● دیدگاه
سرزمین شگفتانگیز آقازادهها
سعید صادقی − دیوارهای خانه هر آقایی یک در مخفی دارد، دری پنهان به سوی سرزمین شگفتانگیز آقازادهایش، سرزمینی برای ذخیره رانت، برای تاسیس بنگاههای اقتصادی، برای بستن قراردادهای چربوچیل، برای عیاشی و شاید هم برای فرار احتمالی به کانادا.
آقازادههای عصرما در امتداد آقاهایشان نیستد، موازی با آنها هستند. با این حال، هر آقازادهای که در دوران کنونی زاییده میشود برای آقایش حکم یک حیات خلوت، یک انبار پسانداز و یک پناهگاه برای روز مبادا را دارد.
اگر اینستاگرام داشته باشید احتمالاً میدانید که هیچ کس مثل ساشا سبحانی خوشبخت نیست. در همان نگاه اول میشود فهمید که او کوچکترین بهرهای از عقل و استعداد نبرده و هیچ گونه زحمتی هم در زندگی نکشیده، اما به رغم اینها از تمام نعمات زندگی بهرهمند است و هر کاری را که بخواهد میتواند انجام دهد. ولی رمز موفقیت او چیست؟
امروز همه جا صحبت بر سر آقازادههاست. جوانانی که بدون شایستگی و تنها به خاطر روابط نسبی با مسئولان بلندبالای کشور در اوج بحران اقتصادیِ کشور یا پشت میزهای مدیریتیِ پردرآمد نشستهاند، یا در شهرهای گران دنیا به بهترین شکلِ ممکن در حال زندگیاند و یا ریختوپاش و زندگی لاکچریشان را در ایران به معرض تماشای مردم میگذارند. انگار در قرن بیست و یکم دوباره به دوران قبیلهای و عصر سلطنتِ موروثی بازگشتیم. خون و ژن تنها عوامل برای رسیدن به موفقیت هستند.
ژنهای خوب مدرن/ژنهای خوب پیشامدرن
با وجود شباهتها دوران ما از بعضی جهات از دوران قبیلهای یا پادشاهی متفاوت است. در اعصار پیشامدرن فرزندان به همان مقامی میرسیدند که پیشتر در اختیار پدرانشان بود. اگر فردی در سیاست جایگاهی بلندمرتبه داشت پسرش هم وارث همان جایگاه میشد. خشایارشا نواده کوروش بود و بر همان تخت قدرتی نشست که پیشتر پدر بزرگس بر آن نشسته بود. یزید پسر معاویه بود و بعد از مرگش به جای او به خلافت رسید. الکساندر هم پس از اینکه پدرش، کنستانتین اول به تبعید فرستاده شد، پادشاه یونان شد. محمدرضا شاه پهلوی هم وارث همان جایگاهی شد که در اختیار رضاشاه بود. شاه و ولیعهد در امتداد یکدیگر بودند و به نوبت بر روی یک تخت مشترک مینشستند. در قبیلهها هم نیز اوضاع به همین طریق بود. پسر رئیس قبیله بعد از مرگ پدرش به همان جایگاه پدر میرسید.
رابطه آقا و آقازاده در دورانِ ما با رابطه شاه و ولیعهد در دوران قدیم فرق دارد. ولیعهد همچون شاه در عرصه سیاست به قدرت میرسید، اما آقازاده، برخلاف آقا که در سیاست انسان قدرتمندی است، در عرصههای دیگر صاحب قدرت میشود. آقازاده در امتداد آقایش نیست، موازی با اوست.
آقازادههای دوران ما برعکس پدرانشان کاری به سیاست ندارند. به زندگیِ متمول خودشان سرگرماند و جز در مواقع خطر و برای دفاع از خود یا پدرانشان معمولاً حرفی درباره مسائل سیاسی نمیزنند. حتی بعضی از آنها اعتقاد دارند که سیاست رحم ندارد، سیاسیبازی کار خوبی نیست و سیاست بیپدر و مادر است. «سیاست بیپدر و مادر است»: این را کسانی میگویند که پدرومادرشان سیاسی هستند و به خاطر همین امتیاز سیاسیبودن امروز ترجیح میدهند با خیال راحت و حسابِ پُر به سیاست کاری نداشته باشند. آن دسته معدود از آقازادههایی هم که سعی میکنند مانند آقاهایشان سیاسی شوند جز تمسخر و بیآبرویی چیزی دشت نمیکنند، افرادی مانند احمد خمینی و حمیدرضا عارف، کاشفِ فروتنِ ژن خوب.
دوران سپری شده تضاد آقا و آقازاده
در ابتدای انقلاب رابطه آقا و آقازاده طور دیگری بود. آقاهایی که در نظام جدید به قدرت رسیدند تلاش داشتند تا آقازادههایشان را طوری تربیت کنند که همچون خود تبدیل به یک نیروی مهم سیاسی شوند. مسئولانی که به ناگهان صاحب قدرت شده بودند نیاز به افرادی داشتند که در آینده از حکومتِ تازهتاسیس شدهشان حفاظت کنند، و چه کسی امینتر از فرزندان.
نسل آقازادههایی که در آن دوران به دنیا آمده یا بزرگ شدند امروز در مهمترین پستهای دولتی صاحب قدرتاند. پسر علی مطهری، فرزندان هاشمی رفسنجانی، خانواده بهشتی، فرزند جنتی و دیگران. در دهه اول انقلاب آقا سعی میکرد آقازاده را به جایگاه خودش ببرد و در سیاست به قدرت برساند. هر دو بر روی یک مسیر قرارداشتند. این اشتراک مسیر همواره عاقبت خوبی برای آقازادهها نداشت و گاهی منجر به درگیری میان آنها و آقاهایشان میشد. پسران محمدی گیلانی و فرزند دیگر جنتی هم چون پدرانشان افرادی سیاسی بودند اما با عقایدی متفاوت با آنها. تفاوتی که در نهایت موجب حذف همیشگی آنها شد. یک دهه بعد پسر محسن رضایی به سرنوشتی مشابه دچار شد. محسن روح الامینی هم جزو آخرین آقازادههایِ بداقبالی بود که همچون پدرش سیاسی بود اما دیدگاهی متفاوت با او داشت. در دوران ما حتی تصور اینکه یک آقازاده با آقایش تضاد سیاسی داشته باشد ناممکن است. این ناممکنی علت مشخصی دارد، آقازاده مانند آقایش سیاسی نیست، در «حوزه اقتصادی» فعالیت دارد.
آقازادگی در عصرپسا-سیاست
آقازاده به معنای کسی که از شخصیتی قدرتمند زاده میشود همیشه در طول تاریخ وجود داشته اما آنچیزی که امروز به نام آقازاده میشناسیم پدیدهای متفاوت است. آقازاده شخصی است که آن پشت و در خفا سرگرم لذت بردن از ثروت نامحدودِ آقای خود است. او فرزند زمانه ماست، زمانه پساسیاست. در دوران پساسیاست، سیاست تنها محدود به یک گروه معدود و مشخص است و سایر مردم ترجیح میدهند به آن کاری نداشته باشند، حتی فرزندان آن گروه معدود و مشخص. مسئولان نظام در سالهای ابتدایی انقلاب تلاش داشتند تا مردم را برای دفاع از خود فعال کنند، امروز اما فقط میخواهند مردم در مخالفت با آنها فعالیت نکنند. با گذشت زمان انتظارِ حاکمیت از مردم تغییر کرد، دیگر نیازی نیست برای دفاع از ما وقت و نیرو بگذارید، همین که کاری به کار ما ندارید کفایت میکند. در خانههایتان فسق و فجور و تفریح کنید، به زندگی خودتان برسید، پول پارو کنید اما دست به فعالیت سیاسی نزنید. آقازادهها همچون سایر اقشار مردم تابع این نصایح و انتظاراتِ آقاهایشان هستند.
آقاهای قدرتمند امروز سعی میکنند زادههایشان را دور از سیاست نگه دارند. حضور در دانشگاه بهترین انتخاب برای آقازادههاست. امکانات، رانت و سهمیه کمک میکند تا آنها به راحتی در دانشگاههای معتبر کشور پذیرفته شوند. حتی اگر چنین چیزی هم اتفاق نیافتد نامعتبرترین مدارک دانشگاهی هم کافی است. پستهای مدیریتیِ شرکتهای دولتی و شبهخصوصی پیشاپیش رزرو شدهاند و مدرک دانشگاهی فقط برای حفظ ظاهر اهمیت دارد. با توجه به علمپرستی و بتوارگی آکادمی در جامعه ایران محیطهای علمی امنترین مکان برای پوششِ آقازادههاست. اگر به هر دلیلی آقازاده امکان پذیرش در دانشگاه را نیافت مهاجرت انتخاب مناسب بعدی است. اگر همه اینها نشد، زندگی ولخرجانه و زیستِ «ریچکیدزی» در ایران گزینه نهایی برای گذران عمر است.
آقازادههای صادراتی
در دوران پیش اگر این مردمِ عادی بودند که به فرزندانشان میگفتند کاری به سیاست نداشته باش، سیاست خطرناک است و دنبال زندگی خودت باش، در دوران کنونی این حاکمان هستند که به آقازادههایشان چنین نصایحی میکنند. بعد از انقلاب بسیاری از دانشجویان خارج کشور به ایران بازگشتند تا در نظام موردعلاقه خود فرزندانشان را بزرگ کنند. نسل دوم و سوم مسئولان کشور ولی همین مسیر را از انتها به ابتدا طی کردند، اکنون این پدران هستند که به هر شکلی شده میخواهند فرزندانشان را برای ادامه تحصیل یا زندگی به خارج کشور بفرستند. البته آقاها هنوز به تظاهرات بیست و دوم بهمن میروند و شعار مرگ بر آمریکا سر میدهند اما همزمان گوشیهای همراهشان را هم همراه با خود میبرند تا تصاویر حضور حماسی در این راهپیمایی بزرگ را برای فرزندانشان که ساکن آمریکا هستند بفرستند.
آقاها معمولاً مرئی هستند ولی ساده و بدون تجملات، آقازادهها معمولاً نامرئیاند ولی اسرافکار و پرزرقوبرق. آقاها ظاهری شبیه مردم عادی دارند ولی در میان مردم نیستند، آقازادهها شبیه مردم عادی نیستند اما خودشان را به عنوان مردم جا میزنند.
آقا همیشه خاکی به نظر میرسد، اما خاک یک جزیره پر از گنج. آقازادهها زیر این خاک زندگی میکنند. وقتی کاربران در شبکههای اجتماعی برای اولین بار به زندگی لاکچری یا موقعیت کاری یک آقازاده برمیخورند شگفتزده میشوند، تو گویی گنجی پنهان در زیر خاک کشف کردهاند. در دوران ما آقازادهها را به دو طریق میتوان پیدا کرد، یا مثل کارگران حفاری به صورت تصادفی و یا همچون گنجیابها از روی نقشه. همانطور که کارگران حفاری به صورت تصادفی به گنج پی میبرند، بعضیها هم تصادفاٌ با انسان ثروتمند و متمولی مواجه میشوند و بعد به آقازاده بودنش پی میبرند. گنجیاب ولی از روی نقشه به گنج میرسد، مانند کسانی که رد اولاد یک آقا را میگیرند تا زندگی آقازادههایشان را کشف کنند. هر دو گروه در آخر به یک نتیجه میرسند: زیر این زمین خاکی پر از گنج است.
سرمایهگذاری ژنتیکی برای روز مبادا
با اینکه در نگاه اول به نظر میرسد که آقا و آقازده از یکدیگر جدا هستند اما در باطن امر چنین چیزی حقیقت ندارد. آقازادهها روی دیگر آقاها هستند، آنها تجسم تمام چیزهایی هستند که آقاها میخواهند ولی به دلیل محدودیتهای حضور در قدرت نمیتوانند به آنها برسند. آقای ثروتمند عاشق غرب است اما میداند که ثروتش مزد غربستیزی اوست، به همین خاطر زادهاش را به غرب میفرستد. آقازاده هم در جواب زحمات آقایش هنوز در غرب طرفدار پدر و عقاید اوست. او برعکس پدرش به معنای واقعی کلمه سیاسی نیست اما هر وقت نیاز باشد در جلد یک انسان معمولی و غیرسیاسی از باورهای سیاسی پدرش دفاع کند.
آقازادهها فقط تجسم علایق آقاهای خود نیستند، تجسم ترسهای آنها هم هستند. هر آقازادهای که در دوران کنونی زاییده میشود برای آقایش حکم یک حیات خلوت، یک انبار پسانداز و یک پناهگاه برای روز مبادا را دارد. دیوارهای خانه هر آقایی یک در مخفی دارد، دری پنهان به سوی سرزمین شگفتانگیز آقازادهایش، سرزمینی برای ذخیره رانت، برای تاسیس بنگاههای اقتصادی، برای بستن قراردادهای چربوچیل، برای عیاشی و خوشگذرانی و شاید هم برای فرار احتمالی به کانادا.
نظرها
Faryad
در اوایل سال ۹۷ «سیدابراهیم سقایی فومنی» خواهرزاده «محمدباقر نوبخت» معاون رئیس جمهوری به دلیل عملکرد ضعیف و حاشیههای فراوان از مدیرعاملی پتروشیمی فارابی از زیر مجموعههای شستا استعفا داده است. در بررسی لیست اعضای هیئت مدیره شرکتهای تابعه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نام«سقایی فومنی» و برخی از خویشاوندان در شرکتهای زیرمجموعه وزارت تعاون، کار به صدر رسانهها راه یافت. «سقایی» با سفارش دائی خود، شهریور سال ۹۷ به عنوان قائم مقام و عضو موظف پتروشیمی غدیر منصوب شد. وی بعد از اینکه نتوانست مدیرعاملی پتروشیمی غدیر را بگیرد باز هم با فشار دائی خود توسط «تقیزاده» مدیرعامل سابق صندوق بازنشستگی به عنوان مدیرعامل توسعه انرژی پاد کیش (تاپکو) از زیر مجموعههای پتروشیمی جم منصوب شد. جالبتر اینکه از زمان انتصاب وی به عنوان مدیریت عاملی تاپکو در اسفندماه سال گذشته تا چندی قبل هیچ خبری دایر بر انتصاب وی به این سمت در فضای رسانهای منتشر نشده بود!
سعیدی
نوشته اید خشایار پسر کوروش بود. جسارتا خشایار پسر کوروش نبود. اصلا کسی به نام خشایار وجود نداشته. منظور شما خشایارشا پسر داریوش اول است. شا جزء اسم خشایارشا است. با شاه فرق داره ----- زمانه: با سپاس از شما؛ اصلاح شد.
Emanuel
درود بر شما از نویسنده این مقاله و از رادیو زمانه تشکر میکنم. من مدتها، بلکه سالها هست که قصد دارم به روابط فامیلی افراد بالادستی حکومت پی ببرم، اما این موضوع جز اینکه در بطن حکومت و یا در متن فعالیت همان افراد باشم امکان پذیر نیست. به صورت پراکنده، طی شش سال همراهی با شما، چندین مرتبه رادیو زمانه مقاله هایی حاوی این اطلاعات منتشر کرده است، اما یک کار جامع و شامل در این مورد وجود ندارد. با توجه به توانایی مجموعه رادیو زمانه در رصد اطلاعات و انتشار اخبار به صورت کامل و تحلیلی، از شما خواهشمندم در این باره، مقاله ای را برای اطلاع رسانی و فهم جامعه و من منتشر کنید چون علاوه بر اینکه هرگز همچنین مطالبی در جامعه مورد بررسی قرار نگرفته، این مهم به ارتقای ناگهانی سطح افکار عمومی داخل ایران کمک شایانی خواهد کرد. متاسفانه موضوع روابط خانوادگی افراد حکومت همیشه برای ما در خفا بوده است. با تشکر مجدد از شما.
همان
بسیار مقاله ی جالبی بود. دست مریزاد