«قاب»های بیچهارچوب جهان در آثار بهروز شیدا
ملیحه تیرهگل - زبانِ نقدهای بهروز شیدا در سپهر «شعر» عبور و مرور دارد. در عین حال با دانشهای تئوریک و با رنگی از درد تاریخی در هم آمیختهاند.
(این متن را به «فروغِ» نوشتار بهروز شیدا پیشکش می کنم.)
بهروز شیدا در سوئد زندگی میکند؛ افزون بر مجموعههائی که در زمینههای نقد و پژوهشِ ادبی از این نویسنده منتشر شده، میدانیم که او دو دفتر شعر و چهار کتاب ترجمه هم دارد. اما سالها است که او در این زمینهها متنی منتشر نکرده و «خود را دیگر مترجم و شاعر نمیخواند». بهروز شیدا حتا رسالهی دکترای خود را (در زمینهی ایرانشناسی) در ژانر «پژوهش ادبی» نوشت، که توسط دانشگاه اُپسالا- در سوئد- به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شد. من این اثر را ندیدهام اما بنا بر معرفینامهی کوتاهی که در تارنمای «پرتو» خواندهام (۱)، میدانم که موضوع رسالهی بهروز شیدا «مقایسهی ده رمان فارسیِ داخل کشور و ده رمان فارسیِ خارج از کشور» است، بر سه محور «انقلاب اسلامی، نقش قهرمان، و مفهوم شهادت»؛ و از منظر «تئوریِ ساختارگرایانه»ی رولان بارت و «تئوریِِ گفتمانِ» میشل فوکو. (۲)
بهروز شیدا به همراهِ عباس صفاری (شاعر و مترجم مقیم امریکا) و حسین نوشآذر (داستاننویس، مترجم، و ژورنالیستِ مقیم اروپا) یکی از سه سردبیر نشریهی ادبی/ فرهنگیِ «سنگ» بود که در فاصلهی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ (۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱) دوازده شماره از آن- در دو دوره- منتشر شد. این نویسنده، به عنوان «سردبیر میهمان» نیز، شمارههائی از نشریههای ادواری در تبعید را به شرح زیر سردبیری کرده است:
شمارهی ۱۶ نشریهی «باران»، ویژه نامهی تبعید.
شمارهی ۲۴/۲۵ «باران»، ویژه نامهی نقد و پژوهش ادبی.
شمارهی ۳۸/۳۹ نشریهی «باران»، ویژه نامهی صداها و سکوتها.
شمارهی ۱۰۰ نشریهی «آرش» چاپ پاریس، بخش داستان نویسی و نقد و پژوهش ادبی.
و مسئول بخش هنر و ادبیات «آرش»، ویژه نامهی نقد و بررسیِ کارنامهی بیست و سه سالهی «آرش».
بهروز شیدا، «کتاب اولِ خاطراتِ زندان» (خاطرات ۱۲ تن از زندانیان نجات یافته) را نیز ویرایش کرده و مقدمهای هم با عنوان «مدلول استعلائی؛ خود درد» در ده صفحه بر آن نوشته است. این کتاب با عنوان «کابوس بلند تیزدندان» در سال ۱۳۸۲/ ۲۰۰۳ توسط نشر «باران» در استکهلم منتشر شد؛ و انتشار چهار کتاب دیگر را در این زمینه (البته به همت پژوهشگرانِ دیگر) به دنبال داشت. ویرایشِ «فرهنگ سوئدی- فارسی» که با عنوان «لکزین» در سوئد به چاپ رسید، از جمله آثاری است که در کارنامهی بهروز شیدا ثبت شده است. افزون بر بورسیههای یک ساله، دو ساله، و پنج ساله، که از سوی بنیادهای نویسندگان سوئد و «پرنس ویلهلمِ» سوئدی به بهروز شیدا تعلق گرفته، او در سال ۱۳۷۳/ ۱۹۹۴ جایزهی ادبیی «نشر باران در قلمرو نقد ادبی» را با مشارکتِ پرتو نوریعلاء دریافت کرده است.
از میان بیست کتابی که تا سال ۱۳۹۸/ ۲۰۱۹ از این پژوهشگر منتشر شده، و البته سوای رسالهی دکترایش، کتابهای فهرست زیر، در قلمرو «نقد و پژوهش ادبی» و به زبان فارسی پیکر گرفتهاند؛ و همگی بختِ آن را داشتهاند که توسط انتشاراتیِ معتبر «باران» منتشر شوند:
۱- «در سوگ آبیی آبها»: (جستارهای ادبی)»، سوئد: نشر باران، ۱۳۷۸/ ۲۰۰۰. (۱۵ جستار) چاپ دوم این کتاب، با ویرایش تازه، در سال ۱۳۸۳/ ۲۰۰۴ توسط نشر باران در سوئد منتشر شد.
۲- «از تلخیی فراق تا تقدس تکلیف»: «نگاهی به جاپای عناصر فرهنگ ایرانی بر چهارده رمان پس از انقلاب»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۰/ ۲۰۰۱. (رمانهای محصول ایران)
۳- «گمشده در فاصلهی دو اندوه»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۲/ ۲۰۰۳. (۹ جستار)
۴- «تراژدیهای ناتمام در قاب قدرت: خوانشها و پژوهش ها»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۲/ ۲۰۰۴. (۱۰ جستار)
۵- «مخمل سرخ رؤیا: یک برگ از هزاران»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۵/ ۲۰۰۶. (۷ جستار)
۶- «پنجرهای به بیشهی اشاره: یافتهها و نگاه ها»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۵/ ۲۰۰۶. (۸ جستار)
۷- «می نویسم: توقف به فرمان نشانه ها» (از هر دری سخنی)، سوئد: نشر باران؛ ۱۳۸۶/ ۲۰۰۸. (۱۰ جستار)
۸- «هفت دات کام: یک وبلاگ فرضی»، سوئد: نشر باران، ۱۳۸۸/ ۲۰۰۹. (این کتاب شامل نه جستار بلند، یازده مطلب کوتاه، چهل و پنج مطلب بسیار کوتاه، معرفی یا تورق هفده کتاب، یک رساله و یک جستار، سه گفت وگو، نُه ترجمهی آزاد یا ترجمهی آزاد و تلخیص، یک کاریکلماتور است.)
۹- «زنبور مست آن جاست»، سوئد: نشر باران، ۱۳۹۰/ ۲۰۱۲. این کتاب شامل ده جستار است که هر یک، با شعری از آدام زاگایوفسکی (شاعر لهستانی زبان) به ترجمهی خود بهروز شیدا، همراه میشود.
۱۰- « باران برهوت بوف کورها، هفت جستار دیگر و در حاشیهی هفت شعر کوتاه از ساموئل بکت»،
۱۱- « این خروس از کیست که سر ندارد: دوازه جستار دیگر و در حاشیهی دوازده شعر از «برونو. ک. اویر»،
۱۲- «از قاب تاریکیها تا باغِ چراغ ها»، سوئد: نشر باران، ۱۳۹۷/ ۲۰۱۹ (هفده جستار)
مقالهها و جستارهای این کتابها، پیش از نشستن در کنار هم و تشکیل یک «کتاب»، در نشریههای معتبر ادبی به صورت منفرد به چاپ رسیده بودند. از جمله در: آرش (فرانسه)، افسانه (سوئد)، ایران شناسی (امریکا)، باران (سوئد)، بررسی کتاب (امریکا)، جنگ زمان (نروژ)، دفتر کانون نویسندگان در تبعید، دفترهای هنر (امریکا)، سنگ (سوئد و آلمان)، کبود (آلمان)، مکث (سوئد)، نامههای کانون (هلند و امریکا). فهرست زیر نیز شامل نام تارنماهائی است که مقاله ها/ جستارهای بهروز شیدا را چاپ یا بازچاپ کردهاند: «اثر»، «آوای تبعید»، «پرتو»، «پیوندسرا»، «جن وُ پری»، «دوات»، «رادیو زمانه»، «کانون نویسندگان ایران در تبعید»، «مانیها»، «مداد».
چنان که از عنوان کتابهای بهروز شیدا برمیآید، زبانِ نقدهای او در سپهر «شعر» عبور و مرور دارد. در عین حال، همین زبان، با دانشهای تئوریک از یک سو، و با رنگی از درد تاریخی از دیگر سو، در هم آمیختهاند، و انبوه هنگفتی از نقدهای کلان ادبی را در قلمروهای داستان و شعر و ترانه و فیلم نامه و نمایش نامه و ورزش و «نقد بر نقد»، به گنجینهی «نقد فارسی در تبعید» افزودهاند.
بررسی- حتا معرفیِ بن مایهها و درون مایههای ۷۰ جستار کلان، و انبوهی متن کوتاه در مجموعهی کتابهای فهرست بالا، میتواند حجم یک کتاب را اشغال کند؛ و من، به فشرده ترین کلام، در جای دیگری از این مجموعه سخن گفتهام (البته تا مقطع اسفند ۱۳۹۲/ ۲۰۱۳)؛ و بر آنم که همان سخنان را در این جا تکرار نکنم. اما هدف نوشتار حاضر، آشنائی با منطق شناخت، سبک، و روش بهروز شیدا است، آن طور که از آثارش برمی تابد؛ و آن طور که من میخوانم؛ خوانشی که صدالبته، «حرف آخر» نیست. پشتوانهی داوریهای من نیز با درنگ بر دو جستار از تازه ترین کتاب او فراهم آمده است. یعنی از کتاب «از قاب تاریکیها تا باغِ چراغ ها». گرچه باید بی درنگ بگویم که سویههای نگاه و روش برخورد بهروز شیدا با اثر ادبی، چنان متنوع است که به هیچ نوع جمع بندی رکاب نمیدهد. منتها، در این جا به طرفگی هائی اشاره میکنم که در اکثریت قریب به اتفاق آثار او میدرخشند:
احاطهی بهروز شیدا بر موضوع محوری در هر جستار؛ توجه مؤکّدِ او بر ساختارهای ذهنیی حاکم بر اثر مورد بررسی؛ و چیدمان هوشمندانهای که او در بخش بندیی هر جستار برمی گزیند؛ و از همه مهم تر، ستایشی که در زبان و در عمل بر عدم قطعیتِ معنا نثار میکند، مجموعاً، هم مجالِ داوری/ نگاه به همهی شعاعهای محور را فراهم میآورد؛ هم چرائیهای داوری را به زیر ذره بین میبَرد؛ و هم با قید واژهی «شاید»، مالکیتِ «حرف آخر» را از خود و از هر باشندهی دیگری میستاند. در این رهگذر پیچاپیچ است که فرازهای متن ادبی/ هنری را با تئوریی چند تن از تئوری پردازان روبه رو میکند و امکان خورَندِ چندین نظر و تئوری را بر روی متن میگشاید؛ تازه آن هم، باز با قید احتمالِ «شاید».
اما فقط همین نیست. بهروز شیدا، نه تنها رویدادهای درونیِ متن را با فشرده ترین توضیح میشکافد و ما را و حواس ششگانهی ما را در سپهر هر رویداد شنا ور میکند، بلکه حسهای برآمده از هر رویداد را از درونِ متن بیرون میکشد و آنها از راه حواس آدمها و شخصیتهای تخیلی یا واقعیی درونِ متن، به حواس ششگانهی ما خوانندگان منتقل میکند. منتها، فقط «رویداد» و «حسِ برآمده از رویداد» نیستند که مواد خام نقدهای بهروز شیدا را تشکیل میدهند، بلکه حتا رنگ، حتا نقطه، و حتا فاصلههای ذهنی و سکوتهای متن از منظر او ابزاری هستند که ما را به گوشه و کنار جهانهای مختلف و معنیهای مختلف راه میدهند. شاید سبب سازِ همهی این طرفگیها، همان «راز»ی باشد که خودِ بهروز شیدا در «ادبیات» میبیند؛ همان «راز»ی که در صفحهی «سپاسگزاریِ» رسالهاش به آن اشاره کرده است:
ادبیات برای من سفری اکتشافی است؛ سفری بی پایان و پیچیده که در آن، فهم هر راز، [مسافر را] به راز دیگری هدایت میکند؛ و گشودنِ هر پنجره، [بیننده را] به پنجرهی دیگر روبه رو میکند؛ سفری که هر منزلگاهِ استراحت در آن، نقطهی آغازی است برای خلق جهانی تازه. کتاب حاضر، چنین منزلگاهی است در این گونه سفر. (ترجمه به فارسی از من است.) (۳)
با این که اکثر مجموعههای بهروز شیدا آمیزهای هستند از ژانرهای «نقد» و «پژوهش» و «نظریهپردازی»، اما برخی از جستارهای او، در امر «نظریهپردازی» گوی سبقت را از بقیه ربودهاند. در این جا منظور من از «نظریهپردازی»، پردازش یک نظریه یا یک تئوریِ تازه در سپهر جهانیِ ادبیات نیست؛ بلکه اشاره به شیوهی تلفیق چند نظریهای است که شیدا به گونهای کاملاً نوآورانه، هنرمندانه، و متفاوت با روندهای موجود در «نقد ادبی»، منشوری از آنها را، هم به عنوان یک سنجهی واحد برای شناسائیِ متن مورد بحث خود به کار میگیرد؛ و هم، با حرکت این منشور در پرتو روشنائیها/ تاریکیهای اثر مورد بررسی، ما را به تماشای اضلاع مختلف اثر فرامیخواند. برای دیدن این طرفگیهای چندسویه، باید سراسر جستارهای او را خواند؛ اما من امیدوارم که مجموعهی بازگفتهای نمونهوار زیر به این ادعا جواز حضور دهد. نکتهی درخشان دیگر در نقد/ پژوهشهای شیدا، رویارو کردنِ مخاطب است با «پرسش» در آغاز بسیاری از جستارهایش. همین «پرسش»ها هستند که از یک سو، راه را برای سرکشیِ بهروز شیدا به گوشه و کنار متن باز میکنند؛ و از سوی دیگر، ما را، مخاطبان را، به گمانههائی هدایت میکنند که برای آن پرسشها به منزلهی «پاسخ»هائی احتمالی تلقی میشوند.
شاید بتوانم با درنگ بر دو متن از کتاب تازهی بهروز شیدا گوشه هائی از این طرفگیها را نشان دهم.
بهروز شیدا، کتاب «از قاب تاریکیها تا باغ چراغها» را با جستاری «فرهنگنامهای»، با عنوان «که تا بام تاریک جهان چه نردبانها است» میآغازد؛ و در طی این جستار، تفاوتِ پنج «رمان اول شخص» و سه کتاب در ژانر «خاطرات سیاسی» را برمیرسد. پرسشهای آغازینِ شیدا، بر ابعاد تفاوت این دو ژانر متمرکز هستند. مثلاً این که:
[... ] تفاوت رمانی که از زاویهی دید اول شخص روایت میشود با خاطرات سیاسی چیست؟ چه گونه خیال جاری در زبانِ اول شخص با «واقعیتِ» حاکم در خاطرات سیاسی سخن میگوید؟ چه گونه خیال جاری در رمان اول شخص، به راهی برای جست وُجوی «حقیقت» تبدیل میشود؟ چه گونه خاطراتِ «من» از تاریخ، «واقعیت» را میآراید؟ [... ] (ص ۱۲)
بهروز شیدا در رهگذر رسیدن به پاسخهای احتمالی برای این پرسشها، بر پنج «رمان» به روایت اول شخص، و سه کتابِ «خاطرات سیاسی» درنگ میکند. «رمان»های مورد بحث او عبارتاند از: «بیگانه- ۱۹۴۲» نوشتهی «آلبر کامو Albert Camus» (نویسنده، ژورنالیست و فیلسوفِ فرانسویِ الجزایری تبار) - «پس باد همه چیز را با خود نخواهد بُرد- ۱۹۸۲» اثر «ریچارد براتیگان Richard Brautigan» (شاعر و داستان نویس امریکائی) (۴) - «سرزمین گوجههای سبز- ۱۹۹۴» اثر «هرتا مولر Herta Muller» (شاعر، نویسنده و ژورنالیستِ آلمانیِ رومانیائی تبار) - «تونل- ۱۹۴۸» اثر «ارنستو ساباتو Ernesto Sabato» (رمان نویس آرژانتینیِ ایتالیائی تبار) - «خشم- ۱۹۵۲» اثر «فیلیپ راث Philp Roth» (رمان نویس امریکائی). و «خاطراتِ» مورد بحث او عبارتاند از: «مجرمین بی گناه» خاطرات امید محمودی (نویسندهی جوانی از افغانستانِ دورهی حکومتِ «مجاهدین») - «خوب نگاه کنید راستکی است» خاطرات پروانه علیزاده (دانشجوی ایرانی، زندانیِ نجات یافته از کشتارگاههای جمهوری اسلامی) - «سالهای اول در کاخ سفید» و «از جنگ تا صلح» دو جلد از خاطرات هنری کیسینجر (وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی امریکا در دوران ریاست جمهوریِ ریچارد نیکسون و جنگ ویتنام).
حالا، مخاطبِ متنِ بهروز شیدا در انتظار است که هم روشِ او را در رویاروئیِ این دو ژانر ببیند، و هم با ابزاری ملاقات کند که این نویسنده، تفاوتِ دو ژانر یادشده را به یاریِ آن میسنجد. و در همین بزنگاه است که طرفگیهای روش، ابزار سنجش، و پیچشِ این دو به دورِ یکدیگر، گام به گام در نوشتار او خود را به رخ میکشند. در گام نخست، بهروز شیدا ما را در اضلاعِ پی ساختِ یک نوشتار عبور میدهد؛ پی ساختی متشکل از لایه هائی چهارگانه. این چهارگانه- که چینشِ لایههای ملاتِ آن، محکِ تفاوت ژانر «رمان» (به روایت اول شخص مفرد) با ژانر «خاطرات سیاسی» را رقم میزند- عبارت است از: «متن، تاریخ، نویسنده، خواننده». و همین جاست که از سپهر «نقد ادبی» به سپهر «نظریه پردازی» میغلتیم. و با درس گفتاری آموزش میبینیم که ما را در شناختِ تعیّنِ ویژگیهای دو جهانِ «چند صدائی» و «تک صدائی» در متن، یاری میدهد. با این ابزار است که شیدا، «رمان اول شخص» را بر پی ساختِ دوگانهی «متن- خواننده» استوار میبیند، و «خاطرات سیاسی» را بر پی ساختِ دوگانهی «متن- تاریخ». روشِ رویاروئیِ «متن- خواننده» از نظریهی «مرگ مؤلف» آب میخورد؛ یعنی از نظریهای که نیت نویسنده در سایه قرار میگیرد، و متن، میتواند به تعداد خوانندگانش خوانشهای گوناگون بپذیرد. اما در «خاطرات سیاسی»، که بر دوگانهی «متن- تاریخ» استوار است، نیت نویسنده چنان برجسته مینماید که همهی خوانندگان، متن را تنها به یک معنا میخوانند؛ یعنی، تاریخ یک دوران تنها به یک چشم نگریسته میشود.
پس از تفکیکِ این «چهارگانه»، و معرفیِ دو پایگاهِ درونیِ آن، بهروز شیدا تابلوی نظریِ خود را با معرفیِ هفت عنصر موجود در متن قلم مو میزند. این هفت عنصر عبارتاند از: «حادثه- زمان- زاویهی دید اول شخص- چندصدائی- تک صدائی- درون مایه- افق انتظار». توصیفی که شیدا از هر یک از این هفت عنصر به دست میدهد، در عین حال که منطقِ شناخت را در دستگاهِ نظریی او نقاشی میکند، متنِ جستارِ خودِ او را به سپهری فرامی خواند که با عناصر زیبائی شناختی ملاقاتی بی چون و چرا دارد. به عنوان نمونه، توصیف بهروز شیدا پیرامون دو عنصر از عناصر هفتگانه را در این جا بازمی نویسم:
حادثه را چنین تعریف میکنیم: اتفاقی که زمان جاری در یک اثر را به دو بخشِ پیش و پس از خود تقطیع میکند. [... ] در رمان اول شخص، حادثه میتواند نقش حاشیهای داشته باشد. [... ] در خاطرات سیاسی، حادثه همیشه نقش محوری دارد. [... ]
زمان را چنین تعریف میکنیم: محدودهای که در چهارچوب آن، گذر قابل تشخیصِ روزگار در یک اثر رخ میدهد. [... ] در رمان اول شخص، زمان میتواند به شکلهای بسیار گوناگون حضور داشته باشد؛ به شکل دایرهای، ناخودآگاهانه، خطی، رفت و برگشت. در خاطرات سیاسی زمان خطی است. [... ] (صص ۱۴-۱۵)
بهروز شیدا برای نمایاندنِ جنس و جَنَمِ تفاوتها، عصارهی هر یک از پنج رمان و هر یک از سه کتاب خاطرات را در فرازهائی مستقل و کوتاه، روبه روی خوانندهاش میگشاید، و هر رمان را بر اساس «عناصر دوگانه»ی پی ساخت، و بر اساس «عناصر هفتگانه»ی یادشده میسنجد. مثلاً در معرفیِ رمان «بیگانه»ی آلبر کامو میخوانیم که «مرسو» (مرد جوانِ فرانسوی، کارمند)، مادرش را که در «نوانخانه» مرده است، دفن میکند؛ روز بعد، در ساحلی با «ماری» - همکار قددیمیِ خود- برمی خورد؛ با او به دیدنِ یک فیلم کمدی میرود؛ با او میآمیزد؛ اندکی بعد زیر آفتاب سوزان ساحلی در الجزایر، برادر دوست دخترِ عربِ یکی از دوستانش به نام «ریمون» را با طپانچه میکشد؛ «با قطع گردن» به اعدام محکوم میشود؛ و:
حالا برای او تنها این آرزو باقی مانده است که تماشاچیانِ بسیاری در مراسم اعدام او حضور پیدا کنند و با فریادهای پرکینهی خود از او استقبال کنند. (ص ۱۶)
در فراز دیگری که پی ساختِ دوگانه و عناصر هفتگانه در این رمان را شناسائی میکند، میخوانیم:
در «بیگانه»، راوی، جهانِ پیرامون خود را نمینگرد؛ در آن جاری میشود، غوطه میخورد. زمانِ خطی بر مبنای حادثهها تقطیع یا تقسیم نمیشود؛ که انگار هیچ حادثهای رخ نمیدهد؛ که حادثهها انگار تنها روزمرّگیهای بی معنا از جهانی بی معناتراند. [... ] روایت خونسردانهی او اما خوانشهای بسیار ممکن میکند؛ پرسشها و پاسخهای گوناگون میسازد؛ متنی چند صدائی فراهم میآورد؛ که سکوت راوی تبدیل به متنی میشود که در آن خواننده شاید تک صدائیِ جهانی را به جدال میطلبد که هر صدای دیگر را بیگانه مییابد. شاید درون مایهی بیگانه این است که هیچ صدائی حرف آخر نیست؛ که صداها ممکن است. افق انتظاری که آمیزش متنِ «بیگانه» و خوانندگانش میسازد، انگار در هیچ چارچوبی محدود نمیشود؛ تأویلها میپذیرد. «بیگانه» بر مبنای دوگانهی متن- خواننده استوار میشود. (ص ۱۶)
بهروز شیدا، فشردهی هر یک از پنج رمان را و هر یک از سه کتابِ «خاطرات» را به همین شیوه برمی رسد، تا این نتیجه را مستدل کند که:
هر پنج رمان اول شخصِ ما تأویل پذیر هستند، همه در کنار هم قرار میگیرند؛ خاطرات سیاسیِ ما اما انگار- چونان دو اردوی خیر و شر- در مقابل هم میایستند؛ رمانها در کنار یکدیگر «تمامیتی» از انسان میسازند. خاطرات سیاسی هر یک تکهی خویش را میسازند.». [... ] راویان رمانها هیچ یک روایتِ دیگری را انکار نمیکنند. راویان خاطرات سیاسی انگار دو اردوی خیر و شر، روایتِ یکدیگر را انکار میکنند. [... ] (ص ۳۱)
در ریزبینی و دقت نظر بهروز شیدا همین بس که تفاوت در نمونههای «خاطرات سیاسی» - یعنی همان «خیر» و «شر» - را با توضیح زیر مستدل کرده است:
«مسلمانان شیعه» که در «مجرمین بیگناه» در اردوی خیر- قربانی ایستادهاند، در کتاب «نگاه کنید راستگی است»، جلادان پراعتقادِ اردوی قربانی کننده شرّاند. در «مجرمین بیگناه»، جهان «غرب» پناه دیگری است؛ در «سالهای اول در کاخ سفید» و «از جنگ تا صلح»، نماد قدرتی [است] که دیگری در چشمانش هیچ جائی ندارد. [... ] (ص ۳۱)
در خوانش من طرفگیی دیگر این جستار، مجموعهی «رمان» هائی است که بهروز شیدا برای رویاروئی با «خاطرات سیاسی» برگزیده است. چرا که نویسندگان این پنج رمان، در نگارش داستان هائی با شخصیتهای پریشان، رویدادهائی غیرمعمول و فضاهای ضد پرنسیپهای شسته/ رُفتهی رایجِ زمانهی خود شهرهاند. یعنی، همان طور که ژان پل سارتر در مقدمهی داستان «بیگانه» نوشته است، «بیگانه، در میان رمانهای همدورهی خود بیگانه است». برخی از این پنج نویسنده نیز در نگارش رمان اتوبیوگرافیک شهرت دارند. در عین حال، هر پنج نویسنده- هر یک به دلایل مختلف- در شرایط بحرانی) شخصی یا اجتماعی) به دنیا آمدهاند، یا بزرگ شدهاند، یا به نوشتن دست یازیدهاند. مثلاً کامو، از سوئی به عنوان یکی از اعقاب فرانسویان مهاجر به الجزایر، با جنبش ضد استعماریِ مردم الجزایر سخت مخالف بود، و از سوی دیگر، علیه اشغال فرانسه توسط آلمان نازی با نهضت مقاومت ملی فرانسه همکاریِ نزدیک داشت. کما این که جملهی وازدهی «در قلب هر زیبائی، چیزی غیرانسانی نهفته است»، گوشهای از ذهنیت تاریک آلبر کامو را نمایندگی میکند. زندگی نامه نویسِ «آلبر کامو» - که دو کتاب دربارهی زندگی و آثار او نوشته است- بر این نکته تأکید کرده است که در آثار کامو، نشانههای گذرانِ این دوران به خوبی به چشم میخورد. از این رو، کامو را به عنوان نویسنده، فیلسوف و ژورنالیستی شناسائی میکند که «در تمام طول عمرش، در جست وجوی معنا به سر بُرد.»
و چنین است زندگیِ «فیلیپ راث Philip Roth»، از اعقاب مهاجران شهر «کی یِف» به امریکا، و از اقلیت مذهب یهود، با زیست در محلهای فقیرنشین. آسیبهای روانیای که از کودکی و نوجوانی از زیستن در حاشیه به روحیهی این نویسنده وارد شده بود، در بزرگسالی از او یک «اته ایست» و حتا یک «ضد خدا/ مذهب» ساخت. به طوری که در مصاحبهای میگوید: «جهان جای معرکهای خواهد بود اگر هیچ کس به خدا اعتقاد نداشته باشند» (۵) و در مصاحبهی دیگری با روزنامهی «گاردین» میگوید: «وقتی مینویسم، تنها هستم. پر از ترس و تنهائی و اضطراب- و هرگز لازم نداشتهام که مذهب نجاتم دهد.» (۶) به تشخیصِ منتقدان ادبی، گوشه وُ کنارِ زندگیی دوران جوانیِ راث در بن مایه یا درون مایههای آثارش به چشم میخورد. یکی از راویانِ همین نویسنده است که پس از کشته شدن در جنگ کره، یعنی از آن سوی زندگی، برشی از زندگیِ خود را (در رمانِ «خشم») راویت میکند.
هرتا مولر، نویسندهی دیگری از این مجموعه، از اقلیتِ آلمانی زبانِ کشور رومانی، انواع و اقسام شکلهای خفقان و ترور را در حکومت دیکتاتوریِ «نیکلا چائوشسکو» تجربه کرده است. دارائیهای پدربزرگش توسط رژیمِ ظاهراً «سوسیالیستی» ضبط شد و مادر او، پس از جنگ جهانیِ دوم توسط نیروهای شوروی به اردوگاههای کار اجباری اعزام شده بود.
ریچارد براتیگان، از نسل معترضِ معروف به «بیت»، نسل انقلابهای چندشاخهی فرهنگی، نسل دوران رکود اقتصادی (depression) و ضایعات بازمانده از جنگ جهانیِ دوم بود. منتقدان ادبی، آثار این نویسنده را نیز آکنده از رویدادها و تأثرات دوران جوانی او میدانند. (براتیگان نویسندهای است که مانند ارنست همینگوی با تفنگ شکاری خودکشی کرد.)
ارنستو ساباتو، پروردهی دوران زد و خوردهای سیاسی، دیکتاتوریهای نظامی، کودتاهای مکرر، ربایش و کشتار هزاران تن از مخالفانِ دیکتاتوری در آرژانتین است. کما این که در همین داستانِ «تونل» میگوید: «[... ] به طور کلی، نوع بشر همیشه به نظرم نفرت انگیز رسیده است.» (این رمان، یا ترجمهی مصطفی مفیدی در سال ۱۳۸۷ در تهران منتشر شده است.)
به طور کلی، پس از جنگ دوم جهانی، یعنی زمانی که انسان غربی به ضایعات برآمده از فلسفهی «اثبات گرائی»ی مدرنیسم آگاه شد، و به دوران موسوم به «پست مدرنیسم» گام نهاد، نوعی انزجار از انسان و هستی، ادبیات او را فراگرفت. گزینش ۵ رمان از این تودهی عظیم، تنها کار اندیشه ورزی است که میتواند بازتابِ افت وُ خیزهای این دوران را در تخیل آفرینشگران ادبی جمع بندی کند. اما درخشش کار بهروز شیدا فقط به گزینش رمانهای مورد مثال او منحصر نمیشود. بلکه گزینش دفترهای «خاطرات سیاسی» در این جستار نیز از آگاهیِ شیدا نسبت به افت و خیزهای اجتماعی همان دوران نشانی میدهد.
دومین متن کتاب تازهی بهروز شیدا، جستاری است با عنوان «نکند باید به چشمانِ خود خیره بمانیم؟»، که شامل نگاه بهروز شیدا است به دفتر شعر «اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود»، اثر نانام. در همین جستار است که رنگ و نقطه و تنوع زبانیِ شاعر و فاصلهی بین کلمات در شعر او و حتا شماره گذاریِ فرازهای اثر، از منظر بهروز شیدا معنی میگیرند؛ و با روش و زبانی تبیین میشوند که کل جستار او از نظر زیبائی شناسی، به «آفرینش ادبی». پهلو میزند. در فرازی از این جستار میخوانیم:
[... ] در میان واژه هائی که عنوان کتاب را میسازند، واژهی «اعترافات» به رنگ قرمز چاپ شده است. بقیهی واژههای عنوان کتاب، یعنی عبارتِ «مردی که خود را مرتکب شده بود»، یک بار به رنگ سپید بر صفحهی سیاه چاپ شده و یک بار به رنگ سیاه بر صفحهی سپید. رنگ قرمزِ واژهی «اعترافات» را چنین میخوانیم: «اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود» به خونریزی منجر شده است. به مرگ او منجر شده است. میگوئیم «شده است؛ یعنی مردی که خود را مرتکب شده بود، مرده است. فعل «بود» در پایان عبارتی که عنوان کتاب را میسازد، نشان این است که این مرد دیگر نیست. مرده است. رنگ قرمز واژهی «اعترافات» به این مرگ اشاره دارد؛ به مرگ مردی که اعترافاتش آخرین سخن او است؛ وصیت نامهی او. هم سپیدرنگ هم سیاه رنگ بودنِ عبارتِ «مردی که خود را مرتکب شده بود» را چنین میخوانیم: مردی که خود را مرتکب شده بود، تقابلهای دوتائی را باور نداشت. جهان دوقطبی را باور نداشت. جهان را هم سیاه هم سپید میدانست. خود را هم سیاه هم سپید میدانست. منشوری از رنگها میدانست. حضور دیگری را در خود باور داشت. شاید رنگ سیاه خود را بر صفحهی کاغذ ریخت تا همین را بگوید. شاید هم میخواست بگوید اعترافاتش نه سیاه است نه سپید. تنها به رنگ نگاهِ ما است. [... ] (ص ۴۸-۴۹)
از آن رو که دفتر شعر نانام در شش قسمت نوشته شده و شماره بندیِ قسمتها را هم به ترتیب و توالیِ یکدیگر ننوشته است، و از آن رو که جای شمارهها و نقش نویسنده در هر قسمت تغییر میکند، بهروز شیدا مینویسد:
[... ] ترتیب شمارهی قسمتها را چنین میخوانیم: حرکت زمان خطی نیست. هیچ چیز مسیر مشخصی ندارد. حتا در اعداد نیز رابطهی دال و مدلول تنها یک قرارداد است. درست به محض نام گذاریِ یک چیز، آن چیز میمیرد. [... ] جای ثابتی برای هیچ چیز وجود ندارد. تنها نظمِ جهان، آشفتگی- تصادف است. [... ] (ص ۴۹)
بهروز شیدا، پس از تعبیرهائی که برای متغیّرهای نانام پیشنهاد میکند، هر بند از خوانش خود را با فراز کوتاهی از اندیشههای متفکران دیگر رویارو میگذارد: هومی بها بها- ژان فرانسوا لیوتار- میخائیل باختین- جولیا کریسته وا- رولان بارت- ژاک دریدا- موریس بلانشو- فرانس کافکا- آرتور شوپنهاور- آبراهام مازلو- میشل فوکو- کارل مارکس- فریدریش نیچه. تا میرسد به فراز ۲۵ از جستار خودش:
انگار: در «اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود» دو صدا میشنویم. صدای اول چنین میگوید: انگار کلان روایتی نیست. انگار انسان را نه راهی هست نه مقصدی. انگار تنها یکی بازی است که از سمفونیِ صداهای بی مقصد ساخته میشود. صدای دوم را چنین میخوانیم: انگار بازیِ جاری در جهان جز انبوهِ رنج، زخم، تنهائی نساخته است. [... ] انگار «اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود» آمیزهای است از خشم و بازی؛ یا یک بازیِ خشم آلود شاید؛ یا خشمی که به بازی بدل شده است شاید. (ص ۶۰)
پاراگراف زیر – در خوانش من- شاه بیتِ این جستار شیدا را رقم زده است:
انگار در «اعترافات مردی که خود را مرتکب شده بود» تباهیِ یک تاریخ، جان سختیِ مرگ، حضور دردی درمان ناپذیر، غیاب نمونههای آرمانی، زخم بدخیم یک سرزمین، خشم را بر متنی پاشیدهاند که از بازی پر است. [... ] (ص ۶۰)
گرچه هیچ یک از دو جستارِ بهروز شیدا به لحاظ روش همانند یکدیگر نیستند، اما امیدوارم از نمونههای فشردهای که تا این جا از این کتاب عرضه کردم، بتوان طرفگیهای زبان و روش و سبکِ جستارهای دیگرِ آن را گمانه زد. در عین حال، دریغم میآید که از میان جستارهای دیگر این کتاب از چند متن فرهیختهی دیگر نام نبرم. جستارهائی پیرامونِ: رمان «سه قاپ» نوشتهی زکریا هاشمی- رمان «مهاجر و سودای پریدنن به دیگر سو» اثر علی نگهبان- رمان «چرخ دنده ها» اثر امیر احمدی آریان- داستان کوتاه «باغ اناری» اثر محمد شریفی- رمان «پری سا» اثر فرشته ساری- رمان «مستانه خانم» اثر شیرین کبیری- رمانِ «روز سیاه کارگر» اثر احمدعلی خداداده دینوری (۷) - رمان «مای نیم ایز لیلا» اثر بیتا ملکوتی- مجموعه داستان «اینک دانمارک» و رمانِ «سفر خروج» اثر آصف سلطان زاده- رمان «تنیده در هزارتوی زمان» اثر فیروزه فرجادنیا- داستان بلند «تاریکخانهی آدم» اثر فرشته مولوی- رمان «این ما بودیم» اثر گلناز هاشم زاده بونده- رمان «سقف بلند تنهائی» اثر حسین رادبوی؛ و در خوانش من، یکی از یکی نخبه تر.
گوهر این طرفگیها را نیز در این قانونِ نانوشته میتوان مرور کرد که: امر «شناخت» در قاموس بهروز شیدا امری سیال است؛ و میخکوب هیچ نظریهای نیست. چرا که ملاکهای سنجشِ او آمیزهای هستند که در گسترهی پهناوری از اسطوره تا تئوریهای ادبی، تئوریهای فلسفی (در شاخههای گونه گونِ پست مدرنیسم)، و در جوار دانشهای زبان شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی و تاریخ شناورند.
و اما به رغم همهی این درخششها، ناگزیرم به سه نکته در آثار شیدا اشاره کنم؛ سه نکتهای که یکی به جهان بینیِ او مربوط است؛ و دومی به زبان کاربردیِ او؛ و سومی به دبیرهی (رسم الخط) او. در عرصهی جهان بینی، حضور این همه تاریکی، این همه ناامیدی، این همه بدبینی در ذهنیتِ نمونههای برگزیدهی شیدا، برای من خیزگاه پرسش است، که چرا؟ چرا این نویسنده همواره نمونه هائی را برمی گزیند که در واپسین گامِ تأویل، ما را به درماندگی و بن بستهای نوع انسان میرسانند؟ هم چنین است غیبتِ واژهی «را» (نشانهی مفعول بیواسطه یا مفعول صریح) در عرصهی «زبان»، که در معنیِ بسیاری از جملههای شیدا اخلال میکند. مثلاً جملهی «روایتِ خونسردانهی او اما خوانشهای بسیار [را] ممکن میکند.» به لحاظ «دبیره» نیز جدانویسیِ افراطی، گاه از سرعت معمولِ خواندن میکاهد. به عنوان نمونههای این جدانویسی، میتوان از واژگانِ «هم سر» به جای «همسر»، «خواننده گان» به جای «خوانندگان»، «هم سایه گی» به جای «همسایگی» نام برد.
البته، از آن رو که همین موارد نیز در سبک وُ سیاقِ ساختارِ رفیعِ جستارهای او نقش دارند، میتوان آنها را به عنوانِ بایسته هائی گرامی شناسائی کرد.
هوستون- تگزاس
۸ اوت ۲۰۱۹/ ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
یادداشتها:
۱- معرفیِ کتاب های رسیده به تارنمای پرتو، تارنمای «پرتو، ادبیات و هنر و فرهنگ»، ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۵/ ۲۰۱۶
۲- تارنمای «پرتو » ، پیشین.
3 -Literature for me is a journey of discovery; an endless and complicated journey in which the understanding of each mystery leads to yet another mystery, and the opening of each window leads to yet another window; a journey in which each resting place is just the starting point for the creation of a new world. The present book is just such a resting place on this journey
۴- این کتاب توسط حسین نوشآذر به زبان فارسی ترجمه شده است: پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، ترجمه ی حسین نوشآذر، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۷/ ۲۰۰۸.
5- Rita Braver, Philip Roth on Fame, Sex and God, CBS Interactive Inc. Retrieved, May 5, 2014.
6-Martin Krasnik, It no longer feels a great injustice that I have to die, Guardian, December 14, 2005.
۷- به روایت بهروز شیدا در پانویس صفحهی ۱۷۲ این کتاب، رمان «روز سیاه کارگر» نخستین رمان ادبیات کارگری ایران است که همزمان با تاج گذاریِ رضا شاه پهلوی نوشته شده و اینک در دو جلد، همراه با پیشگفتار و پانوشت هائی از ناصر مهاجر و اسد سیف در امریکا و در فرانسه (توسط نشر نقطه) منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
نظرها
مهدی رودسری
سپاس خانم تیره گل که با دقت و تعمق و صبوری ی قابل تحسینی با بیانی موجز و رسا و جامع به باز شناسایی ی مجموعه آثار یکی از جدی ترین و پرکارترین و البته خلاق ترین پژوهشگران ادبیات سال های پس از انقلاب ایران پرداخته اید . خواندن و نوشتن از پژوهشگری که خود با نگاهی حجیم به ارزیابی و واکاوی و گره گشایی از متن های تا امروز نوشته شده همت گماشته تا ادبیات و هم راه آن اندیشهٔ آینده گان به از امروز باشد ساده نیست پس سپاس فراوان از شما تعارف نیست. یک غلط املایی ( ۱۱- «این خرس از کیست که سر ندارد ) در واقع ( ۱۱- «این خروس از کیست که سر ندارد ) است. و یک تجربهٔ شخصی : در پایان نوشتارتان آورده اید ( به عنوان نمونههای این جدانویسی، میتوان از واژگانِ «هم سر» به جای «همسر»، «خواننده گان» به جای «خوانندگان»، «هم سایه گی» به جای «همسایگی» نام برد.) که البته این گونهٔ متفاوت نوشتن دو حرفی ها با استفاده از زبان ِطبیعی به جای بیان ِکتابی لذت ِخواندن را هم دو چندان می کند مثل «هم سر » به جای « همسر » یا « خواننده گان » به جای « خوانندگان » که تاکنون انگار در نوشتن به شیوهٔ کلاسیک زبان فارسی به آن بی توجهی شده است. و البته باز هم سپاس که پرداختن به همین مقوله نیز هم جا برای بحث ها دارد. مهدی رودسری