چگونه سرسپردگی سیریزا، به راست یونان اجازه داد از زبالهدان تاریخ بگریزد
یانیس واروفاکیس، در مورد انتخابات پارلمانی یونان: سیریزا با تن دادن به سیاستهای ریاضت اقتصادی زمینه را برای بازگشت یک الیگارشی طفیلی و بیرحم مهیا کرد.
حزب «دموکراسی نو» با به دست آوردن نزدیک به چهل (۳۹,۸۵) درصد آرا برنده انتخابات پارلمانی ۷ ژوییه/ ۱۶ تیر یونان شد و رهبر آن کریاکوس میتسوتاکیس به عنوان نخستوزیر سوگند خورد و قدرت را تحویل گرفت. یانیس واروفاکیس، وزیر دارایی سابق یونان، با تشریح دلایل شکست سیریزا، توضیح میدهد که چگونه حزب چپ یونان با تن دادن به سیاستهای ریاضت اقتصادی زمینه را برای بازگشت یک الیگارشی طفیلی و بیرحم مهیا کرد.
راست یونان بازگشته است: طماعتر، کریهتر، و متمرکزتر از همیشه. حکومت آینده حزب دموکراسیِ نو،کنترل کاملِ دولت را بهنمایندگی از طفیلیترین بخشِ الیگارشی یونان و البته اعتباردهندگان بیرحمِ به این کشور بازپس گرفته است.
کیریاکوس میتسوتاکیس، نخستوزیر جدید، تخموترکه یکی از خاندانهایی است که مسئول ورشکستگی دائم، فساد و سرسپردگی یونان به الیگارشیِ بدون مرزِ آتلانتیکگرا است. اطرافیان او آشکارا، از یک طرف، آپاراتچیکهای وابسته به صندوقهای کرکس و بانکهای ورشکسته هستند، و از طرف دیگر، فاشیستهای سابقِ ملیگرای افراطی.
این حواریون واپسگرای میتسوتاکیس همگی با هم در پی بهراه انداختنِ جنگ طبقاتیِ تازهای برضد مردمی هستند که پیشاپیش همه چیز خود را از دست دادهاند: جنگی بر ضد اقلیتها، محیط زیست، و آزرم و حرمت مردم عادی.
یکشنبه ۵ ژوییه ۲۰۱۵
این اتفاق چطور رخ داد؟ چهار سال پیش، رأیدهندگان یونانی به سیریزا، حزب چپ رادیکال، وکالت دادند تا الیگارشها را از قدرت ساقط کنند و حزب دست-راستی دموکراسی نو را به جایی بفرستد که استحقاقاش را دارد: زبالهدانی تاریخ.
در روز ۲۵ ژانویه ۲۰۱۵، در اوج شور و هیجان آن لحظه خاص، وقتی میخواستم پیام امید به ترقیخواهان سرتاسر جهان بفرستم، جملهای را از دیلن تامس نقل کردم و نوشتم: «دموکراسی یونان امروز انتخاب کرد که روند فروافتادن تدریجی به درون تاریکی شب را متوقف کند. دموکراسی یونان برآن شد که علیه زوال نور طغیان کند.»
چه چیز اما اشتباه پیش رفت؟ چه چیزی موجب بازگشت نظام اقتدارگرای نالایقی شد که یونان را نابود و آن را به زندانِ خشنی برای بدهکاران تبدیل کرده است که تنها راه فرار از آن مهاجرت بود و هست؟ چه وقت هممیهنان یونانی من از طغیان علیه شب دور و درازِ «بردگی در ازای بدهیِ» دست برداشتند؟ پاسخ این است: یکشنبهشب پنجم ژوییه ۲۰۱۵.
آن شب خیلی خوب شروع شده بود. مردم دستهدسته به شعبههای رأیگیری آمده بودند تا در همهپرسیای که بدون تدارک قبلی از سوی دولت اعلام شده بود، «نه» قاطعی را به صندوقهای رأی بیندازند. این «نه» شجاعانه خطابش رو به ترویکای اعتباردهندگان به یونان (بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا، و صندوق بینالمللی پول) بود که در روز ۲۵ ژوئن ۲۰۱۵ ضربالأجلِ سنگدلانهای را به مردم اعلام کرده بودند: یا به ازای یک کارت اعتباری بزرگ دیگری که میتوانید از آن پول بردارید به تدابیرِ ریاضتیِ جدید تن دهید، یا اینکه خطرِ اخراج از منطقه یورو و تغییر پول ملی را به جان بخرید.
اکثریت غالب آن ۶۲ درصدی که به ضربالأجل ترویکا پاسخ منفی دادند، دقیقاً میدانستند دارند چه میگویند و از خطرات آن آگاه بودند. مفسران سالوسصفت سعی دارند مردم ما را همچون مشتی متوهم تصویر کنند و در این راستا به چیزی استناد میکنند که آن را «تناقض» میخوانند: بیشتر کسانی که رأی «نه» دادند نمیخواستند یونان از اتحادیه اروپا خارج شود. بله این درست است، اما ترجیح ماندن در اتحادیه اروپا و رأی منفی به کسانی که ما را با گرگزیت [خروج یونان از اتحادیه اروپا] تهدید میکنند همانقدر تناقضآمیز است که بگوییم در سال ۱۹۳۹، مردم بریتانیا در آرزوی صلح بودند اما درعینحال از تصمیم وینستون چرچیل برای دفاع از کشور در مقابل حمله متحدین پشتیبانی کردند.
آنچه مردم یونان در رفراندوم سال ۲۰۱۵ به ما، به دولتشان، گفتند کاملاً واضح و مشخص بود: «ما نمیخواهیم منطقه یورو را ترک کنیم یا با اتحادیه اروپا وارد درگیری شویم. اما اگر اتحادیه اروپا از شما، از دولت ما، میخواهد که این چرخه معیوبِ ریاضت/فلاکت تشدید شود— چرخهای که موجب مهاجرت جوانان ما و سلبماکیت از مابقی اموال عمومی ما شده— مبادا تسلیم شوید، حتی اگر بهای آن گرگزیت باشد.»
آن شب، همان موقع که مردم ما در خیابان در حال جشن و پایکوبی برای این پیروزی درخشان بودند، نمایندگان سیاسی الیگارشی یونان وضع اسفباری داشتند. رهبر حزب دموکراسی نو استعفا داد، اعضای اصلی این حزب دست راستی غرق در نومیدی بودند، و الیگارشیای که آن را نمایندگی میکردند به وحشت افتاده بود. افسوس که نگرانی آنها بیمورد بود. چراکه در همان حال، کودتایی بر ضد مردم در دفتر همکار من، شخص نخستوزیر، به جریان افتاده بود.
به محض آنکه به دفتر الکسیس سیپراس پا گذاشتم، به من گفت که تصمیم گرفته است عقبنشینی کند، رأی «نه» مردم را نادیده بگیرد، و با همراهی حزب دموکراسی نو، لایحههایی را در مجلس به تصویب برساند که بهواسطه آنها یونان دوباره تسلیم ترویکا میشد. پس از آنکه موفق نشدم او را از تصمیم خود منصرف کنم، از سمت خود به عنوان وزیر دارایی استعفا دادم. چند ساعت بعد، آقای سیپراس جلسهای را با حضور رهبرِ وقتِ دموکراسی نو و رهبران سایر احزاب طرفدار ترویکا، که به رأیشان در پارلمان برای تصویب سومین طرح نجات مالی نیاز داشت، ترتیب داد. در آن لحظه بود که حزب دموکراسی نو از زبالهدان تاریخ بیرون آمد و در مسیری قرار گرفت که با دقتی ریاضیوار به پیروزی انتخاباتی منتهی گردید.
علاقه ترویکا به سیریزا، به سه دلیل
از آن شب تا کنون، پارلمان یونان صحنه یک تراژی-کمدیِ چهارساله بوده است: نمایندگان سیریزا طرحهای ریاضتی و حراج به ثمنِ بخس را که مخالف آنها بودند تصویب میکردند، درحالیکه نمایندگان دموکراسی نو علیرغم موافقتشان به آنها رأی منفی میدادند. اینکه همکاران سابق من چطور خودشان را قانع کردند که این امر به چیزی غیر از شکستی ویرانکننده برای سیریزا منجر خواهد شد، از فهم من خارج است.
تسلیم نامشروط سیریزا به ترویکا برای احیای حزاب دموکراسی نو کافی بود. اما افسوس که سیپراس از این هم جلوتر رفت و با تسلیم شدن در هر جبههای که بتوان تصویر کرد، ترقیخواهانی را از خود راند که او را انتخاب کردهبودند. گردننهیِ غیراجباری او به وضع موجود نشاندهنده استعداد و آمادگیاش برای خیانتی راحت و بیرودروایسی به مهمترین اصول چپ بود.
سیپراس با تأیید توافق نابخشودنیِ آنگلا مرکل با رئیسجمهور دیکتاتورمآب ترکیه بر سر مسئله پناهجویان (درواقع یعنی رشوه به اردوغان برای آنکه اجازه دهد اروپا از الزامات و وظایف قانونیاش در قبال مهاجران شانه خالی کند) روح طرفداران سیریزا را که برایشان دفاع از دوزخیان زمین امری حیاتی بود، آزار داد.
با بذل و بخشش مجوزهای پرسود تلویزیونی بین الیگارشهای سنتی و نوکیسههای مشکوک نزدیک به حلقه اطرافیان خویش، سیپراس یک اصل دیگرِ چپ را زیرپا گذاشت.
فضاحت نهایی وقتی بود که سیپراس در کنار بنیامین نتانیاهو در تلویزیون ظاهر شد و با شادمانی خبر ائتلافی جدید بین یونان، اسرائیل، قبرس و شرکتهای نفتی چندملیتی را با حمایت فعلانه ترامپ و به منظور بهرهبرداری مشترک از شرق مدیترانه اعلام کرد. او عملیات شکست هیدرولیکی را در اپیروس آغاز کرد و تراکیه و مقدونیه شرقی را برای احداث چندین خط لوله نفت و گاز به شرکتهای نفتی واگذار کرد. برای حزبی که با وعده پیشبرد یک دستورکارِ محیط زیستی با سبزهای یونان ائتلاف کرده بود، این تسلیم و توافق حتی از آنچه پنجم ژوییه ۲۰۱۵ رخ داد، مهمتر بود.
بصیرت و دریافت من از شَر، به حکایت ترسناک پدرم از روزهایی برمیگردد که او به عنوان یک چپگرا در اواخر دهه ۱۹۴۰ در اردوگاه کار اجباری گذارانده بود. او میگفت که شکنجهگران فاشیست آنها بهجد تلاش میکردند که آنها را بشکنند و کاری کنند که درعوض برخورداری از یک سری مزایا، رفقایشان را شکنجه کنند. در سال ۲۰۱۵، تاکتیک مشابهی بر روی سیپراس پیاده شد.
پیش از سال ۲۰۱۵، وزیر دارایی آلمان، ولفگانگ شویبله، و درکل، رهبران ترویکا دستکم به سه دلیل علاقه داشتند حزبی چپگرا در یونان سیاستهایشان را پیش ببرد.
اولین دلیل آن بود که به بهانهای نیاز داشتند تا به کمک آن بتوانند وام سنگین دیگری را بر دولت یونان تحمیل کنند. دولت یونان با توجه به ورشکستگی دائمیاش و سررسید وام ۲۰۱۲ یا به یک وام جدید نیاز داشت یا تسهیل بدهی. با این وجود، شویبله و ترویکا میخواستند که هیچ کدام را به یونان ندهند. عزم دولت برای مبارزه برای برخورداری از تسهیل بدهی، به جای دریافت وام سوم، شویبله را وادار ساخته بود ادعا کند با آنکه وام سوم لازم نبوده، اما حالا به دلیل سوءمدیریت اقتصادی سیریزا ضروری شده است. بنابراین تسلیم شدنِ سیپراس، شویبله را از مسئله بغرنجی که خودش آن را درست کرده بود نجات داد.
دلیل دوم آن بود که شویبله میخواست سناریو وام سوم را پیش ببرد تا بتواند از جانب اعتباردهندگان از تمام اموال و داراییهای باارزشی که هنوز در دست دولت یونان بود سلبمالکیت کند. سپردن این وظیفه، و در واقع این غارتگری عجیب، به دولتی چپگرا و سابقاً ضدترویکا آن را مشروع جلوه میداد.
سومین انگیزه رهبران ترویکا برای بهزانو درآوردن سیپراس به اسپانیا مربوط میشد. روزی که دولت یونان سندِ تسلیماش را در بروکسل امضا کرد، نخستوزیر محافظهکار اسپانیا، ماریانو راخوی، تکهکاغذی با امضای سیپراس را رو به مخاطبان داخلیاش در هوا تکان داد و گفت: «این چیزی است که در صورت رأی دادن به سیریزای اسپانیا عایدتان خواهد شد.» از همان لحظه، سقوط پودموس آغاز شد.
مسیر هموار پیشروی ائتلاف نئولیبرالها و نئوفاشیستها
میتسوتاکیس خوشاقبالترین نخستوزیر یونان در دوران اخیر است، و این را مدیون دولت سابق یعنی دولت سیریزاست.
ماه اوت گذشته، دولت سیپراس سومین وام برای نجات مالی را، تحت لوای پایانی برای طرح نجات مالی، به نتیجه رساند و وارد چهارمین و طولانیترین توافق با ترویکا شد. تنها تفاوت واقعی این توافق با توافقات پیشین برای اعطای وام آن است که وام چهارم نسبتاً پیشپرداخت چندانی ندارد. عمده کمکهای مالی در قالب معافیت موقت است و بازپرداخت بیش از ۱۰۰ میلیارد یورو از مبالغی که یونان میبایست بین سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۳۰ پس بدهد، به پس از سال ۲۰۳۲ موکول شده است (البته، با احتساب میزان سود تعلقگرفته به آنها). در مقابل هم، سیپراس با تمدید تدابیر ریاضتی تا سال ۲۰۶۰ موافقت کرده است.
و پارادوکس قضیه اینجاست: درحالیکه ورشکستگی دولت عمیقتر شده است، دولت میتسوتاکیس اولین دولت از زمان بحران به بعد خواهد بود که مجبور نیست نگران بازپرداخت طلبهای هنگفت اعتباردهندگان باشد. بنابراین، محافظهکاران یونان حالا بهلطف سیریزا میتوانند نظامشان را هر طور میلشان میکشد بسازند.
بررسی برنامهها و بازیگران دولت جدید نشان میدهد که آنها بهدنبال راهحلی به سیاق راهحل لتونی برای رکود بزرگ دائمی ما هستند: حلوفصل نرخ پایین اشتغال از طریق مهاجرت حتی تعداد بیشتری از جوانان؛ به انقیاد درآوردنِ بیشتر کارگران با تحمیل شرایط قرون وسطایی؛ تخریب بنگاههای تجاری کوچک که سهم بازارشان از سوی بازارهای انحصارچندتاییِ چندملیتی خریداری خواهد شد؛ استفاده از نظام بانکی برای شستنِ «پولهای مبهم»؛ واگذاری اموال عمومی و داراییهای خانوارهای مقروض به لاشخورهای جورواجور؛ و در نهایت، فقر و ناتوانی دولت برای کمک به ضعفا و در عین حال سخاوتمندیاش نسبت به فرداستان.
از آنجا که این جنگ طبقاتیِ عریان مقاومت قابلتوجهی را برخواهد انگیخت، انتظار من آن است که دولت جدید چرخش سهمگینی به اقتدارگرایی داشته باشد. هنوز هیچچیز نشده اعضای اصلی حزب دموکراسی نو در مورد تصویب قوانین سختگیرانه علیه مخالفان هشدار میدهند. ائتلاف نئولیبرالها و نئوفاشیستها که دارند وارد وزارتخانههای یونان میشوند با همکاری یکدیگر، درجهت تجاوز به آزادیهای مدنی اولیه به نام... لیبرالیسم اقتصادی از هیچ کاری دریغ نخواهند کرد.
در این چشمانداز تاریک، تنها کورسوی امید راهیابیِ نمایندگانی از جبهه نافرمانی واقعگرای اروپا (MeRA25) [حزب یانیس واروفاکیس] و جنبش دموکراسی در اروپا ۲۰۲۵ (DiEM25) به پارلمان است. بهرغم عدم برخورداری از منابع مالی و ترور شخصیتی از جانب حزب دموکراسی نو و دولت سیپراس، نه نفر از ما انتخاب شدیم.
برخلاف نمایندگان سیریزا، که هیچ وجهه و مقبولیتی نزد اپوزیسیون نخواهند داشت، نمایندگان و کنشگران گروه ما رهبری مقاومت را در داخل و خارج پارلمان برضد الیگارشیِ طفیلی و بیرحم به دست خواهد گرفت، الیگارشیای که حزب دموکراسی نو مترصد به تختنشاندنِ آن ازطریق چهارمین برنامه نجات مالی سیپراس است. ما، به همراه رفقایمان در سرتاسر اروپا، انگلستان و جهان، برای جلوگیری از تغییرات اقلیمیِ آخرالزمانی تلاش خواهیم کرد.
سبد رأی «جبهه نافرمانی واقعگرای اروپا» کوچک بود (۳,۴درصد آرا). اما، با توجه به این خبر فوقالعاده که نازیهای حزبِ طلوع طلایی به پارلمان راه نیافتهاند، همین تعداد رأی کم برای ایجاد یک تغییر اساسی کافی خواهد بود —درست همچون شمع کوچکی که نورش قادر به رخنه در دل تاریکی خواهد بود.
منبع: New Statesman
بیشتر بخوانید:
نظرها
ایراندوست
شاید با کشوری که توریسم و زیتون ، پایه و اساس اقتصادی آن را تشکیل میدهد، نتوان پیشرفت زیادی داشت ! نخست وزیر سابق " سیریزا " وابستگی اقتصادی و قدرت الیگارشی مالی کشورش را در اتحادیه اروپا و اسراییل بوضوح دید و دانست که نمیتواند کاری بکند ! نویسنده محترم این مقاله وزیر دارائئ سابق آقای " واروفاکیس " هم بعنوان یک اقتصاد دان میخواست یک شعبده بازی حسابداری که در شرکتهای فراملیتی مرسوم و معمول است را برای گریز از بحران، در یونان آن زمان انجام دهد یعنی با دست بردن و تغییر اعداد و ارقام در آمار و حساب کتاب دولتی ، میزان بدهی را کاهش دهد که باعث افشا و اعتراض جناح محافظه کار یونان و خصوصا آلمانیها در اتحادیه اروپا شد، " واروفاکیس " تهدید به محاکمه، دست بردن به اسناد دولتی و خیانت به ملت شد. کاری که در اسپانیا سوسیالیستی و ایتالیای دست راستی با تقلب و بازیهای سیاسی راست پوپولیست هم اکنون انجام میدهند !
حمید
*(وقتی شور بر شعور غلبه میکند)* عده ای حراف و هوچی به شعار*این مباد ان بادشان*اعتماد میلیونها یونانی را وجه المصالحه قرار دادند برای چند صباحی حکمرانی. عملکردشان چقدر شبیه چپهای وطنی خودمان است!!
هوشنگ
چپ یونان و مردم آن کشور دو راه بیشتر نداشتند. یا از "اتحادیهء اروپا" بیرون می آمدند و متعهد به پرداخت قرضهای خود نبودند. یا در "اتحادیهء اروپا" (به رهبری بانکهای آلمانی) باقی می ماندند و تن به مقررات آن می دادند. اکثریت قریب به اتفاق مردم یونان خواستار باقی ماندن در "اتحادیهء اروپا" بودند. یک اشکال اساسی رهبری "سیریزا" این بود که از اول کار این انتخاب ساده, اما اساسی را برای مردم روشن نکرد. توازن قوا نیز (چه ۴ سال پیش, و چه اکنون) به نفع کشوری مانند یونان (با ۲.۱% از اقتصاد "اتحادیهء اروپا") نیست. از سوی دیگر, خود اتحادیهء اروپا نیز با جریان برگزیت و رشد گرایشات شدید ناسیونالسیتی در اروپا دوره ای بحرانی را تجربه می کند. کل سیستم سرمایه داری جهانی بحران ۲۰۰۸ را پشت سر گذاشتند, اما مطمئنا این نظام سرمایه داری بحرانهای عظیمتری را تجربه خواهد کرد. شوربختانه جنبش های ضد سرمایه داری در اروپا هر چند بسیار فعال میباشند, اما هنوز به آن سطحی نرسیده اند که کلیت این نظام را به چالش بگیرند. داستان ادامه دارد!
هوشنگ
جناب "حمید" آیا چپ های یونان هم مانند چپهای وطنی در دو نوبت در زندانهای کشورشان قتل عام شدند؟ چگونه شرایط دموکراتیک و آزاد یونان و اتحادیهء اروپا را میتوان با موقعیت فاشیستی و اسلام قرون وسطی در ج.ا. مقایسه کرد؟!؟!؟ به نظر می رسد که برخی از دوستان چندان توجهی به این "جزئیات" قضیه ندارند, فقط همینکه یه ناسزایی و بدگویی از چپ وطنی بکنند, برایشان کافی است. خیلی هم ممنون!
سایه روشن
حتی اگر از اتحادیه اروپا خارج میشدند از شر تعهدات قرضهای کرده نمیتوانستند در بروند. چون در آینده کسی حاضر به قرض دادن به آنها نمیشد اول و آخرش باید با طلبکاران بنحوی مصالحه میکردند. عدم خوش حسابی مساوی صفر شدن اعتبار. واقعیت اینکه ما اکثر انسانها دوست داریم وعده های شیرین بهمون داده بشه در هیچ کجای دنیا با وعده انضباط اقتصادی و سخت گیری در بودجه شما نمیتونید در انتخابات آزاد برنده بشید. باید وعده چرب و نرم داد و چه بسا اجراش هم کرد البته با قرض از بانکهای بین المللی و یا کسر بوجه و چندین سال بعد یکی دیگه باید بیاد جمعش میکنه. مردم یونان با این انتخاب نشان میدن میخوان همون راهی رو ادامه بدهند که کشورشون رو به مرز ورشکستگی رسوند. کشوری با اقتصاد بسیار ضعیف و سیاست مدارانی ضعیف و متقلب و مردمی که زود فراموش میکنند و میخواهند سطح رفاهی چون آلمان داشته باشند ولی "دیسپلین" خاورمیانه ای دارند. مردمی که به هر شکلی فرار مالیاتی میکنند و میخواستند در ۵۰ سالگی بازنشسته شوند. این آقای وزیر گویا یادش رفته که دولت آن زمان پول نداشت حداقل حقوق کارمندان و کارگران بخش دولتی را بدهد و بدون پرداخت پول اتحادیه اروپا یونانیها پول نان و دارو نداشتند حالا یاد قهرمان بازی افتاده و نمیگوید چه جوری قرار بود بدون تن دادن به خواسته های اتحادیه اروپا پول جور کرد؟!!! چرا این پهلوان پنبه موقعی که هموطنانش با کمال میل و شادی با پولهای قرضی بانکهای اروپایی مشغول عیش و نوش بودند صدایش در نمی آمد و اعلام خطر نمیکرد؟ آیا فراموش کرده است این خود یونانها بودند که با کمک شرکتهای حسابزسب در اعداد دست میبردند و اتحادیه اروپا را فریب میدادند تا هر چه بیشتر پول یا مفت قرض بگیرند؟
ازاده
شاید یکی از مشکلات ،، فعلی چپ در جهان پی نبردن به ضرورت به همکاری هم یار وهم فکری با دیگر احزاب چپ در جهان است ،، از درون چنین هم یاری وهم فکریست که میشود مبارزه متحد وهم آهنگ با نظام نیولیبرالیسم را پیش برد ،، از این طریق میتوان ،، شکاف بین اتحاد دولت های نیولیبرالیسم بوجود آورد ،، میتوان به پشتیبانی ،، نیروهای مردمی در سطح جهان امیدوار بود و زمینه ،، برای اتحاد مردم در همه کشورها بر علیه فقر وتبعیظ ،، در کل جهان فراهم خواهد کرد ،، ومبارره در راه این درد مشترک ،، زمین بازی را از احزاب فاشیست و است گرا خواهد گرفت