فراموششدگان زندان
بهمن احمدی امویی - زندانیها همچنان اعداد را میشمارند. ۵، ۱۰، ۱۵، ۱۸، ۲۰ و ۲۵ و ۲۹. اعدادی که سالهای زندانی بودنشان است و انگار پایانی بر آن نیست.
۲۹، ۲۵، ۲۰، ۱۸ و ۱۵ و ۱۰ برای خیلیها تنها یک عدد معمولی است اما برای بعضی، سالهایی است که در زندان به سر میبرند، بدون حتی یک روز مرخصی، گاه تا چندین سال بدون ملاقات و تبعید به شهرهای مختلف و دور از خانه و حتی استان محل سکونتشان. افرادی که به انواع اتهام اقدام علیه امنیت، تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و عضویت در احزاب مخالف جمهوری اسلامی، مواجه شدند و در تمام این سالها و پس از گرفتن حکمشان کسی پیگیر پروندهشان نبود. انگار که وجود ندارند. جز زمانهایی که مسئولان زندان فضا را سختتر از پیش کرده و آنها در واکنش، اعتصاب و اعتراضی کردند. نتیجه هم پرونده سازی جدید و حکم دوباره و یا تبعید موقت به زندانهای دیگر که گاه این موقتی بودن دائمی شده و زمانی هم به چند سال رسیده است.
زندان ارومیه زندانیهایی با معجونی از تمام این سالها را پشت میلههای خود دارد. اکثر این زندانیها کرد هستند. هر چند افرادی از ترکیه و سوریه هم در میان آنها دیده میشود. زندانیهایی که عضو و سمپات احزاب مختلف کرد هستند. از پ. ک. ک و پژاک گرفته تا دموکرات و کومله و در این سالهای اخیر سلفیهای وطنی. در میان اینها کسانی هم هستند که تنها به دلیل داشتن نسبت، یا دوستی و آشنایی از خانواده فامیل با سابقه سیاسی، در حین عبور از مرز و کولبری دستگیر شدهاند و با همان اتهامها روانه زندان و مجبور به گذران سالها در تبعید شدهاند.
عثمان مصطفی پور در نخستین ماه بیست و نهمین سالی است که در زندان به سر میبرد. آن قدر در زندان مانده که حتی گاه مسئولان زندان وقتی اعتراض میکند، به او حق میدهند و حتی وقتی میخواهند بقیه زندانیها را آرام کنند، او را مثال میزنند که او از همه شما بیشر محق به اعتراض است. متولد ۱۳۴۶ است. از ۲۲ سالگی در زندان است. زندگی برای او دیگر مفهومی ندارد. از پیشمرگان حزب دمکرات بوده که در تیر ماه سال ۷۰ به همراه چهار نفر دیگر از دوستانش دستگیر شد. در سال ۷۱ محکوم به اعدام شدند. یکی از ان چهار نفر در همان سال ۷۱ و نفر بعدی در سال ۷۲ اعدام شدند و حکم او و نفر چهارم شکسه شد. دوستش به ۱۰ سال و عثمان به ۲۵ سال زندان محکوم شد. به اضافه ۱۰ سال هم به دلیل همراه داشتن اسلحه. سال ۷۲ تا ۷۴ را در زندان مرکزی تبریز گذراند. در مدتی که در زندان بوده مادرش و یک بردارش را از دست میدهد. در این مدت ۴۰ تا ۵۰ نفر از دوستان و همبندیهایش را دیده که اعدام شدهاند و خیلیها هم بودهاند که بعد از گذراندن حکمشان آزاد شده و او همچنان نظاره گر است. در زندان تا سوم راهنمایی درس خوانده و امورات زندگی اشت را با کار کردن در زندان و ساختن صنایع دستی مرسوم بین زندانیها میگذراند. مد تها است که دیگر از ملاقاتهای پیوستهاش خبری نیست. گاه خواهری که از مشغولیات روزمره زندگی خلاصی یابد به دیدارش میآید. این روزها این ملاقات هم به ندرت است.
محمد نظری ۵۰ ساله است و وارد ۲۵ سالگی زندانش شده است. نیم قرن زندگی که نیمی از آن را در زندان گذرانده است. چند سال اول را در زندان مرکزی ارومیه بود و مدتی هم برای ۱۰ سال به رجایی شهر کرج تبعید شد. از آنجا هم به بهانه این که امکان تخفیف در حکم و یا آزادی نصیبش خواهد شد دو باره به زندان ارومیه بازگشته است. در این سه سالی که به ارومیه برگشته چندین بار اعتصاب کرده و خواهان رسیدگی به وضعیتش شده است. تقاضای اعاده دادرسیاش در دیوان رد شده است. همبندیهایش از قول دکترهای زندان میگویند توموری در معده دارد، به شدت ضعیف شده و در روز فقط برای ناهار چیزی میخورد. این روزها روی تختش مینشیند و جدول حل میکند. در تمام این سالها، جز چند روزی که برای پیگیری بیماریاش به بیمارستان برده شد، هوای بیرون زندان را تنفس نکرد. آن هم با دست و پایی زنجیر شده به تخت بیمارستان.
عمر فقیه پور ۵۱ سال دارد و و خالد فریدونی ۵۰ سال. هردو در یک روز به اتهام عضویت در حزب دمکرات دستگیر شدهاند. هر چند در زمان دستگیری از حزب جدا شده بودند. اما دادگاه ابتدا آنها را به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم کرد. آنها این روزها بیستمین سال زندان خود را سپری میکنند. بدون این که یک روز به مرخصی رفته باشند. سه سالی است که از یک تبعید ده ساله در زندانم رجایی شهر کرج به زندان مرکزی ارومیه آمدهاند. قبل از آن هم در زندان مهاباد بودند. در این سه سال بارها مقامات اطلاعات و قوه قضائیه با آنها صحبت کرده و قول آزادی به آنها دادهاند. ازادیای که هربار به آنها میگویند: همین شنبه! همین شنبه آینده اتفاق میافتد ولی چند سال از آن شنبه گذشته و خبری نشده است. در ۱۰ سالی که در رجایی شهر کرج بودند، ملاقاتی نداشتند. ارومیه، اما این خوبی را دارد که میتوانند با خانواده دیدار کنند. این را عمر با یک خنده تلخ میگوید و اضافه هم میکند که روحیهام خوب است، ورزش میکنم و میدوم. همچنان از راه ساختن صنایع دستی در زندان امرار معاش میکند. این شانس را دارد که برادرش هر هفته به او سر میزند و پیگیر کارهایش است. آخرین بار سال گذشته به آنها گفتند که نام شما برای عفو به تهران فرستاده شده و اداره اطلاعات مهاباد و ارومیه و دادستانی این استان با آزادی شما مشکلی ندارد. ولی هنوز هیچ خبری نیست.
خالد اما وضعیتش متفاوتتر است. هیچ وقت ملاقاتی ندارد. حتی در همین زندان ارومیه. با انجام کارهای خدماتی در زندان زندگیاش را میگذراند. مدتی در رجایی شهر شروع به خواندن انگلیسی کرد و از زمانی که به او گفتند به زودی ازاد میشوی در رویای رسیدن آن روز به خواب میرود تا بلکه در عالم واقعیت از خواب آزادی برخیرد. دیگر به این نتیجه رسیدهاند که عمدا با روح و روانشان بازی میکنند. ولی چرا. با ناراحتی میگویند: ” ما که پذیرفته بودیم تا ابد در زندان بمانیم. دیگر چرا هر چند وقت یک بار قولی میدهند که به نظر غیر واقعی است. ”
سعید سنگر سال ۷۸ و در حالی که ۲۸ ساله بود، در سنندج به اتهام ارتباط با مجاهدین خلق دستگیر و بعد از مدتی به اعدام محکوم شد. دو سال در زندان تهران بود که حکمش شکسته و به ابد تبدیل و سپس به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد. در سال ۸۶ او را به زندان سنندج عودت دادند و پس از اعاده دادرسی حکمش به ۱۸ سال کاهش یافت. دوباره و پس از مدتی به ارومیه فرستاده شد. الان ۱۹ سال است که در زندان است، بدون مرخصی و حالا در حال گذراندن محکومیت جدیدی است که به خاطر تخلف در زندان به او دادهاند. گویا سه سال دیگر باید بماند. تا به حال دو بار به او گفته شده که آزاد هستی ولی همچنان در بند است. محی الدین ابراهیمی به دلیل عضویت در حزب دموکرات حکم اعدام دارد. در واقع در زمان دستگیری کولبر بوده و قاچاقی از مرز عبور میکرده است. اما به واسطه سابقه زندانی که در گذشته داشته حکم اعدام میگیرد. احمد تمویی در زمستان ۱۳۸۶ در مهاباد به اتهام عضویت در پژاک دستگیر و به ۱۵ سال حبس و گذراندن در زندان ارومیه محکوم شد. در سال ۹۱ برای تبعید به زندان رجایی شهر کرج فرستاده شد. هفت ماه را آنجا گذراند. احمد متولد ۱۳۶۲ است. خودش میگوید راحتترین دوران زندانم همان هفت ماه بود. در حالی که برای امثال من که از اوین تهران به آنجا رفته بودیم، معنای واقعی زندان را تازه در زندان رجایی شهر چشیده بودیم. برای ما زندان اوین تفریح بود. با خودم میگویم وضعیت زندانها در شهرهای دیگر چقدر اسفبار است که احمد شرایط سخت زندان رجایی شهر را بهترین و راحتترین دوران زندانش میداند و از آن به عنوان یک دوره تفریحی یاد میکند. او حالا در دوازدهمین سال زندانش است. بدون داشتن حتی یک روز مرخصی.
دیاکو نصیر زاده و صابر شیخ عبدالله دو جوان محکوم به اعدام هستند که در اسفند ۹۰ در مهاباد به اتهام بمب گذاری دستگیر شدند. به اتهام همکاری با کومله و پژاک. نفر سومی هم در این پرونده بود به نام حسین عثمانی که بعد از چند سال تازه سال گذشته مشخص شده ربطی به آن اتهامهای اولیه که برایش در نظر گرفتند، نداشته است. او به جرم عضویت در کومله به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. مدتی در زندان ارومیه بود و اخیر به زندان مهاباد منتقل شده است. حکم اعدام آنها در دیوان نقض شده و دوباره دادگاه انقلاب ارومیه حکم اعدام داده و باز هم دیوان نقض کرده است. چهار بار حکم اعدام آنها در دیوان نقض میشود و دادگاه انقلاب ارومیه بر حکم اعدام داده شده اصرار میکند. همچنان در رفت و آمد بین دادگاه انقلاب ارومیه و دیوان در تهران هستند. صابر دانشجوی دانشگاه طباطبایی بوده و و دیاکو هم در زمان بمب گذاری، سرباز سپاه بود. خودشان میگویند قربانی یک پرونده سازی شدهاند برای این که نشان داده شود نیروهای امنیتی توانسته اند عاملان بمب گذاری را بگیرند.
ابراهیم عیسی پور اهل سردشت در سال ۹۰ دستگیر شد. دادگاه انقلاب او را به اعدام محکوم کرد. در بهار ۹۱ به زندان ارومیه منتقل شد و همزمان دیوان حکم اعدام او را قطعی کرد. در ۲۹ بهمن ۱۳۹۳ برای اجرای حکم اعدام به زندان مرکزی تبریز منتقل شد. سه ماه در انفرادی منتظر اجرای حکم بود ولی وکیلش توانست دستور توقف حکم بگیرد و سرانجام بهار ۹۴ از انفرادی زندان تبریز به داخل بند منتقل و تابستان ۹۴ نیز دیوان حکم اعدام را نقض کرد و برای محاکمه دوباره به ارومیه فرستاده شد. این بار دادگاه انقلاب ارومیه او را به ۱۹ سال حبس محکوم کرد که بر اساس قانون جدید مجازات اسلامی ۱۱ سال آن قابلیت اجرایی دارد. او هم تاکنون به مرخصی نرفته و اسمی از او در خبرهای سازمانهای حقوق بشری نیست.
کمال حسن رمضان اهل سوریه و عضو پ. ک. ک است. ۳۱ سال دارد و در شهریور سال ۹۳ دستگیر شد. پیش از آن و در سال ۹۰ حکم اعدام غیابی به او داده شده بود. به اتهام مدیریت و رهبری چند عملیاتی نظامی. بعدها ودر حین بازجویی مشخص شد که او اصلاً آن فرد مورد نظر نیست و اشتباهی به جای کس دیگری بازداشت شده، با این همه دادگاه انقلاب ارومیه او را به ۱۰ سال زندان محکوم کرد. وکیل او صالح نیک بخت است و به رغم نظر صریح دادگاه در این باره که او آن فرد نیست و نباید حکم اعدام داشته باشد، همچنان حکم اعدام غیابی بر پروندهاش سنگینی میکند. مصطفی سبزه رو اهل ماکو است و سمپات پژاک بوده و در مسیر عبور از مرز برای پیوستن به این گروه در تابستان سال ۹۳ دستگیر میشود. دادگاه انقلاب ارومیه حکم ۱۵ سال زندان برای او درمرحله بدوی و تجدید نظر داده است. حسن رستگاری هم در تابستان ۹۳ دستگیر و در دادگاه انقلاب ارومیه به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. در سال ۹۵ به دلیل اعتراضهایی که در خصوص شرایط نگه داریاش در زندان داشت، دو سال زندان اضافه به او داده شد. یک سال توهین به مقدسات و یک سال هم تبلیغ علیه نظام. در تمام سالهایی که این افراد در زندان بودند، هیچ گاه مورد توجه سازمانهای حقوق بشری و رسانهها قرار نگرفتهاند و در گمنامی زندانشان را میگذرانند. آنها فراموش شدهاند. مرخصی نمیروند و هر زمان بنا به دلیلی زندانیان مورد عفو قرار میگیرند، هرگز نام آنها در میانشان نبوده است. بارها با خنده و طعنه پرسیده اند” پس اینها چه کسانی را عفو میکنند و میبخشند. ” این زندانیان، هر روز گمنامتر از گذشته و بیشتر به فراموشی سپرده شدهاند. این فراموشی پیش از همه از سوی دستگاه قضایی در رسیدگی به سرنوشت آنها روی میدهد. برخی از حقوقدانان میگویند که دستگاه قضایی بعد از گذشت ۱۵ یا ۲۰ سال از حکم یک زندانی میتواند با نگاهی دوباره به پرونده آنها اقدام در جهت کاهش حکم آنها و یا آزادی آنها انجام دهد، چرا که ماندن آنها در زندان بیش از این هیچ نفعی برای جمهوری اسلامی ندارد. آزاد بودن آنها در این شرایط کمترین آسیب امنیتی را در پی دارد. آنها در این سالهای زندان آنقدر آسیب روحی، روانی و جسمی دیدهاند و آنقدر فضای اجتماعی و اقتصادی جامعه تغییر پیدا کرده که حتی نمیتوانند امورات روزمره و عادی خود را در این جامعهای که از آن بیگانه شدهاند، پی بگیرند، چه برسد به بروز رفتارهای ضد امنیتی. آن قدر باید در راهروهای بیمارستانها و مطبهای پزشکان بروند و بیایند که هرگز فرصتی برای فکر کردن به مسائل سیاسی پیدا نخواهند کرد.
در زندان ارومیه هستند زندانیهایی که کمتر از این افراد حکم دارند. احکامی زیر ۱۰ سال و عمدتاً پنج سال. در هر سنی هم هستند. کامران درویشی اهل ارومیه در تیر ۹۸ در دادگاه انقلاب ارومیه به ۵ سال حبس محکوم شد. اتهام عضویت در احزاب. محمد میرزایی اهل ماکو سال ۹۸ دستگیر شده ۱۸ سال محکوم شد که پس از اعتراض به یک سال کاهش یافت. بشیرپیرماوانه، اهل ارومیه ۵ سال حبس دارد، سال ۹۵ دستگیر شده است، احمد مندا هم ۵ سال حبس قطعی دارد. علی بدرخانی نویسنده است و مشهور به شوان.، سال ۹۳ دستگیر شده، مدتی با وثیقه بیرون بود و در سال ۹۵ به ۵ سال حبس محکوم شده و پس از تجدید نظر به سه سال و از سال ۹۶ در حال گذراندن حکم خود است. جواد احمدی حبس ۵ ساله دارد. رحیم محمدی آذر اهل ارومیه عضوی پ گ سوریه است. در زمستان ۹۶ با حمله ترکیه به عفرین زخمی شد و برای مداوا به بیمارستانی در حلب که تحت کنترل دولت سوریه بود فرستاده شد. آنجا توسط بچههای سپاه به ایران منتقل و بهار ۹۷ به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و به اتهام عضویت در گروهکهای تروریستی پنج سال حبس گرفت.
محمد سلحشور اواخر سال ۹۶ دستگیر شد. به اتهام تبلیغ علیه نظام و عبور غیر قانونی از مرز به ۸ سال زندان محکوم شد که ۵ سال آن قابل اجرا است. پیمان میرزازده به اتهام خواندن ترانههای سیاسی در سال ۹۶ دستگیر و ۴ سال حکم گرفته است. او پیش از دستگیری درمهمانیها و جشنها و مراسم عمومی ترانه خوانی میکرد. طاهر خورشیدی اهل اشنویه در بهار ۹۶ دستگیر شد و به چهار سال زندان و تبعید در کرمان محکوم شده است.. افشین اسد زاده اهل ارومیه سال ۹۶ دستگیر و به ۵ سال حبس محکوم شد.
زندان مشکلات خاص خود را دارد. سبک زندگی در زندان نیز به همین شکل. با این همه تمام این زندانیهای گمنام با هر شرایطی ماها و سالها را پشت سرگذاشتهاند. اما دریغ از یک نگاه.
نزدیک به ۳۰ نفر زندانی عضو و سمپات داعش و سلفی از میان کردهای ایرانی هم اکنون در زندان ارومیه نگه داری میشوند. وجود این همه زندانی که عمدتاً اهل سردشت و بانه و مریوان هستند، نشان از رواج این تفکر در میان اهالی کردستان دارد. کردستانی که زمانی آوازه فرهنگ سکولاریسم و آزادی فردی در آن بیش از هر جای دیگر ایران زبانزد بود. اخیراً هم تحقیقی صورت گرفته که همچنان نشان میدهد سنندج چهارمین شهر سکولار ایران است و هنوز رگههایی از آن فرهنگ سوسو میزند.
زندانیها همچنان اعداد را میشمارند. ۵، ۱۰، ۱۵، ۱۸، ۲۰ و ۲۵ و ۲۹. اعدادی که سالهای زندانی بودنشان است و انگار پایانی بر آن نیست. سالهایی در تبعید، جابجایی مداوم، بازجوییهای پی در پی، درگیری و فشار عصبی شدید با زندانبانها و همبندیها و بازرسیهای فراوان. و در پس هر کدام از این اتفاقات باید از اول همه چیز را بسازی.
نظرها
نظری وجود ندارد.