● نمای نزدیک
شکلهای جدید حاشیهنشینی در تهران
س. اقبال – حاشیهنشینی دیگر به زندگی روستاییان مهاجر در حاشیه شهرهای بزرگ محدود نمیشود. تهران امروز شاهد شکلهای متنوعی از حاشیهنشینی است. بیخانمانها همه جا هستند.
طی یک سال گذشته تودههای بیشتری از لایههای کم درآمد شهر تهران از سر ناچاری به حاشیههای شهر رانده شدهاند. ولی آنان قرار است از این پس در نقشی از حاشیهنشین و کپرنشین روزگار بگذرانند. سیاستهای نولیبرالی با ژستهای توخالی ضد سرمایهداری دولت، زمینههای کافی و وافی برای رشد چنین پدیدهای فراهم میبیند. از سویی دیگر اخراج مداوم کارگران از کارخانهها و بر کنار ماندن آنان از پوشش بیمهی همگانی به روند رو به رشد پدیدههایی از نوع حاشیهنشینی یاری میرساند.
پیداست که دولت موضوع تحریم و خودتحریمی را بهانهای مناسب برای گران کردن کالاهای ضروری مردم قرار میدهد. جدای از گرانی غیر عادی، چند برابر شدن هزینهی اجاره مسکن نیز تاب اجارهنشینان را بریده است. مردم در نهایت چارهی کار را در آن مییابند که هرچه بیشتر به مناطق جنوبیتری از شهر بکوچند. تا آنجا که خیلی راحت به حاشیهی تپه- ماهورهای جنوبی شهر پس رانده میشوند و به ناچار به حاشیهنشینی تن در میدهند.
شکل قدیم حاشیهنشینی
زمانی حاشیهنشینی در آن خلاصه میشد که روستاییان از دل روستاها به مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ بکوچند.
در واقع بیبهره ماندن از رفاه و گذران عادی، چنین پدیدهای را به روستانشینان تحمیل میکرد، چون کشتزارهای خشکیده از بیآبی هرگز نمیتوانست گذران آنان را تأمین نماید.
آنان با دنیایی از امید و زندگی به حاشیهی شهرها میکوچیدند تا به کار و باری مناسب دست بیابند. در عین حال همین شهرها قرار بود که آیندهای روشن را برای فرزندانشان تضمین نماید. چون مهاجران روستایی به برابری انسانها در فضای شهر باور داشتند. حتا چنان به نظر میرسید که در فضای شهر همگی به گونهای برابر و همسان از بهداشت، آموزش و رفاه عمومی سهم میبرند. اما ضمن تجربه، تمامی رؤیاهایی از این نوع نقش بر آب میشد و آسیبهای برآمده از حاشیهنشینی خیلی زود گریبان یک به یک افراد خانواده را گرفت تا بدون استثنا در درد و رنج بیکاری و اعتیاد گرفتار باقی بمانند.
حاشیهنشینی در شکلهای جدیدترش
اما داستان به همین جا پایان نمیپذیرد. چون در تهران جمهوری اسلامی شکلهای جدیدتری از حاشیهنشینی نیز رشد گرفته است. حاشیهنشینان در این شکلهای جدید از حاشیهنشینی، تنها به کپرنشینی در مناطق جنوبی شهر رضایت نمیدهند بلکه گروههای پرشماری از آنان مراکز شمالی یا مرکزی شهر را هم مأمنی همیشگی برای خود میپندارند. به عبارتی روشن آنان حتا از مزایای حاشیهنشینی سنتی هم بیبهره ماندهاند. چنانکه از سرپناهی شبانه برای همیشه دل کندهاند.
بدون شک کودکان و زنانی که بدون وقفه شبانهروز در حاشیهی بزرگراههای مرکزی یا شمالی روزگار میگذرانند، نمونهای روشن از همین حاشیهنشینان جدید شمرده میشوند. حاشیهنشینانی که بوستانهای عمومی شهر تهران خوابگاهی عمومی و همیشگی برای ایشان به حساب میآید. تبدیل فضاهای همگانی شهر به خوابگاهی عمومی برای بیخانمانها سیاستی است که مدیران شهری تهران آن را ضمن همراهی با مدیران ارشد حکومت همواره مغتنم میشمارند. همچنان که شکلی از آن به صورت کارتنخوابی حضور خود را در بوستانها و گذرراههای تهران به نمایش میگذارد.
حکومت خود را از تأمین خورد و خوراک سربازان نیز کنار میکشد. چنانکه هر شب هزاران نفر از سربازان پادگانهای شهر در همین پارکها پرسه میزنند تا جایی امن برای خواب شبانهی خود بیابند. در واقع به سربازان مرخصی میدهند تا تأمین نهار و شام ایشان را به پای خانوادهها بنویسند.
بیخانمانان
اما بسیاری از حاشیهنشینانی که در محدودهی شهر تهران روزگار میگذرانند، بیخانمان نام میگیرند. آنان روزگاری بهتر از حاشیه نشینان ندارند. ولی زندگی جمعی، تا حدی از درد و رنج ایشان میکاهد. آنان گاهی اوقات محلههایی را به طور اختصاصی در اختیار میگیرند. محلههایی از این دست به فراوان حضور خود را در کوچه پسکوچههای خیابان هرندی، میدان راه آهن و میدان شوش گستردهاند. حتا در خیابانهای فرعی میدان امام حسین محلههایی از این نوع کم نیستند.
ولی مدیران شهرداری تهران و نیروی انتظامی خودشان را به اشتراک از آسیبهای رو به فزونی چنین محلههایی کنار میکشند. آنان چشمان خود را بر واقعیتهای موجود میبندند و چنان میپندارند که با همین حقه و ترفند آسیبهای آن نیز دیده نخواهد شد.
اعتیاد، تنفروشی و حتا فرزندفروشی و کلیهفروشی در فضای همین محلهها از پدیدههایی است که آن را میتوان بخشی ماندگار از اقتصاد نولیبرالی جمهوری اسلامی به حساب آورد.
در مناطق شمالی شهر هم بیخانمانهای شهری، دو سوی بزرگراه همت، بوستان لویزان، پارک نهجالبلاغه و پهنهی محلهی فرحزاد را به زیستگاهی شبانه برای خود تبدیل نمودهاند.
وضع طبقه متوسط
طبقهی متوسط شهری تهران طی سالهای اخیر به شدت تحلیل رفته است. پدیدهای که به حتم باید فرآیند آن را به پای سیاستهای نامردمی حکومت نوشت. چون اکثریت طبقهی متوسط شهری تهران به دلیل فزونی فقر و بیکاری برای همیشه جایگاه سنتی خود را ترک کردهاند و با تودههای فرودست جامعه به هم آمیختهاند.
در ضمن لایههایی از ایشان هم این توان را در خود یافتهاند که از دام فقر همگانی رهایی یابند و از مزایای زندگی اشرافی بهرهمند شوند.
همچنین بسیاری از افراد طبقهی متوسط شهری که نتوانستهاند به زندگی با طبقات مرفهی جامعه دست یابند، چاره را در آن یافتهاند که راه مهاجرت را در پیش بگیرند. رشد بیرویهی متقاضیان پناهندگی، در واقع خواست و ارادهی گروههای پرشماری از همین لایههای میانی جامعه را با خود به همراه دارد.
وضع در شمال شهر
ضمنِ حضور آشکار بیخانمانها در مناطق مرفهالحال، فقر نیز خود را تا مناطق شمالی شهر تهران بالا میکشد. همچنان که لایههای متمول شمال شهر تهران هم دیگر نمیتوانند گریبان خود را از عوارض دزدی، اعتیاد و تنفروشی ولگردان وارهانند. در نتیجه رؤیای مالاندوزی و ثروتطلبی خود را، همراه با فزونی بیخانمانها در حاشیهی مناطق اعیانی، در خطر میبینند.
با این رویکرد، هرچند قفلها و حفاظها همچنان سنگینتر میشوند ولی بنا به تجربههای پیش آمده، از قفل و حفاظ هم هرگز کاری ساخته نیست.
در ضمن گروههایی از اقشار متمول، همانند لایههای میانی جامعهی شهری به خارجنشینی اشتیاق نشان میدهند. با این تفاوت که نمیتوانند از پولسازی و ثروتاندزی خود در فضای نامتعادل کسب و کار تهران دل بکنند. این گروه نیز پذیرفتهاند که پولهای به دست آمده را به منظور رفاه شخصی و خانوادگی خود در دنیاهای فرامرزی هزینه نمایند.
نیروی کار ارزان
دولت نولیبرال حسن روحانی نیز از حاشیهنشینی ناراضی به نظر نمیرسد. چون بیش از هر چیزی به نیروی کار ارزان آنان میاندیشد. چنانکه با همین نیروی کار ارزان از هزینههای جاری خود میکاهد و بخشهایی نجومی از این هزینههای دولتی را به پای همین تودههای به جان از ستم مینویسد.
حاشیهنشینان مجبور میشوند به همین قانون نانوشته گردن بگذارند. در نتیجه به خواست نامردمی پیمانکاران شهرداری و وزارتخانهها تمکین میکنند و در قول و قراری شفاهی بدون آنکه بیمه بشوند به استخدام آنان در میآیند. برای نمونه فقط در شهرداری تهران حدود سی هزار نفر از همین افراد حاشیهنشین را به عنوان کارگر به کار گرفتهاند. اما این گروه از کارگران که در نقشی از رفتگر و نظافتچی ظاهر میگردند، هرگز بیمه نمیشوند و دریافتی آنان چیزی از نصف و نیمهی حد اقل مزد رسمی فراتر نمیرود. توضیح اینکه صرفهجویی شهرداری تهران از این بابت سالانه رقمی حدود پنجاه و پنج میلیارد تومان را در بر میگیرد.
وزارتخانههای دولت تدبیر و امید حسن روحانی نیز هرکدام در حد خود از همین کار مزدوری حاشیهنشینان سهم میبرند. چنانکه در این بین تنها وزارت مسکن و شهرسازی به سهمی قریب سه بار شهرداری تهران دست مییابد.
توده عوام برای عوامفریبها
کاندیداهای انتخاباتی نیز در ایرانِ جمهوری اسلامی یکی از پس از دیگری رؤیاهایشان با بسیج همگانی حاشیهنشینان سامان میپذیرد. چیزی که امروزه از آن به عنوان پدیدهی پوپولیسم نام میبرند. همچنان که سیاستمداران، سرنوشت سیاسی خود را در انتخابات مجلس شورای اسلامی، شورای شهر یا ریاست جمهوری با بسیج همین حاشیهنشینان پیوند میزنند. به همین دلیل هم تبلیغات انتخاباتی در همین محلههای حاشیهنشین شدت و حدت بیشتری میپذیرد. در واقع وعدهی بهشت موهوم، همه را میفریبد و به پای صندوق میکشاند. تازه حاشیهنشینان دستاوردهای شغلی و "رفاهی" خودشان را جهت زندگی در حاشیهی شهر تهران مغتنم میشمارند. چون آنان روزهایی را به یاد میآورند که به دور از زندگی شهری، از مزایای خیره کنندهی آن بینصیب میماندند. ضمن آنکه حاشیهنشینان به نیکی دریافتهاند که میتوانند با حضور در بسیجِ سپاه، پلههای ترقی را نیز یکی پس از دیگری بپیمایند. آنوقت به اتکای چماقداری برای حکومت، حقارتهای گذشتهی ایشان هم التیام میپذیرد. چون پوپولیسم به چیزی فراتر از پوپولیسم رضایت نخواهد داد.
نظرها
نظری وجود ندارد.