سیاست زبانی نظام؛ چرا معترضان غیرعادی نامیده میشوند؟
قابل توجهترین نامی که در اتفاقات اخیر از جانب متحدان و طرفداران حکومت برای معترضان جعل شد «غیرعادی» بود. غیرعادی اما نه یک نام در کنار دیگر نامها که نامِ تمامی نامهای مخالفین است، از منافق و فتنهگر گرفته تا اغتشاشگر و شرور. غیرعادی فرض کردن مقدمه نامگذاری مخالفان است؛ و نامگذاری مرحله بالینی سرکوب.
قابل توجهترین نامی که در اتفاقات اخیر از جانب متحدان و طرفداران حکومت برای معترضان جعل شد «غیرعادی» بود. غیرعادی اما نه یک نام در کنار دیگر نامها که نامِ تمامی نامهای مخالفین است، از منافق و فتنهگر گرفته تا اغتشاشگر و شرور. غیرعادی فرض کردن مقدمه نامگذاری مخالفان است؛ و مرحله بالینی سرکوب.
همزمان با سرکوب اعتراضات مردمی در اواخر آبان ماه رهبر، رئیسجمهوری و سایر مسئولان بلندپایه کشوری و لشگری در سخنرانیها و مصاحبههایشان بر روی مردم ناراضی در خیابان نامهای متفاوتی گذاشتند: اشرار، اغتشاشگر، اوباش، اخلالگر و غیره. بعضی دیگر از گروهها هم که به معنای رایج جزو هسته اصلی حکومت محسوب نمیشوند ولی در بحران سیاسی-اقتصادی موجود متحد آن شدند (مانند بعضی از دانشجویان و اساتید دانشگاه غربی، فعالان اصلاحطلب، روزنامهنگاران رانتخوار و مدیران یا صاحبان شرکتهای داخلی) مردم معترض را با القاب و اسامی مشابهای نامگذاری کردند. قابل توجهترین نامی که در اتفاقات اخیر از جانب این گروهها برای معترضان جعل شد «غیرعادی» بود. بعضی که عجله داشتند با دستپاچگی همه معترضان در خیابان را غیرعادی خواندند و بعضی دیگر که زرنگتر بودند (مانند دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی) از شیوهای قدیمی استفاده کردند و مردم را به دو دسته عادی و غیرعادی تقسیم کردند.
نام تمامی نامهای مخالفین
در ادبیات جمهوری اسلامی مخالفان نه با نام خودشان که غالباً با اسامی دیگری نامیده میشوند. در سالهای اولیه انقلاب القابی مانند منافق، غربزده و التقاطی رواج داشت، در دهههای بعد فتنهگر، خسوخاشاک، گوساله، میکروب و منحرف به کار گرفته شد و امروز نوبت به واژههایی همچون اشرار، اغتشاشگر و اوباش رسیده است. در میان همه این کلمات واژه «غیرعادی» یک مورد خاص و ویژه است چرا که به یک معنا همه واژههای پیش از خود را در برمیگیرد.
در فرایند سرکوب چیزها و موجودات در ابتدای امر غیرعادی فرض شده و سپس نامی برای آنها در نظر گرفته میشود. یک چیز یا یک فرد عادی نیازی به نامگذاری ندارد؛ و نامگذاری مخالفان بعد از غیرعادی شدن آنها صورت میگیرد. میشود گفت که همواره یک فرایند سه مرحلهای برای حذف دیگران وجود دارد: ۱- غیرعادی فرض شدن ۲- نامگذاری امر غیرعادی فرض شده ۳- سرکوب امر نامگذاری شده. به این طریق «غیرعادی» نام تمامی نامهای مخالفین است؛ لقب همه القاب معترضان. منافقین و فتنهگران و اغتشاشگران و اشرار با وجود تمام تفاوتها از چشم حکومت در یک نکته مشترکند: همه غیرعادی به حساب میآیند. در واقع غیرعادی فرض کردن مقدمه نامگذاری مخالفان است (همانطور که نامگذاری مقدمه سرکوب است) و مرحله بالینی سرکوب به شمار میرود.
فرمولهای نامگذاری مخالفان
نامگذاری مخالفان در چهل سال اخیر همیشه مقدمهای بوده برای سرکوب آنها. معترضان به حکومت و مخالفان غیرخودی از خلال نام گرفتن و نامیده شدن از باقی تودههای بیشکل و بینام جامعه جدا شده و به وضوح در میدان دید و تیر عوامل سرکوب قرار میگیرند. سرکوب بدون نامگذاری کار سختی است. در این سالها معمولاً در یکی دو روز اول اعتراضات مردمی معترضان هیچ نامی ندارند و به همین دلیل توجیه فرایند سرکوب آنها در روزهای آغازین سختتر و پیچیدهتر است. تنها پس از اینکه بر روی آنها نامی گذاشته میشود سرکوب خشنتر و در نتیجه راحتتر اعمال میشود.
نامیدن معترضان در این چند دهه به رغم بعضی تفاوتها از فرمولهای مشابهای پیروی کرده است:
۱- نامها در بعضی مواقع از متون دینی و ماجراهای مذهبی گرفته میشود مانند فتنهگر یا منافق. این دسته از نامها معمولاً هنگامی به کار میروند که مخالفان حکومت خودی و درونی هستند.
۲- گاهی نامها از کتب پزشکی و گفتارهای بیولوژیک جعل میشود همچون میکروب، آلوده و پاکسازی شده. این نوع نامگذاری سابقه طولانیای در حکومتهای فاشسیتی دارد و از یکسان انگاشتن جامعه با بدن بیولوژیک در نگاه حاکمان ناشی میشود.
۳- و در نهایت استفاده از نام گروههایی که در زندگی رومزه خطرناک یا به عبارت بهتر بدنام محسوب میشوند. همچون اوباش، اشرار و اغتشاشگر. اگر غالب معترضان از طبقات پایینی جامعه میباشند این نوع از نامها را راحتتر به آنها میچسبانند.
یکی دیگر از تمهیدات همیشگی حکومت در فرایند نامگذاری مخالفانش دو دسته کردن آنها در سطح زبان است. در این روزها بارها از تریبونهای رسمی شنیدهایم که حساب معترضان از اشرار جداست. در اعتراضات قبلی هم این سیاست دودسته کردن معترضان وجود داشت. از یک طرف، از توده بینام مردم (کسانی که معترضند اما نجیب، فهمیده و خویشتندار) تجلیل میشود و از طرف دیگر با نامیدهشدگان خطرناکی مانند اغتشاشگران و اشرار و فتنهگران برخورد میشود. در دنیای واقعیت اما این دو دسته یکی هستند و تفاوتشان تنها در سطح زبان است. یکی نام دارد و دیگری فاقد نام است. در اعتراضات اخیر با اینکه بارها بین معترضان و اشرار تفاوت گذاشته شد حتی خود مسئولان هم میدانستند که مدنیترین اعتراضها هم در خیابانهای ایران امکان برگزاری ندارد و در نتیجه معترضان به محض حضور در خیابان تبدیل به اشرار میشوند. با این حال سیاست نامگذاری دولتی همچنان نیاز دارد که به این دو دسته کردن ادامه دهد چرا که حفظ فاصله میان زبان (نامها) با واقعیت (چیزها) نقش مهمی در استمرار و بقای حکومتِ موجود دارد.
زبان شاعران و زبان حاکمان
واقعیت چیزی است که توسط مردم در زندگی روزمره احساس و تجربه میشود. رنجها، دردها، مشکلات، شادیها، روابط و تغییرات ملموس زندگی آنها واقعیت است. زبان نیز ابزاری است که به وسیله آن میتوانند احساسات و نظرات خود درباره این واقعیت بنامند و بخوانند و با دیگران به اشتراک بگذارند. اگر ملاحظات فلسفی درباره زبان را کنار بگذاریم میان واقعیت و زبان در زندگی روزمره یک رابطه مستقیم وجود دارد و به هیچ عنوان نمیشود آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. به عنوان مثال وقتی کسی به شخص دیگری میگوید «هوا سرد است» منظور مشخصی دارد و به چیزهای مشخص در واقعیت اشاره میکند. تنها در دو جا زبان و واقعیت از یکدیگر جدا میشوند. در زبان شاعران و در زبان مسئولان نظام.
شاعران میتوانند آزادانه با کلمات بازی کنند همانطور که مسئولان نظام قادرند زبان را به طور کامل از واقعیت جدا کنند. هم شاعران و هم حاکمان توانایی نامیدن چیزها به شیوههایی متفاوت از آنچه که هست را دارند. شاعران میتوانند شعر بگویند بدون اینکه جملاتشان ذرهای به واقعیت ربط داشته باشد و حاکمان نظام قادرند سالها حرف بزنند بیآنکه حرفهایشان سر سوزنی به واقعیت مرتبط باشد. آنها مانند شاعران همه چیز را به هر شکلی که بخواهند میتوانند بنامند. تجربه شنیدن سخنرانی یکی از ائمه جمعه، وزرا و یا روسای جمهور شاید به تجربه حضور در یک جلسه شعرخوانی نزدیک باشد. البته یک جلسه شعر تکراری. حرفهای آنها سرتاپا از واقعیت موجود در کشور منفک شده و بدون هیچ گونه ربطی به اتفاقات موجود به زبانشان میآید. آنها درباره یک سرزمین خیالی حرف میزنند، درباره یک تاریخ خیالی و درباره یک جامعه خیالی.
البته یک تفاوت بزرگ بین شاعران و مسئولان نظام وجود دارد. فاصله بین زبان و واقعیت در شعر یک فاصله دو سویه است. نه زبان مانند واقعیت است و نه واقعیت عین زبان. در حالی که فاصله بین زبان و واقعیت در سخنان مسئولان نظام یک فاصله یک سویه است. زبان آنها هیچ ربطی به واقعیت ندارد اما واقعیت باید به زبان آنها مرتبط شود. به این معنا زبان آنها یک نوع زبان شاعرانه دستوری است. ترکیبی از زبان یک شاعر و زبان یک قاضی.
«تو الان رامینی مثلاً»
نامگذاری مخالفان یکی از جنبههای اصلی سیاست زبانی حکومت است. همه چیز از زبان شروع میشود و به واقعیت میرسد و نه بالعکس. از سمت نامها به سوی چیزها. در این نوع منحصربهفرد از سیاست آنچه که در واقعیت وجود دارد برای زبان مهم نیست بلکه آنچه که باید در واقعیت باشد اهمیت دارد. معترضان به هیچ وجه از روی آن چیزی که در واقعیت هستند (خواستهها، مطالبات و ویژگیهایشان) نامیده نمیشوند بلکه سریعاً نام میگیرند فقط به خاطر آنچیزی که در ادامه باید بشنوند: سرکوب.
در یکی از مصاحبههای پخش شده دستگاه ایدئولوژی حاکم با متهمان پروندهای که گویا البته به حوادث اخیر مربوط نیست، مجری برنامه میکروفن به دست و پیش از فیلمبرداری به سراغ سه نوجوان دربند میرود و نام یکی از آنها را صدا میزند. نوجوان سرش پایین است و هیچ واکنشی نشان نمیدهد چرا که در واقعیت نام او چیز دیگری است. مجری با دست به او میزند و به او یادآوری میکند که «تو الان رامینی مثلاً ». مهم نیست که نام این نوجوان چیست. به هر حال او باید رامین باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.