● دیدگاه
پدیده روح الله زم
امیر کیانپور− سرنوشت روحالله زم را جز بر زمینه «پدیده» روح الله زم نمیتوان فهمید: پدیده فعالانی که غالباً روی موجهای تنش و بحران و در فضای رسانههای اجتماعی زاده میشوند، با موجها میچرخد و از جمله خصوصیات آنها تحریک و بسیج بیواسطه احساسات عمومی، نقد غیرنظاممند ریاکاری، القاء نوعی اضطرار کاذب، شایعهپراکنی، شدت و حدت ژستها و ... است.
روابط عمومی سپاه پاسداران در اطلاعیهای به تاریخ ۲۲ مهر اعلام کرد که روحالله زم، ادمین کانال آمدنیوز را طی یک «عملیات پیچیده» دستگیر کرده است.
یک ماجرای پلیسی و انبوهی از تحلیلهای امنیتی.
این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی یکی از مخالفانش را «به داخل کشور هدایت» و دستگیر میکند.
اما چه شد که او در دام این آدمربایی گرفتار آمد؟ و البته این پرسش اساسیتر که این پرده پلیسی-امنیتی بر چه پیشپردههایی در مورد او سایه میافکند؟
ادعای این یادداشت یک جمله است:
سرنوشت روحالله زم را جز بر زمینه «پدیده» روحالله زم نمیتوان فهمید.
وقتی سرشت و سرنوشت روی هم میافتد، تراژدی زاده میشود. و تراژدی روحالله زم نه فقط متعلق به او که داستان غمانگیز سیاست یا فرهنگ سیاسی در دوران ماست. این تراژدی تنها یک قربانی ندارد؛ همچنان که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، تنها کارگردان آن نیست. کلمه تراژدی در عین حال از این بابت مناسب است که سویه نمایشی این پدیده را بلادرنگ برجسته میکند.
وانگهی، ماجرا صرفاً محدود به پایان روحالله و آمد نیوز نیست، بلکه آغاز او و شکلگیری پدیده آمدنیوز را نیز دربرمیگیرد.
«گرگ تنها»ی رسانههای اجتماعی
دهها فعال سیاسی «باسابقه» سیاسی در تشکلی تحت عنوان «شورای مدیریت گذار» گرد هم آمدند؛ تشکیل این شورای سیاسی اما علیرغم پوشش خبری گسترده به اندازه یکی از خبرهای جنجالی کانال آمدنیوز هم بازتاب، واکنش و نفوذ نداشت. بله، چیزی در سالهای اخیر تغییر کرده است. و کسی دیگر برای «سابقه سیاسی» تره خرد نمیکند. چهرههای بدنام به کنار، این شامل کسانی نیز میشود که سالها ذره ذره اعتبار و آبرو و بهعبارتی «سرمایه سیاسی» جمع کردهاند. معیارهای مشروعیت و اعتبار در سطح تودهای حالا با دو دهه پیش به کلی فرق میکند.
مرکزیت رسانههای اجتماعی، و شتاب و اضطرار کاذبی که ریتم این رسانهها تحمیل میکنند، دلزدگی عمومی از نهادهای موجود، سرخوردگی از سنتها و جریانها و در نهایت از خود تاریخ، روزمرگی ابدی در شرایطی بحرانزده که در آن صِرف بقا نوعی موفقیت است، فراگیری منطق نمایش، اقتصادی/توئیتری شدن فضای گفتار و… همه اینها از عواملی اند که الگوی فعالیت سیاسی را به کلی تغییر دادهاند.
همآیند با این تغییرات، فعالهای سیاسی کمابیش جوانی پا به صحنه گذاشتهاند که غالباً یکشبه روی موجهای تنش و بحران و در فضای رسانههای اجتماعی زاده میشوند؛ پدیدهای که منحصر به ایران نیست، و از قاهره تا رم نمونههایی افراطی از آنها در سالهای اخیر سربرآوردهاند.
روحالله زم یکی از همینهاست: آقازادهای که روی موج اعتراضات دی ماه ۹۶ بالا آمد و در مرکز توجه قرار گرفت. کسی که همزمان فعال سیاسی و روزنامهنگار، بیرون و درون حکومت، مبتذل و مرموز بود. و البته به لطف روابط خانوادگی و آشوب تنشهای جناحی و گروهی در جمهوری اسلامی، چند خبر امنیتی درست مثل خبر ۶۳ حساب بانکی صادق لاریجانی را در میان انبوه شایعهها و هرزنگاریها منتشر کرد.
فارغ از ویژگیهای روحالله زم، او یک پدیده منحصر به فرد و ماجرای او صرفاً یک ماجرای امنیتی نیست.
برخی از نشانها و مشخصات ویژه و درهمتنیده این تیپ فعال سیاسی/رسانهای عبارت است از:
علی علیزاده، تحلیلگر سابق در تلویزیون بی بی سی مثال سرشتنمایی است از این گونه فعال سیاسی/شخصیت رسانهای؛ کسی که احتمالاً او را بیش از هر چیز با «چرخش»هایش میشناسند؛ تحلیلگیر باهوشی با ژستهای غلو شده که شخصیت عمومی او در استودیوهای تلویزیونی و در موجهای بحران شکل گرفت. یک «گرگتنها» در توئیتر و اینستاگرام که وقتی به اصلاحطلبی چرخید، از همه اصلاحطلبان، اصلاحطلبتر بود و وقتی طرفدار علیخامنهای شد، از همه طرفداران او، راستکیشتر.
از قضا، درست در همان روزی که خبر آدمربایی روحالله زم منتشر شد، علیزاده هم به مناسبت اربعین در عراق بود. دو شخصیت متجانس و دو مسیر متفاوت که البته سرنوشت هر دو به یک مقصد ختم شد: عراق و دامن امنیتیترین نیروهای جمهوری اسلامی.
صفحه اینستاگرام علی علیزاده و ژستهای افراطی او را نگاه کنید، تا آنجا پیش میرود که برای «نمایش» نزدیکی به یک شیعه عراقی طرفدار ایران، سطل به دست میگیرد و شیر گاوش را میدوشد.
اختگی و آکرومگالی
فرم فعالیتهای سیاسی-رسانهای روحالله زم، علی علیزاده، امیرعباس فخرآور، حمزه غالبی، امید دانا، «فرشگردی»ها و … اما نه صرفاً پیامد انتخابهای شخصی آنها که دردنشان پدیدهای ساختاری است. به طور مشخص، بستر رشد این پدیدهها خشم و استیصال عمومیای بوده که سالها هژمونی گفتار اصلاحطلبی، پروژه «نرمالیزاسیون»، و میدانداری میانهروی سیاسی ایجاد کرده است.
اگر هسته سخت جمهوری اسلامی را منتزع کنیمِ، فضای سیاسی در ایران سالهاست که به دست دولتمردها، تحلیلگران و انواع چهرههای «نرمال» و بیبو و خاصیتی به گروگان گرفته شده که با رعایت تمام چارچوبهای اخلاق سیاسی حرف میزنند بیآنکه عملاً چیزی گفته باشند. اصلاحطلبها و جمهوریخواهها، اعتدالگرایان و تحولطلبان استانداردی که سالها فعالیتشان عملاً کوچکترین تغییر معناداری در صحنه سیاسی ایران ایجاد نکرده است، و صرف حضورشان در صحنه سیاسی در واقع معنایی جز اخاذی از نام «دموکراسی» ندارد.
این فرسودگی و دلزدگی انباشتشده و عمومی از امر سیاسی نرمال، رام و اختهشده، در غیاب یک افق جمعی برای رادیکالیسمی خودآئین و آرمانگرا، منجلابی برای رشد افراطگرایی مجازی و اقتدارطلب (غالباً با محتوای نوعی ملیگرایی افراطی) فراهم کرده که به قول ویلیام باتلر ییتس «بدترینها» را «از شدت اشتیاق سرشار» کرده است.
در یک کلام، یک سوی معادله، اختگی امر سیاسی نرمال، معتدل و نهادین است، و در سوی دیگر نوعی آکرومگالی سیاسی (آکرومگالی، بیماری رشد مفرط برخی از قسمتهای بدن است) که در قالب گزافگویی، هرزنگاری و تکثیر سرطانی ژستهای افراطی بروز میکند.
روحالله زم محصول و تا حدی قربانی همین فضاست. حتی پرده آخر یعنی ربودن او در عراق بیش از آنکه یک داستان پلیسی باشد، قصه ماجراجویی، سرخوردگی، توهم و خودبزرگبینی است که البته با سادهلوحی درآمیخته است. ترکیب همین سرخوردگی و خودبزرگبینی، امروز کسانی مثل او را بدون هیچ عملیات پلیسی-امنیتی در مشت آهنین نیروهای جنگطلب (در ایران یا آمریکا) گرفتار کرده است.
بیشتر بخوانید:
نظرها
ایراندوست
دوران جنگهای روانی حکومتها از طریق گروهها و دستجات دوره دیده حرفه ایی است که شغلشان و نانشان در تفرقه اندازی است . جنگ زرگری است که مقتدرین پنهان وقتی که میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند از این افراد استفاده و سؤ استفاده میکنند! با پیشرفت تکنیک در وسایل ارتباط جمعی امروز، شایعات و ضد اطلاعات در شکل گسترده پخش میشود و حقیقت در این میان ذبح بارگه آزادی بیان و آگاهی جمع میشود. اینکه "زم" دانسته یا ندانسته، ابزار جناحی از حاکمیت جمهوری اسلامی بوده شاید زیاد مهم نباشد ولی پدیده "زم" و "زم"های اینجا و آنجا، روشها و ترفندهای درست یا نا درست یا سیاسی یا حذفی یا جنجالی یا .... بشکل عریان و با فرهنگ فساد پذیر خاص جمأعت ایرانی را برما آشکار میکند. در نبود و فقدان یک جامعه مدنی سالم و آزاد ، آزادی گروههای فشار و اتاقهای فکری نظام مذهبی ایران در رسوا کردن همدیگر، رزالت رژیم را آشکار ولی دوام آنرا بیشتر میکند زیرا روی شمشیر دو لبه ذولفقار حکومت جمهوری اسلامی ایران، یک طرف مرگ و طرف دیگر ترس ، ترسیم شده است !
دوستت
جز اینکه در پرده تحلیل اجتماع، هزیانگویی را موشکافی کنی و به درستی ( این مهم است) نوری بر اسکلت هزیانگوی اپوزیسیون بیفکنی، کاری میتوانی بکنی؟؟ ... آگاهی موجب بازی نخوردن است ولی افراط در آگاهی موجب بازی نکردن و خمودگی ... البته اگر جامعه اتاق روان درمانی را طاقت بیاورد و سرجایش بنشیند... اگر درست فهمیده باشم مسئلهات صداقت افرادی که نام بردی نیست. به نظرم بیشتر مسئله ی تو همان انگاری مفرط با سمپتوم است که از ناخودآگاه برنامه آدم های اطلاعات سپاه و شبه آنها بیرون خزیده است ....... شعار ما همه " ترانس" هستیم یا ما همه "سیاه" هستیم اینکه تبدیل شده به نمایش " ما همه گرگ تنها هستیم" یا "ما همه افشاگر زیر و بم سیستم هستیم" ... سئوال قدیمی : آیا تو حاضری فانتزی جدیدی را تاب بیاوری و همراهش شوی تا "غیاب یک افق جمعی برای رادیکالیسمی خودآئین و آرمانگرا" را مرتفع کنی... جوابش را می دانم ..چون میبینمت که که با چراغ قوه گوشه ای کمین کرده ای تا به جای هلهله کردن ، نوری بر فانتزی بیاندازی تا بساط هلهله براندازی ..
محمدرضا
متن بی اززشی بود. نه تحلیل داشت و نه اطلاعات. صرفا انشا بود. اینهمه نشریه و سایت خارجی هست که میتوانید رجوع کنید و نوشتن درباره چنین موضوع مهمی را یاد بگیرید. واقعا چرا روزنامه نگاران ایرانی وقتی به خارج از کشور می روند وقت برای یادگرفتن نمیگذارند؟
فرهاد
مرسی، از بهترین متنهای چند روز گذشته. این نویسنده را میخوانم و نگاه دقیقش را تحسین میکنم. زمانه لطفا بیشتر مقاله های تحلیلی منتشر کند.
اشکان
شاید به طور کلی باید گفت نسبت به پدیده " خبر" مخصوصا از نوع افشاگرانه آن , غالبا توهم وجود دارد تا شناخت . اینکه اگر جامعه فلان یا بهمان موضوع را بداند چه ها می کند و کشور به جوش و خروش می آید و ... ولی اصلا اینطور نیست. همین امروز اگر ثابت شود که خامنه ای روان-پریش است, نماز نمی خواند, شراب می نوشد, همجنس گرا است, یهودی و عامل موساد است و یا هر اتهامی که بخواهید در موردش تصور کنید( به فرض که با مدارک محکم و قطعی هم اثبات شوند! ). تمام اینها در قدرت خامنه ای ذره ای خلل ایجاد نخواهد کرد. "فیک نیوز" های فضای مجازی که تیتر می کنند اخبار سری در اختیار دارند که افشا شدنش حکومت را به وحشت انداخته است؛ ماهیت قدرت و روانشناسی اجتماعی آن را نمی شناسند. نقل است هنگامی که استالین داشت در حزب کمونیست قدرت می گرفت؛ لنین نامه ای برای اعضای حزب نوشت و سپرد که در کنگره حزب خوانده شود. در نامه هشدار داده بود که حواستان به استالین باشد و نگذارید قدرت بگیرد. کسی که قرار بود نامه را به حزب برساند از قضا از نوچه های خود استالین بود و نامه را به خود استالین داد. استالین نامه را نزد خود نگاه داشت. چند سال بعد خود استالین همان نامه را در صحن کنگره حزب برای اعضای حزب خواند و قاه قاه خندید. در کل, مکانیسم واقعی قدرت سیاسی با آنچه توده مردم تصور می کنند خیلی فرق دارد.
بهرام
مقاله ای خوب با نگاهی دقیق .. منتظر مقاله های بعدی هستم
علی
اشکان جان خود دولت میگه هر روز حداقل یک اعتراض یا اعتصاب در کشور جاری است. که البته بسیار "لطف" می فرمایند و تعداد بسیار بیشتر از این هاست. من به شما قول میدهم که اگر این آمار روزانهء تظاهرات و اعتصاب ها در ایران را با هر کشور دیگری مقایسه کنید, ایران یا اولین مقام یا بسیار نزدیک به اول را خواهد داشت. فقط توجه کنید به گستره ای چندین سالهء (یکی دو سال اخیر) برای تظاهرات و اعتراضات از سوی: مالباختگان, بازنشستگان, آموزگاران, دانشجویان, دختران خیابان انقلاب, کارگران, اقلیتهای ملی (خوزستان, کردستان,...) بعضی اوقات هم که مثل دیماه ۹۶ یهو حدود ۱۰۰ تا شهر و روستا و .... تظاهرات بر پا میشه. خود مسئول سپاه برای سرکوب تظاهرات گفت که سپاه در ۷۹ ناحیه نیرو مستقر کرده بود. یک نتیجه گیری می تواند این باشد که کشور به انواع و اقسام در "جوش و خروش" هست. پر واضح که میتوان ارزیابی های متفاوتی از این حرکت ها داشت, اما انکار آنها مقداری ناممکن است. تا آنجایی که به "قدرت" خامنه ای برمیگردد, فقط منقل و وافور را ازش بگیرید و شاهد مقدار متنابهی خلل خواهید بود. مکانیسم های واقعی قدرت سیاسی, ساختار هایی پیچیده و بغرنج هستند, عمدتا بر پایه های مشروعیت و قهر (دستگاههای ایدئولوژیک و سرکوب), اما زمانی که هیچکدام از دستگاه ها جوابگو نیست, آنگاه دوران بحران های ساختاری خود مکانیزم های قدرت آغاز میگردد. "این ابتدای ویرانی است." -------------- اشتباهات خود تروتسکی در مقابله با استالین سهم بزرگی در پیروزی بوروکراسی در شوروی داشت. اما پرسش مهمتری که مطرح می شود این است که آیا پس از کرونشدات دیگر واقعا تفاوت چندانی بین لنین و استالین و تروتسکی بود یا نه؟