم شامل میشد که تحت تأثیر سوسیالیسم آن دوره نگاشته شده است.
پیروان سن سیمون (۱۷۶۰–۱۸۲۵) فیلسوف فرانسوی و از پایهگذاران نهضت سوسیالیستی، شعر را در جنبههای مختلف زندگی برای پیشبرد آرمانهای سوسیالیستی خود به کار میگرفتند، از سرود برای مراسم مختلف، تا ساخت شعارها که شرایط اجتماعی آن روزگار را نشان میدهد.
پییر لاشانبودی (Pierre Lachambeaudie) از پیروان سن سیمون و از پیشگامان و سرآمدان این دوره است. او که دهقان بود و سپس در راه آهن فرانسه مشغول به کار شد، «شاعر-کارگر»ی بود که با حکایتهایش بر اساس حکایتهای لافونتن، خیلی زود به شهرت رسید.
در همین دوره، کارگران خود به انتشار آثارشان اقدام کردند. نشریه «لاروش پوپولر» (لانه مردم) که در سالهای ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲ در پاریس منتشر میشد، نشریهای بود که به قلم خود کارگران نوشته میشد. آنان پس از توقف این نشریه، نشریه دیگری را به نام «اتحاد» منتشر کردند که از دسامبر ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۶در پاریس به چاپ میرسید.
نشریه «آتلیه» نیز که در سالهای ۱۸۴۰تا ۱۸۵۰ منتشر میشد، «ارگان منافع مادی و معنوی کارگران»ی بود که از تفکرات سوسیالیسم تخیلی (Socialisme utopique) و سوسیالیسم مسیحی فیلیپ بوشه، فیلسوف فرانسوی پیروی میکردند. زیرعنوان این نشریه بعدا به «ارگان ویژه طبقه زحمتکش» تغییر کرد.
همچنین در همین سالها بود که اولیند رودریگ، ریاضیدان و اقتصاددان فرانسوی و یکی از پیشگامان جنبش سن سیمونیها، اولین آنتولوژی «شعر اجتماعی کارگران» را در ۱۸۴۱ منتشر کرد.
موضوعات «برادری» و «یکپارچگی اجتماعی» در همین دوره فراگیر شد و توجه دیگر نویسندگان، چه بورژوا چه سوسیالیست را به خود جلب کرد و به مرور با افزایش کارگران باسواد، تعداد آثاری که کارگران به چاپ میرساندند نیز افزایش یافت. یکی از بهترین نمونهها در این زمینه، اگریکول پردیگیه، نجار تحصیلکرده فرانسوی است که کتاب «خاطرات یک همراه» را در ۱۸۵۴ نوشت.
در نیمه دوم قرن نوزدهم، شعر کارگری در فرانسه به دوران بلوغ خود رسید. ترانهسرایان و شاعران معتبری چون پیر-ژان دو برانژه، که خود کارگر چاپخانه بود، پیر ونسار و همچنین ژول ژوئی اشعار و ترانههایی را سرودند که فصل مهمی را در ادبیات کارگری فرانسه به خود اختصاص میدهد. اما با وجود افزایش نسبی شاعران طبقه کارگر، دهقان و پیشهور که به خود «شاعران خلق» میگفتند، این نوع شعر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به جریانی حاشیهای تبدیل شده بود، تا اینکه در اوایل قرن بیستم، جریان «ادبیات پرولتاریایی» این نوع شعر را نیز در دل خود جای داد.
هانری پولای، نویسنده و منتقد ادبی، در دهه ۱۹۳۰ گروهی را به نام «گروه نویسندگان پرولتاریایی زبان فرانسه» بنیان نهاد که که خود گاهی به آن «مکتب پرولتاریایی» نیز میگفت. از نظر پولای، نویسنده پرولتاریایی نویسندهای بود که از والدین کارگر یا دهقان متولد شده، به دلیل کار کردن در کودکی ترک تحصیل کرده، و در آثارش شرایط اجتماعی طبقه خود را بازتاب میدهد. همچنین در تعریف نویسنده پرولتاریایی آمده بود که این نویسنده کسی است که با وجود نویسندگی، همچنان برای گذران زندگی به کار کارگری یا دهقانی خود ادامه میدهد. اما به تدریج نویسندگانی به این گروه پیوستند که فراتر از این تعریف بودند یا شرایط گروه را رعایت نمیکردند. نمونه بارز آن خود پولای بود. او با وجود آنکه از سیزده تا بیست و هفت سالگی به کارگری در حوزههای مختلف مشغول بود، اما با انتشار آثارش دیگر کمتر کارگری میکرد و وقتش را وقف نوشتن و روزنامهنگاری کرد. دیگر آنچه اهمیت داشت، خود آثار ادبی بود نه شرایط نویسنده. دو معیار اصلی برای سنجش اثر نیز یکی «دفاع از طبقه زحمتکش» بود و دیگری «متنی که کاملا برآمده از شرایط کارگری» باشد.
در نیمه قرن بیستم میلادی، جنبش مه ۶۸ یک نقطه عطف بود. روبر لینار، جامعهشناس و نویسنده فرانسوی و شاگرد لوئی آلتوسر، که پیش از مه ۶۸ عضو اتحادیه دانشجویان کمونیست بود، پس از مه ۶۸ گروهی را در دفاع از حقوق صنفی کارگران تشکیل داد. او همچنین برای کار مدتی به کارخانه خودروسازی سیتروئن در حومه پاریس رفت و با استفاده از این تجربه، شاهکار خود را به نام «میز کار» در سال ۱۹۷۸ از سوی انتشارات مینویی منتشر کرد.
روبر لینا در این رمان، آخرین شرایط کارگران روزگار خود را تشریح میکند و تصویری از فضای کار در کارخانههای بزرگ و زنجیرهای قرن بیستم به دست میدهد: «شیوه نظارت و سرکوب کارفرمایان» و همچنین «تبعیضنژادی» در مورد کارگران خارجی که از سوی «خرده رؤسا» اعمال میشود و در مقابل، «مقاومت» و «اعتصاب» کارگران.
در اواخر قرن بیستم فرانسه، با از بین رفتن جریانهای ادبی، دستهبندیها برای خلق ادبیات کارگری فرانسه نیز کمرنگ شد. همچنین تلاش شد تولید ادبیات در کل و ادبیات کارگری به طور خاص، به پاریس ختم نشود. گسترش چاپ کتاب در مناطق مختلف و حتی به زبانهای محلی و برگزاری جشنوارهها در شهرهای مختلف فرانسه به این تمرکززدایی کمک کرد. توجه ناشران پاریسی به نویسندگان شهرستانی هم بیشتر شد. این توجه در بازتاب بیشتر شرایط کارگران مناطق دورافتاده در ادبیات بیتأثیر نبود. به عنوان نمونه، آخرین جایزه گنکور، معتبرترین جایزه ادبی فرانسه به «فرزندانشان پس از آنان» نوشته نیکلا ماتیو، نویسنده اهل یکی از شهرهای شرق فرانسه اهدا شد که وضعیت فرزندان کارگران این منطقه را در دورهای که پدرانشان کار خود را از دست دادهاند، روایت میکند. این رمان بازتابدهنده زندگی خانوادگی کارگران، به عنوان اولین قربانیان بحرانهای اقتصادی جهانی است و روایت مرحله به مرحله متروکه شدن شهرکهای صنعتی در روند جهانی شدن اقتصاد.
بیشتر بخوانید:
نظرها
کارو
نویسنده تلاش کرده تا میان سنت ادبی کارگری و مبارز در فرانسه که چنانچه در متن هم اشاره کرده، قدمتی طولانی دارد، با جایزه هایی که وزارت کار و دم و دستگاه دولتی به پای نویسندگان می ریزند، اتصالی ایجاد کند. صد البته که میان این دو نسبتی هم وجود دارد، اما نم یتوان این قبیل جوایز را در راستای حتی تقویت آن سنت ادبیات مبارز دانست. جای حضرات کمونیتس کارگری و حکمتیست خالی است که فریاد بزنند و ادعا کنند که در کشورهای «متمدن» اروپایی، به نویسندگان کارگر جایزه هم می دهند! و چه نشسته اید که دولت های اروپایی «متمدن» هستند و ما شرقی ها در توحش! جالب است که مشابه همین جایزه ها را وزارت کار ایران و خانۀ کارگر هم دارند و اتفاقا به پای کارگران نویسنده ای جایزه می ریزند که نه کمونیست باشند و نه مطلقاً ولایت مدار! بلکه چیزی میان این دو که بتوانند توسط نظام ولایت مدار سرمایه داری اسلامی مصادره شده و ناراضیان غیرکمونیست را هم به سمت خود بیاورند. امثال این جایزه در سرمایه داری اسلامی ایران هم کم نیست.