● دیدگاه
فریاد دختر آبی در گوشهای سنگین مردان استادیوم
پروانه حسینی- اگر وجدان مردان جامعه به درد آمده، ممکنتر و مفیدتر از اینکه بخواهند دختر آبی را درک کنند، این است که به نقش خودشان در به وجود آمدن وضعیتی که زنان جامعه را به این حد از عصیان و اعتراض میرساند، آگاه شوند تا شاید راهکاری بیابند.
جانش را در آخرین فریاد گذاشت تا شاید شنیده شود. با تمام رمق باقی مانده از تن ستم دیدهاش شعله کشید تا ظلمت را شده برای دمی، به نوری بشکافد. سحر خدایاری ملقب به دختر آبی در اعتراض به منع ورود زنان به استادیوم و در اعتراض به حکم زندان جان داد.
یکی از سوالهایی که این روزها زیاد مطرح میشود این است که آخر چرا زنی برای ورود به استادیوم خودش را آتش میزند؟ کنترلگری و تحقیر بدن زن در جامعه ما چنان عادی شده که باورش سخت است که در راه اختیار بر بدن خویش زنی عزم جزم کند تا هر طور شده به مکانی که شایسته خود میداند برود و باز عزم جزم کند تا هر طور شده به مکانی که سزاوار خود نمیداند نرود.
واقعیت این است که تا کسی تجربه زیستی یک زن در ساختاری به شدت زنستیز را نداشته باشد، نمیتواند درک کند که بر یک زن چه میتواند رفته باشد تا به اینجا برسد. با مرگ سحر رسیدن به پاسخ این سوال ناممکنتر از قبل میشود. سوال دیگری که تکرار میشود این است که آخر مگر رفتن به استادیوم چقدر مهم است که ما خودمان را درگیر آن کنیم؟ موضوع اما این است که گرچه چنین سوالهایی مهم هستند، ولی مسئله را درست طرح نمیکنند و در واقع باعث میشوند اعضای جامعه به جای قبول کردن مسئولیت و نقش خود به چون و چرا درباره خواست و اراده دیگری بپردازند. جامعه ای که شاهد ستم بر گروهی– اینجا بر زنان- است و میبیند که آن ستم برای زنان -حتی اگر نه تمامی آنها- مهم شده و برای رفع آن به شکلهای مختلف و با پشتکار تلاش میکنند و تا جان هزینه میدهند، لازم نیست که اول صبر و تعلل کند تا قانع شود که آن تبعیض واقعا مهم است یا نه تا بعد اقدامی کند. اگر وجدان مردان جامعه به درد آمده، ممکنتر و مفیدتر از اینکه بخواهند آن زن را درک کنند، این است که به نقش خودشان در به وجود آمدن وضعیتی که زنان جامعه را به این حد از عصیان و اعتراض میرساند، آگاه شوند تا شاید راهکاری بیابند.
مهمترین کاری که هر عضو جامعه در اینگونه مواقع باید انجام دهد این است که بر نقش خود در به وجود آمدن یا عادی شدن یا تثبیت آن تبعیض آگاه شود. از آنجایی که مردان کسانی هستند که در تبعیض ممنوعیت ورود زنان به استادیوم «سود» میبرند این نوشته بر نقش آنان در این وضعیت تاکید دارد.
نقش مردان در سهمیهبندی حق حضور در استادیوم
هر انسانی به صرف انسان بودنش و هر شهروندی به صرف شهروند بودنش دارای یک سری حقوق انسانی و شهروندی است. اینها حقوق مسلمی هستند که برای همه صرف نظر از ویژگیهایی از قبیل نژاد و جنسیت و زبان و دین یکسان است- مثل حق تحصیل، حق کار، حق ازدواج، حق شادی. در صورتی که هر یک از این حقوق به گروهی از مردم تعلق بگیرد و گروهی دیگر از آن محروم شوند آن حق تبدیل به چیزی میشود که به آن «امتیاز» گفته میشود و گروهی که صاحب انحصاری آن حق هستند «صاحب امتیاز» محسوب میشوند. در این صورت عدهای از مردم به دلیلی مثل نژاد یا جنسیت یا دین خود از حقوق انسانی یا شهروندی محروم شده و عدهای دیگر طبق همان دستهبندی صاحب انحصاری آن حق شدهاند. وقتی که حقی که باید متعلق به همه باشد، تبدیل به امتیازی میشود که تنها به گروه مردان اختصاص مییابد دیگر آن امتیاز نوعی تبعیض محسوب میشود و هر زمان که صاحب امتیاز از آن امتیاز استفاده کند، به نحوی دارد در اعمال تبعیض نقش بازی میکند.
استادیوم به عنوان یک فضای عمومی باید به همه شهروندان تعلق داشته باشد. حضور در استادیوم برای تماشای مسابقات حق هر شهروندی است. اما با تقسیمبندی شهروندان بر اساس جنسیت آنها و محروم کردن گروه زنان از ورود به استادیوم، حق حضور در استادیوم تبدیل به یک امتیاز یا به عبارتی تبدیل به یک تبعیض شده است. سیاستگذاران و عاملان اصلی چنین مقررات تبعیضآمیزی برای انحصاری شدن استادیوم به مردان به دو نیرو نیاز دارند: یکی نیروی بازدارندهای که تضمینگر منع ورود زنان به استادیوم باشد، دوم خود حضور مردان در استادیوم برای تجلی بخشیدن به امتیاز و عادیسازی و تثبیت تبعیض. به این شکل مردان خواسته یا ناخواسته، سهامداران و شریکان سیاستگذار میشوند و البته به این ترتیب، ساختاری را تقویت میکنند که در جایی دیگر خودشان را گیر میاندازد.
مردان چه میتوانند بکنند؟
برای گروهی که دارای امتیازی ناعادلانه در جامعه شدهاند- اگر میخواهند که خود ابزار ظلم نشوند- دو رویکرد کلی وجود دارد. رویکرد اول این است که از آن امتیاز استفاده نکنند. هر فرد با استفاده نکردن از امتیاز خود اجازه نمیدهد که تبدیل به ابزار اعمال تبعیض شود. این روشی است که برخی از مردان ایرانی در چند سال اخیر پیش گرفتهاند و به استادیوم نمیروند. مشکلی که برای روش تحریم مطرح میشود، این است که حتی اگر هزاران مرد استادیوم را تحریم کنند در بین جمعیت چند میلیونی تهران همیشه چند هزار نفر پیدا میشوند که به استادیوم بروند و به این ترتیب عمل تحریمکنندگان را خنثی کنند. برای رفع این مشکل لازم است که تحریم به شکلهایی انجام شود که نتواند به راحتی نادیده گرفته شده یا خنثی شود؛ مثل اعلام علنی تحریم (به ویژه از طرف افراد مشهور؛ مثل عمل پوریا پورسرخ)، بلیت خریدن ولی نرفتن، همراهی زنان بیرون از درهای استادیوم و روشهای خلاقانه دیگر.
رویکرد دیگر اما روشهای غیرتحریمی ولی اعتراضی است. به این ترتیب که در ضمن حضور در استادیوم، بسته به امکانات و خلاقیت افراد حرکتی شود که نشانگر اعتراض به تبعیض است. روشهایی مثل خالی نگه داشتن بعضی از صندلیها برای زنان غایب، بردن نوشته و علامت، شعار دادن دسته جمعی، و نمایش نشانههای نمادین نمونههایی از این رویکرد هستند.
نقش قهرمانان ورزشی
نقش ورزشکاران، به ویژه فوتبالیستها در شکستن ممنوعیت ورود زنان به استادیوم محوری است. جامعه از یک قهرمان ورزشی انتظار دارد که این شهامت و اراده و عاملیت را داشته باشد که در کنار مردم بایستد و در مقابل ظلم سکوت نکند، به ویژه اگر این ظلم در زمین او و بر هوادار او اعمال شود. نمونههایی از قبول مسئولیت را در این سالها از مسعود شجاعی برای حمایت از حق ورود زنان به استادیوم و در این روزها از وریا غفوری و میلاد میدواودی پس از خبر تلخ خودسوزی دختر آبی دیدهایم. قهرمان ورزشی زمانی تبدیل به قهرمان مردمی میشود که به ارزشهای اجتماعی پیوند بخورد. چشم بستن قهرمانان بر ظلمی که بر هواداران ورزشی میشود و بی تفاوتی آنها نسبت به درد جامعه به اعتماد مردم و رابطه دوسویه بین قهرمانان با هواداران که بر اساس شعاهایی مثل «همدلی»، «عشق به مردم»، «غیرت»، و «افتخار ملی» بنا شده است به شدت آسیب میزند. مرگ دختر آبی موجب نوعی عزای عمومی شده است. در این حال دیگر به ثمر نشاندن یک گل در دروازه تیم مقابل نه تنها «افتخار» نمیآفریند بلکه برای بسیاری حکم سیلی در صورت دارد، مگر اینکه به صراحت منعکس کننده یاد و نام دختر آبی باشد. در طول تاریخ ورزش جهان، ورزشکارانی خود را ملزم به موضعگیری و اعاده حیثیت از جایگاه نمادین خود یافتهاند. کسانی مثل محمد علی (کلی)، تامی اسمیت، جان کارلوس، فیسا لیلسا، و البته غلامرضا تختی که صدای مردم را شنیدند و به آن واکنش نشان دادند تبدیل به پرچمداران ارزشهای جمعی یک ملت شدهاند. تاریخ ورزش ایران در پیوند با دادخواهی زنان همین حالا در حال رقم خوردن است، باشد که سر بلند بیرون آید.
نظرها
farid
- سرهنگ روحانی رییس امنیتی حکومت اسلامی و عضو تشخیص مصلحت نظام که سهم عمده ای در سرکوب و کشتار مردم عاصی داشته میگوید بخاطر فاجعه دختر آبی به استمرارطلبان رای دهید! - مهمان بی حجاب در برنامه خانم مجری استمرارطلب بی بی سی در باره فاجعه بزور ازدواج دادن دختران ۹ سال گفت : این امر ریشه مذهبی ندارد و ریشه فرهنگی دارد! ومن تحقیق کرده ام حتی ازدواج زیر سن قانونی در چند ایالت آمریکا رواج دارد!! -عزاداری شام غریبان با حضور علی خامنه ای در حسینیه خمینی برگزار شد. تروریستهاو جانیان قاسم سلیمانی و مقتدی صدرو ریسی در آن مراسم حضور داشتند!
حقیقتگو
اکثریت ازتمامی انتقدادها برعلیه آنچه بردخترآبی روا شده است چه درداخل ایران و چه دراینترنت ازجانب بسیاری ازپایخت نشان ایران و بسیاری ازخارج نشینان بوده است..دربسیاری ازشهرستان ها که مردمان همچنان مذهبی و معتقد به آنچه حکومت آخوندی می کند و حجاب و توسری و تودهنی زدن دختروزن به گفته ها ودستورات پیامبراسلام ربط دارد نتها انتقادی ازاین جنایت نمی کنند بلکه خواهان تشدید استبداد وخفقان اسلام ورانه برعلیه دختران و زنان هستند..به دختران وزنان فوتبال و ورزش مردانه چه مربوط؟ وظیفه دختران و زنان درخانه داری و دین داری و بچه آوردن وحرف شنوائی ازوالدین و شوهرنشان است...بسیاری ازدختران وزنان شهرستانی ودهات ها درباطنشان خواهان ازادی و حق وحقوق داشتن انسانی شان هستند ولی جرات ازعلنی کردن ان ندارند زیرا که درمرحله اول مورد توبیخ شدید خانواده شان قرارخواهند که گاه به زخمی شدن و علیل و حتی مرگشان و بدنام شدن شان خواهد انجامید..و درمرحله دوم مورد هجم همسایه گان وکسبه محلی و حتی درمدرسه ومحل کار قرارمی گیرند..با تلفنی که به خویشاوندان والدینم که بیش چندده نفرهستند داشتم و نظرشان را پرسیدم واقعا" شوکه شدم که آنچه بردخترآبی روا شد را صحیح می دانستند و باید درس عبرتی برای دختران و زنان مسلمان باشد..این بی حجاب ها تمامی شرور و ضددین هستند و آبروی رژیم آخوندی را می ریزند..ما مسلمانیم ...ما مسلمانیم ...حتی بقتل رساندن همسرنجفی را هم به حق می دانستند!!!بی حجاب ها را باید کشت و سوزاند!!!مگرحضرت خدیجه و زینب تماشاچی فوتبال بودند؟!!بدون هیچ شک وشبهی باید دانست درایران چرا تظارهرات مردمی برعلیه این جنایت ها وچپاولگرها و استبدادها وخفقان ها برپا نمیشود و انکارکه اکثریت مردم درخانه هایشان منجمد شدند..وتنها حق وحقوق بشریابی مردم ایران وظلم و ستم های حکومتی تنها برای مونیتورهای کامپیتوری و درون اینترنت ظاهرمیشود...دلیلش چیست!!
تا لعن کند دولتی اربابی را
از چهره خود گرفت شادابی را تا لعن کند دولتی اربابی را پیراهن آبی و تنش سوخته بود نشناخت کسی دختر سرخ آبی را