● دیدگاه
فرار از ولایت فقیه، بازگشت به آغوش ولایت سلطانی
آرمان ایرانی − این "کردیر" است، آیت الله العظمای ساسانیان. از کتیبههای او خون میچکد. فرمان به سرکوب همه دگراندیشان داده است. باستانگرایان اینها را بدیل فقها قرار میدهند؟
دید جامعه یا جوانان امروز ایران غالبا بر ضد اسلام است. دست کم با اسلام حکومتی و حوزوی زاویه دارند. خوب، این امر را میشود خوب فهمید. چهل سال است که جمهوری اسلامی به نام الله جنایت کرده است و به بیانی دیگر الله مجوز داده و همکاران او با تأسیس حکومت دینی و خشنود کردن او مشغول همه جور جنایت هستند. یک واکنش جوانان امروزی پناه بردن به شکوهِ ایران باستان و یا حکومت پهلوی است که فکر میکنند حافظ چند هزار سال شاهنشاهی در ایران بوده است. مفهوم شکوهِ شاهنشاهی ایران باستان چندان واضح نیست. باستانگرایان چه چیزی را میخواهند احیا کنند؟ سعی میکنم تا حدی به جنبههایی از واقعیت دوران باستان اشاره کنم تا روشن شود آنچه در شبکههای اجتماعی و برخی شبکههای ماهوارهای تبلیغ میشود حقایق را در مورد آن دوران پاستانی میگوید.
حسرت دوره پیش از انقلاب
نگرش برخی از ایرانیان امروز به شدت واپسگراست. برای به دست آوردن نازلترین سطح آزادی دست به دامان هر نیروی مخالفی می شوند که ژست غربی مرفه را دارد و ویترین شبکه را تزئین می کند اما در عمل رفتارش با جمهوری اسلامی فرقی نمی کند. چون صحنه را خوش آب و رنگ می چیند بیننده جذب می کند.
برای مردم نوستالژی دیکتاتوری پهلوی را به نمایش می کشند. میگویند ایران چقدر آباد بود و همهی مردم سهمی از حکومت داشتند، آزادی و دموکراسی وجود داشت، لب دریا دختر و پسر شنا می کردند، همه خوش بودند و ناگهان انقلاب شد (چگونه انقلاب شد مسئلهی آن ها نیست، چون مردم در خوشی بودند و موجودات فضایی انقلاب کردند) و جمهوری اسلامی همهی زیبایی ها را از بین بُرد. اصلا بحث نمیکنند که آنهایی که در انقلاب سهیم بودند اشتباه کردند و ولایت فقیه را ندیدند که فرم دیگری از ولایت است. در عوض میگویند آنها اشتباه کردند چون شاه را انداختند و خوبیها و پیشرفتهای آن مظلوم را ندیدند!
اصرار بر این دارند که ایران سنت چند هزار سالهی شاهنشاهی دارد و سلطنت یکی از ملزومات ایران و ایرانی است! با سلطنت قرار است به چه نوع آزادی و عدالت اجتماعی برسند معلوم نیست. از کسانی که هنوز ۲۸ مرداد را با این همه سند و مدرک «قیام ملی» میخوانند و بعد به «آیت الله کاشانی» که حافظ تداوم سلطنت بود (که اسناد این هم موجود است) فحش میدهند، چه توقعی میرود؟
بلندگوهای این شبکهها فیلمهای خصوصی خانوادهی سلطنت را پخش میکنند که اصلا مردم در این فیلمها جایی ندارند و بعد حسرت و آه میکشند که چه چیزهایی را از دست دادیم! به دو مورد از این فیلمها توجه کنید و ببینید که مردم کجا قرار دارند:
خیلی بهتر است اگر این افراد بگویند برای آیندهی ایران دنبال چه محتوایی هستند و آیا این محتوا در فرم سلطنت جا میگیرد یا خیر. دعوا بر سر نام نیست، بر سر فرم حکومت است.
این انتقاد، بر لبهی تیغ راه رفتن است. اگر از حکومت پهلوی انتقاد میشود اصلا و به هیچ عنوان تأیید حکومت فعلی نیست که برخی در جواب نوشته و مینویسند که «حالا بهتر شد!؟ الان که بدتر است!» مسئله این نیست که این حکومت در بسیاری موارد از حکومت قبلی بدتر است که حتمن همینطور است و یا این که یک حکومت بد را با بدیهایی که در حکومتهای دیگر است مقایسه کنیم و بعد بگوییم، «همه همینطور بودند!»، بد، بد است در هر زمان و هر لباسی. این که همه یک کار نادرستی را انجام میدهند، بدی را تطهیر نمیکند.
حال مقایسه کنید با بخشی از صحبتهای ولی فقیه در دیدار با یکی از جانبازان جنگ ایران-عراق در سال ۱۳۹۵:
یکی از جانفداهای ولی فقیه ادعا می کند که رهبر از دزدیها و فساد اقتصادی درد و زجر میکشد و هرچه میگوید، کسی گوشش بدهکار نیست. خود آن مرد هم ناآرام است. از خامنهای میخواهد جملهای بگوید تا او آرام شود.
خامنهای میگوید: «اصلا ناراحت نیستم چون انقلاب به پیش میرود، من دارم حرکت میکنم، دارم حرکت را میبینم»، او از علاقهاش به «شاعر انقلاب»، «نویسندهی انقلاب» «سینه چاکان انقلاب» صحبت میکند. مردم با در نظر گرفتن سلیقههای مختلفشان وجود خارجی ندارند. هر چه هست در خدمت انقلاب است.
مقایسه کنیم با کتیبهی داریوش ستون اول بند 8: «با مردی که وفادار بود به خوبی رفتار کردم، آن کسی را که بی وفا بود سخت کیفر دادم. به لطف اهورَمزدا این سرزمینها مطیع قانون من بودند.....». فرمایش شاهانه این سنت «نامردمی» را به خوبی نشان میدهد. در این گونه حکومتها «مردم» به معنای «طرفداران نظام» معنا میدهد و باقی میشوند «معاند».
خوب، انقلاب که رهبر مدام از آن نام میبرد، چگونه چیزی است؟ انقلاب یعنی نظام، نظام یعنی کسانی که امتیازی نصیبشان میشود، که در نبود نظام آن امتیاز از کفشان میرود. مردم کجا هستند؟ مخالفان این سیستم کجا هستند؟ دگر اندیشان کجا هستند؟
باستانگرایان بیخبر از باستان
ما مردم هزاران سال است که غایب هستیم. این نوکیشان آریایی که میخواهند حکومت دینی را بر اندازند و حکومت سلطنتی که میراث ایران باستان را به همراه داشته باشد، هیچ چیز از ایران باستان نمیدانند.
اینها از ایران باستانی که به دنبال احیای آن در فرم سلطنت پهلوی هستند چه میدانند؟
این قشر در جیبها و در دستان خود کمبودهایی می بینند و به دنبال پر کردن آنها دست به دامن گذشته شدهاند.
تأکید میکنم: شکوه ایران باستان که بر آن اصرار دارند، یعنی چه؟ یعنی وسعت امپراتوری؟ رفاه اجتماعی؟ دین بهی (!) زردشتی؟ اصول والای انسانی در اوستا، کتیبههای فارسی باستان دوران هخامنشی و یا پارتی و فارسی میانهی کتیبهای و یا کتب فارسی میانهی ساسانی؟ نبودِ خشونت؟
اگر منظور ما وسعت امپراتوری باشد، لابد باید در درجه اول زمان داریوش را باید آوریم که قلمرو فرمانرواییاش بیشترین وسعت را داشت. اما معنای آن گستردگی چیزی جز جنگ و نابودی برای هر دو طرف مخاصمه در جریان کشورگشاییها نبوده است. چه موقع جنگ برای کسی خوشبختی و سعادت آورده است؟ چرا وقتی به جنگ های گذشته که در آنها گویا پیروز شدهایم نگاه می کنیم، احساس غرور به ما دست میدهد؟ یک جای کار می لنگد. قضیه خیلی ساده است. وقتی ما پیروز میشدیم، مملکت دیگری به خاک و خون کشیده میشد. مگر همان کوروش هم به دنبال کشور گشایی نبود؟ کل ایران باستان را در استوانهی کوروش خلاصه میکنند که قضیه آن هنوز روشن نیست. مگر کوروش فقط به بابل حمله کرد؟ مگر خودش در جنگ با ماساژتها کشته نشد؟ مگر در شورش ایونی و دیگر جنگها سپاهیان برخی از شهرها را از سکنه خالی نکردند!
جنگ هشت ساله چیزی جز بدبختی برای ایران و عراق داشته است؟ چرا فکر کنیم جنگ های ایران و بابل و لیدیا و مصر چیز دیگری بودهاند؟ وقتی صلح در کار نباشد دیگر پیروزِ موقتِ میدان بودن چه دردی را دوا میکند؟ شاید برخی بگویند که تاریخ را نباید با معیار های امروزی قضاوت کرد و ساختار جوامع کهن این گونه بوده است. بدون وارد شدن به جزئیات و آنالیز دقیق این سخن باید گفت، منظور ما نه قضاوت صرف دوران باستان، بلکه نقد باستانگرایی است. مقصود ما نقد بازگشت به گذشته است. فهمیدن آنچه برای زندگی مسالمت آمیز، برای زندگی با صلح نیاز است اصلا سخت نیست. آیا آنها را در عصر باستان مییابیم؟
با بررسی کتیبههای ایلامی/عیلامی در دوران هخامنشی به چیزی به عنوان رفاه اجتماعی بر نمیخوریم. جیره بندی خوراک و نوشیدنی برای کارکنان امپراتوری اسمش رفاه نیست. در سرتاسر این گلنبشتهها شاه در مرکز قرار دارد. شکی نیست که شاه در سفرهای خود چند ده هزار نفر همراه داشته است که عدهای چادر بزرگ او و تیرهای چادر را حمل میکردند، عدهای خوراک و نوشیدنی و پوشاک، گلهی حیوانات و .... مردم عادی در کتیبهها کجا هستند؟ بجز آنکه طرفدار شاه باشند که اگر نباشند وجود نخواهند داشت.
زردشتیگری و یا به نوشتهی کتب پهلوی یعنی دین بهی یعنی دین خوب یا بهتر. از همین نام معلوم است که تبعیضی برقرار میکند و میگوید باقی دینها از این دین بدتر هستند. یعنی مزدکی باید بمیرد، مانوی باید بمیرد، یعنی خوانشهای دیگر به غیر از خوانش دولتی باید از بین برود.
همهی این ها از اسلام انتقاد میکنند که دین تبعیض و خشونت است. این کاملا درست است که اسلام به استناد خود متن قرآن مملو از خشونت، تبعیض علیه دینهای دیگر، زنان، دگر باشان و غیره است، حرفی نیست. اما در متون پهلوی قبل از اسلام هم این چیزها وجود دارد و این افراد اصلا نمیبینند. این یعنی چه؟ یعنی تبعیض اسلامی قبیح است و تبعیض سلطانی مطلوب!؟
برای این که بدون سند بحثی را مطرح نکنیم چند نمونه از کتب پهلوی ساسانی ذکر میکنیم:
مثلا در متن handarzīhā Ī Pēšēnīgān «اندرز پیشینیان» چنین آمده است که:
زنان را خرد نیست. (زنان خرد ندارند) / Zanān rāy xrad nēst
یا در اندرز آذرباد مارسپندان:
راز را به زنان مگویید.
زنی را که مطیع شوهرش نباشد نباید نگاه داشت.
اگر به حق و حقوق دختران و زنان موقع ازدواج دقت کنید متوجه میشوید که ملاک، دوشیزه بودن و یا ازدواج قبلی بوده است.
در جایی دیگر در کتاب دینکرد فصلی وجود دارد (کتاب پنجم دینکرد فصل چهارم. احمد تفضلی، ژاله آموزگار.انتشارات معین 1388) که درباره برتری نژاد (تخمهی) ایرانیان است. آیا هنوز این حرفها موضوعیت دارند؟
در فصل دیگری از این کتاب از سختترین گناهان سخن میرود:
دشمنی با ایزدان
فکر نکردن به ایزدان
دشمنی با خداوندگاران
از فرمان سروران کشور سرپیچی گردن
دین را خوار شمردن
ستایش نکردن دین و ....
همچنین در همین کتاب و کتابهای دیگر فارسی میانه میخوانیم که «سزای لواط کار (kūn-marz) مرگ است. سزای همجنسگرایان مرگ است.»
زن را باید در دوران دشتان (حیض) کامل دور نگاه دارند و ......
دربارهی خشونت که اگر کتیبههای کردیر (کرتیر) را بخوانید از آن خون میچکد (هر کسی خوانشی از دین به غیر از آنچه خود کردیر داشته مورد غضب او بوده و کشته شده است).
هیچ کدام از این موضوعات نادیده گرفتن گذشته معنا نمیدهد. ما مردمی هستیم با پیشینهای طولانی. ما مردمیم. مخلوطی از بسیاری اقوام. جملههایی مانند: «زبان عربی زبان فارسی را نابود کرد» معنا ندارد. وقتی به طرفداران زبان پاک (!) بگوییم نیمی از زبان پهلوی دوره ساسانی هزوارش بوده است چه خواهند گفت؟ هزوارشها واژههای آرامی بودهاند که در زبان پهلوی بسیار رایج بوده. آرامی از شاخهی سامی است. وقتی بگوییم زبان اداری و نوشتاری در دوران هخامنشی یکی آرامی بوده است و دیگری ایلامی/عیلامی که هر دو زبانی ایرانی نیستند، چه خواهند گفت؟ وقتی بدانند که بسیاری از خطوط زبان های ایرانی از آرامی گرفته شده است، چه خواهند گفت؟
وقتی آن قومی که "آریایی" خوانده میشدند وارد فلات شدند هیچ خطی نداشتند و در غرب و جنوب با ایلامیان/عیلامیان روبرو شدند که مدتها از خط استفاده میکردند.
لازم است به جای حرفهای کلی و افسانهباف و حسرتآور درباره عهد باستان واقعیتهای تاریخی را گفت. ما برای طرحریزی آینده نیاز به فکر دموکراتیک داریم، نیاز به فکر داریم. گذشتگان برای ما فکر نکردهاند. اگر کسی در این باره شک دارد کتبیههای "کردیر" و کتاب "دینکرد" را بخواند.
نظرها
Armin
دیکتاتور زردشتی و مسلمان نداره. باستانی و مدرن نداره. کسی که مردم رو بخط کنه که دستش رو ببوسند آخر متحجره. چه شاه چه آخوند. آفرین به شما
سپیده
نویسنده میگوید: جملههایی مانند: «زبان عربی زبان فارسی را نابود کرد» معنا ندارد. کاش دلیلهایی را برای چنین سخنی هست نیز بازگو میکردید و آن دلیلها را رد میکردید. نویسنده به کلیگویی معترض است اما خودش با ادعاهای کلی و نسنجیده نقد میکند.
سپهر
هیچ کس نگفته که هرآنچه در ایران باستان بوده بیاستثنا خوب است. شما رفتهای گشتهای چند سخن مخالف حقوق زنان پیدا کردهای و بعنوان دلیل ذکر میکنی. در همان جاهایی که حقوق بشر و حقوق زن را بر سر دیگر ملتها میکوبند و از آن استفاده سیاسی میکنند رییس جمهورشان (ترامپ) میگوید زنان را باید از آنجایشان گرفت. در نوشتههای آنان هم بگردی بسیاری چیزها علیه حقوق زن و حقوق بشر مییابی. لطفا بگو ایران باستان را با کدام جامعهی گذشته یا کنونی میسنجی و چنین نقد میکنی؟
آرمان ایرانی!
بگرد در ایران باستان خوبیهایی هم هست. بر اساس آن خوبیها جامعهات را بساز
اردشیر
تحلیل سطحی، یک سؤ نگر و آبکی بود. با طرز نگرش این نویسنده اشنایی دارم. احتمالا همان کسی است که زیر نامهای گوناگون این جا و آنجا تحلیل هایی از این دست میکند.
مهتاب
این چه تفسیری هست که هر کس تعریفی از گذشته ایران بکنه یا به ایران باستان توجهی نشون بده طرفدار شاهنشاهی و سلسله پهلوی هست. تو تمام اروپا زبان لاتین روبه عنوان زبان باستانی مشترکشون به بچه ها یاد می دهند. تاریخ رومی ها و اقوام دیگر اروپایی رو می خونند و درس میدهند. حالا که حکومت نفهم ما جلوی همه این درس های تاریخی و اطلاع از گذشته را از ملتمون گرفته، دو نفر هم در موردش حرف بزنن شما سرکوبشون کن. حالا شما درخت اسوریک و پوریوت کیشان رو بخون به جای دینکرد. می ذاری مردم با گذشته و زبان تاریخیشون اشنا شن؟
حسن
همه مخالفان حکومت پادشاهی بلا استثنا می گویند زمان شاه ازادی نبود. واقعا دلم می خواهد یکی از این افراد معنی این را برای من توضیح دهد و اثبات کند درست می گوید. همه موافقیم که هر نوع ازادی اجتماعی و فرهنگی در ایران ان زمان وجود داشت بود به جز ازادی سیاسی. من از شما می خواهم ازادی سیاسی را در ایران زمان شاه تعریف کنید. نه در سوئد و نه در نروژ. در ایران زمان شاه هنگام جنگ سرد در همسایگی روسیه. ۱_ فعالیت علیه شاه غیر قانونی بود. مگر در انگلیس که مهد ازادی و دمکراسی است فعالیت علیه ملکه و سیستم پادشاهی انجا قانونی است؟ ۲_ گروههای سیاسی مخالف شاه چه کسانی بودند؟ مجاهدها, کمونیستها و توده ایها، تعدادی اخوند و چند تا ملی مذهبی. شاه این افراد را برای کشور مضرر و خطرناک می پنداشت و سعی می کرد به کمک سازمان امنبتش مردم و کشور را از گزند اینها در امان نگه دارد. به یمن این انقلاب همه ما از ماهیت تمام این گروههای ازادیخواه و دشمن شاه باخبر شدیم. ایا این کمبود شما از نبود ازادی در زمان شاه به آزاد بودن فعالیت برای این گروهها برمی گردد؟ ایا شما دلواپس ازادی سیاسی این گروهها هستید؟ اگر نه پس توضیح بدهید منظورتان از نبودن ازادی از نبود ازادی دقیقا به کی و به چه گروهی بر می گردد؟ اگر همه این گروهها ازاد بودند که فعالیت سیاسی کنند و هر کاری دوست داشتند بکنند ایا ایا شما فکر می کنید ایران کشور بهتری از انچه در زمان شاه بود می شد؟ اقای قیچی به دست سانسور نکن. واقعا دلم می خواهد از اینها جواب بگیرم چون یکی اینجا دارد عمدا یا سهوا اشتباه می کند.
سایه روشن
برسد بدست حسن آقا آزادی به زبان ساده یعنی بنده نوعی بدون ترس و لرز از بگیر وببند و زندان و شکنجه و داغ و درفش بتنونم مسئولین سیاسی کشورم (بخوان اعلیحضرت شاه یا خامنه ای) و عملکرد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیشون رو نقد کنم و زیر سوال ببرم. آیا کسی میتونست و میتونه مسولین اصلی کشور چه اون زمان و چه این زمان زیر سوال ببره و ازشون پاسخگویی بخواد؟ اینکه دست به اسحله بردن و راه خشونت رو پیش گرفتن نتیجه بسته بودن همه راههای سیاسی مسالنت آمیز بود یعنی اجازه هیچگونه فعالیت سیاسی حتی به امثال جبهه ملی داده نمیشد همانهایی که وقتی شاه به آخر خط رسید دست به دامانشان شد برای نجات خودش ار مخمصه. اسلخه دست گرفتن و زیر شکنجه رفتن برای قهرمان بازی نیست ولی جوانانی پاکدل کشور که هیچگونه راهی برای مشارکت سیاسی و تغیر و بهبود اوضاع نمیدیدند به راه روی آوردند. آیا این کشور متعلق به همه مردم این کشور نبود؟ آیا همه مردم کشور حق دخالت و شرکت در تصمیمات و زندگی سیاسی آنرا ندارند و فقط باید رل سیاهی لشگر و ضغیر را بازی کنند و همیشه یک نفر رل سلطان ، اعلیحضرت، شاه ، امیر ، خان ، رهبر کبیر ، رهب معظم انقلاب یا هر کوفت و زهرماری که اسمش است را بازی کند و با یک دیپلم فکسنی (بخوان شاه) فقط بخاطر اینکه از تخم یکنفر بوده و در کاخ زیسته و هرگز در بطن جامعه نبوده و مشکلات جامعه را لمس نکرده یا یکی یک دوره یک مشت چرت و پرت حوزوی خوانده و مغزش را با حرفهایی که مربوط به بافته های من درآوردی صدها ملاهایی مثل خودش است میتواند برای میلیونها نفر تصمیم بگیره آیا این کشور هزاران هزار از اینها لایقتر ندارد؟ چرا دارد ولی این بی لایقها راه را برای لایقان سد میکنند چون میداند اگر آزادی وجود داشته باشد افراد بی لیاقت دوام سیاسی نخواهند داشت. در یک جامعه آزاد شما میتوانی با فریبکاری روی کار بیایی ولی نمیتوانی مادام العمر سر کار بمانی و جامعه از طریق مطبوعات و رسانه ها قدرت را زیر نظر دارد تقسیم قوا در یک جامعه دمکراتیک تضمین کننده زیر نظر داشتن قوای نسبت به یکدیگر است در حالی که در یک جامعه دیکتاتوری همه قوا زیر دست و فرمان بر یکنفر است بخوان شاه یا رهبر ( یا هر خر دیگری) و این فرد به هیچکس پاسخگو نیست.
رهگذر
درست است که حکومت پهلوی مستبد بود و اشتباهات بسیاری داشت، اما اولین وظیفه ی هر حکومت ایجاد رضایتمندی در عامه ی مردم است. من شخصا از رفتگر تا معلم و مهندس و خانه دار و کارخانه دار پرسیده ام هیچ کس از پهلوی ناراضی نبوده است. مخالفان آن حکومت از جمله چپها و ... وجودشان طبیعی است و اعتراض حق مسلمشان است اما نباید خود را نماینده ی عامه ی مردم نشان دهند.
علی
با سلام خدمت نویسنده . مواردی که شما بیان فرمودید اگر قرار بود در رژیم گذشته ازاد میبودند حتما ایران رو تجزیه میکردند . در ضمن حتی بپذیریم که در دوره گذشته ازادی کمتر بوده .لااقل رفاه و توسعه کشور وجود داشته ولی الان همه چیز رو باختیم .نه عزیز اینجوری که شما میفرمایید نیست .و مردم اطلاعات خودشان رو از شبکه های خارجی نمیگیرند .بلکه هستند هنوز پدر بزرگ ها و .... که دارند از اون موقع به نیکی یاد میکنند و اعلام میدارند گه در این انقلاب هیچ نقشی نداشتن .انقلاب محصول همان توده ای ها و مجاهدین و اخوندها بود که در نهایت اخوندها به بقیه نارو زدند و سایرین رو کنار نهادند .در خاتمه هم باید بگویم هیچ دینی خوب نیست و هیپ اخوندی هم ادم درستی نیست .در همه ادیان همینطور بوده وهست و مختص دین اسلام نیست .ادیان برای عصر خودشان شاید لازم و خوب بودند نه برای امروز مردمان .شما در هر دینی که مطالعه بفرمایید متوجه زیادی خواهی رهبران ان ادیان خواهید بود .
دوست دار
نویسنده خشمگین است و آسمان و ریسمان را بهم می بافد. 1-تاریخ و تمدن را باید در مقایسه ای تطبیقی قضاوت کرد.اینکه شما می گوییدمثلا ایرانیان باستان حقوق دگرباشان را رعایت نمی کردند تنها برای همین استدلال سخیف باید گفت در پیشرفته ترین کشور های اروپایی هم جنسگرایی تا 20سال پیش جرم طلقی می شد و مجازتزندان داشت. 2-ادیان ایرانی از جمله آآیین زرتشت را که از 600تا چند هزار سال پیش از میلاد قدمت دارد می توانید با عقاید زمان خودش مقاایسه کنیدد آیا در یونان باستان حقوق زنان مثلا بیشت از دوره حخامنشیان رعایت میشد؟ اگربگویید آری نشان از بی سوادی بیشتر شما دارد. 3-سطح تمدن ایرانیان پیش از حمله اعراب بالاتر بود با همه دراز گویی شما ما پس آن نسقوط و عقب گرد تاریخی داشته ایم که با نکبت آدممکشان جمهوری اسلامی هنوز هم ادامه دارد. 4-برداشت کلی من از نوشته شما این است که شما با شتاب زدگی و سر عمد در صدد گرفتن حافظه تاریخی مثبت ایرانین هستید وای درست در جایی که بیش از همیشه به آن نیز دارند و این هیچ ربطی به نوستالژی سلطنت طلبی ندارد
یاشارخان
با اغلب حرفهای شما موافقم. بحث من تاریخ نیست. اما میدانم هدف شما روشنگری تاریخی نیست بلکه هدفتان زدن رضا پهلوی است. عزیز جان این تفکر ناشی از عدم شناخت شما نسبت به رضا پهلوی است. رضا پهلوی چه خوب چه بد سالهاست که از طیف سلطنت طلبان لس آنجلسی و پان ایرانیستهای تندرو جدا شده است. اگر منظورتان گروه فرشگرد است باید خدمتتان عرض کنم که اغلب اعضای فرشگرد مثل بهزاد مهرانی و عرفان کسرایی آتئیست هستند و اعتقادی هم به ناسیونالیسم ندارند. مخالفت با تجزیه طلبی اسمش ناسیونالیسم نیست. حتی من جهان وطن هم مخالف تجزیه هستم چون که از عواقب آن اطمینان ندارم و تفاوت ماهوی بین ناسیونالیسم کرد و ترک و عرب با فارس نمی بینم. تأکید میکنم من طرفدار رضا پهلوی نیستم و او را بی کفایت میدانم اما فاشیست خواندن یا حتی ناسیونالیست خواندن او را اشتباه میدانم. هر کس با جریانات راست افراطی در ایران آشنا باشد میداند که رضا پهلوی جزو شخصیتهای منفور نزد ملیگرایان رمانتیک ایرانی هست.
انوش راوید
درود، تاریخ دورانهای مختلف ساختارهای تاریخی اجتماع دارد، در هر دوره از ساختار شکلی از رشد و تکامل وجود دارد، باید این دوره ها را شناخت و همه تاریخ را محدود ندید. مشروح در ***
شاهین
به نظر من بیشتر منتقدان نویسنده متوجه منظور وی نشدند. به نظر من خواننده، وی با دلیل و منطق درست نشان می دهد که هرگونه بازگشت به گذشته پیشا اسلامی و اسلامی ارتجاع عین است. و دولت و حکومت آینده ایران نباید ارتجاعی باشد. همچنانکه دولت و حکومت انگلستان و فرانسه و ژاپن و سری لانکا! مردم هیچ کشوری آرزو نمی کنند که به گذشته "باشکوه" ِ خوب و بد خود برگردند. شدنی نیست، و اگر هم کمی تا قسمتی بشود، تراژدی- کمیک می شود. بی تردید ما ایرانیان نیز می توانیم سنت های نیک و منطبق با روح زمانه ی پیشا اسلامی و اسلامی مان را ارج بگذاریم و از آن ها استفاده کنیم. چنانکه همه نوروز و یلدا و مهرگان و... که متعلق به پیش از اسلام هستند را گرامی می دارند. اما تحسین و تکریم همه سنت های باستانی و اسلامی بی تردید نارواست و راهی به دهی نمی برد. ما، مانند هر کشور دیگری در جهان، در عصر دولت- ملت به سر می بریم و به دنبال آرمان های دمکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی هستیم. اگر در میان سنت های گذشته باستانی و اسلامی مان، عناصری هستند که به پیشبرد این آرمان ها کمک کنند، بی اجازه ی این و آن، از آن ها بهره می گیریم و خواهیم گرفت. این درس روزگار و زندگی است.
esmail abdollahzadeh
چند هزار سال شاه و تاج برای مردمان تصمیم گرفته اند تا اینکه سال 57 رسید و شاه و تاج جای خود را به ملا و عمامه داد و این بار نوبت ملا و عمامه شد که به جای شاه و تاج برای مردمان تصمیم بگیرد. ولایت مطلقه فقیه همچنان که از اسمش پیداست همان سلطنت مطلقه فقیه است. چاره ی کار سواد و آگاهی بیشتر مردم است و چاره ای دیگر ندارد. شما نویسنده از جامعه ای که سرانه ی مطالعه ی سالانه ی آن بیشتر از چند ساعت نیست چه انتظاری دارید.
توصیه
اگر حقیقتا جناب انوش راوید کامنت بالا نوشتند، توصیه میکنم جنابعالی وقتان در رادیوزمانه هدر ندهید. شما وبلاگ و سایت دارید. رادیوزمانه به صورت گزینشی و با سانسور شدید مطالبرا منتشر میکند. در رادیوزمانه جریان مشکوک به ظاهر چپ هست (به یاد ارتجاع سرخ و سیاه پهلوی) که معلوم نیست وابسته به کدام اجنبی طرفدار جمهوی اسلامی است و چند سال است به اسم مبارزه با جنگ طلبی، مطلبی برای عمردهی به نظام ظلم و جهالت به ج.ا. ایران منتشر مکیند، در حالیکه دیگر ثابت شده بعد از 40 سال نظام نمیشود با نیروی داخلی سرنگون کرد و نا اصلاح بشو هست!، رادیوزمانه هرگونه مطلب که خواهان حمله رهایی بخش نظامی مستقیم خارجی هست را سانسور میکند. دروغ آزادی بیان و استقلال رسانه ای، از بزرگترین دروغهای رادیوزمانه است.
بسیار جالب
بسیار جالب است. شخصی مثل انوش راوید در وبلاگش کل تاریخ بشریت از حمله مقدونی و عرب و مغول و جنگ چالدران و جنگهای صلیبی و .... را با شواهد قلابی و خنده دار انکار میکند و آن را ساخته امپریالیسم غرب میداند و میگوید ایرانیان دلاور هرگز تسلیم دشمن نمیشوند اما یکی از طرفدارانش ایشان را به خاطر عدم حمایت سایت رادیوزمانه از حمله نظامی از نوشتن در این سایت منع میکند. به راستی چنین شخصی باید چنین طرفدارانی هم داشته باشد.
کیوان
درود بر نویسندهء محترم و مقالهء مستند ایشان . تاسف خود را اضافه می کنم که کامنت هایی بی ربط به اصل موضوع و در رد یا تایید یک جریان خاص درج می شوند .
سفارش
جناب "جناب "توصیه", محترمانه خدمت شما عرض شود که مقولهء "حمله رهایی بخش نظامی مستقیم خارجی" مانند "مادر باکره" یا "شهید زنده" چیزی نیست جز مقدار متنابهی چرندیات محض. حمل بر جسارت نشود ولی مردم ایران میدانند که اینگونه "توصیه" ها را باید لب کوزه گذاشت و آبش را خورد! خوبه که در اینجا حتا چنین "توصیه" های مزخرفی را نیز چاپ و تحمل می کنند. اما گیر شما در این است که ۴۰ سال میشه که منتظر "حمله رهایی بخش نظامی مستقیم خارجی" هستید و هنوز هیچ خبری نیست. ۴۰ سال دیگر هم روش, و صبر کنید ببیند چی میشه. از همه اینها مهمتر و اساسی تر این است که جماعت ظل اللهی (سلطنت باختگان) و حزب اللهی یک نقطهء مشترک اساسی دارند؛ و آن تنفری جنایتکارانه از مردم ایران و وحشت دیرینه از خود سازماندهی ملت است. ملت ایران حساب شاه را ۴۰ سال پیش رسیدند, حساب شیخ را هم به زودی خواهند رسید. سلطنت باختگان نیز مقداری سماق بمیکند, ببینند نتیجه اش چه میشود. موفق باشید!
سپهر
ایران آینده به دمکراسی و آزادی نیاز دارد .این باستان گرایان نیز راهی بجایی نخواهند برد