مفهوم مشخص تنگدستی در ایران امروز – گزارش میدانی
رضا شکری − کارگران و قشرهای کم درآمد چه چیزهایی نمیخورند و چه کارهایی نمیتوانند بکنند؟
کارگران و قشرهای کم درآمد چه چیزهایی نمیخورند و چه کارهایی نمیتوانند بکنند؟
این گزارش شرحی مختصر از وضعیت زندگی طبقه کارگر، کارمندان غیر دولتی و قشرهای کمدرآمد است. در دو سال اخیر بخشهایی از طبقه متوسط ایران نیز به حال و روز مشابهی دچار شده است. محرومیت در حال تبدیل شدن به یک شاخصه عمومی در جامعه ایران است.
در سال ۱۳۸۵ قیمت هر کیلو گوشت قرمز ۵۳۰۰ تومان، حداقل دستمزد قانونی برای یک نیروی کار صد و پنجاه هزار تومان و نرخ تورم ۱۱,۹ درصد بود. در سال ۱۳۹۸ قیمت هر کیلو گوشت قرمز حداقل صد و ده هزار تومان، حداقل دستمزد قانونی یک نیروی کار یک میلیون و هشتصد هزار تومان است و نرخ تورم بالای سی درصد است.
در سال ۱۳۸۵ با حداقل حقوق اداره کار میشد ۲۸ کیلوگرم گوشت گوسفندی خرید و در سال ۱۳۹۸ با حداقل حقوق اداره کار تنها میتوان ۱۶ کیلوگرم گوشت از همان نوع خرید.
در سال ۱۳۷۷ ایرانیان با میانگین متری ۱۵۵هزار تومان میتوانستند در تهران صاحب خانه شوند و در سال ۱۳۹۷ میانگین قیمت هر متر خانه در تهران هفت میلیون تومان بوده است. در تابستان سال ۱۳۹۸ متوسط قیمت مسکن در تهران به متری ۱۳,۴۵ میلیون تومان رسیده است. حداقل دستمزد قانونی در ایران در سال ۱۳۹۸ تقریبا ۵۹ برابر دستمزد قانونی سال ۱۳۷۷ است و میانگین قیمت خانه در شهر تهران و در سال ۱۳۹۸ نسبت به سال ۱۳۷۷ هشتاد و شش برابر شده است.
اگر نیازهای اساسی برای زنده مانده انسان را غذا، مسکن و پوشاک در نظر بگیریم با معیار قرار دادن هر یک از آنها خواهیم دید که در طول عمر نظام جمهوری اسلامی به صورت پیوسته از قدرت خرید نیروی کار در ایران کاسته شده است. هرچه عمر جمهوری اسلامی بیشتر شده است کسانی که با فروش نیروی کار امرار معاش میکنند فقیرتر و سطح زندگی آنها افول کرده است. در مورد نیازهای دیگری مانند فرهنگی، آموزش، بهداشت، تفریح و غیره نیز وضعیت به همین شکل است.
بعد از خروج آمریکا از برجام، بازگشت تحریمها، سقوط ارزش پول ملی، مخالفت آیتالله خامنهای با مذاکره بین ایران و آمریکا و ثبت نرخ تورم بالای ۳۵ درصد در ایران سوالهای زیادی ایجاد شده است در این باره که:
- قشرهای ضعیف جامعه مانند کارگران چطور زندگی میکنند؟
- چگونه مواد غذایی، مسکن و مایحتاج خود را تامین میکنند؟
- چگونه تاکنون زنده ماندهاند و چه مدت دیگری میتوانند به زندگی در این شرایط ادامه دهند؟
سوال دیگر اما میتواند این باشد که:
- قشر ضعیفی مانند کارگران ایران چه چیزهایی نمیخورند؟
- با دستمزدهای خود چه کارهایی را نمیکنند یا نمیتوانند انجام بدهند؟
- زندگی آنها نسبت به ۲۰ شهریور ۱۳۹۶ که دلار ۳۹۰۰ تومان بود یا نسبت به ۱۷ دی ۱۳۹۶ که دلار ۴۳۵۳ تومان بود چه چیزهایی را از دست داده است؟
الف: مسکن
حدود ۳۷ درصد از خانوارهای ایرانی مستأجر هستند. طبیعی است که بیشتر این خانوارها متعلق به قشرهای کم درآمد جامعه هستند. در تابستان سال ۱۳۹۸ نرخ اجاره مسکن نسبت به سال ۱۳۹۷ بین ۵۰ تا ۱۰۰ درصد رشد داشته است. دولت تلاش دارد که نشان بدهد این نرخ افزایش بهای اجاره خانه کمتر از این حد بوده است اما این دست آمارسازیهای دولت حسن روحانی شبیه به آمارسازیها و دروغهای دولت محمود احمدینژاد است. مالکان، مستأجران و صاحبان بنگاههای املاک میدانند که وضعیت از چه قرار است و بعید است که خود دولت از آمارهای رسمی بیاطلاع باشد.
اگر مخارج مربوط به امور مختلف را در زندگی یک خانوار مستأجری را در نظر بگیریم، هزینه مربوط به کرایه خانه بخش کمرشکن هزینهها است. هزینه کرایه خانه درآمد خانوارهای مستأجری را میبلعد و مانع از این میشود که این خانوارهای موفق شوند پساندازی داشته باشند یا از درآمد خود برای تامین مناسب مواد غذایی، پوشاک، آموزش و بهداشت استفاده کنند.
محل زندگی مناسب یکی از مهمترین چیزهایی است که قشرهای کم درآمد و کارگران ایران آن را ندارند. در سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ دو جهش قیمت در این بخش باعث شده است که رشته امور اقتصادی خانوارهای مستأجری از هم گسیخته شود. در اثر خروج آمریکا از برجام قیمت دلار از ۳۹۰۰ تومان به سمت قیمت ۲۰ هزار تومان بالا رفت و سپس روند کاهش قیمت را طی کرده و مدتی است قیمت آن بین ۱۱۵۰۰ تا ۱۲۰۰۰ تومان شناور است. کارشناسان اقتصادی معتقد هستند یکی از دلایل افزایش قیمت دلار در این مقطع تصمیمات غلط دولت و بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بوده است. کاهش نرخ بهره بانکی در این مقطع سبب شد که بخشی از پساندازهای بانکی به سمت بازار ارز هدایت شود و بر تقاضا برای ارز افزایش یابد.
اثر دیگر تصمیم دولت و بانک مرکزی این بود که مالکان به همین بهانه کرایه مسکن را افزایش داده و از پذیرش مبلغ رهن خودداری کردند. روشن است که مستأجران مجبور شدند بخش بیشتری از درآمد خود را برای کرایه مسکن بپردازند و آنها که نمیتوانستند چنین کنند با نقل مکان به حاشیهها و خانههای کوچکتر از کیفیت زندگی خود در این زمینه کاستهاند.
کاهش سرانه فضای زندگی به معنای برخوردهای فیزیکی و روانی بیشتر است. آرامش یکی دیگر از چیزهایی است که مستأجران ایرانی ندارند. مجتمعهای آپارتمانی بیکیفیت و محلههای حاشه شهرها محل اسکان خانوارهای پر جمعیت شده است و از آنجا که امکاناتی برای بازی و تفریح کودکان در این مکانها تدارک دیده نشده، کودکی آنها محدود شده است. برخوردهای میان همسایگان به دلیل سر و صدای کودکان، جای پارک خودرو، اشراف پنجره خانهها به یکدیگر و تاخیر در پرداخت هزینههای مشاعات ساختمانی افزایش یافته است. امنیت روانی یکی دیگر از چیزهایی است که از دست رفته است.
ب: مواد غذایی
جدای از اینکه خانوارهای مستأجری مجبور هستند از همه مخارج خود بکاهند تا هزینه مسکن خود را تامین کنند؛ آن بخش از کارگران و افراد کمدرآمد اجتماع که مستاحر نیستند هم مجبور به کاهش مصرف مواد غذایی شدهاند.
پرسشها و پاسخهایی که در شهریور ۱۳۹۸ برای تهیه این گزارش در پنج محله کارگر نشین از دو شهر ایران انجام شده نشان میدهد فروشندگان سوپرمارکت محلات و مصرفکنندگان اظهارات مشابهی دربار کاهش مصرف مواد غذایی نسبت به سال گذشته و روند دائمی کاهش مصرف در سال جاری دارند.
در مورد میوه و سیزیجات، بخش عمدهای از کاهش مصرف میوه و سبزیجات مربوط به اقلامی با قیمت بالای کیلویی هشت هزار تومان هستند. از دیگر مواد خوراکی میتوان به خشکبار اشاره کرد که ایران یکی از تولید کنندگان عمده آن است اما خشکبار برای بخش بزرگی از مردم ایران حکم کالای لوکس را پیدا کرده است. گوشت قرمز و ماهی از دیگر مواد غذایی است که سفره قشرهای کمدرآمد از آن خالی است. از ارقامی که زنان این خانوارها بازگو میکنند میتوان نتیجه گرفت ۵۰ تا شصت درصد مصرف گوشت قرمز این خانوارهای کاهش یافته است. برای بعضی خانوارها این کاهش مطلق بوده است و برای برخی دیگر درصدی از این کاهش با سایر منابع مانند گوشت مرغ و سایر فرآوردهها جایگزین شده است. مصرف لبنیات نیز کاهش محسوس داشته است. اولویت در تامین مواد غذایی با موادی است که ارزان و با کالری بالاست.
پ: بهداشت و درمان
یکی از بخشهای مهمی که در اثر کاهش ارزش پول ملی ایران و سطح پایین دستمزدها تحت تاثیر قرار گرفته است بخش بهداشت و درمان است. برخی از خدمات بهداشتی و درمانی از زندگی کارگران و قشرهای کم درآمد ایران حذف شده است و برخی دیگر از این خدمات کاهش یافته است. وضعیت اقتصادی موجود باعث شده است سطح بهداشتی و درمانی در طبقه متوسط ایران نیز کاهش داشته باشد.
هزینههای دندانپزشکی در ایران تبدیل به کابوس شده است. صنعت بیمه ایران از پذیرش هزینههای بهداشت و درمان دهان و دندان خودداری میکند. گویی کارهایی مانند پر کردن و عصبکشی دندان خدماتی زینتی و غیرضروری هستند. بیمهشدگان سپاه، ارتش، کارمندان بانکها و کارمندان دولت که تحت پوشش بیمه تکمیلی هستند از خدمات دندانپزشکی برخودار هستند اما ظاهراً در نظام درمانی جمهوری اسلامی ایران، بهداشت دهان و دندان افرادی که در استخدام ارگانهای دولتی و نظامی نیستند اهمیت خاصی ندارد. بیمه خدمات تامین اجتماعی چند سالی است که بخشی از این خدمات را با کیفیت پایین و در پروسههای وقتگیر ارائه میدهد اما بخش بزرگی از نیروی کار ایران فاقد قرارداد و بیمه هستند.
ظبق برنامه ششم توسعه قرار بود که بسته به نوع خدمات، ۷۰ تا ۹۰ درصد هزینههای درمانی بیمهشدگان به عهده بیمه باشد اما در امور آزمایشگاهی، کلینیکی و پاراکلینیکی این نسبت معکوس است و ۷۰ تا ۹۰ درصد هزینههای درمانی به عهده خود فرد بیمه شده است.
اطلاعاتی که از شش متخصص زنان به صورت مستقیم و از ۱۱ پزشک به صورت غیر مستقیم و به واسطه منشی آنها گرفته شده حاکی از این است که میزان مراجعه زنان طبقه متوسط به پایین کاهش یافته است. همچنین مراجعان درخواست دارند تا حد ممکن بدون انجام آزمایش، مستقیماً وارد مرحله درمان شوند.
با مراجعه به داروخانهها میتوان این تغییرات را از زاویه دیگری مشاهده کرد. در نگاه اول همه چیز عادی و مانند همیشه است اما گفتوگوهایی که بین مراجعهکنندگان و کارکنان داروخانهها در جریان است نسبت به چند سال گذشته تغییر کرده و گویی مسیر بهداشت و درمان ایران به سمت وضعیت دوران جنگ پیش میرود.
مردم به داروخانهها مراجعه میکنند و به هرکسی که در آن سوی گیشه قرار داشته باشد به چشم پزشک نگاه میکنند. بیماری خود را شرح میدهند تا آنها داروی مناسب را عرضه کنند. پزشکان از این فرآیند حذف شدهاند تا هزینههای درمان کاهش یابد. در بسیاری از داروخانههای ایران دکتر داروساز به صورت تمام وقت حضور ندارد و صرفاً برای حفط ظاهر به صورت ساعتی از آنها استفاده میشود تا مجوز داروخانه باطل نشود. کارکنان داروخانهها فاقد مدرک تحصیلی مرتبط با رشته پزشکی یا داروسازی هستند. برخی از آنها دیپلم دارند، برخی تحصیلات مهندسی داشتهاند. در میان آنها افرادی با تحصیلات زبانهای خارجی و رشتههای علوم انسانی نیز دیده میشود. با این حال این افراد دست به تجویز دارو برای بیماران میزنند و این کار خود را نوعی کمک به مراجعان میدانند. صاحبان داروخانهها هم با این نوع فروش دارو مشکل ندارند زیرا پول آنرا دریافت میکنند و سود میبرند.
مصرف انواع مسکنها در ایران افزایش یافته است. مشخص نیست این افزایش مصرف مسکنها ناشی از افزایش جمعیت، آلودگی صوتی، کار سنگین یا افزایش دردهای عصبی و دلایل دیگر است یا قسمتی از چرخه خود-درمانی به جهت کاهش هزینههای درمانی؛ اما افزایش خرید بدون نسخه آنتیبیوتیکها نشان دهنده رواج خود-درمانی است. تهییه داروی بدون نسخه به قدری رایج شده است که بقالیها، دکهها و سوپرمارکتهای کوچک نیز بعضی از انواع آنتیبیوتیکها، مسکنها و داروهای ضد حساسیت را میفروشند. رواج این پدیده در ساعات پایانی شب و در محلههایی که از داروخانههای شبانهروزی فاصله دارند بیشتر است.
ت: آموزش
بازار کلاسهای کنکور، تدریس خصوصی و کتابهای کمکآموزشی در ایران یک بازار ۴۰ هزار میلیارد تومانی است. ۱۵ هزار میلیارد از این مبلغ مختص گردش مالی موسسات کمک آموزشی است. این بازار سبب شده است که از کیفیت آموزش در مدارس دولتی کاسته شود و نیروهای موفق در امر تدریس در موسسات و مدارس خصوصی متمرکز شود.
اکثر خانوارهای کمدرآمد ایران آرزو دارند فرزندانشان با تمرکز بر تحصیل فرصت این را داشته باشند که شرایط زندگی خود را بهبود بخشند اما کار زیادی از دست آنان ساخته نیست زیرا مدارس دولتی توانایی رقابت با مدارس غیرانتقاعی و موسسات خصوصی را ندارند. در شرایطی که بیشتر خانوارهای ایرانی در تامین مخارج اولیه خود با مشکل مواجه هستند این قابل پیشبینی است که مخارج آموزشی و کمک آموزشی خارج از چهارچوب مدرسه، در اولویتهای خانوارهای کمدرآمد نباشد. شهریه مدارس غیرانتفاعی به طور متوسط بین ۳ تا ۱۰ برابر حداقل حقوق اداره کار است. در شرایطی که وسایل سال قبل قابل استفاده نباشند، هزینههای مختلف یک دانشآموز ثبتنام شده در مدرسه دولتی با ناچیزترین امکانات بیش از ۶۰ درصد یک ماه حقوق اداره کار است. هرچه درآمد خانوارها بالاتر میرود هزینه لوازم تحصیلی یک دانش آموز مانند روپوش، کیف، لوازم التحریر و غیره به صورت تصاعدی رشد میکند.
این مسئله محدود به مسائل درسی نیست. قشرهای کم درآمد قادر به استفاده از انواع آموزشهای غیر درسی نیستند. کلاسها و دورههای مربوط به حرفه و فن، هنر، مسائل فکری و فرهنگی از دسترس شمار زیادی از مردم ایران خارج شده است. این محدودیت و محرومیت راههای بهبود وضعیت شغلی و فرصت بهبود مهارتهای فنی را از میان برده و در عین حال به وضعیت روانی و فرهنگی این قشرها آسیب وارد کرده است. یکی از تاثیرات این مسئله کاهش مهارتهای فردی و اجتماعی افراد، آسیب دیدن سطح اعتماد به نفس افراد و افزایش تنشها و مشکلات روانی در میان فرودستان است. طبقه متوسط به اشکال دیگری درگیر این مشکل است. در مجموع همه این مسائل روی وضعیت اجتماعی ایران به صورت عمومی اثرات منفی گذاشته است. جامعه ایران حال و روزگار مناسبی ندارد و مسائل مختلف یکی پس از دیگری به شرایط بحرانی رسیدهاند.
ث: فرهنگ، روابط اجتماعی، شادی و تفریح
اگر بدون مقدمه از خانوارهای کارگری و قشرهای کمدرآمد جامعه ایران پرسیده شود که به تفریح شادی و ارتباطات اجتماعی خود چقدر بها میدهند با تعجب به فرد سوال کننده نگاه خواهند کرد. نمیتوان انتظار دیگری داشت زیرا در شرایطی که خانوارها از تهییه امور ابتدایی زندگی درماندهاند نگرانیهای مهمتری برای ادامه زندگی وجود دارد.
باشگاههای ورزشی، کلاسهای رقص، سالنهای تئاتر، سفرهای خارجی و داخلی، کنسرتهای موسیقی و غیره از دسترس خانوارهای کارگری و قشرهای کمدرآمد ایران دورتر شده است. اینکه پیش از سقوط ارزش ریال در دو دولت اخیر ایران این قشرها تا چه حد به چنین امور دسترسی داشتهاند مسئله دیگری است اما کاهش یا قطع دسترسی به آنها طی سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ مورد تردید نیست. هزینه یک سفر دو روزه داخلی بین ۱۴۰ تا ۲۱۰ هزار تومان و ارزانترین سفر خارجی برای هر نفر بیش از دو میلیون تومان هزینه دارد. هزینه اقامت در ارزانترین محلهای اقامت شهرهای توریستی در ایام غیر تعطیل شبی یکصد تا سیصد هزار تومان است. برای سفر نیاز به مرخصی است. کارگری یا کارمندی که قرارداد ندارد. راضی کردن کارفرمایان به قبول مرخصی کار دشواری است. اگر حق مرخصی نیروهای کار به رسمیت شناخته شود معمولاً صرف اضافه کاری یا امور ضروری میشود.
سینما همچنان در دسترس است اما جدای از کیفیت و محتوای آنچه عرضه میشود هزینه آن دیگر آنچنان پایین نیست. یک خانوار ۵ نفره برای رفتن به سینما بدون احتساب هزینه حمل و نقل، خوراکی و تقلات، حداقل باید یکصد هزار تومان هزینه کنند که این رقم معادل ۵ درصد حدقل حقوق اداره کار است و نباید فراموش کرد که طبق آمارها، ۶۵ الی ۷۰ درصد نیروی کار ایران حداقلبگیر هستند. این پول میتواند صرف خرید مواد اولیه برای چند وعده غذایی شود. پس صرف چنین هزینهای محل تردید است و نمیتواند یک خرجکرد دائمی در سبد خانوار باشد.
ارتباطات اجتماعی ایران در حال مجازی شدن است. برگزاری میهمانی کاری پر هزینه است. هر رفتی لاجرم بازدیدی دارد. برگزاری یک میهمانی خودمانی با یک وعده غذای غیر تشریفاتی برای شش نفر بیشتر از دویست هزار تومان هزینه دارد. اگر میهمانان زیاد صمیمی نباشند این هزینه افزایش چشمگیری مییابد. جای تعجب نیست که روابط افراد در دنیای واقعی کاهش یافته و میزان ارتباط افراد در فضای مجازی افزایش یافته است. یک چت اینترنتی یک ساعته یا یک ساعت حضور در شبکههای اجتماعی در حدود هزار تا سه هزار تومان هزینه دارد. اینترنت در واقع جایگزینی ارزان برای مسائل تفریحی، آموزشی و ارتباط میان افراد شده است.
شرایط مطالعه و خرید کتاب چه از نظر اوقات لازم برای مطالعه و چه از نظر قیمت کتاب و شرایط لازم برای مطالعه بیش از پیش برای قشرهای کم درآمد ایران دشوار شده است. تلویزیون سهم سایر بخشهای فرهنگی، آموزشی و تفریحی را اشغال کرده است. رقابت اصلی میان تلویزیون با شبکههای اجتماعی و پیامرسانها است. سریالها، فیلمها، مسابقات ورزشی، بخشهای خبری، مسابقات تماشاگر محور، برنامههای مربوط به سلبریتیها و برنامههای افشاگرانه سیاسی و تاریخی در صدر فهرست جذابیتهای شبکههای تلویزیونی داخلی و خارجی هستند. مخاطبان مستندهای حیات وحش، مستندهای مربوط به توریسم و نقاط دیدنی جهان، مد و لباس، دوربینمخفی، شبکههای پخش پخش موزیک و برنامههای انگیزشی و روانشناسی در میان این قشرها سهم بیشتری از اقبال را دارند.
موسیقی همچنان از طریق دانلود رایگان و یا دست به دست شدن آلبومها از راههای مختلف در دسترس این قشرها است اما محدود به گوش دادن آثار موسیقی شده است. برای حداقل بگیران و خانوارهای با درآمد ماهیانه کمتر از سه و نیم میلیون تومان، تهییه پول لازم برای خرید ساز تقریباً غیر ممکن شده است. هزینه کلاسهای آموزش موسیقی بین ۸ تا ۱۱ درصد حداقل حقوق اداره کار است. در مورد هنرهای تجسمی به دلیل هزینه بالای مواد، ابزار و دیگر هزینههای مربوطه، امکان پیگیری علاقهمندیها در این زمینه بسیار دشوار است.
خواستن و نتوانستن
این شرحی مختصر از وضعیت زندگی طبقه کارگر، کارمندان غیر دولتی و قشرهای کمدرآمد است. در دو سال اخیر بخشهایی از طبقه متوسط ایران نیز به حال و روز مشابهی دچار شده است. محرومیت در حال تبدیل شدن به یک شاخصه عمومی در جامعه ایران است. یاس و خشم هر روز بیشتر فراگیر میشود. عدهای در اثر این فشارها چنان میشکنند که بیهدف به زیست خود ادامه میدهند و عده دیگری چنان خشمگین هستند که فقط به شکستن فکر میکنند و از انتظار برای شورش انرژی لازم برای ادامه زندگی را به دست میآورند.
نظرها
وکیل نوظهور
قطه شعری از ایرج میرزا تقدیم عزیزان میکنم ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ؟ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ! ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ... ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ! ﺍﯾﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ بود
حقیقتگو
بله تمامی موردهای این خبر تنگدستی و عواقب آن که چنین و چنان است کاملا" صحیح و حتما" هم مردمان تنگدست منتظرند که مشکل تنگدستی شان باید با جادوگری ودعا خوانی کره مریخ نشینان و امام زمان و یا مردمان اروپائی و زاپنی و امریکائی و روسیه حل شود ؟ چرا این تنگدستی آنهم دریک کشور غنی ازنفت و گاز ومعادن باید ظهورکند ؟ درحقیقت آنچه برتنگدستان جامعه ایران می گدرد دقیقا" شباهت زندگانی برده گان دراردوگاه های برده گان کشورهای تسخیرشده دارد وبا این تفاوت که ایران آنهم با لطف ومرحمت خودشان توسط آخوندها و عجنبی ها تسخیرشده است ...جامعه ازهم دریده مردمی توسط حکومت آخوندی که هیچ کس بفکردیگری نیست وفقرا وتنگدستان همچون جذامیونی هستند که دیگراقشارجامعه نمی خواهند ازانها بدانند..چه برسد به آنکه بخواهند برای حل این مشکل سینه چاگ دهند..خدارا شکریک لقمه نانی داریم و سقفی بالای سرمان است و فرزندانمان هم مرفه هستند ...بهتراست سرمان به خودمان مشغول باشد...