بنیاد پژوهشهای زنان ایران: ۳۰ سال عشق و همدلی زنانه
گفتوگو با ناهید نصرت
ناهید نصرت -بسیاری علیرغم نقدهایی که داشتند بنیاد پروژهشهای زنان ایران را مقاومتی فرهنگی در برابر دیدگاه زنستیز جمهوری اسلامی میدیدند.
بنیاد پژوهشهای زنان ایران ۳۰ ساله شد. این بنیاد از سال ۱۹۹۰ میلادی به ابتکار افسانه نجمآبادی، گلناز امین و شهلا حائري تأسیس شد و از آن سال به بعد در کشورهای مختلف جهان زنان ایرانی بسیاری با تحقیقات، مقالات و آثار هنری خود در کنفرانس حضور یافتند. به مناسب دوام ۳۰ ساله بنیاد پژوهشهای زنان تصمیم گرفتیم با شماری از فعالان جنبش زنان گفتوگو کنیم. ناهید نصرت یکی از این فعالان است که گاه شرکت کننده و گاه برگزارکننده بنیاد پژوهشهای زنان ایران بوده و تجربه خود از این فعالیتها را با زمانه در میان گذاشته است.
ناهید نصرت معتقد است پیگیری گلناز امین در حفظ این ارگان از یک سو و دست بهدست گرداندن آن، از سوی دیگر و نیاز زنان ایرانی به داشتن چنین ارگانی مستقل، عدم وابستگی از دولتها، عدم وابستگی به دیدگاههای موجود سیاسی و درعین حال تریبون دادن به همه آنهایی که تبلیغگر رسمی دولتی نبودند، علیرغم تمامی کاستیها این بنیاد را به ۳۰ سالگی کشاندند.
متن کامل مصاحبه را در ادامه بخوانید:
تجربهای بسیار متنوع و با ارزش است. بنیاد به دلیل کوچ سالیانه به کشورهای گوناگون این امکان را فراهم میکند که شرکتکنندگان هم با فمینیستهای کشورهای دیگر و تا حدودی مبارزات زنان ملل دیگر از نزدیک آشنا شوند و هم کنشگران ایرانی در دیگر کشورها را از نزدیک بشناسند، بهویژه کنشگرانی که از ایران دعوت می شوند. شرکت در کنفرانس با شرکت در برگزاری کنفرانس تجربه متفاوتی است. من چون هم بهعنوان شرکتکننده و هم در مواردی برگزار کننده شرکت داشتم، زاویههای گوناگونی را تجربه کردهام. هر سال کنفرانس رنگ و طرح کمیته برگزار کننده را در قاب بنیاد عرضه کرده است، این تصاویر به گونهگونی برگزار کنندگان عمق و رنگ گرفتهاند.
در سالهای گذشتهتر کمیتههای محلی بیشتر در جستوجوی همایشی زنانه از زنان با دیدگاههای گوناگونی دعوت به همکاری میکردند. نشستهای تدارکاتی برای برگزاری گاه از بیش از یک سال قبل آغاز میشدند و این شیوه کار، تبادل فکر و تجربه، گفتوگو و چالش را در درون کمیتهها ممکن میکردند. احساس میکنم که این روند بهتدریج در کمیتهها، به اجرای یک قرارداد نزدیک میشود. یعنی کسی مسئولیت اجرای کنفرانس را در کشوری بهعهده میگیرد و افرادی را برای کمک دعوت میکند. بیشتر این افراد نقشی در تصمیمگیریها ندارند و بسیاری تنها در اجرای همان سه روز حضور دارند. البته شاید آن سالها جنبش زنان بهدنبال هویتیابی نیاز بیشتری به گفتوگو احساس میکرد واین نیاز بهتدریح کمتر شده است. یا نسل ما به سنی رسیده که دیگر تحمل دردسر و حوصله بحث و گفتوگو با دیگری را ندارد و ترجیح میدهد با همفکران خود پروژه ای را به پایان برساند. در هرحال بهنظر من پدیدهای است که خوب است اگر قرار است به شیوه کار بنیاد تبدیل شود، در روش کار بنیاد که هر ساله به کمیتهها داده می شود روشن گردد. به باور من هرچند دموکرات بودن آسان نیست و وقت و انرژی بسیاری میگیرد، برای جامعه استبداد زده ایرانی بهتر است که با صرف وقت بیشتر دموکراسی در عمل تمرین شود.
به نظر من از سویی پیگیری مسئول بنیاد، خانم گلناز امین در حفظ این ارگان و دست بهدست گرداندن آن، از سوی دیگر نیاز زنان ایرانی به داشتن چنین ارگانی مستقل، عدم وابستگی به دولتها، عدم وابستگی به دیدگاههای موجود سیاسی، درعین حال تریبون دادن به همه آنهایی که تبلیغگر رسمی دولتی نبودند، از عللی بودند که بنیاد را از همان ابتدا با استقبال زنان ایرانی روبهرو کرد و علیرغم تمامی کاستیها به ۳۰ سالگی رساندند. همچنین، وجود جمهوری اسلامی در ایران و پیاده کردن آپارتاید جنسی شریعت اسلامی، از علل اساسی پایداری این نهاد شد.
بسیاری علیرغم نقدهایی که داشتند این نهاد را مقاومتی فرهنگی در برابر دیدگاه زن ستیز جمهوری اسلامی میدیدند و کمر به پیشرفت آن بستند و به این ترتیب طیف وسیعی از زنان، با دیدگاههای گوناگون از بیخدا تا مذهبی، از ناسیونالیست تا انترناسیونالیست، ازهوادار طبقات محروم تا لیبرال، از دگرجنسگرا و همجنسگرا ستیز تا همجنسگرا و کوییر مکانی برای همایش و تریبونی برای بیان یافتند. به جرئت میشود گفت که کمتر کنشگر زنان ایرانی در خارج از ایران میتوان یافت که بهعنوان شرکت کننده، سخنران، هنرمند مهمان و یا برگزار کننده در کنفرانسی از بنیاد حضور نداشته باشد.
به تجربه من بسیاری از زنان که شاید نامشان هرگز در تاریخ بنیاد هم نماند در ماندگاری این نهاد کمک رساندند و برای پیشرفت آن کوشیدند. فعالیت در بنیاد وقت بسیاری میگیرد و کسانی که همکاری کردهاند، بهخوبی میدانند که این ۳۰ سال بر چه میزان عشق و همدلی زنانه استوار بوده است.
به نظر من بنیاد از کنفرانس ۲۰۰۰ در کالیفرنیا که میزگرد جوانان را پایهریزی کرد، کوشید این ارتباط را بهوجود آورد. هر چند این میزگرد همواره وجود داشت، ولی از سال ۲۰۰۹ که سرکوب جنبش سبز در ایران بسیاری از جوانان را به خارج از ایران تبعید کرد، حضور نسل جوان با تجربه سیاسی که پشت سر گذاشته بود، در کنفرانس ۲۰۱۱ هلند و ۲۰۱۲ در برکلی کیفیت دیگری یافت. به نظر من نسبت به دیگر جمعهای ایرانی، حتی دیگر کنفرانسهای زنان میتوانم بگویم بنیاد بهتر توانسته با نسلهای دیگر ارتباط بگیرد. مثلا امسال در کنفرانس فلورانس نزدیک به ۲۰ جوان در تدارکات همکاری داشتند. که البته بهتر میبود که اگر برخی از این جوانان در روند تصمیمگیریها دخالت داده میشدند.
به نظر من در دورهای که ارتباطات جمعی امروزه وجود نداشت، بنیاد توانست پلی هر چند ضعیف بین داخل و خارج از ایران بزند. در دنیای امروز دیگر این نقش بسیار کمرنگ شده ولی تلاش بنیاد در نزدیک کردن کنشگران داخل و خارج با ارزش بود. برخی از کنفرانسها با تنشهای شرکتکنندگان و گاهی فعالان متشنج شدند ولی بنیاد به راه خود ادامه داد. مثلا در شرایطی که فعالیتهای زنان در داخل مانند کمپین یک میلیون امضا، تا علیه سنگسار و وبسایتهای فمینیستی از جانب برخی کنشگران و یا گروههای سیاسی در خارج از ایران مورد نکوهش قرار میگرفتند. بنیاد بر تلاش آنان ارج نهاد. برای نمونه در کنفرانس سال ۲۰۰۸ در برکلی یک کنفرانس به شناساندن مبارزات زنان در ایران اختصاص یافت. این تلاشها کمکی برای نزدیکی کنشگران داخل و خارج و آشنایی بیشتر آنان به فعالیتهای یکدیگر بودند.
نظرها
نظری وجود ندارد.