علیه امپریالیسم و ضد دیکتاتوری
عابد توانچه، علی کاوه، سینا ملکی: بازگشت به مبارزه طبقاتی و شکستنِ حلقهی شکننده
متن حاضر که ما به واقع نمیدانم باید آنرا با چه عنوانی یاد کنیم در ابتدا قرار بود یک «مقاله تحلیلی» باشد که نهایتاً در ۵۰ الی ۸۰ صفحه به سرانجام برسد. کار را آغاز کردیم و بحثهای مداوم ما درباره موضوع و کار فشردهای که برای به سرانجام رساندن آن به پیش بردیم در نهایت به یک متن ۴۲۲ صفحهای ختم شد. این متن یک تحلیل است. ته دل خودمان هنوز مایل هستیم از آن با عنوان یک مقاله تحلیلی یاد کنیم گرچه دیگر شکل و شمایل یک مقاله را ندارد. در بازخوانیهای متعددی که داشتیم تمام تلاش خود را کردیم که تا آنجا که ممکن است بخشهای کمتر ضروری آنرا حذف کنیم. در نتیجه این کار موفق شدیم این متن را نسبت به متن اولیه به اندازه قابل توجهی سبک و روان کنیم با این حال هنوز درهم تنیدگی موضوعات مختلفی که برای تحلیل «شرایط مشخص» لازم است چنان شدید است که بیم داریم که مبادا خواننده در لابهلای اطلاعات، آمار و بحثهای مختلف سرگشته شود و رشته بحث از دستش خارج شود.
در هنگام مطالعه این متن یادتان باشد که مسیری که طی میکنید در نهایت قرار است شما را به تزهایی برساند که تا پیش از پایان این پژوهش و تحلیل برای کم و کیف آن برنامهای نداشتهایم. تزهای پایانی این تحلیل زادهی خود این تحلیل هستند. ما اکنون در سال ۲۰۱۹ میلادی قرار داریم. تزهای پایانی این متن به دو شکل تدوین و ارائه شده است. «تزهای جهانی»، یعنی آنچه که مربوط به ارائه تحلیل مشخص از اوضاع جهان در بازه زمانی سال ۲۰۱۹ تا ۲۱۰۰ میلادی خواهد بود را در دل متن و به صورت یکپارچه ارائه کردهایم و «تزهای نهایی درباره ایران» را در قالب ۲۶ تز مجزا به رشته تحریر درآوردهایم. با وجود گستردگی موضوعات و مطالب، وفادارانه از ابتدا تا انتهای متن سادهترین زبان ممکن را بکار بردیم و آنرا همچون یک ضرورت رعایت کردیم.
در هنگام مطالعه این متن هر کجا که احساس کردید در حال گم کردن رشته بحث هستید به جای برگشتن به عقب، به پیش بروید و مطمئن باشید ما راه از پیش اندیشیده شدهای را برای رسیدن به «تزهای پایانی» پیریزی نکردهایم. تاریخ بسیار نیرومندتر و استادانهتر از آنچه که فکرش را بکنید نظم مورد نظر و روابط عینی میان اجزای خود را به پژوهشگر تحمیل میکند. با این حال اگر در زمره کسانی هستید که قبل از آغاز کار مایل هستند شمای کلی راهی که قرار است بپیمایند را در ذهن خود ترسیم کنند ما به شما برای این کار کمک خواهیم کرد.
در ابتدا در آغاز یک تابستان گرم شما را پای کورهی سوزان تئوری خواهیم برد تا با پاسخ دادن به این سوال که «امپریالیسم چیست؟ » مقدمه لازم برای پاسخ دادن به این سوال که «در جدال میان سرمایهداری حاکم بر ایران و امپریالیسم اصلی جهان کنونی، طرف درست تاریخ برای ایستادن، کجاست؟ » را فراهم کنیم.
بعد از کار سنگین در پای کورهی تئوری، تازه نوبت پیاده راه رفتن برای رسیدن به خانه است. احساس شما را نمیدانیم اما احساس ما در شرایط له کنندهی زندگی در ایران _که حاصل تصمیمات طبقه حاکم ایران و طبقه حاکم ایالات متحده آمریکا است_ مانند تحمل «اضطراب» و «انتظار» حاصل از یک هوای مه گرفته است همراه با تحمل چنگی که آرشه ویلون در «قطعه پائیز» از مجموعه «چهار فصل ویوالدی» بر تار و پودِ وجود انسان میکشد.
در جریان این پیادهروی باید یک «رفت و برگشت طولاتی در دل تاریخ» انجام دهیم. جهان و جوامع انسانی قبل از به وجود آمدن نظام جمهوری اسلامی وجود داشتهاند و بعد از آن نیز وجود خواهند داشت. این امپریالیسم نیست که نسبت خود را با نظام حاکم بر ایران مخشص کرده است بلکه این نظام حاکم بر ایران است که بر مبنای منافع طبقاتی خود، نسبتی را با امپریالیسم برقرار کرده است. تاریخ جهان به دلیل فشردگی حوادث آن قابلیت زیادی برای بدفهمی و نفهمی دارد اما نه به آن گونهای که جاعلان تاریخ هرچه که بخواهند را بتوانند ادعا کنند.
بعد از رسیدن به خانه فرصت زیادی تا خوابیدن نداریم. خواب نزدیکترین حالت به مرگ است. انسان و جوامع بشری با همه ضعفها و کاستیها خود برای برتری بر هرآنچه درون و بیرون خودشان بوده است جنگیدهاند. نتایج این نبردها خیره کننده است اما انسان تاکنون درباره سه چیز همیشه بازنده بوده است: خودش، مرگ و زمان! در طبیعت آنچه زاده میشود باید بمیرد و در اندیشه انسان آنچه که زاده میشود دیگر هرگز نمیمیرد. ریشه همه رنجهای انسان در همین است. انسان و همه روابط و ساختههای جوامع بشری در ابعاد عینی خود محکوم به مرگ است و در اندیشهی فردی و جمعی، میمیرد، زنده میشود، تغییر میکند، میمیرد و دوباره زنده میشود. این چرخه به صورت بیانتهایی تکرار میشود.
امپریالیسم یک فحش نیست. از ابتدای تاریخ انسانی وجود نداشته است و از زمانی که به وجود آمده است مفهومی ثابت و بیتغییر نبوده است. مفهوم امپریالیسم زادهی نظام سرمایهداری است و در طول تاریخ دچار تغییر شده است زیرا عینیت این مفهوم و شرایط و روابطی که این عینیت در آن شکل گرفته است دستخوش تغییر بوده است. «کدام حکومتها، حکومتهای امپریالیستی بودهاند؟ » چطور جای خود را به دیگر حکومتها دادهاند؟ امپریالیسم اصلی جهان معاصر ما کدام حکومت است؟ آیا ممکن است جای خود را به حکومتی دیگر بدهد؟ این تغییر و ترتیب بر چه اساسی خواهد بود؟ چه اثراتی بر وضعیت داخلی کشورها ما خواهد داشت؟ ما به این سوالات در فصلی با عنوان زمستان پاسخ دادهایم. مُردن رمز شکوفایی طبیعت است. زمستان، یعنی تغییر در راه است.
بعد از یک خواب طولانی تصور کنید چه صبح دل انگیزی خواهد بود اگر متوجه شوید به هر دلیلی کشور وارد یک هفته تعطیلی شده است. بیدار شدن از این خواب مثل رسیدن بهار بعد از زمستان مزه خواهد داشت. قسمت پایانی این مقاله تحلیلی حس و حالی شبیه به بهار دارد اما فراموش نکنید که ما نه سبزیم، نه درخت هستیم و نه در گفتگوهای طولانی خود برای مشورت و همفکری درباره این متن و این موضوع برای آمدن بهار یک صندلی خالی در جلسات خود گذاشتهایم! در زمانه مصادره کلمات و مفاهیم به دست قدرتها و طبقات حاکم جوامع انسانی، بازپسگیری کلمات و مفاهیم یک ضرورت است. از عدالت گرفته تا بهار؛ از حقوق بشر تا آزادی! هرکجا که با مجوز شهرداری و «برادران بالا» خاکریزی برپا شد نباید به صورت ناخودآگاه به تقسیمبندی مبتنی بر آن خاکریز رسمیت داد. در هنگام مواجهه با خاکریزی که میان ما و طبقه ما با منافع انسانی و طبقاتی ما کشیده شده است کار درست این است که خاک آن خاکریز و آن میدان به توبره کشیده شود.
در بهار گلها یک به یک شکوفه نمیکنند؛ غوغای رنگ، حرکت و زندگی در راه است. «قرن طولانی بیستم» به پایان رسیده است و عصر حاضر، عصر جنگها و انقلابهای بزرگ است. آن «پایان تاریخ» که از آن صحبت میکردند فقط یک مرگ زمستانی بوده است.
رفت و برگشت طولانی ما در دل تاریخ برای سرگرمی و تفریح نبوده است. ما به دنبال تعیین تکلیف «وضعیت جهان» و تحلیل «شرایط بیرونی» بودیم تا بتوانیم از شرایط داخلی کشورمان ابهامزدایی کنیم. همه دغدغه ما در طی این تلاش، یافتن راه یا راههایی برای دفاع از منافع طبقه کارگر، فرودستان و بخش عمدهای از مردم جامعه ایران بوده است که در این سالها با فقر، فلاکت و تاراج حقوق اولیه انسانی خود به یکدیگر فشرده و مچاله شدهاند. در هیچ کجای این تحلیل «دلواپس» طبقه حاکم ایران نبوده و نیستیم. طبقه حاکم دارای پول، امکانات، ابزار، متخصصین و عوامل لازم برای تحلیل شرایط از زاویه دید منافع خود هست و نیازی ندارد کسی از داخل یا خارج کشور نگران و دلواپس منافع این طبقه و این حکومت باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.