«فمنیسم به نفع هم زنان و هم مردان است»
مهدیه گلرو - من شک ندارم که چه برای زنان و چه برای مردان، فمینیسم راه نجات است. بر دوش مردان در تمام طول تاریخ بشری مسئولیتهایی را به واسطه مرد بودن گذاشتهاند، که فمینیسم میگوید که آن بارها را از دوشتان زمین بگذارید!
مهدیه گلرو فعال حقوق زنان، متولد شهریور ۱۳۶۴، در دانشگاه علامه طباطبایی و الزهرا در رشته اقتصاد درس خوانده است، وی به دلیل فعالیتهای سیاسی و دانشجویی از سال ۸۷ تا ۹۷ از تحصیل محروم شده و درنهایت وزارت علوم مدرک کارشناسی وی را از دانشگاه پیام نور صادر کرد. وی در اعتراض به محرومیت از تحصیل در سال ۸۷، در اعتراض به نتایج انتخابات سال۸۸ و در اعتراض به اسید پاشیهای اصفهان سال ۹۳، توسط اطلاعات و سپاه بازداشت شده است، خط صلح در گفتگو با وی به ریشههای فرهنگی و سنتیِ سکسیم و تبعیض جنسیتی میپردازد.
از دید شما چه سنت هایی در فرهنگ ما ایرانی ها جریان دارد که می توانند سکسیستی قلمداد شوند؟
سنت های سکسیستی دو بخش هستند، سنت های بین المللی که در جهان به طور مرسوم وجود دارند. فرقی نمی کند شما در کدام کشور زندگی کنید یا داری چه ملیت، فرهنگ یا دینی باشید. یعنی چه در کشورهای توسعه نیافته یا توسعه یافته زندگی کنید، یک سری از این سنت های سکسیستی وجود دارد. برای مثال، مردها قوی تر و زن ها ضعیف تر هستند یا مرد نباید گریه بکند، مردها باید نان آور باشند و زن ها باید کارهای خانه را انجام بدهند، زن ها مادران بهتری هستند، مردها به ذات نمی توانند بچه داری بکنند، وقتی یک دختر به دنیا می آید باید برایش هدیه صورتی یا عروسک گرفت، برای کادوی تولد پسرها حتما باید هدیه آبی یا تیره تهیه کرد، اسباب بازی برای پسرها باید تانک و توپ و اسلحه باشد، یا برای آرام کردن پسربچه ای که گریه می کند به او تذکر می دهند مردها نباید گریه بکنند، یا به دختربچه عروسک بدهند که تو مثل مامان ها هستی و نباید بگذاری گریه بکند. این ها سنت های مرسوم بین المللی هستند. در واقع هر فردی می تواند تحت تربیت سنت های سکسیستی قرار گرفته باشد، فرقی نمی کند که در کشور توسعه یافته ی اروپایی باشد یا کشورهای بدوی یا حتی یک قبیله ی دورافتاده آفریقایی. منتها شکل این سنت ها بر اساس دین، ملیت، فرهنگ و جغرافیا تغییر می کند. مثلاً در کشور ما به خاطر وجود اسلام و استناد به روایات، احادیث، فرهنگ ۱۴۰۰ ساله اسلامی، فرهنگ ۲۵۰۰ ساله ایرانی، سنت های غالب سکسیستی بین المللی، شکل های خاصی به خود می گیرند. با این حال کلیت آن سر جای خود باقی می ماند. به عنوان مثال این فرهگ سکسیستی را در شاهنامه فردوسی می توانید ببینید، در بخش هایی از آن زن ها به عنوان جادوگرها معرفی می شوند، یا سنت های برگرفته از روایات و احادیث که نهایتا به قانون تبدیل می شوند که بر اساس آن ها زن ها نصف مردان محسوب می شوند. همین مساله به شریعت کشیده می شود و بر اساس آن زن نباید کار بکند، باید اجرت المثل بگیرد، زن ضعیفه است، نان آور خانواده مرد است، زن همیشه باید محترم شمرده شود و در خانه بماند، مادری بهترین کاری است که زن می تواند انجام بدهد، مرد از دامن زن به معراج می رود، بزرگ ترین جهاد زن، مادری است و … . فرهنگ ایرانی و اسلامی این ارزش ها را در شکل های دیگری تشدید می کند. این فرهنگی را که امروز ما با آن درگیر هستیم یک بخش بین المللی که همه زن ها با آن درگیر هستند، بخشی به واسطه فرهنگ با آن درگیر هستند و بخشی هم به خاطر شریعت اسلام به زن ها تحمیل می شود که از لحاظ قانونی طی ۴۰ سال اخیر بیشتر با آن درگیر بوده ایم، چون طی این سالیان قانون بر اساس شریعت تنظیم شده است و این موانعی را ایجاد کرده است که زن های ایرانی امروزه با آن روبرو هستند. آن چه زنان در همه دنیا با آن درگیر هستند، در ایران به واسطه فرهنگ و شریعت تشدید شده است.
سکسیستی بودن فرهنگ و سنت ها چگونه روابط سالم و سازنده جنسیت ها را خصوصا بین زن و مرد، مخدوش می کند؟
در واقع سوال شما دو بخش است. روابط بین جنسیت ها در صورت وجود این سنت های سکسیستی و همچنین در صورت نبود آن ها، چه تفاوتی با هم دارند. باید ببینیم با وجود این سنت ها و فرهنگ ها چه اتفاقی در جامعه افتاده است. چند بحران جدی در دنیا وجود دارد که در کشور ما به دلایلی که گفتیم به مراتب شدیدتر هستند، همین امر آسیب های بیشتری را نیز متوجه ما می کند. فرض کنید که سالیان سال به مردهای یک کشور گفته شده است که تو حق نداری گریه بکنی و باید شجاع باشی. حالا این پسرها بزرگ شدند و از آن ها انتظار می رود که به لحاظ روانی آدم های سالمی باشند! از کودکی به او گفته شده است که حق ندارد ابراز احساسات بکند، حالا زمانی که به بلوغ می رسد و وارد ارتبط عاطفی می شود، آیا باید از او انتظار داشت که بتواند به شریک عاطفی اش چه جنس مخالف یا چه موافق، ابراز احساسات بکند؟ او قطعا ناتوان از ابراز احساسات خواهد بود، چون از کودکی و زمانی که امکان ابراز احساساتش را داشته است، به او گفته شده است که حق نداری احساساتت را بیان بکنی، حق نداری گریه بکنی. از کودکی به او گفتند که تو همه کاره یک خانواده هستی. وقتی فقط دو سال سن داشته است، پدرش موقع خارج شدن از خانه به او گفته است که من می روم تو مواظب مادرت و خواهرت باش. یعنی یک مادر سی و چند سال و یک دختر ده دوازده ساله را به یک پسربچه دو ساله سپرده اند و این بار مسئولیت از همان کودکی روی دوش او قرار گرفته است. زمانی که از کودکی به پسربچه ها گوشزد شده است که مسئولیت تشکیل خانواده با آن ها است، نباید انتظار داشت که سن ازدواج پایین نباشد. از طرف دیگر به دختربچه گفته می شود که همیشه پسر یا مردی هست که قرار است مواظب و حامی تو باشد. بدین شکل به او القا می شود که تو نه مسئولیت داری نه وظیفه داری کار بکنی و بی مسئولیتی تو ادامه خواهد داشت، تا زمانی که ازدواج بکنی، از آن پس کس دیگری حامی تو خواهد بود. بر اساس قوانین، مهریه ای برای تو تعیین می شود و طی معامله ای در ازای مهریه فروخته می شوی. خرید و فروشی این وسط شکل می گیرد که یک طرف خودش را می فروشد و طرف مقابل در اضطراب همیشگیِ به اجرا گذاشته شدن مهریه در وضعیتی نابرابر قرار می گیرد. در چنین وضعیت نابرابری چطور می شود انتظار داشت که سن ازدواج در کشور بالا نرود! بر اساس آمارها سن ازدواج در ایران از خیلی از کشورهای اروپایی بالاتر است، آمار زاد و ولد نیز پایین تر است. سنت های غالب بر این آمارها تاثیر دارند. جوانان از ایجاد رابطه و تعهد می ترسند، از طرفی خانواده ها هم آن ها را بیشتر از این تعهد می ترسانند. همزمان، نابرابری، تفکیک و تبعیض جنسیتی از کودکی در همه جوانب زندگی آن ها وجود داشته است. همیشه به عنوان تابو به جنس مخالف نگاه کرده اند، از سنین چهار پنج سالگی در مهد کودک ها از هم دیگر جدا شده اند، در دانشگاه وارد رابطه های مریض می شوند، اگر هم ارتباطی وجود داشته، قرار بر این بوده است که پسر همه هزینه های آن را متقبل شود. در چنین الگوهایی از روابط، به نظر نمی رسد که امکان تشکیل یک رابطه برابر وجود داشته باشد. پس می شود که گفت تربیت نابرابر در ایران هر دو جنس را تحت تاثیر منفی خود قرار داده است. خیلی ها معتقد هستند که مبارزه با تربیت سکسیستی و دفاع از تربیت برابر، تنها به منزله دفاع از حقوق زنان است، در حالی که وقتی از مخالفت با تربیت سکسیستی حرف می زنیم در واقع داریم از حقوق انسان دفاع می کنیم. چون آسیب های این شیوه تربیت هم زنان و هم مردان را شامل می شود و تازه وقتی که به سن بلوغ می رسند، آسیب های جدی تر، خودشان را نشان می دهند. مثلاً روابط مریضی که در ایران وجود دارد قطعا به خاطر تربیت سکسیستی است. در بسیاری از کشورهای دیگر که تربیت سکسیتی در آن ها غالب است، از طریق سیستم آموزشی در جهت اصلاح آن گام برداشته می شود، اما در سیستم آموزشی ایران این تربیت سکسیستی تشدید می شود و همین امر است که به اتفاق های وحشتناک منجر می شود. اما اگر این وجود نداشته باشد، قطعا روابط برابر شکل می گیرد. من اسم اغلب ازدواج های ایرانی را پیتزای قرمه سبزی می گذارم، ما به عنوان فمنیست سعی می کنیم طی کارگاه هایی، شروط ضمن عقد و برابری در روابط را برای بچه ها توضیح بدهیم. اما همین هم همیشه با محدودیت هایی روبرو است، مثلا فکر کنید کارگاهی با این مضمون به دعوت انجمن اسلامی در دانشگاهی برگزار کنیم، با این کار، هم انجمن تحت فشار قرار می گیرد، هم من توسط نهادهای امنیتی احضار و بازخواست می شوم، که چرا چنین کارگاه هایی برگزار می کنید؟ در حالی که اگر این کارگاه ها برگزار شوند ازدواج برابر شکل می گیرد و همین اردواج برابر می تواند خیلی از مسائل را حل کند. حالا منظورم از پیتزای قرمه سبزی چی بود؟ برای مثال خیلی از زن ها در ایران دوست دارند ازدواج برابر داشته باشند، حق طلاق و خیلی از شروط ضمن عقد را مطالبه می کنند، اما همزمان خواستار مهریه هم هستند. از طرف دیگر، طرف مقابل هر دوی این شروط را قبول نمی کند و از همان اول درگیری به وجود می آید. یعنی آثار مخرب تربیت سکسیستی از همه لحاظ خودش را نشان می دهد. از هر طرف این موضوع را بررسی کنید یا به آموزش می رسید، یا به وزارت علوم، یا به سیستم حکومتی! یعنی نمی توان گفت که فعالین مدنی به تنهایی می توانند این معضل را حل کنند. در حال حاضر می بینیم که خیلی جدی با فعالین زنان و مخالفین تربیت سکسیستی برخورد می شود. گاهی ار خودم می پرسم، این ها که این طور با این فعالین برخورد می کنند، آیا واقعاً نمی دانند که فعالیت در این زمینه چه خدمتی به مقابله با آسیب های اجتماعی می کند؟ مثل کبک سرشان را کرده اند زیر برف و اصلاً متوجه نیستند که آموزش های برآمده از فرهنگ و سنت سکسیستی چقدر به جامعه ایران آسیب زده است. از میان برداشته شدن این شیوه آموزش به راحتی هر چه تمامتر تمام آسیب هایی که عرض کردم را مثل یک غلط گیر، پاک می کند.
کلیشه های جنسیتی مربوط به مراقبت و محافظت از زن (به عنوان مثال خواهر، مادر، همسر) توسط مرد، در فرهنگ ما چگونه به ساخت مقوله ناموس منجر می شود؟ مسئله ای که از جامعه ما قرباتی گرفته است.
این مسئله در میان بعضی از اقوام ایرانی مرسوم تر است. می بینیم در جاهایی که قوانین نفوذ بیشتری دارند، قتل های ناموسی هم کاهش پیدا کرده اند. اما در بخش هایی از ایران کماکان این مساله وجود دارد. این که یک مرد بر اساس کوچک ترین سو ظنی می تواند همسرش یا دخترش را بکشد، جدای از این که یک کلیشه جنسیتی است، بحث قانون هم در آن مطرح است. پدری که بر اساس قانون ولیِ دم دخترش به حساب می آید و این اجازه را دارد که دخترش را بدون پیگیری قضایی بکشد، در نوع خودش یک خلا قانونی محسوب می شود. شاید اگر قوانین از این دست وجود نداشته باشد، قتل های ناموسی هم کاهش پیدا کند. تدوین قوانین پیشگیرانه و مجازات ها می تواند از بسیاری از این قتل ها جلوگیری کند. در کنار این، ارایه آموزش های خاص در این مناطق قطعا تاثیرگذار خواهند بود. می توان در هر منطقه یک موضوعی را برجسته کرد و بر اساس آن آموزش های لازم را ارایه داد. مثلا می توان در مناطق با قتل های ناموسی بیشتر، دوره های آموزشی و کارهای پژوهشی در این زمینه انجام داد. اما متاسفانه این مساله چه طی ۴۰ سال اخیر و چه در دوارن پهلوی و پیش از آن، هیچ وقت بحث قتل های ناموسی و زنان، مساله مهمی محسوب نشده است. در دوران پهلوی هم صرفا بر اساس این که محدودیتی برای پوشش زنان وجود نداشته، نمی توان نتیجه گرفت که مساله زنان مهم محسوب شده است. در مورد بحث های ناموسی هم به همین شکل است، هیچ وقت قانون سفت و سختی برای آن در نظر گرفته نشده است. اگر این اتفاق می افتاد قطعا کاهش پیدا می کرد. در سال های اخیر می بینیم که این مساله حتی اگر به صورت قتل دیگر وجود نداشته باشد، به صورت اسیدپاشی خودش را نشان می دهد. مردی که اسید روی صورت همسرش ریخته، پدرشوهری که به خاطر سوظن، به روی عروسش اسید پاشیده و نمونه هایی از این دست که قطعا می توان روش های پیشگیرانه ای برای آن در نظر گرفت.
نقش آموزش و پرورش را در محدودکردن سنت های زبانی و فرهنگی که می توانند حاوی کلیشه های سکسیستی باشند را در چگونه ارزیابی می کنید؟ وضع کنونی آموزش در کجای کار قرار دارد؟
در مورد آموزش و پرورش، وضعیت به لحاظ کلیشه های جنسی و نگاه سکسیستی به ویژه در مقطع ابتدایی فاجعه بار است و نگاه به شدت زن ستیز است. انگار کتاب ها برای پسرها نوشته شده است و قرار نیست دخترها هم آن کتاب ها را بخوانند. رویکرد کتاب ها کاملا در راستای بازتولید نگاه سنتی به زن است، مانند: زن آشپز، زن پرستار، زنی که در خانه و خصوصا آشپزخانه قرار دارد، مردی که سوار بر اسب است، مردی که به جبهه و جنگ می رود. قبلا هم اشاره کردم، این کلیشه حتی به نفع مردها هم نیست. این کلیشه ها در ده ها و دوره های قبل هم بوده، اما در مقطع کنونی تشدید و چندین برابر شده است، طوری که شخصیت های زن و یا دخترها در متون کتاب ها حتی اسم هم ندارند. قبلا در کتاب های دوره بچگی ما زنانی بودند که دستکم اسمشان در ذهن ها مانده و خاطره شدند، مانند کوکب خانم، تصمیم کبری و … .در کتاب های جدید هیچ اسم و شخصیت زنانه ای نیست که به اندازه شخصیت های مذکر به گوش کودکان آشنا باشد. تمام کسانی که قرار است کارهای خاص انجام دهند، شخصیت های مردانه هستند. قهرمان های داستان های جذاب مرد هستند و قطعا این بازتولید فضای واقعی جامعه ای است که مستقیما و حتی عامدانه در کتاب ها و روند آموزشی تکرار می شود. در مورد تاثیر و نتایج این رویه و سیاست آموزشی، چیزی نیست که من آن را تبیین کنم، اما به گفته جامعه شناسان و روان شناسان؛ تصاویری که سال های اولیه آموزش در ناخودآگاه کودکان می نشیند، سال های سال باقی می ماند. با این وضعیت فکر می کنید که دختربچه های ما چه تصویری از نقش اجتماعی خود و وضعیت شان در آینده می سازند؟ آیا تصور می کنند زنی شاغل و مستقل باشند، وزیر شوند، فضانورد، دانشمند و یا نویسنده و … باشند و یا این که در خانه می مانند و آشپزی می کنند. البته همه این زنان (خانه دار) همه با ارزش هستند، اما آیا قرار است تصور کنند که می توانند کارهای بزرگی انجام بدهند؟ این ها کلیشه هایی است که در سال های اولیه آموزشی، در سن هفت هشت سالگی در ذهن کودکان شکل می گیرد. و همان سال ها سیستم آموزشی امروز ما در ذهن این کودکان چه دختر و پسر شکل می دهد. پسر بچه ها در سن پایین نسبت به دخترها یاد می گیرد که قرار است در خانه بنشیند، قرار است ظرف بشورد و … و همین ها سال ها در ذهن آن ها می ماند و بسیار سخت است در آینده از او مردی در بیاید که مدافع حقوق زن ها و خواستار برابری باشد. و سخت است که آن دختران، زنانی جسور و سخت کوش بشوند. در مورد صفات به کار رفته در کتاب های آموزشی هم همین طور است، مثلا شجاع و جسور مردانه و مهربان و دلسوز زنانه قلمداد می شود، در واقع این اجازه داده نمی شود مردان آینده مهربان و دلسوز یا زنان شجاع و جسور باشند.
می خواهم بگویم این سیستم آموزشی خصوصا در دوره ابتدایی تاثیر مخربی در ذهن و احساس کودکان به جا گذاشته است. تمام این سال ها روانشناس ها، جامعه شناس ها، فعالین حقوق زنان هر سال که این کتاب ها چاپ شده اند، فریاد زده اند که این کتاب ها مناسب نیست، ضد زن و ضد کودک هستند، اما متاسفانه هیچ تاثیری نداشته و کسانی که نه شناختی نسبت کودکان و تربیت های غیر جنسیتی دارند، کتاب ها را می نوسیند و چاپ می کنند و میلیون ها کودک را در مقطع اولیه آموزش، با آموزش غلط بار می آورند.
امروزه با توجه به این که تغییرات اساسی در نقش های اجتماعی جنسیت ها رخ داده، مردان زیادی به استحقاق حقوقشان برخاسته و مدعی هستند که سکسیسم و کلیشه های جنسیتی آن ها را نیز زیر ضرب گرفته است. حتی در مواردی گفته می شود خود فمنیسم به نوعی سکسیستی است و به تبعیض علیه مردان دامن می زند. این ادعا را می پذیرید؟
باید بحث را بر این مسئله بیاوریم که، در ایران فمینیسم چطور تعریف شد. من به عنوان یک زن فمینیست فکر می کنم که اساسا نمی شود که کسی به حقوق بشر و برابری انسان ها اعتقاد داشته باشد و فمینیست نباشد. به همین دلیل مردانی که ضد فمینیست هستند یا زنان و مردانی که می گویند ما به برابری اعتقاد داریم، ولی فمینیست نیستیم هنوز تعریف فمینیست را درک نکرده اند یا این که این امر را چیزی بیرون از مفهوم آن دیده اند و فکر می کنند آن تعریفی که خود دارند بر این امر تطبیق می کند. مثلا ماستی دیده اند که سیاه بوده و به آن ها گفته شده که این ماست است درحالی که واقعیت ماست سیاه نیست و آن چیز سیاه ماست نبوده است. من نمی دانم چه از فمینیسم دیده اند که می گویند که ما به برابری اعتقاد داریم اما فمینیست نیستیم. این یکی از غلط ترین جملاتی است که در کل زندگی ام شنیده ام! که به برابری اعتقاد دارم اما فمینیست نیستم! به خاطر این که اساسا فمینیسم یعنی برابری و چیزی فراتر از آن نیست. اگر این زن گفت من فمینیست هستم و مثل یک زن غربی ازدواج برابر می خواهم اما مثل یک زن مسلمان شرقی، مهریه می خواهم و ادعای فمینیست بودن کرد، این تنها یک ادعا از سوی اوست و بر هر ادعایی نمی توان صحه گذاشت.
آن آقایی هم که می گوید من می خواهم از مواهب زن برابری خواه غربی استفاده کنم و همسرم سرکار برود و درآمدش را بیاورد و با هم تقسیم کنیم و همه امور زندگی مان مشارکتی باشد، اما من انتخاب کنم که همسرم کی از خانه بیرون برود و چه زمانی به خانه برگردد و بگوید که فمینیست هم هستم. چنین مردی فمینیست نیست.
فمینیسم تعریف روشنی دارد. یعنی یا تعریف پذیرفته می شود که مشخصا یک توافق برابر است، و یا این که آن را نمی پذیری و نمی توانی ادعا داشته باشی که من فمینیست هستم.
فمینیسم در فرم درست آن برابری خواه است و حتی می تواند به نفع کامل مردها باشد. مردهایی که فکر می کنند در جامعه از دیدگاه حقوق جنسیتی مورد ستم واقع شدند. یعنی فمینیسم می تواند مردان را هم در لوای خود به برابری و حالت مطلوب برساند. کاملا معتقدم که فمینیسم به نفع هم زنان و هم مردان است. یعنی فرض کنید که برابری داشته باشید و در یک رابطه برابر و جامعه برابر باشید و از قید و بندهایی که می تواند تو را در جایگاهی بالاتر یا پائین تر قرار بدهد رها بشوید. قطعا زندگی راحت تری خواهید داشت. یعنی من شک ندارم که چه برای زنان و چه برای مردان، فمینیسم راه نجات است. بر دوش مردان در تمام طول تاریخ بشری مسئولیت هایی را به واسطه مرد بودن گذاشته اند، که فمینیسم می گوید که آن بارها را از دوشتان زمین بگذارید! و زنان هم قید و بند هایی را به واسطه زن بودنشان بر پایشان بسته اند، فمینیسم می گوید که این قید و بندها را از پای شما باز می کنم. پس این امر به نفع هر دوی آن هاست. به همین خاطر هم می گویم که فمینیسم تنها راهی است که هر دو جنس با آن نجات پیدا می کنند. یکی مسئولیت هایی که در طول تاریخ و به واسطه مرد بودن به دوش کشیده را بر زمین می گذارد و جنس دیگر هم طنابی را که به واسطه جنسیت بر پایش بسته شده باز می کند. منتهی با تعریف غلطی که ممکن است در جامعه شکل گرفته باشد، ممکن است عده ای تعریف دیگری ارائه بدهند و بگویند این زن سالاری و ضد مرد بودن است. واقعا بگویم که من هیچ جای تعریف فمینیسم چنین تعریفی را نمی بینم.
البته هر جنبشی وجوه متفاوتی دارد و گروه های مختلفی بر آن کار کرده اند. مثلا فمینیست های لیبرال یا فمینیست های سوسیالیست نگاه متفاوتی دارند و آنها هم با فمینیست های رادیکال اختلاف نظری دارند.
من می پذیرم که فمینیست های رادیکال هم وجود دارند و من منکر فعالیت ها و نظریه های آن ها نمی شوم. ولی آن چیزی که امروز در جامعه ایران داریم و کار هم می کنند، این نیست. من خودم را سوسیال فمینیست می دانم که معتقدم تاثیرگذارترین شکل فمینیسم است. به طور کلی بر این باورم که سوسیالیست ها به عمل گرایی و واقع گرایی نزدیک ترند.
رادیکال ها در تمام نحله های فکری حضور دارند. اما می شود پرسید که در هشت مارس(روز جهانی زن) در جهان چقدر صدای فمینست های رادیکال بلند می شود؟ مسئله این جاست که جمع کوچکی از فمینیست های رادیکال جایی جمع می شود و بعد همان برجسته می شود و مثلا می گویند که فمینیست ها همین هایی هستند که رفتند و جلوی سازمان ملل لخت شدند.
زنان فمینیستی که در ایران مطالبه می کنند، زنان به استادیوم بروند. شما در بسیاری از کشورهای جهان بروید و بگویید که زنان فمینیست ایرانی دارند برای ورود به استادیوم مثلا آزادی مبارزه می کنند و یا در مورد دوچرخه سواری در اصفهان بحث می کنند و یا در برابر مجلس برای اعتراض به اسیدپاشی تجمع می کنند و بازداشت می شوند یا در روز جهانی کارگر بازداشت می شوند، و بعد بگویی این زنان فمینیست ایرانی رادیکال هستند، این حرف بسیار غیر منصفانه است. به این دلیل که زنان فمینیست در ایران برای حقوق اولیه خود در ایران مبارزه می کنند. این که کسی بخواهد در ایران بگوید که زنان فمینیست ایرانی حتی به سمت رادیکالیسم رفته اند، میتواند غیر منصفانه ترین نوع نقد جنبش زنان در ایران باشد. چون ما مسیرمان به سمت رادیکالیسم نمی تواند برود و مطالبات ما متاسفانه این قدر حداقلی است، این قدر سرکوب شده ایم و این قدر خواسته ها و مطالبات ما را به کف رسانده اند، ما مجبوریم فعلا برای حل این مطالبات تلاش بکنیم تا بعد به سراغ این برویم که خواسته ای بالاتر از این مطالبات حداقلی را داشته باشیم. ما هنوز در ایران وزیر زن نمی توانیم داشته باشیم. چه برسد به این که روزی بخواهیم خواسته یا مطالبه بالاتری داشته باشیم.
البته وزیر بهداشت آقای احمدی نژاد زن بود. یعنی دستکم یک نمونه داشتیم!
منظورم یک وزیر زن واقعی بود.
آیا به نظر شما مدرنیته با توجه به ویژگی هایش سکسیسم جدیدی را با خود به همراه آورده است؟ آیا می توانیم بین سکسیسم سنتی و مدرن تفاوت بنیادینی قائل شویم؟ نسبت این دو به عنوان وجه های تاریخیِ تبعیض جنسیتی از نظر شما چیست؟
کلیشه های جنسیتی مجموعه ای از سنت ها و بخشی از فرهنگ است و با حضور در سنت، عرف و مذهب سال های سال حضور داشته است. و هنوز هم ادامه دارد. اما چیزی که مدرنیزم به آن اضافه کرد، ابزاری شدن و ابژه شدن زن است. این را در رسانه ها و مثلا عرصه تبلیغات می بینیم. با این که بحث حجاب در ایران خیلی سفت و سخت پیگیری می شود، اما در ایران و در صدا و سیما هم، این را داریم. این بحث مفصلی است و گفتگوی جداگانه ای را در مورد رسانه و زنان در ایران می توان داشت. اما بطور خلاصه این کلیشه شدن زنان در تبلیغات بازتولید می شود. مثلا همواره در تبلیغات این زن است که، غذا را آماده می کند و جلوی مرد می گذارد. حتی وقتی تبلیغ بانکی می کنند این مرد است که کارت بانکی دستش است، پول را می گیرد و به زن می دهد و زن صرفا مصرف کننده است و عموما نقش تولیدکنندگی با مردان است. نکته دیگر استفاده از زیبایی زنان است به عنوان سوژه جذابیت های بصری، که البته در غرب بسیار بیشتر است اما در رسانه های داخلی ما هم، کم نیست و این نگاه ابزاری به زنان را سودجویانه به کار می برند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.
نظرها
بهروز
کاش ایشان توضیح می دادند که چگونه می توان عناصر فرهنگی ریشه دار تاریخی را با یک ایسم، آنهم از فرهنگی دیگر، تغییر داد. بنظر می رسد تحصیلکردگان و روشنفکران ایرانی، با اطلاعات ناقص و وصله و پینه کردن مفاهیم وارداتی دچار توهم خود مهم پنداری شده و برای همه چیز نسخه می پیچند. فرهنگ و خلق و خوی ملل زاییده عوامل جغرافیایی، تاریخی، جغرافیای زیستی، اقلیمی، تکاملی و دماغی آنهاست. آیا قابل تصور است که مثلا فرهنگ مردم یمن روزی مانند فرهنگ مردم نروژ شود؟