روشنبخش حال و دیده نحیف − دو نامه از شیخ احمد روحی به همسرش طلعت ازل
مهدی گنجوی − ضبط دو نامه فاقد تاریخ از شیخ احمد روحی کرمانی به همسرش طلعت ازل. شیخ احمد روحی از پیشگامان روشنگری در عصر مشروطیت است.
آنچه در زیر میآید ضبط دو نامه فاقد تاریخ است از شیخ احمد روحی کرمانی به همسرش طلعت ازل. با توجه به محتوای نامهها، نامهی اول مدتی پیش از نامهی دوم نوشته شده و هر دو در زمانی که شیخ احمد و میرزا آقاخان در استانبول همخانه هستند و همسرانشان به سفر به نزد پدرشان به فاماگوستا در قبرس رفتهاند. طلعت ازل خواهر صفیه ازل (همسر میرزا آقاخان کرمانی) است و هر دو دختران میرزا یحیی صبح ازل از ازدواجش با بدرجهان بودند. شیخ احمد روحی حوالی هزار و دویست و شصت و پنج هجری شمسی با طلعت ازدواج کرد.
گرچه این نامهها تاریخگذاری نشدهاند، با توجه به سال اعدام شیخ احمد روحی (هزار و دویست و هفتاد و پنج)، نامهها بایستی در بین این دو تاریخ نوشته شده باشند. البته اشاراتی در نامهها هست که به محدودتر کردن این بازه کمک میکند. اول) اشارهی نامهها به همکاری میرزا آقاخان با روزنامه «اختر»، که میدانیم این همکاری در چند سال آخر حیات میرزا با انتقاداتی که به رویه مدیر «اختر» پیدا کرد متوقف شده بود، دوم) اشارات شیخ احمد در نامه دوم به خردسالی دخترش آنجا که به همسرش مینویسد «نشان دست نور چشمی» را دریافت کرده است. میدانیم شیخ احمد و طلعت دو دختر داشتند، که بنا به روایت افضلالملک کرمانی (برادر شیخ احمد روحی) در مقدمه «کتاب هشت»: «یک ماه به نفی و طرد مرحوم میرزا آقاخان و روحی افندی مانده بود که خانمهای ایشان را از قبرس برای دیدن دعوت کردند و این دو خانم، عیالِ روحی افندی صاحب دو دختر، یکی چهار ساله موسومه به عالیه خانم و دیگری سه ماهه موسومه به متعالیه خانم بود و عیال مرحوم میرزا آقاخان در سه سال قبل پسری داشت درشت اندام، و در وضع حمل بهواسطهی ظرافت و خرداندامی خانم از او فوت شده بود. هر دو به جزیره رفتند و مادامی که آنها در اسلامبول بودند در یک منزل مینشستند». در نتیجه در زمان نفی و طرد شیخ احمد روحی به طرابوزان (که بعد از چند ماه به استرداد آنها به ایران و اعدام منجر شد) شیخ احمد یک دختر چهار ساله و یک دختر چند ماهه داشته است. از آنجا که همانطور که پیش از این اشاره شد، میدانیم در سالهای آخر میرزا آقاخان دیگر با «اختر» همکاری نمیکرد میتوانیم با کنار هم گذاشتن این دو اشاره چنین استدلال کنیم که این نامهها ناظر به خردسالی دختر بزرگتر یعنی عالیه است. سوم) با توجه به دو مورد قبل نامهها بایستی بین سالهای هزار و دویست و هفتاد و یک تا چهار نوشته شده باشد. اما اشاره هر دو نامه به رفتار حاکم وقت کرمان که ظاهرا هم شیخ احمد و هم صبح ازل به او حسن نیت داشتهاند با فردی به نام آقا رضا تبریزی کمک میکند این بازه را حتی کوتاهتر کنیم.
میدانیم در پی فوت عبدالحمید میرزا ناصرالدوله، دوره اول حکومت برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما در کرمان، که دو سال طول کشید، آغاز شد و تا سال هزار و دویست و هفتاد و سه شمسی ادامه داشت. در این سال فتحعلی خان شیرازی صاحب دیوان به حکومت کرمان منصوب گردید. در کتاب «بن بست مستوفی»، نوشته میرزا مصطفی خان مستوفی کرمانی، آمده است که در دوره حکومت صاحب دیوان «میرزا حسین خان شیرازی که معتمد دیوان لقب داشت به وزارت کرمان معین گردید. به همراهی آقا رضا خان تبریزی معتضد دیوان که فعلا سالار معتضد است و از نوکرهای مرحوم ناصرالدوله بود...و انبار دیوانی را آقا رضا خان سالار معتضد برداشت از معتمد دیوان».[1] در ادامه کتاب «بن بست مستوفی» راوی، که خود در سال اول حکومت صاحب دیوان در دفتر و اداره مالیه مشغول شده است، شرح مختصری از دعوای معتمد دیوان و صاحب دیوان و عواقب آن به دست میدهد. گرچه در شرح او اشارهای به دربند کردن فرد موسوم به آقارضا تبریزی در این درگیری نشده است اما به نظر (با توجه به بعید بودن اینکه حسن نیت روحی و صبح ازل به عبدالحسین میرزا بوده باشد) آقا رضا تبریزی مذکور در این کتاب و فرد مورد اشاره روحی در نامهاش بایستی یکی باشند. در نتیجه این دو نامه جزییات بیشتری از نزاع مالیـسیاسی دوران حکومت صاحبدیوان و نیز اشاراتی به حسن ظن روحی و ازل به حکومت وی را به دانش تاریخی ما میافزایند. با توجه به جمیع این امارات میتوان گفت که این نامهها به احتمال فراوان بایستی در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نوشته شده باشند.
تاکنون عمدهی اشارات به زندگی زناشویی شیخ احمد روحی (و همچنین میرزا آقاخان) متکی بر چند جملهای بوده که افضلالملک کرمانی در شرح خود از زندگی و مرگ میرزا آقاخان آورده است. افضل الملک در بخش مربوط به شروع به زندگی در تبعید این دو چنین مینویسد: «پس از توقف هفت هشت ماه در طهران، به هوای سیاحت خارجه از راه رشت و بادکوبه با آقا میرزا عبدالخالقخان همدانی که سابقا هم به اسلامبول رفته بود به اسلامبول رفتند. بعد از دو سه ماه توقف میرزا عبدالخالق را وداع گفتند به عزم دیدار صبح ازل افندی به قبرس رفتند. بعد از دو سه ماه توقف امر مواصلت مابین دختر بزرگ افندی با مرحوم میرزا آقاخان و دختر کوچک ازل با حاجی شیخ احمد صورت پذیرفت. متاهلا به اسلامبول معاودت کردند. پس از اندک زمانی بنای ناسازگاری مابین ایشان اتفاق افتاد. هر دو خانم به جزیره عودت نمودند. مرحوم میرزا آقاخان با حاجی شیخ احمد که معروف به روحی افندی بغدادی شده از اسلامبول مهاجرت کردند. روحی افندی به طرف بغداد رفت و از بغداد به حلب آمد. مدتی با قنسول ایران در حلب بود از حاجی محمدخان رئیس شیخیه که به مکه میرفت استقبال شایانی نمود. از اینجا [= حلب] به توسط مراسلات عمل ازدواج او استحکام یافت و قرار شد با مرحوم میرزا آقاخان به اسلامبول معاودت نمایند و دو خانم زنهای ایشان در اسلامبول به ایشان ملحق شوند». محققین زندگی این دو، گاه بر پایه همین چند جمله، خاصه اشاره افضلالملک به ناسازگاری سالهای اول فرضیهبافیهای فراوان کردهاند (بنگرید به مقدمه بهرام چوبینه بر کتاب «سه مکتوب»). و البته برای محققین، همسر شیخ احمد روحی نه یک زنِ مشخص دارای هویت فردی و اجتماعی که به عنوان «دخترِ صبح ازل» اهمیت داشته است.
این دو نامه اما فارغ از دانش تاریخی که به دست میدهند، از یک رابطهی پیچیده، و چندلایه انسانی بین شیخ احمد روحی و همسرش طلعت خبر میدهند؛ رابطهای بسیار کمیاب برای ایران آن دوران که در آن شیخ احمد نه فقط از مسائل شخصی و روزمره نوشته و گاه مزاح میکند، دغدغههای اجتماعی و سیاسی و کاری خود را با همسرش در میان گذاشته، و البته با بیصبری اشتیاق وصول نامه از طلعت و خبرگیری از نوزادش را میکشد. این نامهها وجهی ناشناخته از زندگی عاطفی و شخصی شیخ احمد روحی را نشان داده، هم بر استفاده او از «حاجی بابا» به جهت ایجاد روابط اجتماعی (در اینجا با حاکم وقت کرمان، فتحعلی صاحب دیوان) دلیل هستند، هم از محبتهای همخانگی شیخ احمد به میرزا آقاخان خبر میدهند، و هم نشانههایی هستند از شکلگیری رابطه متجددانه زنوشوهری بین دو ایرانی در تبعید در دهه هفتاد قرن سیزدهم شمسی.
سفری که این دو نامه در این صد و بیست سال کردهاند تا به دست ما برسند دشواریهای باقی ماندن آرشیوهای پیشگامان مشروطه خاصه آنها که در تبعید زندگی کردند را نشان میدهد.
من این دو نامه را در «مکاتبات متفرقه» از مجموعه اوراق و اسناد قمرتاج دولتآبادی که به همت دختر ایشان، مهدخت صنعتی، در اختیار پروژه زنان در عصر قاجار (دانشگاه هاروارد) گذارده شده است یافتم. این مجموعه به شماره ۱۱۴۱الف ۳ قابل دسترسی و با توجه به توضیح این آرشیو استفاده از آنها فاقد محدودیت است. اما چگونه نامه شیخ احمد روحی کرمانی به همسرش به مجموعه قمرتاج دولتآبادی راه یافته است؟ قمرتاج دولتآبادی در سفری که در اسفند سال هزار و سیصد و بیست و هشت شمسی به قبرس داشت و خاطرات مکتوب آن در دست است، با عالیه روحی (دختر شیخ احمد روحی که در این نامهها اشاره به خردسالی او شده است) دیدار کرد. عالیه روحی طبق این سفرنامه یک فرزند به نام احمد رشاد (سنی مذهب) داشت که «شغل آن نجاری ست و از خط و ربط فارسی و جریان دیانت» به کلی بیاطلاع بود. به احتمال فراوان در نتیجهی این بیاطلاعی فرزندش از زبان فارسی و نگرانی او در زمینه از بین رفتن آرشیو نوشتجاتی از میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی ست که عالیه غیر از آرشیو صبح ازل، بقچهای که شامل نوشتجات پدر و عمویش داشته به قمرتاج دولتآبادی میدهد. قمرتاج دولتآبادی چنین مینویسد: «به اتفاق خودشان [عالیه خانم] از بالاخانه به پایین آمده و از بنده خواستند که به آثار موجود نزد ایشان که از خاله جانشان باقی مانده و این جعبه را هم از آن بقچه بسته برداشته بودند مراجعه کرده کاغذپارههای پدر و عمویشان مرحوم میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی کرمانی را پیدا کنم» (بنگرید دستنویس سفرنامه قمرتاج در سایت زنان عصر قاجار). در نتیجه معلوم میشود که این نامهها از طلعت ازل به نزد خواهرش صفیه ازل (همسر میرزا آقاخان) مانده بوده. در پی فوت صفیه ازل بقچهای از او به عالیه ازل (دختر شیخ احمد) رسیده است و او هم، که تنها فرزندش که در قبرس متولد و بزرگ شده بوده خط فارسی را نمیدانسته، آن بقچه را همراه سایر اسنادی که از صبح ازل در دست داشته به قمرتاج دولتآبادی میدهد تا حفظ شوند. با فوت قمرتاج دولتآبادی این اسناد به همت مهدخت صنعتی، دختر ایشان، و تحت مجموعه «زنان عصر قاجار» (دانشگاه هاروارد) در دسترس محققین قرار گرفته است. راهی دراز برای دو نامهی شخصی که در زیر برای اولین بار ضبط و ویرایش گشتهاند.[2]
نامه یکم
خانم عزیز محترم من، ادامالله اسعادک و عزک و عمرک
خط عزیزم رسید. روح جدیدی دمید. گرامی دستخطِ شریف روشنبخش حال و دیدهی نحیف گردید. صد شکر که وجود مسعود قرین صحت و عافیت بود، مکروه و ملالی نداشتهاید. تفقد حالم را فرمایید صد شکر و صد هزار حمد که احوالم بسیار بسیار خوب و خوش و خرسند است. ملالتی و اندوهی نیست مگر دوری شما، آن هم انشاءالله خدا کریم است.
خیلی خیلی کار بالا گرفته، شاگرد مرد و زن بسیار، پول هم خوب میدهند. به جهت این ماه آینده یک دو نفر دیگر هم بنا هست[3] درس بخوانند. در باب حاجی احمد <صحبت وجه نقد [کاغذ پارگی]> رسید هفت مجیدی و نیم، که یک صد و پنجاه قروشی باشد، یک دست لباس اعلای نو از کفش تافس خریده، مشارالیه را سراپا نو کردم. مخصوصا حضور مبارک معروض دارید که خاطر مبارک آسوده و خرسند شود. شما میدانید بیشتر از این ممکن نیست. در باب ساعت طلا و زنجیری که مناسب پیدا نموده، خریده بودم و میخواستم که چیزی هم به مثل این برای خواهر خریده باشم، بحمدالله از حسن اتفاق یک قطعه گلِ سرِ الماسنشان که خیلی خیلی اعلا و خوب و ارزان در نزد گلنار خانم فرنگی که تازه <درست>[4] شده است پیدا شد. اگر از بازار میخواستید به ده لیره هم ممکن نبود، ولی الحمدالله به پنج لیره گذشت. خیلی خیلی اعلا و نماینده است. از گلِ سرِ زنِ نوری بیک که سی لیره قیمت میکرد بسیار نمودارتر و خوشوضعتر است. حالا هدیه شما و خواهر هر دو حاضر شد. هرگاه میخواهید در پست بفرستم و هر گاه میخواهید نگاه بدارم. اختیار با خود شما است. سرکار خان[5] هم چنانچه سابقا عرض شد یک دست لباس با یک صدره[6] بلند اعلای خوب، که ده لیره ارزش داشت، خرید و دو مجیدی هم داده، اصلاح و تعمیر رختهای قدیمشان را نمود. یک مجیدی هم <فسرو؟> کردن بند شد و سابقا هم چهار مجیدی صدره خریده بودند. حالا بحمدالله از مرحمت ترتیب رخت و لباس ایشان شده. حالا مکمل و فنتازی است. و خودم هم در خدمات ایشان به قدر ذکرش کوتاهی نکرده، مثلا از صبح تا الان که یک ساعت به غروب مانده است جاروب <سیل بالا> و طاش لیک[7] نموده، چای ساخته، پلو پخته، الآن ایشان وارده شدهاند و پلو را میکشند. به هر حالت ذکر اینها نه من باب ذکر منتی است، بلکه من باب آسایش خاطر قوجه قادین[8] و ذکر اینکه بدانند راحت ایشان از وقت بودن خودشان بیشتر و بهتر است. در باب کار خود شما هم با خدا و ولی اوست. از دست ما بندگان عاجز چه بر میآید. انشاءالله تاکنون آن وجه را نور چشم به شما رسانیده. امید است یک دو ماه دیگر باز پول فرستاده شود. خاطر شما آسوده باشد، از شما خرج کردن و از ما فرستادن. دیگر کار با خداست.
در باب آمدن خودم، در این هوا رفتن تا قاضیکوی با این همه فرطنه[9] ممکن نیست. چگونه و آنجا به قول ترکها «فرض ایدلم بنده کلدم نه اوله جق»[10] خداوند <قولا لقا> عطا فرماید. دیگر اینکه کار و بارم از هم پاشیده خواهد شد و دیگر کس آدم را مهمان هم قبول نمیکند. و خواهند گفت مهمان تا کی میشود؟! به هر حال شما آسوده و خرسند باشید. این دو سه شب خوابهای خوب خوب اعلای خوش دیدهام. امید است تعبیرهای خوب نماید و شما به خوشی مراجعت خواهید نمود. امید است که چنانچه کار گلین[11] به خوشی گذشت، از شما هم بگذرد و ما ذلک علی الله بعزیز. از قول من تبریک و چشم روشنی به پدر و مادرش بگویید.
از کرمان کاغذ رسید خیلی خرسند شدم، همه آسوده بودهاند. فقط چیزی که مایه کدورت شد، اینکه حاکم جدید به عنوان اینکه سی هزار تومان مال دیوان را خورده است آقارضا خان تبریزی شاگرد صاحب شال را گرفته کند و زنجیر نموده است. اگر چه یقین <است بی> آسیب است ولی هرگاه حضور مبارک عرض شود و توجهی در حقش بفرمایند مزید امتنان است. اگرچه چنانچه حضرت فرمودهاند من هم به دل افتاده است که از این حاکم جدید خیلی فواید به ماها خواهد رسید. و من هم یک نسخه حاجی بابا[12] نوشته، با یک قطعه عکس خودم برایش هدیه فرستادم. در این هفته کاغذ مهاجر از رشت رسید. بیزحمت و بدون مخارج رفته است. کاغذش جوف است، حضور مبارک عرض نمایید. امید است در این دو ماهه دو سه پارچه فرش خوب به جهت منزل خریده شود و مایه آسودگی گردد[13] خدمت سرکار والده و دو همشیره محترمه و آقا و آقای تقیالدین[14] مبلغ ذکر اخلاص و عبودیت و بندگی بوده و هستم، خدمات را ارجاع نمایید. زیاده تصدیع است. والسلام علیکم و رحمه الله برکاته.
الاحقر احمد الکرمانی
نامه دوم
خانم عزیز من
گرامی رقیمه مودت شمیمه آن مخدره روشنافزای حال و دیده گردیده، مسرت و فرح بسیار بخشید. بحمدالله خرم و خرسند و خوش و ارجمند بودهاید. احوالم را بخواهید به فضلالله خوب است و ملالتی نیست جز زحمت سرما و برف و یخ که سراپای اینجا را گرفته است. و تمام کوچهها سه ذرع[15] یخ روی هم هست و عبور بسیار معسور است. از تفضلات خداوندی بود که این زمستان را اینجا نبودید و الا بسیار زحمت و مشقت لایتحمل بود. آنجا گرمسیر است. تمام بوغاز[16] طرف کاغذخانه یخ بسته است و از این طرف بوغاز بیشترش دریای اودساه تمام یخ شده است.
دور نیست در جریدهها خوانده باشید امساله جمع کثیری در اطراف از یخ و برف مردهاند. خداوند رحم کند. دیروز از کرمان کاغذ رسید، همه سالم بوده و سلام رسانیدهاند. رضاخان را حکومت عفو نمود، یک خلعت و هزار تومان انعام به او داده است. سرحدهای شیراز و کرمان مغشوش و ایلات فارس شوریدهاند. خدا کریم است. کارهای ما هم بحمدالله رونقی پیدا نموده است و جناب خان دور نیست در آینده از جریده اختر ماهی هفت هشت لیره به دست بیاورند. کارها با خداست. در باب مادام لبدف شرحی در هفته قبل نوشتهام، اگر چه از قرار معلوم یک پوست کاغذ ما به شما نرسد و از دو هفته یک بار واصل شود. چون تغییر دادهاند و ما به خیال سابق بودهایم از این جهت یک هفته به عقب افتاده. به هر صورت عریضه این زن به حضرت نوشته است. آنجا خواهش بفرمایید دو سه جزوی به خط نزولی و عادی برای او مع جواب مرحمت فرمایند. بسیار مستعده و فطنه و نیکو فطرت است. دور نیست بتواند خدمتی به امر الله بنماید. دیگر هر چه بفرمایند خوب است. مخصوص از کرمان همگی از جناب خدایگان و سایرین عرض عبودیت و بندگی و سلام به حضور مبارک و سایر بستگان رسانیدهاند. ابلاغ نمایید. در بسته قبل نشان دست نور چشمی را فرستاده بودید، بسیار ممنون شدم. من هم یک عدد قاشق آشخوری طلا در سی مجیدی که پنج لیره انگلیزی باشد خریدم، که شما و او آش و شوربا بخورید. خواهید آمد <بعد> حاضر است. این برای دست او. انشاءالله برای پای او هم که نشانش را این پوسته فرستاده بودید چیزی خواهم خرید. خدا کند <پر> زشت نباشد، که لااقل یک گردن کلفتی پیدا شود که او را بگیرد و الا خدا رحم کند. اگر خلق وسط باشد مشکل است. بر سبیل مزاح عرض شد عفو فرمایید. خداوند بخت و طالع عنایت فرماید. از این دو بهتر عقل و دانش و خرد و کفایت. مرد باشد زن باشد، خوشگل باشد بدگل هیچ کدامش نقلی نیست. و همه سهل است. حسب الامر شما در هفته بعد عریضه عبودیتآمیز تشکرانگیزی خدمت والده خانم خواهم نوشت. این دفعه از قول من عرض سلام ابلاغ نموده، عذر بخواهید. خدا شاهد است در ارادت به ایشان خودداری ندارم. خودشان هم میدانند. خدمت آن والده خانم و دو مخدره همشیره خانمها مبلغ ذکر و تکبیر[17] میرسانم. سرکار آقا و آقای تقیالدین را مبلغ ذکر و سلامم. خدمات و فرمایشات را ارجاع نموده، ممنون فرمایید. جناب آقا <عبدالصمد> را سلام میرسانم. در این ماه هم واردات بنده از پنجاه مجیدی بیشتر شده است. در آینده انشاءالله زیادهتر خواهد شد. از حضرت خواهش نمودهام که از خداوند درخواست فرمایند که خداوند معاش ما را از فرنگیها قرار بدهد و بالکلیه از عثمانی و ایرانی واسطه کار ما را قطع فرماید. شما هم همین طور از حضرت بخواهید. خداوند قادر است و من در وجدانم خیلی خواستهام والبته خواهد شد و شکی ندارم و الان اسبابش پیداست و [مابقی این نامه در دست نیست].
پانویسها
[1] بن بست مستوفی، میرزا مصطفی مستوفی کرمانی، به همت علی جمیل کرمانی، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۹۳، صفحه ۱۰۵
[2] از یاری لاله جوانشیر در ضبط لغات ترکی و نیز همفکری مهدی صمدانی عزیز در ویرایش این نامه بهره بردهام و از هر دو تشکر میکنم.
[4] لغت درست یا دوست است
[6] صدره = سینهپوش
[8] قوجه قادین Koca Kadın = لغت ترکی به معنای زن بزرگ تر
[9] فرطنه Fırtına = لغت ترکی به معنای طوفان
[10] Farz edelim bende geldim ne olacak = جمله ترکی به معنای فرض کنیم که من بیایم، که چه شود؟
[11] گلین Gelin = لغت ترکی به معنای عروس.
12] اشاره به ترجمه میرزا حبیب (با همکاری شیخ احمد روحی) از «حاجی بابای اصفهانی»، نوشتهی جیمز موریه، است.
13] گردد: کرد
[15] ذرع: زرع
[16] بوغاز = بازویی از دریا را گویند که واقع شده است مابین دو زمین و دو دریا را به هم مرتبط میکند (فرهنگ معین)
[17] تکبیر : تکبیرم
نظرها
منوچهر بختیاری
جناب گنجوی با سپاس از ویرایش و معرفی دو نامه از اسناد آزادگان محفل استانبول بیانی . من در کتاب در دست انتشار بابیه و زنان -پیشینه و نسبت آیین بابی و پروردهگان آن با جنبش زنان ایران معاصر که بزودی توسط انتشارات فروغ آلمان از سری کتب -جدال حافظه با فراموشی- منتشر خواهد شد،در ضمیمیه ای مفصل به سفر قمرتاج دولت آبادی و خواهرش فخرتاج برای یافتن رد و نشان و بازمانده های کسان صبح ازل به ماغوسه قبرس اشاره کرده ام. عالیه دختر شیخ احمد بعنوان زنی بر ایمان بابی مانده در خاطرات دست نوشته و سفرنامه قمرتاج مورد تکریم و توجه است.امیدوارم که در کتاب پنجم پژوهش پیرامون اهل بیان ( ازلیان) برخی از نامه ها و دست نوشته های این ایرانیان دگراندیش را با شرح و توضیحات لازمه منتشر کنم. بازهم از نوشته روشنگرتان درباره تاریکی مانده های تاریخ این دگربینان تشکر می کنم. پایدار باشید منوچهر بختیاری
هجیر بهامین
از خواندن از این دو نامه بسیار لذت و استفاده بردم.مرقوم فرموده اید:«تاکنون عمدهی اشارات به زندگی زناشویی شیخ احمد روحی (و همچنین میرزا آقاخان) متکی بر چند جملهای بوده که افضلالملک کرمانی در شرح خود از زندگی و مرگ میرزا آقاخان آورده است.». باید عرض کنم که مطالب دیگری بنده در دست دارم که وجوه دیگری نمایانگر است؛که افضل الملک با اشاره بدان گذشته است. نویسندگان هر چند اختلاف مشرب دارند؛ولی در مجموع نوشتار آندو موید یکدیگر است. باسپاس و احترام - هجیر بهامین.
حمید دباغی
تصحیح معنی چند کلمه تورکی ١-بوغاز در اینجا به معنی عمومی تنگه نیست، به معنی تنگه بوسفور است. مثل شهر -سیتی در انگلیسی آمریکایی که در کانتکست خود معنی شهر نیویورک می دهد ٢-قوجه قادین به معنی زن بزرگتر نیست. به معنی زن بالغ و جاافتاده مخصوصا از جهت عقلانی و شخصيتی است ٣-طاش لیک و یا تاشلیق در اینجا به معنی حیاط و زیر پله خانه که سنگفرش شده است، نه سنگفرش شده به معنی عام ٤-در جمله تورکی باید بنده به صورت جداگانه نوشته شود: بن ده یعنی من هم. ولی بنده یعنی در من، در نزد من...