● دیدگاه
از روح زمانه تا شبحاش: اعتراض علیه نولیبرالیسم در سرتاسر ایران
افزایش قیمت سوخت و کاستن از یارانههای دولتی به آن پیشنهاد همیشگی صندوق بینالمللی پول بوده است. جمهوری اسلامی نیز در حال پیادهکردن همین پیشنهاد است اما از بیان علنی پیرویاش از این نهاد «استکبار جهانی» اجتناب میکند.
افزایش قیمت بنزین جرقه حرکتی شد که فراسوی اعتراض ساده به گرانی رفت و بیش از ۱۰۰ شهر ایران را در برگرفت. مقابله حکومت با آن تا کنون به جان باختن بیش از ۱۰۰ تن انجامیده است.
این اعتراضها که همزمان با عراق و لبنان و ... رخ میدهند، نه صرفاً اقتصادیاند و نه صرفاً سیاسی. آنها تجلی محلی یک نظام جهانیشده را هدف قرار داده اند: نولیبرالیسم.
نولیبرالیسم روح زمانه است. «شبح زمانه» اما، شبحی که هماکنون بر فراز غرب آسیا و شمال آفریقا و نقطههایی دیگر از جهان جولان میدهد، اعتراضهای مردم بهتنگآمدهای است که «دیگر خسته شدهاند» و میخواهند نظامهای نولیبرال و حاکمانشان را از تاریخ بیرون کنند.
ریاضت، خصوصیسازی و کاستن از هزینههای عمومی، کاهش خدمات اجتماعی، افزایش سن بازنشستگی، متزلزلکردن نیروی کار، کالاییسازی آموزش و بهداشت، کاستن از مالیات کسبوکارها و شرکتهای بزرگ، سلب مالکیت گسترده به نفع مالکان بزرگ (مافیایی، شرکتی، حکومتی) : اینها خصوصیات روح زمانه ما است و در کشورهای بسیاری، از جمله در ایران اجرا شده اند.
حکومت جمهوری اسلامی اما برای رفتن به سراغ این اصلاحات ساختاری شانس بزرگی آورد. تحریمها توجیهی شد برای پیگیری شتابناک و وحشیانه سیاستهای نولیبرالی.
افزایش قیمت سوخت: بیرق سیاستهای نولیبرالی تعدیلی
دست بر قضا، گرانکردن قیمت سوخت یکی از نشانههای مکرر تعدیل ساختاری نولیبرالی است. و هر بار در تقریباً هر کشوری که دولتش دست به این اقدام میزند، با مقاومت مردمی روبهرو شده است.
یکی از محرکهای اعتراضهای کنونی در لبنان، برنامه دولت برای افزایش مالیات بنزین بود، هرچند نارضایتی به سالها سوء مدیریت، فرقهگرایی، فساد و وابستگی به قدرتهای خارجی بازمیگشت.
دولت اکوادور سوم اکتبر سال جاری در تبعیت از برنامه صندوق جهانی پول (IMF)، قیمت بنزین را ۱۲۰ درصد افزایش داد. این افزایش قیمت به اعتراضهای گستردهای ختم شد که در نهایت دولت را به مذاکره با رهبران اعتراضها و کاهش قیمت سوخت واداشت.[1]
۲۰۱۹ در زیمباوهی پس از موگابه با افزایش سه برابری قیمت بنزین آغاز شد. توجیه دولت زیمباوه شبیه به توجیه جمهوری اسلامی بود: افزایش قیمت برای اصلاح مصرف و مبارزه با قاچاق آن است. تورم بالا بود و دستمزدها پایین و بیکاری جوانان بالا. معترضان به خیابان ریختند، ساختمانهایی را آتش زدند، و جادهها را بستند.[2]
«جلیقهزردها» اکتبر ۲۰۱۸ در فرانسه پس از افزایش قیمت بیسابقه سوخت به خیابانها آمدند. اعتراض آنها به دولت امانوئل مکرون بود که سیاستهای نولیبرالی اصلاح ساختاری و ریاضت اقتصادی را در پیش گرفت.[3] اعتراضهایی هم در آلمان و اتریش و هلند و ... رخ داد.
افزایش قیمت سوخت در هندوستان در سپتامبر گذشته به اعتصابهای سرتاسری انجامید و کشور را چند روز فلج کرد. توجیه دولت نخستوزیر نارندرا مودی، دولتی با برنامههای اصلاح ساختاری و مالیاتی گسترده و وحشیانه، کاهش تولید جهانی نفت بود، اما منتقدان و معترضان و اپوزیسیون آن را بخشی از برنامه دولت میدانستند و نه حاصل تأثیر بازار بینالمللی[4].
یک ماه پیش از آن، در اوت ۲۰۱۸، دولت آفریقای جنوبی قیمت سوخت را افزایش داد. اعتراضها به ویژه در دوربان به ساختن تشکلهایی همچون «مردم علیه افزایش قیمت بنزین و پارافین» انجامید. [5]
ژانویه ۲۰۱۷ اعتراضها در مکزیک پس از افزایش قیمت سوخت رخ داد. «gasolinazo»، نامی که معترضان به افزایش قیمت سوخت دادند، اعتراضهایی را برانگیخت که طی آنها پمپ بنزینها به آتش کشیده شدند، جادهها مسدود شدند، و در برخی ایالتها وضعیت اضطراری برقرار شد. تأثیر تظاهرات مکزیکیها در انتخابات بعدی خود را نشان داد و رئیسجمهوری نولیبرال جای خود را به رئیسجمهوری سوسیالیست داد.[6]
افزایش قیمت سوخت در کشورهای اروپایی در مه ۲۰۰۸ به اعتراض در بریتانیا، آلمان، فرانسه، هلند، اسپانیا انجامید. روسیه نیز همان زمان شاهد اعتراض بود. دلیل اصلی افزایش قیمت در اروپا کاهش درآمد مالیاتی به خاطر بحران مالی نولیبرالیسم جهانی بود.[7]
در بریتانیای قرن بیستویکم به تنهایی سه موج اعتراضی علیه افزایش قیمت سوخت رخ داد. بریتانیا که یکی از ارزانترین بنزینها را داشت، ناگهان به کشوری بدل شد که جزء گرانترینها از نظر سوخت بود. از ابتدای ۲۰۰۰ جنبش «بایکوت پمپها» آغاز شد، رانندهها خیابانها را مسدود کردند، و سیاستهای نولیبرال حزب کارگرِ نو به رهبری تونی بلر مقصر اصلی بود. در ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ هم بار دیگر قیمت سوخت افزایش یافت و هر بار موج اعتراضی دیگری علیه آن به راه افتاد.
صندوق بینالمللی پول و افزایش قیمت سوخت در ایران
صندوق بینالمللی پول در کنار بانک جهانی دو نهاد بینالمللی توسعه نظم نولیبرالی در سرتاسر جهان هستند. این دو نهاد مالی وامها و کمکهای مالی را منوط به انجام اصلاحات ساختاری در راستای نولیبرالیزهکردن اقتصاد میکنند.
افزایش قیمت سوخت و کاستن از یارانههای دولتی به آن پیشنهاد همیشگی صندوق بینالمللی پول (IMF) بوده است. جمهوری اسلامی نیز در حال پیادهکردن همین پیشنهاد است.
صندوق بینالمللی پول مارس ۲۰۱۳ در گزارشی مربوط به پیشنهادهای سیاستگذاری اعلام کرد که برداشتن یارانه از سوخت «مزیتهای بزرگی» دارد. کارلو کوتارلی، مدیر بخش امور مالی صندوق بینالمللی پول در توجیه این پیشنهاد همان دلیلهایی را گفت که اکنون سیاستمداران جمهوری اسلامی، از رهبر تا رئیس دولتاش بر آن پای میفشرند:
«یارانههای [سوخت] گران هستند و دست آخر باید کسی هزینه آنها را بدهد....معضلات یارانه انرژی خاص هستند. اولاً، این یارانهها راه نابسندهای برای کمک به فقرا هستند و ثروتمندان که مصرف انرژی بیشتری دارند، بیشتر از این یارانهها سود میبرند... همچنین این یارانهها مانع بزرگی بر سر راه پیشرفت هستند.»[8]
پس از بر سر کار آمدن دولت حسن روحانی، صندوق بینالمللی پول در آوریل ۲۰۱۴ در گزارشی اعلام کرد که ایران اصلاحات ساختاری را آغاز کرده اما باید به این اصلاحات ادامه بدهد. یکی از این اصلاحات کاهش یارانههای سوخت بود.[9]
بالاخره در ۲۹ مارس ۲۰۱۸، پس از دیدار مشورتی هیأت مدیره صندوق بینالمللی پول با مقامهای جمهوری اسلامی، کاهش یارانه سوخت مورد توافق هر دو طرف قرار گرفت. در گزارش IMF از این نشست آمده است:[10]
«مدیران تأکید کردند که تلاشهای تعدیلی باید تدریجی باشند و شامل افزایش درآمدهای مالیاتی، برداشتن معافیتها، کاهش یارانه سوخت و اصلاح نظام بازنشستگی شوند».
اما جمهوری اسلامی به جای برداشتن معافیت مالیاتی بنگاههای بزرگ دینی و نهادهای وابسته به بیت رهبری، بنزین را سه برابر کرد و بازنشستگان را به فقر کشاند.
۲۴ دسامبر همان سال کریستین لاگارد، مدیرکل IMF با حسن روحانی در نیویورک دیدار کرد و گفت که هر دو درباره «اولویتهای مربوط به اصلاحات کلیدی» برای اقتصاد ایران به بحث نشستند.[11]
برای نظامی که دستگاه تبلیغاتیاش سانسور و سرکوب را با «استقلال از غرب» توجیه میکند و هر چند ماه از پایان کار لیبرالیسم سخن میگوید و از قوانین ضدپولشویی تا طرحهای آموزشی یونسکو را «استعماری» و «استکباری» میخواند، تبعیت از صندوق بینالمللی پول توجیه درونگفتمانی ندارد. شاید به همین خاطر هم تا به حال کسی نگفته است که این ایدههای «کارشناسیشده» از کجا در دولت نولیبرال حسن روحانی ظاهر شده اند.
شکل اعتراضها، نولیبرالیسم سیاسی و اپوزیسیون نولیبرال
دست کم از اواخر قرن گذشته در نقاط مختلفی از جهان شاهد اعتراضهای بدون رهبری متمرکز، سازماندهیشده بر مبنای نوعی هوش جمعی خودانگیخته، و با فرمی شبیه «فوج»[12] روبرو بودهایم. معترضان چه در ایران، چه در عراق و لبنان و نمونههای پیشینتر، به دنبال کنار رفتن این یا آن نخستوزیر و رهبر نیستند، بلکه میخواهند کل الیت حاکم از قدرت برود.
اینکه اعتراضها در تمام نمونههای ذکرشده در بالا، خودانگیخته و بدون رهبری هستند، و همچون شکلهای سابق حزبی یا تحت رهبری یک تشکل سلسلهمراتبی نیستند، علتهای گوناگونی دارد. اما نئولیبرالیسم سیاسی و اقتصادی به طور خاص یکی از آن علتها است. همین جنبه باعث میشود که نتوان اعتراضها را به اعتراضهای اقتصادی فروکاست.
در واقع این نولیبرالیسم است که تمام جنبههای حیات اجتماعی را به محاسبه اقتصادی فرو میکاهد. یک نمونه آن شیوه برخورد دولتهای تمرکزگرایی همچون جمهوری اسلامی با مسأله اقلیتهای ملی است. مسئولان وعده میدهند که با «پیشرفت» و «توسعه» اقتصادی به خواست اقلیتها پاسخ میدهند، و نارضایتی سیاسی برآمده از تبعیض ساختاری و نژادی را نادیده میگیرند و فرومیپوشاند.
حالا هم وعدههای اقتصادی دولت ــ بازتوزیع پول، کارت مترو مجانی، ... ــ به معنای نادیدهگرفتن عنصر سیاسی در این اعتراضها است؛ عنصری که مطالبهاش ظهور نظمی جدید و عبور از نظام فعلی است.
نولیبرالیسم سیاسی باعث شده که مفهوم سیاست، مفهومی اساساً گرهخورده با ایده دموکراسی و تضاد آراء و کنش جمعی، در حکومتداری نولیبرالیسم به «مدیریت» فروکاسته شود و انحصار قدرت در دست این طبقه مدیران دولتی و شرکتی باشد و جایی برای تجلی بیان جمعی سیاست باقی نماند.
از طرف دیگر، نولیبرالیسم اقتصادی باعث محرومسازی و خلع مالکیت از بخشهای مولد جامعه به نفع همین طبقه «مدیران» میشود و این بخشها که دیگر حداقل مشارکت سیاسی در دموکراسی لیبرالی را هم از دست دادهاند، تنها راه بیان جمعی را اعتراض در خیابان میدانند.
تقلیل سیاست به مدیریت از سوی دیگر با این ایده گره خورده است که حکومتداری نولیبرال نه برای حل ریشهای عوامل بحرانزا، بلکه برای مدیریت بحران پس از وقوع آن خود را آماده میکند.
جورجو آگامبن فیلسوف ایتالیایی پارادایم اقتصادی مدرن حکومتمندی را با رجوع به مفهوم ریشهشناختی آن در لغت "kybernes" توضیح میدهد: یک ناخدای خوب ناخدایی است که از درون طوفانها براند؛ و هنر حکمرانی مدرن نیز به طرز مشابه پرداختن به مدیریت بحرانها پس از وقوعشان و نه جلوگیری از وقوع آنها است. او دلیلش را در چشمانداز سودمحور اقتصاد لیبرالی دولت مدرن میجوید که در شکلدادن به روابطِ جامعه نیز دخالت دارد[13].
با توجه به آنچه در بالا درباره بحران ایجادشده در دیگر کشورها پس از افزایش قیمت بنزین آمد، جمهوری اسلامی میدانست که با افزایش قیمت بنزین به این شیوه با بحران روبرو خواهد شد و اعتراضهایی در خواهد گرفت. به همین خاطر شمشیر را از رو بست تا بحران را مدیریت کند. با وجود این، شدت و گستره اعتراضها نه از پیش قابل محاسبه بود و نه قابل پیشبینی. و همین نیز مسئولان ارشد جمهوری اسلامی را واداشته که تقصیر را به گردن یکدیگر بیندازند.
اگرچه اپوزیسیون راستگرای خارج از ایران ادعای رهبری اعتراضها را میکند، خود اگر به قدرت میرسید، با اعتراضهای مشابهی رویارو میشد.
مبلغان بازگشت سلطنت در پیامها و بحثهایشان ــ که عموماً در چارچوب رسانههای خارج ایران و شبکههای اجتماعی است و نه در فضای تفکر انتقادی ــ آنجایی که به صراحت از ایدئولوژی خود حرف میزنند و الگوهای خود را کسانی چون پینوشه میدانند، به ما اخطار میکنند که «در فردای ایران آزاد» نه تحصیل رایگان خواهد بود، نه یارانهای در کار، و نه نظام بیمه درمانی همگانی ارزان وجود خواهد داشت.
آنها ــ از «فرشگرد» گرفته تا «ققنوس» ــ مبلغان روح زمانه اند، بر خصوصیسازی و اقتصاد بازار و تبعیت از صندوق بینالمللی پول و ... تأکید دارند. شبح زمانه اما که در خیابانهای ایران اکنون جولان میدهد، آنها را نیز زمانی پریشان خواهد کرد.
منابع:
[1] لینک [2] لینک [3] لینک [4] لینک [5] لینک [6] لینک [7] لینک [8] لینک [9] لینک [10] لینک [11] لینک
[12] ایالات متحده و دیگر کشورهای غرب پس از فروپاشی شوروی، در اواخر دهه 90، در برابر ظهور اعتراضهای خیابانی ضدجهانیسازی و ضدنولیبرالیسم غافلگیر شد. بعدتر در 2002 انستیتو رند در گزارشی به این جنبشها پرداخت و با استفاده از مفهومهای نظریه سیاسی که دستکم از دهه 60، 70 وجود داشت، شکل سازماندهی جنبشها را به «فوج» تشبیه کرد: فوج زنبورها مثلاً. ویژگی اش این است: مثل فوج زنبور سریع و غافلگیرکننده و موثر است، و در عین حال لحظهای بعد میتواند ناپدید شود.
[13] Agamben, Giorgio. "From the State of Control to a Praxis of Destituent Power." Resisting Biopolitics: Philosophical, Political, and Performative Strategies. Ed. S. E. Wilmer and Audronė Žukauskaitė.:. New York and London: Routledge, 2016. 21-29.
نظرها
ایوب
تحلیلی کلیشه ای از اعتراضات اخیر در ایران٫ تحلیلگر گرفتار در مدل توضیحی چپ٫ حال که فکر میکند نولیبرالیسم روح زمانه است و در نتیجه ایران هم عین فرانسه است
هوشنگ
نخیر ایوب خان, این مقال, تحلیل و تاریخی که از پدیدهء نئولیبرالیسم در اینجا عرضه شده است, بسیار دقیق, مفید و ارزنده است. به نظر می رسد این شما باشید که مقداری باسمه ای و مقاله را نخوانده و درک نکرده, از موضعی ضد چپ, و موافق سرمایه داری و موافق استثمار انسان از انسان (آن هم افراطی ترین شیوه های استثمار) کل جریان را تقلیل میدهید به مقایسهء ایران و فرانسه! شوربختانه اگر مطلب را با دقت قرائت کرده بودید متوجه می شدید که پرسشوارهء نئولیبرالیسم , پدیده ای جهانی است و فقط مختص ایران و فرانسه نیست. حالا اگر به ادعای شما نئولیبرالیسم روح زمانه نیست, پس چه سیاستها و راهبردهایی سرمایه داری جهانی را در این مرحله از حیاتش هدایت می کند؟ خواهشمندم شما که حتما درک و فهمی غیر "کلیشه" ای از اقتصاد-سیاسی جهان دارید, برای ما توضیح دهید که از زمان تاچر-ریگان (دههء ۸۰ میلادی) تا به حال این چه مرحله ای از سرمایه داری بوده که دنیا را به این همه مصیبت های اقتصادی, سیاسی و نابودی محیط زیست کشانده است. با سپاس بسیار از آقای درودگر عزیز برای این مقاله بسیار آموزنده و علمی, دست شما درد نکند.
ایوب
آقای هوشنگ! اگر کسی خودش را با اسمی به شما معرفی کرد شما آن فرد را با همان اسم مخاطب قرار دهید و از اعطای القاب به افراد پرهیز کنید. بگذریم از اینکه بخشیدن لقب خان به کسی بیش از اینکه چیزی را متوجه مخاطب کند نشان از فرهنگ لقب دهنده میدهد. یا قصد تمسخر در میان است یا گوینده همچنان اسیر در چنبره فرهنگ دوران مرحوم تاجبخش است. اگر نظر کسی این بود که شبیه سازی بین ایران و فرانسه اشکال دارد این دلیل نمیشود که شما فکر کنید آن فرد موافق استثمار انسان از انسان است. کسی منکرپدیده نئولیبرالیسم نیست. نئولیبرالیسم واقعیت جهان امروز است.من با کپیه برداری وشبیه سازی ها که مختص چپ سنتی ایران است مشکل دارم. شما که مرا به ریگان و تاچردههء ۸۰ میلادی رجوع میدهید. یک لحظه تردید نمیکنید که بسادگی نمیشود این دو تن را با ولایت فقیه و بنیاد مستظعفان و اقتصاد دولتی رانتی و غیره که نبض اقتصادی ایران را در دست دارند مقایسه کرد. اگر خواستید از زاویه دیگری هم به نئولیبرالیسم نزدیک شوید شما را به مقاله خواندنی آقای مرتضی ملک محمدی با عنوان "نیو لیبرالیسم، دشمن خیالی" دربایگانی قدیم سایت اخبار روز رجوع میدهم فقط امیدوارم که اینبار نویسنده را قبل یا بعد از خواندن مطلب با القاب تان مورد نوازش قرار ندهید.
احسان سلطانی
قدرت خرید بنزین هم اکنون با بنزین لیتری ۳۰۰۰ تومان، با حداقل دستمزد روزانه ۰.۳ حجم یک باک بنزین ۵۰ لیتری را می توان پر کرد که در ده سال پیش معادل ۱.۸ حجم آن بود. حداقل دستمزد در دو سال اخیر ۷۰ درصد بالا رفته، اما کل درآمد خانوارها نصف آن افزایش یافته و در نتیجه قدرت خرید بنزین عامه مردم به پایین ترین سطح در ۴۰ سال اخیر تنزل پیدا کرده است. یک خانواده با سرپرست معلم دبستان، کارگر، کارکن مغازه یا اغلب مشاغل دیگر در اغلب نقاط کشور که تا قبل از شوک قیمت بنزین، کمتر از ۱۰ درصد درآمد خود را برای بنزین خودرو صرف می کرد، هم اکنون بایستی بیش از ۲۰ درصد آن را فقط صرف پرداخت بنزین کند. در سوی دیگر یک خانواده دهک بالایی درآمدی که قبل از این یک درصد درآمد خود را صرف هزینه بنزین می کرد، در حال حاضر ۲ درصد آن را صرف پرداخت این هزینه می کند. سهم کل هزینه حمل و نقل (خودرو، سوخت و ...) از مخارج خانوارها در آمریکا ۱۰، ژاپن و کره جنوبی ۱۲ و آلمان و انگلستان ۱۴ درصد است. #نئولیبرالیسم
هوشنگ
نخیر جناب ایوب, شخصی که در دو خط ناقابل یک بررسی تطبیقی نئولیبرالایسم را "رد" می کند, به بهانه "مدل توضیحی چپ", خان که چه عرض شود بسیار درشت از خان هم جا دارد, اما اینجا سپهر عمومی است و مراعات باید کرد و غیره. آن "تاجبخش" بی شرف پست فطرت نیز, که امیدوارم مانند پدرش گور به گور شود, اتفاقا "فکر" میکرد که دارد نظام خان خانی را از بین می برد, و دروازهء تمدن بزرگ و شکرخوری هایی از این قبیل, اما بیش از هر چیز دیگر مار در آستین پروراند و نتیجه اش را هم دیدیم. شما برای دومین بار به نادرست ادعا دارید که در این نبشته بین ایران و فرانسه شبیه سازی شده در حالیکه در این بررسی تطبیقی کشورهای: اکوادور, زیمباوهی , هندوستان, آفریقای جنوبی, مکزیک, بریتانیا، آلمان، فرانسه، هلند، اسپانیا و روسیه نیز ذکر شده اند. اما شما کماکان چسبیده اید به یک "شبیه سازی"تخیلی که جز ذهن شما جای دیگری وجود ندارد. توصیف نبشتارهای آقای درودگر به "چپ سنتی" نیز بیانگر ساحتی دیگر از بد فهمی و نفهمی شما در اینجاست. اتفاقا درودگر از معدود نویسندگان ایرانی است که علاوه بر ابعاد طبقاتی تحلیل, ابعاد جنسیتی, زیست محیطی,... را نیز شناسایی کرده و مطرح می کند. چنین حساسیت ها و دغدغه هایی اتفاقا از دست آوردهای چپ نو هست, و به نوعی در نقد و مصاف با چپ سنتی, هیچ سنخیتی با چپ سنتی ندارد. به نظر می رسد که شما تبحر خاصی در آفریدن روایت های "آقای گودرزی و خانم شقایقی" دارید! تنها کسی که تاچر و ریگان را با ج.ا. مقایسه می کند فقط شما هستید. به نظر شما معنای واژهء "تطبیقی" یعنی چه؟ مقاله "خواندنی" آقای ملک محمدی نیز قرائت گشت. "استدلال" و "عمق نظری" بیانات ایشان واقعا حادثه ای است در تحریف و نفهمی (از ترجمهء واژهء Neoliberalism, تا منتسب کردن استاد ابازری به" چپ", تا ادعاهای سیخکی بدون ذره ای منطق یا پایه های تاریخی در ایران,...)خواننده بی گناه معلوم نیست که باید گریه کند یا بخندد؟ اگر فرصتی باشد ایشان نیز قطعا مستحق مقداری نوازش می باشند. موفق باشید.
ایوب
آقای هوشنگ! صلاح نیست که کامنت زیر یک مقاله در مورد چیز دیگری غیر از موضوع مفاله باشد من استنباط خودم از مقاله را در نیم جمله بیان کردم شما از فحش و ناسزا برای بیان موضوع استفاده میکنید۰ همین کامنت آخرتان را یکبار دیگر بخوانید۰ با وجود اذعان شما به سپهر عمومی و رعایت قلم ”خان” ٫ ” بسیار درشت از خان” ٫ ” بی شرف پست فطرت” ٫ ”گور به گور شود” ٫ ”شکرخوری هایی از این قبیل” ٫ ” نفهمی” ٫ “آقای گودرزی و خانم شقایقی” وغیره در کامنت تان هست۰ حالا ماشالا مراعات کرده اید۰ و ظاهرا باید از این بابت از شما تشکر کرد۰ ملاحظه می فرمایید که در این فضای فرهنگی امکان گفتگو و تبادل نظر مشکل میشود۰ روی این اصل سیز ساغ و من سلامت۰ در "جهاد" ضد امپریالیستی و نیولیبرالیستی تان موفق باشید
هوشنگ
نخیر ایوب خان, "استنباط" شما این بود که یک بررسی تطبیقی نفیس از کشورهای اکوادور, زیمباوهی , هندوستان, آفریقای جنوبی, مکزیک, بریتانیا، آلمان، فرانسه، هلند، اسپانیا و روسیه را نادیده بگیرید و بر اساس ذهنیات از پیش تعیین شده در مورد "چپ سنتی" دو خط روایت "آقای گودرزی و خانم شقیقه" به خوانندگان تحویل دهید. که این الگوی نادری نیست, و بسیاری از مقالات نفیس در این سایت شاهد همین "روش" و برخوردهای دو خطی به نام محکوم کردن "چپ سنتی" هستند. شما اگر واقعا دلهره های "فرهنگی" دارید, اول به خود زحمت دهید که مقاله را بدون هیچ تعصب و تبعیض بخوانید و قبل از برچسب زدنهای بی ربط و پرت مانند "چپ سنتی" ببینید اصلا فهمیده اید که گوهر استدلال مقال چیست. تا آنجایی که به "جهاد" برمی گردد, از یاد نبرید که این جهاد ساواک بود که حجتیه را تاسیس کرد و به جان مردم ایران انداخت. این جهاد ساواک بود که به "حسنیهء ارشاد" انقدر پر و بال داد و بازارهای کتاب در ایران را پر از مزخرفات شریعتی کرد. این جهاد خود شاه بود که آیت الله بهشتی و باهنر را در آ.پ. استخدام کرد و مسئول تربیت دینی کودکان ایرانی.
سروش
گیرم که تحلیل شما صد در صد درست باشد و آدم کشان جمهوری اسلامی هم در کل حاصل روح زمانه باشند. اما آنجا که می گویید فرق نمیکند حکومت چه ترکیبی داشته باشد و معلوم نیست چرا جرجیس فرشگرد را بعنوان آلترناتیو جای جمهوری اسلامی میگذارید اما بلاخره پیام شما به مردم جان به لب رسیده ایران چیست ؟ می گویید بیهوده خون خود را هدر ندهند چون روح زمانه فرشگرد را با خون خواران مسلمان عوض میکند ؟؟ مشخص و بی پرده بگویید با خیابان و کشته شدگان که روح زمانه امروز ایران است چه باید کرد آنکه گفت آری آن که گفت نه.....شما چه میگویید با احترام