«فیکنیوز» چیست؟
اکسل گلفرت − امروزه اینترنت مهمترین محرک برای اخبار جعلی است، اما لازم است بفهمیم چرا چنین است نه اینکه صرفاً فرض بگیریم که چنین است.
در شانزدهم آگوست ۲۰۱۸ سیصد روزنامه از سرتاسر ایالات متحده بهصورت هماهنگ در سرمقالههای خود از ارزش و اعتبار روزنامهنگاریِ حرفهای دفاع کردند. بوستون گلوب در تیتر صفحهی اول با حروف درشت اعلام کرد: «روزنامهنگاران دشمن نیستند». حروف درشت به همان کسی اشاره دارد که این پیام خطاب به اوست: دانلد ترامپ (چراکه او علاقه دارد از حروف درشت استفاده کند). ترامپ بیدرنگ در یکی از پستهای صبحگاهیاش بر روی توییتر پاسخ داد: «رسانههایی که خبرهای جعلی (Fake News) منتشر میکنند حزب اپوزیسیون (اشاره به دمکراتها) هستند. آنها برای کشور بزرگ ما بسیار زیانبار اند....اما ما پیروز خواهیم شد!». با نظر به پیشزمینهی این سخن، بهروشنی میتوان دید که منظور ترامپ چه رسانههایی بود: کمابیش همهی رسانههای سنتی از جمله رسانههای ملی، ایستگاههای تلوزیون کابلی مانند سی.ان.ان – گرچه فاکسنیوز مستثنا است – و روزنامههای چاپی مانند نیویورکتایمز و بوستون گلوب. در این ضمن، مدیر رسانهای ترامپ، سارا سندرز، برای چندین بار نخواست اظهار نظر ترامپ را – که روزنامهنگاران «دشمنان مردم» هستند – رد کند.
با این حال ترامپ فقط نشانهی رواج اخبار جعلی بود و نه علت آن – او بهغلط مدعی بود اصطلاح «فیک نیوز» را او وضع کرده است، گرچه نخستین بار در دسامبر ۲۰۱۶ این اصطلاح را در توییتر به کار بُرد، یعنی زمانی که بحثها دربارهی تأثیر اخبار جعلی بر انتخابات ریاست جمهوری که یک ماه قبل برگزار شده بود پیشاپیش به راه افتاده بود. اگر بخواهیم رواج اخبار جعلی را از جهت تاریخی بهطور کامل تببین کنیم لازم است روندهای درازمدتی را درنگریم که در طیِ دههها اندک اندک از اعتبار و مشروعیتِ رسانههای جریان اصلی یا رسانههای سنتی کاستهاند. برای چنان تبیینی نیاز داریم دو نیروی همزاد، یکی پاد-روشنفکری (anti-intellectualism) و دیگری سرمایهداریِ بازار آزاد، را لحاظ کنیم، دو نیرویی که مباحث عمومی در آمریکا را شکل دادند و همچنان شکل میدهند – و همزمان باید اذعان کنیم که همین دو نیرو برخی از برترین پژوهشگران و دانشمندان و بشردوستان را پرورش دادهاند. در عین حال نباید شتابزده استنباط کنیم که همهگیر شدنِ اخبار جعلی – اگر بهواقع همهگیر باشد – پدیدهای فقط مربوط به آمریکا ست. حتا اگر کوششهای پوتین برای دخالت در انتخابات در دیگر کشورها را نادیده بگیریم، او در داخل روسیه هنر اعمال قدرت سیاسی از راه انحراف اطلاعات را به کمال رسانده است – این همان چیزی ست که برخی صاحبنظران نوعی دگرپیکریِ (shape-shifting) نمایشِ سیاسی خواندهاند. و پوپولیستها در همه جا زود دریافتند که بدگویی از رسانههای جریان اصلی راهی مؤثر در بستنِ صفوف است – بهویژه وقتی این کار همراه شود با استفاده از زیرساختهای تولید اطلاعات، همچون یوتیوب و کانالهای فیسبوک.
ترامپ با برنامهی تلویزیونی «کارآموز» پرآوزه شد. اما هم ترامپِ رئیسجمهوری و هم ترامپِ برنامهی تلویزیونی هردو برساختههای رسانه هستند – و از همین رو طنزِ درشتی در ارتباط بیمارگونهی او با رسانهها هست: رسانهها او را وقتی هنوز در انتخابات مقدماتیِ جمهوریخواهان رقیبی ناشناخته بود پرآوازه کردند و کمکم او را در سطح سیاستمدارانِ باتجربه شایسته و صادق نشان دادند، و او وقتی به مقام ریاستجمهوری رسید از همان رسانهها بدگویی کرد. از همان نخستین روزی که در جایگاه ریاستجمهوری نشست جنگ و دعوا با رسانهها را آغاز کرد، چه مستقیماً و چه بهواسطهی سخنگویانش: بحثی را به یاد آورید که درمورد شمار کسانی که در مراسم سوگند ریاستجمهوریِ او حاضر بودند درگرفت. گرچه شواهد تصویری همه نشان میدادند که جمعیت کمی در آن مراسم حاضر شدهاند، ترامپ اصرار داشت که جمعیت حاضران بسیار زیاد و بیسابقه بوده است. سین اسپنسر که در آن زمان سخنگوی او بود «جمعیت زیاد» را به معنای «مخاطبان در سرتاسر جهان» تفسیر کرد. و چو این کار کارگر نیفتاد مشاور ارشد او کلیین کانوی اصطلاح «فکتهای جایگزین» را وضع کرد که این روزها دیگر اصطلاح معروفی نیست. این کار را بسیاری به ریشخند گرفتند چون دلالت داشت بر اینکه وقتی واقعیتْ دروغگوییات را فاش کند آنگاه میتوانی به سراغ «واقعیتی جایگزین»، بروی جایی که دروغت راست باشد. از آن زمان تاکنون اعضای «جامعهی واقعیت-بنیاد» (reality-based community) – اصطلاحی که در دولت بوش به کار میرفت – رشتهای از ادعاها و تکذیبها و انکارها را بر اینها افزوده که تماشایی است؛ واپسین و عجیبترینِ آنها این اظهارنظر رودی جولیانی است که «حقیقتْ حقیقت نیست»، اظهارنظری پرمغز اما ابلهانه!
با این حال احمقانه است بپنداریم که پیش از ریاستجمهوریِ ترامپ رسانهها همهجا ارج و احترام داشتند و بیطرف و راستگو و پاسدار حقیقت شمرده میشدند، چه رسد به اینکه بپنداریم آنها همواره بهواقع چنین عمل میکردند. گاهی روزنامهنگار چون قهرمانی به تصویر کشیده میشود که با از خودگذشتگی «همهی خبرهایی که مناسب انتشار هستند»[1] را گرد میآورد و بیهیچ پروای سود و زیانی منتشر میکند؛ این تصویرْ بیشاندازه آرمانی است. برای نمونه ویلیام رندولف هارست، ناشر نیویورک ژورنال در سدهی نوزدهم، را به یاد آوریم که جنگافروزیِ نیرنگآمیزش را زمینهساز جنگ میان اسپانیا و آمریکا در سال ۱۸۹۷ میدانند. نیویورک ایوینینگ نیوز که یکی از رقیبان نیویورک ژورنال بود اظهار تأسف میکند که نیویورک ژورنال «فکتها را بهطور فاحشی کژنمایی میکند» و «داستانهایی جعل میکند تا عامهی مردم را برانگیزد – تعبیرهایی که در مشاجرههای امروزی نیز – برای مثال میان فاکس نیوز و سی.ان.ان – ناآشنا نیستند. و گاهی منافع اقتصادی رهزنِ استانداردهای روزنامهنگاری میشود و این حرف حتا دربارهی سازمانهای خبریِ معتبر نیز درست است. برای مثال در بهار ۲۰۱۷ نیویورک تایمز کارزار تبلیغاتیاش را آغاز کرد، کارزاری که پایبندیِ این روزنامه به حقیقت را به آهنگ بلند فریاد میزد («حقیقت به پشتیبانیِ شما نیاز دارد») و مشترکان اینترنتیِ آن را بهطور چشمگیری افزایش داد. اما این روزنامه درست در همان زمان برت استفن، سرمقالهنویس وال استریت ژورنال، یعنی همان کسی که منکر تغییرات اقلیمی است، را بهعنوان سرمقالهنویس به کار گرفت و این کار را بهنام ایجاد «توازن» در سردبیری انجام داد (به گمان من در حقیقت توازن میان فکتها و غیرفکتها!).
اما، با اینکه روزنامهنگاران گاه به گاه در اشاعهی دروغ – غالباً اطلاعات غلطی که دولت پشتیبانی کرده، برای نمونه برای شتاب بخشیدن به آغاز جنگ عراق – دست داشتهاند، بیشک کار ترامپ که ارزش سازمانهای خبررسانی را یکجا منکر میشود بیسابقه است. آنچه دیوید هیوم «احساس شرم انسانها وقتی دروغشان برملا میشود» مینامد در ترامپ دیده نمیشود. باید اذعان کرد که جنگی که دولت ترامپ علیه فکتها به راه انداخته ممکن است صرفاً حالتی صریحتر باشد از پاد-روشنفکریِ مقاوم در برابر فکتها (fact-resistant anti-intellectualism) که ویژگیِ ریاستجمهوریِ جرج دبلیو بوش بود، مگر فقط حالت شدیدتری از آن باشد. با این حال، چنانکه فیلسوفانی که در هنر دیالکتیک آموزش دیدهاند همواره به ما گوشزد می کنند، گاهی تغییرهای کمّی میتواند به ترادیسشهای کیفی راه بَرَد: میزان دروغ و اطلاعات غلطی را که دست به دست میچرخد افزایش بده و آنگاه ممکن است پهنهی همگانی بهطور برگشتناپذیری در مسیری تازه بیفتد و روز به روز بدتر شود. آیا این همان چیزی است که ما را نسبت به «اخبار جعلی» نگران میکند خواه این اخبار با زمینهسازیِ دولتها نشر یابند و خواه – چون بسیاری از توطئهاندیشیها در سالهای اخیر – از پایین و به دست مردم؟ هرچه که باشد مشکل «اخبار جعلی» نه فقط به عرضه – بهعلت افزایش منابع اینترنتیِ نامعتبر، از وبسایتهای نامعتبر در زمینهی سلامت گرفته تا وبسایتهای خبری چون برایتبارت نیوز – بلکه به تقاضا نیز مربوط است: پهنهی همگانی دوقطبی شده و هر طرف دلخواستههای خود را میجوید. وقتی در نظر بگیریم که ریزهدفگذاری بر گروههای مردمشناختیِ خاص از طریق رسانههای اجتماعی امکانپذیر است، آنگاه گسترش اخبار جعلی مدلی برای کسبوکار میشود که میتواند سودآور باشد (و چون در دوران سرمایهداری میزییم این کمابیش یک ضرورت است).
پس باید پرسید «اخبار جعلی» چیست؟ تعریفهایی که در پهنههای سیاست و حقوق و مطالعات روزمامهنگاری و فلسفه برای اخبار جعلی ارائه شده یکسان نیستند اما ویژگیهای مشترکی دارند. نخست شاید شگفت نباشد که رسانهای چون اینترنت توجهها را به خود جلب کند و گاهی منبع اخبار جعلی به حساب آید. اما اشتباه است که اخبار جعلی را یکی بگیریم با نشر اینترنتیِ اطلاعاتی که دانسته یا بهعمد گمراهکننده اند. یک خبر جعلی که با رسانههای چاپی یا صوتی انتشار یابد هنوز خبر جعلی است. بیتردید امروزه اینترنت محرکی مهم—شاید حتا مهمترین محرک—برای اخبار جعلی است، اما لازم است بفهمیم چرا چنین است نه اینکه صرفاً فرض بگیریم که چنین است. دوم اینکه اخبار جعلی را معمولاً با «اخبار کذب» یا جعل خبر «از هیچ» یکی میگیرند. فیسبوک پس از آنکه ماهها کوشید اخبار جعلی را از خبرخواناش حذف کند – کوششی که چندان نتیجهبخش نبود – در سیاستگذاریِ تازهاش باز اصطلاح «اخبار جعلی» را به کار برده است. در حالی که کذبْ درست در مقابل حقیقت است، کاذب بودن بهتنهایی خبر را «خبر جعلی» نمیگرداند؛ اگر چنین بود آنگاه حتا خطاهای ناخواسته در گزارشها – و «اشتباههای غیرعمدی» بهطور کلی – را باید به همان اندازه سرزنش کرد که انتشار اخبار کذب از روی عمد و با قصد و نیت بدخواهانه. پس شاید تفاوت به قصد و نیت باشد. در این صورت اما اخبار جعلی با دروغ و فریب فرقی نخواهد داشت.
اگر اخبار جعلی را بر اساس قصد و نیت تعریف کنیم خواهیم توانست برای هر فردی مسئولیت قائل شویم. چنین کاری به دلایل سیاسی و حقوقی مطلوب خواهد نمود وقتی به پیآمدهایی توجه کنیم که میتوان انتظار داشت اخبار جعلی بهطور فزاینده در جهان داشته باشد، برای مثال از راه تأثیرگذاری بر نتیجهی انتخاباتها، بدنامکردنها، و متأثر کردنِ بازار بورس. شوربختانه اما مسئله به این سادگیها نیست. چراکه میتوان پرسید قصد و نیتِ چه کسی در این میان اهمیت دارد؟ قصد و غرض کسی که خبر جعلی را در ابتدا پخش میکند یا کسی که آن را دریافت میکند و به دیگران میدهد به این دلیل که آن را راست پنداشته و یا به این دلیل که آن را در راستای منافع سیاسی یا دیگر منافع خود دیده است؟
رویدادی در پیِ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ از نظر سیاسی بسیار اهمیت یافت؛ گزارشگران به شهری کوچک در مقدونیه رفتند که بسیاری از دامنههای اینترنتی مرتبط با وبسایتهایی که اخبار جعلی منتشر میکردند و در دور پایانیِ انتخابات ساخته شده بودند از آنجا میزبانی میشدند. آنچه این گزارشگران یافتند گروهی نبودند که پول میگرفتند تا برای هدفی سیاسی کاری بکنند بلکه دستهای از نوجوانان بودند که بو برده بودند که پخش خبرهای جعلی که بار سیاسیِ بالایی دارند – هرچه عجیبتر بهتر – راهی ایدهآل است برای بالا بردنِ آمار بازدید از وبسایتهایشان، تا از این طریق برای تبلیغات آنلاین درآمد کسب کنند. این نوجوانان در انتخاباتی که قرار بود در آمریکا برگزار شود از هیچ گروهی طرفداری نمیکردند و زینرو قصد نداشتند بر نتیجهی این انتخابات تأثیر بگذارند. برخی از آنان حتا گمان کرده بودند که این اخبار را دیگران غیرجدی و ساختگی خواهند گرفت. افزون بر این، در محیط آنلاین که تخمین زده میشود دو-سوم از پستهای توییتر ممکن است کارِ رباتهای خودکار باشد و نه کار انسانها، سخت بتوان پدیدهی «اخبار جعلی» را مشروط به قصد و غرض برای باوراندنِ خبرهای دروغ یا گمراهکننده یا جعلی به دیگران دانست.
برای آنکه بهتر دستگیرمان شود پدیدهی امروزینِ «اخبار جعلی» چه چیز تازهای در خود دارد، خوب است تأمل کنیم بر برخی از آنچه ممکن است علتهای ساختاریِ این پدیده باشند. این کار ممکن است به ما کمک کند دریابیم چرا اخبار جعلی – و، روشنتر بگوییم، نگرانی دربارهی اخبار جعلی – چنان فراگیر شده است. و این به نوبهی خود به ما امکان میدهد تعریفی از «اخبار جعلی» به دست دهیم تا بفهمیم در چه مخمصهای گرفتار آمدهایم. یک تعریف بهتنهایی نمیتواند تبیین کند که در رابطهی میان رسانه و مخاطب چه مشکلی پیش آمده است، اما میتواند بخشی از تبیین باشد.
پس باید پرسید در سالهای اخیر چه رَویههایی فرایندههای سیستمیِ تولید و مصرفِ خبر را متأثر کرده و آنها را در مقابل «اخبار جعلی» آسیبپذیر کرده است؟ نخست اینکه گردش اخبار بسیار سرعت یافته و این بسیار اهمیت دارد. مردم دیگر فقط یک بار در روز در روزنامه یا در اخبار شبانگاهی از خبرها مطلع نمیشوند بلکه امروزه خروجیهای خبر هفت روزِ هفته و بیستوچهار ساعته با هم در رقابت اند تا مخاطبان را به خود جلب کنند. دوم اینکه بازار رسانه بسیار متکثر شده است بهویژه بهعلت پیدایش تلویزیونهای کابلی در دههی هشتاد، افزایش شبکههای تلویزیونی خصوصی، و کاهش تدریجیِ پشتیبانیِ گروههای سیاسی برای خبرگزاریهای همگانی همچون بی.بی.سی. هردوی این رَویهها را میتوان در موفقیتهای آغازین سی.ان.ان. دید که نخستین شبکهی خبریِ کابلی در جهان بود و در ترادیسیِ خبرها به «خبرهای فوری» پیشآهنگ بود. و پس از آن خبرگزاریها دریافتند که بیشترین حد انحصار که میتوانند داشته باشند انحصار نمایندگیِ یک گروه سیاسی است – و فاکس نیوز به همین صورت شبکهی محافظهکاران دستراستی در آمریکا شد (ام.اس.ان.بی.سی. نیز بعدتر خواست از این الگو پیروی کند و مخاطبان لیبرال را بهطور انحصاری از آن خود کند اما چندان در این کار موفق نبود).
اخیراً این دو رَویه همگرا شدهاند – این بهویژه در ایالات متحده به چشم میآید – و چیزی را پدید آوردهاند که رجینا رینی، فیلسوف ساکن تورنتو، «معرفتشناسیِ طرفدارانه» مینامد. نگرش معرفتشناختیِ طرفدارانه به اطلاعات به دست آمده از منابعی که همه دیدگاه سیاسی واحدی را نمایندگی میکنند یا به گروه واحدی تعلق دارند برتری میدهد. همدلیهای طرفدارانه که باعث میشود شخص به همگروهیهای خود حسن ظن داشته باشد لازم نیست کاملاً بری از خطا باشند؛ چنان همدلیهایی بر حسب زمینه و بافتار حتا ممکن است سرچشمهی همبستگی باشند، اما وقتی اصلیترین عاملی باشند که – بدون توجه به بافتار و زمینه و حتا گاهی با وجود دلایل مقابل – تعیین کنند که به چه کسی باید اعتماد کنیم، آنگاه میتوانند جریان اطلاعات را بهطور جدی منحرف کنند. به نظر میآید اینترنت، و بهویژه شبکههای اجتماعی، از این جهت بسیار آسیبپذیر باشند. چنانکه رینی میگوید، «مردم بهطور معمول پالایهها یا فیلترهای به کار میبندند تا اطلاعاتی که کسب میکنند با واقعیتهای جهان سازگار باشد. اما ویژگییی در همرسانیها در شبکههای اجتماعی هست که چنان پالایشی را تضعیف میکند.» و به همین دلیل است که حتا آنانی که انتظار میرود آگاهتر باشند گاهی خبرهایی را همرسانی میکنند که با بررسیِ دقیقتر معلوم میشود یا اغراقآمیز یا یکسره بی پایه و اساس بودهاند.
در پژوهش خود دربارهی سرشت اخبار جعلی باعث شگفتیام بوده که چگونه آن دو رَویه در محیط رسانه که پیشتر اشاره کردم با توسعههای فناورانه، بهویژه پیدایش شبکههای اجتماعی، همراه شده و امکانهای تازهای با خود آورده است، امکانهایی برای دستکاری در ذهن مخاطبان. این احساس که برنامههای گوناگون – همچون خبرخوانهای شبکههای اجتماعی، پوشش خبری زنده، و اعلانهایی که بهطور خودکار بر روی تلفنهای همراه هوشمند دریافت میشوند – بهطور پیوسته ما را غرق در اطلاعات میکنند ما را وا میدارد به شیوهای سردستی و عجولانه راههای شناختیِ میانبری را به کار گیریم تا از آخرین خبرها مطلع شویم. بسیاری از این میانبرهای ذهنی مستعدِ سوگیریهای شناختی هستند. تکرار باعث میشود اطلاعات در ذهنهای ما – حتا ذهنهای آنانی که انتظار میرود آگاهتر باشند – هرچه بیشتر جاگیر شود، و وقتی با زبانی که سخت احساسآمیز باشد آماده شده باشیم آنگاه نخواهیم توانست اطلاعاتی را که به ما میرسد درست ارزیابی کنیم. این دو اثر – تکرار و احساسانگیزی – را دانلد ترامپ در کارزارهای انتخاباتی به کار گرفته است، برای مثال زمانی که رقیبانش را «هیلاری کج و کوله» و «تد دروغگو» (نامی که او بر تد کروز گذاشت) نامید و هنوز هم از «رسانههای اخبار جعلی» و «نیویورک تایمزِ شکستخورده» سخن میگوید.
خبرگزاریها نیز خوراک میدهند به همان سوگیریهای شناختی که استدلال و اندیشهی ما را تضعیف و منحرف میکنند. کلیکتله (clickbait) دیگر پدیدهای در گوشه و کنار اینترنت نیست بلکه به بخشی اصلی از الگوی کسب و کار برای اغلب خبرگزاریهای آنلاین تبدیل شده است. و همانطور که رسوایی «کمبریج آنالیتیکا» نشان داده است (نیویورک تایمز و آبزرور گزارش دادند که کمبریج آنالیتیکا از اطلاعات شخصی که برای هدفهای آکادمیک گردآوری شده بود در کارزارهای سیاسی استفاده کرده است)، ریزهدفگذاری بر گروههای خاصی از مخاطبان با استفاده از اپلیکیشنها و شبکههای اجتماعی ممکن شده است؛ بدینسان مخاطبان تا اندازهی بالایی در برابر خبرهای جعلی آسیبپذیر اند و این گونه خبرها بر آنها کارگر خواهد افتاد. چنانکه مجلهی «روانشناسی امروز» به شیوهای بهیادماندنی میگوید، شبکههای اجتماعی «سوگیریهای شناختیِ شدتیافته» هستند. دستکاری در شناخت از راه سوگیریهای شناختی که بر گروههای مخاطبان بهطور هرچه تخصصیتر اعمال میشود یکی از راههای جا انداختنِ باورهای غلط یا گمراهکننده است و میتواند از راه الگوریتمها بهطورهمیشگی و حتا وقتی کسی جایی قصد و غرضی برای این کار ندارد ادامه یابد.
نگرانیها در دوران ما دربارهی «اخبار جعلی» تا آنجا که واقعی هستند و پدیدهای تازه را نشان میدهند نمیتوانند نگرانیهایی دربارهی گزارشهای بیدقت و سرسری، دروغهایی موردی، و حتا شایعههایی برخاسته از بدخواهی باشند. اما این نکته باعث نمیشود اصطلاح «اخبار جعلی» آنطور که برخی فیلسوفان گفتهاند اصطلاحی بیمحتوا و توخالی باشد. همچنین نباید این اصطلاح را صرفاً به استفادههای سیاسی و جدلیِ ترامپ و همراهانش مربوط بدانیم. بلکه پیدایش اصطلاح «اخبار جعلی»، دستکم به نظر من، گونهای نگرانیِ ژرف دربارهی خطرهای سازمانیافتهای را بازتاب میدهد که روندهای گردآوری و پراکندنِ اخبار را تهدید میکنند.
در اغلب مواقع خبر جعلی را منبعاش به این قصد نشر میدهد که مخاطب مورد نظر را گمراه کند. وقتی چنین باشد و وقتی ما به اندازهی کافی زودباور باشیم که قربانی شویم آنگاه بهحق احساس خواهیم کرد فریب خوردهایم و کسی که مسئول این وضعیت است مستحق سرزنش خواهد بود. اما آنچه اخبار جعلی در دوران کنونی را بهطور خاص تنفرانگیز میکند این است که این اخبار از نهادهایی بهره میگیرند که گرچه بینقص نیستند اما شایان اعتماد هستند، نهادهایی چون رسانه و مطبوعات آزاد، علم، و نهادهای آموزشی. خبرهای جعلی بهظاهر خبر هستند اما به شیوهای سیستمی فریبآمیز و گمراهکننده اند طوری که همیشه نمیتوان بهآسانی فریبآمیز و گمراهکننده بودنشان را تشخیص داد. برخلافِ انواع و اقسام مزخرفگویی و یاوهسرایی که با هیچ نگرانی برای صحت و درستی همراه نیستند، این طور نیست که هیچ قید و بندی از جهت صحت و درستی بر اخبار جعلی نباشد بلکه اخبار جعلی به حقیقت اهمیت میدهند فقط تا آن اندازه که بتوانند ما را از آن منحرف کنند و بر باورها و کنشهای ما تأثیر بگذارند، و در عین حال در صورتی که به فریبی که در آنهاست پی ببریم همیشه راهی برای انکار و حاشا دارند. به دیگر سخن، اخبار جعلی بهراستی پدیدهای مربوط به عصر ترامپ است.
پانویس
[1] این شعار نیویورک تایمز است.
نظرها
نظری وجود ندارد.