سرگذشت برهان منصورنیا، از جان باختگان اعتراضهای آبان ۹۸
برهان منصورنیا در اعتراضهای آبان ۹۸ در شهرک دولتآباد کرمانشاه از ناحیه کمر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و دو روز بعد از آن در بیمارستان جان باخت.
«برهان که در پشت جمعیت ایستاده بود، میبیند که بعد از تیراندازی مردم همه به سمت عقب یعنی به سمت او فرار میکنند که در آن طرف بلوار روبهروی کلانتری ایستاده بود. برهان هم وقتی میبیند مردم در حال فرار به سمت او هستند، سعی میکند فرار کند، ولی متوجه میشود که نیروهای یگان ویژه در پشت سر آنها ایستادهاند. برهان وقتی نیروهای یگان ویژه را میبیند میهراسد و دوباره به سمت مردم فرار میکند. در همین حین که دارد رو به جمعیت فرار میکند، نیروهای یگان ویژه شروع به تیراندازی به سمت مردم میکنند که در اثر تیراندازی آنها سه نفر دیگر تیر میخورند. دو نفر از آنها درجا کشته میشوند و فقط یک نفر زنده میماند که آن هم برهان است.»
این روایت لحظه تیر خوردن برهان منصورنیا، از زبان یک منبع آگاه و نزدیک به خانواده او در گفتوگو با زمانه است. برهان منصورنیا متولد ۱ تیر ۱۳۷۰ کوچکترین برادر در میان چهار برادر دیگرش بود و دارای مدرک دکترای دامپزشکی از دانشگاه ارومیه بود. برهان ۲۸ ساله در حال گذراندن دوره خدمت سربازیاش در کرمانشاه بود و شنبه ۲۵ آبان هنگامی که در اعتراضات مردمی نسبت به گرانی بنزین شرکت کرد، توسط نیروهای یگان ویژه مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و دو روز بعد از آن در بیمارستان جان میسپارد.
درست پیش از اصابت گلوله به برهان، این اتفاقها افتاده بود:
«برهان در کرمانشاه خدمت میکرد در بخش ۱۱۰ نیروی انتظامی ستادکل استان کرمانشاه. شرایط خدمت سربازی برهان طوری بود که بعضی روزها ۱۵ ساعت سر کار بود و ۳۰ ساعت در خانه. برهان ساعت ۸ صبح شنبه ۲۵ آبان کارش که تمام شد به خانه برادرش برگشت تا استراحت کند. یکی از برادرهای بزرگش در محله دولتآباد کرمانشاه زندگی میکند. تا ساعت ۴:۴۰ بعد از ظهر در خانه استراحت کرد، ناهار خورد و بعد به برادرش میگوید که میخواهد بیرون برود و دوری در دولتآباد بزند تا ببیند وضعیت چگونه است. بیرون که میرود دوست آرایشگری دارد که تصمیم میگیرد به او سر بزند. اما در آن وقت مغازه دوستش بسته بود و برهان به سمت بلوار اصلی دولتآباد میرود. در خیابان دولتآباد یک کلانتری وجود دارد و میبیند که مردم زیادی در مقابل کلانتری تجمع کردهاند و اعتراض میکنند. وقتی اعتراضات مردمی شدت پیدا میکند، رئیس کلانتری به بالای پشت بام کلانتری میرود و مردم را به رگبار میبندد. به گفته خود برهان در همان لحظه ۵ نفر جان باختند.»
این منبع آگاه در ادامه آنچه را که بعد از تیر خوردن بر برهان میگذرد را اینگونه روایت میکند:
«یگان ویژه داشت مردم را تعقیب میکرد و کسی حواسش به برهان زخمی نبود. یک نفر که از اهالی دولتآباد برهان را به منزل خودش میبرد و با موبایل برهان به برادر بزرگش خبر میدهد که برهان تیر خورده و به کمکش بیایید. حادثه تیر خوردن برهان حدود ساعت ۵:۴۵ دقیقه تا ۶ بعد از ظهر اتفاق میافتد. برادرش حدود ساعت ۶:۱۵ به پیش برهان میرسد و در همین حین اورژانش بیمارستان فارابی هم از راه میرسد. برهان را با آمبولانس به اورژانس بیمارستان فارابی میبرند. بیمارستان فارابی او را پذیرش نمیکند و به آنها گفته میشود که طبق گفته رئیس بیمارستان اتاق عمل مجهز ندارند تا او را عمل کنند. در همین حین که آنها درگیر بحث برای پذیرش برهان هستند، آمبولانس هم از آنجا میرود و هیچ آمبولانس دیگری هم در آنجا نیست که برهان را به بیمارستان دیگری منتقل کند.»
برهان منصورنیا با وجود خونریزی شدید از ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهر تا ۷:۴۰ دقیقه در بیمارستان فارابی که در نزدیکی دولتآباد است منتظر آمبولانس بعدی برای انتقال به بیمارستان طالقانی باقی میماند. در این فاصله تا آمبولانس از راه برسد کادر پزشکی بیمارستان فارابی کوچکترین رسیدگیای به وضعیت او نمیکنند:
«حدود ساعت ۷:۴۰ یک آمبولانس دیگر میآید و برهان را از بیمارستان فارابی به بیمارستان طالقانی میبرد و حدود ساعت ۸ به بیمارستان طالقانی میرسند. بیمارستان طالقانی هم مجددا از پذیرش برهان سر باز میزند و در نهایت برادر بزرگ برهان با عصبانیت و دعوا با کارکنان آنها را مجاب میکند برهان را پذیرش کنند. بالاخره برهان را ساعت ۸:۳۰ شب به اتاق عمل بردند. حالا شما تصور کنید از ساعت ۵:۴۵ که برهان تیر خورد تا ساعت ۸:۳۰ خونریزی شدیدی داشته و به گفته برادرش قبل از اینکه برهان را به داخل اتاق عمل ببرند، بدنش کاملا سرد شده بود. برادرش میگفت آنها انتظار نداشتند که برهان زنده از اتاق عمل بیرون بیاید. عمل جراحی برهان تا ساعت ۱:۳۰ بامداد یکشنبه طول کشید. یکی دیگر از آشنایان برهان که خودش را به بیمارستان رسانده بود میگفت در این فاصله ۸ نفر دیگر را دیده که از اتاق عمل بیرون آروده شدند، همگی تیر خورده بودند و آنها را به سردخانه منتقل کردند. یعنی ۸ نفر کشته شده بودند.»
با طول کشیدن عمل جراحی برهان، نگرانی خانواده افزایش پیدا میکند و گمان میکنند برهان جان باخته و کادر پزشکی حقیقت را به آنها نمیگوید. خانواده برهان منصورنیا همچنین هراس داشتند که به دلیل اینکه برهان سرباز بوده، جنازه را به آنها پس ندهند. منبع آگاه زمانه اینگونه ادامه میدهد:
«با درخواست مکرر خانواده آنها موفق شدند بالاخره ساعت ۱:۳۰ بامداد یکشنبه وارد اتاق عمل شوند و میبینند که برهان را عمل شده و در گوشهای از اتاق عمل گذاشتهاند. او به آرامی دارد چشمش را تکان میدهد. برهان یکی از اعضای خانواده را میبینند و می تواند او را تشخیص بدهد. خانواده وقتی متوجه شدند برهان زنده است به قدری خوشحال شدند که به گفته خودشان در آن لحظه به چیزی دیگری فکر نکردند. به آنها گفتند بروید یک تخت بیاورید و برهان را به داخل بخش منتقل کنید. آنها از شدت خوشحالی دیگر به این فکر نکردند چطور میشود کسی که چنین عمل سختی را پشت گذاشته و تیر از پشت به او خورده و از شکمش رد شده، به بخش عمومی منتقل میکنند به جای آیسییو (مراقبت های ویژه)؟»
برهان منصورنیا را از اتاق عمل به بخش عمومی منتقل میکنند و حتی ۸ ساعت اول او را در داخل راهروی بخش عمومی نگهداری میکنند:
«البته آن زمان داخل بیمارستان بسیار شلوغ بود و حداقل ۱۲ تا ۱۳ نفر که تیر خورده بودند و عملشان شده بودند را به آنجا منتقل کردند. ولی عمل برهان از بقیه خیلی سختتر بود، چرا که او تیر به شکمش اصابت کرده بود، اما بقیه تیر به دست یا پایشان خورده بود. پزشک جراح برهان فردی به نام دکتر «م ش» بود که هیچگونه توصیهای مبنی بر اینکه فردی که عمل شده شرایط ویژهای دارد و توجه ویژه نیاز دارد در خصوص وضعیتش به پرستارها نکرده بود. در واقع رسیدگیها به کسی که مثلا پایش تیر خورده بود با یکی مانند برهان که قسمت حساس بدنش تیر خورده بود فرقی نداشت. در طول ۳۴ ساعتی که برهان در بیمارستان بستری بود پزشک او حتی یک بار هم به او سر نزد و یک بار هم او را معاینه نکرد تا ببیند کسی که چنین عمل سختی را پشت سر گذاشته وضعیتش چگونه است. برهان در طول مدتی که بعد از عمل زنده بود درد زیادی میکشید. یکی از برادرانش به قدری خوشحال بود از اینکه برهان زنده است به او میگفت اشکالی ندارد درد میکشی، زود تمام میشود و درد کشیدن عادی است.»
این منبع آگاه در حالی که بغض امانش نمیدهد و صدایش به شدت میلرزد، کمی مکث میکند، سپس با حسرت ادامه میهد:
«برهان در زمانی که خودش در بیمارستان بستری بود همه حادثه را برای خانوادهاش تعریف کرد. تا ساعت ۳:۳۰ روز دوشنبه درد زیادی میکشید، از آن موقع به بعد تن و پاهایش به کلی سرد شد. این را هم بگویم زمانی که برهان از پشت تیر خورد و به روی زمین افتاد، پایش به یک سیم برق که آنجا افتاده بود برخورد میکند و دچار برق گرفتگی هم میشود. تا روز دوشنبه وضعیت تقریبا یکسان بود و مدام درد داشت. اما همانطور که گفتم بعد از ساعت ۳:۳۰ دوشنبه کمکم پاهایش سرد شد، مثل اینکه هیچ خونی در آن جریان ندارد. خانواده ترسیده بودند که نکند نخاعش ضربه دیده باشد، با اصرار و فشار مداوم بالاخره یک پزشک عمومی به بالای سر برهان آمد و او را معاینه کرد. مطمئن شدند که نخاعش نیست. گفت نخاعش مشکلی ندارد و می تواند پایش را تکان بدهد، این نشان میدهد که نخاعش سالم است. باز خانواده خوشحال بودند و گوش ندادند به اینکه برهان درد زیادی میکشد و پاهایش سرد شده است. آنها فکر میکردند که اینها همگی عوارض همان اصابت گلوله است. اما وضعیت برهان بحرانی تر شد و تا ساعت ۵ بعد از ظهر دست و سپس نیم تنه پایینش از کار افتاد. در این حالت دوباره خانواده با پرستارها درگیر شدند و به آنها گفتند که ما مدارم در مورد وضعیت فرزندمان هشدار میدهیم و میگوییم که وضعیت او عادی نیست، اما شما میگویید که نه عادی است و همه چیز در کنترل ماست.»
[sliderpro id="911"]
روز دوشنبه در فاصله ساعت ۵:۳۰ تا ۶ بعد از ظهر برهان منصورنیا توان صحبت کردن را هم از دست میدهد و فقط میتوانست چشمهایش را به آرامی تکان دهد. مجددا با اصرار خانواده یک پزشک عمومی به بالای سر برهان می رود و به آنها میگوید این مریض نباید در بخش عمومی نگهداری شود:
«آن زمان تازه خانواده فهمیدند که چرا بعد از عمل برهان را به جای آیسییو به بخش عمومی منتقل کردهاند. حتی یک بار هم دکتر جراحش آقای شاکری نگفته بود به خانواده که وضعیت این مریض به شکلی است که باید به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شود. سریع شوکر و همه دستگاههای اتاق آیسییو را آوردند و با شوک او را دوباره به زندگی باز گرداندند، ولی برهان مرگ مغزی کرده بوده و فقط بدنش کار میکرد. دو ساعت پایانی برهان را به آیسییو منتقل کردند فقط برای اینکه در پروندهاش بنویسند او در بخش آیسییو فوت کرده. پزشکش به اندازهای وقیح بود که در آخر به خانواده گفته بود پسر شما مواد مخدر مصرف کرده و به خاطر این است که بدنش مقاوت لازم را در مقابل عمل نداشته است. این حرفهای دکتر داغ بیشتری بر دل خانواده برهان گذاشت.»
نهایتا ساعت ۹:۳۰ دوشنبه شب برهان منصورنیا در بیمارستان طالقانی کرمانشاه، در نتیجه بیکفایتی کادر پزشکی جان میسپارد. جنازه برهان به پزشک قانونی منتقل شده و جسدش مورد کالبد شکافی قرار میگیرد. به گفته این منبع آگاه همه بدن برهان را در کالبد شکافی تکه پاره و شکافته بودند:
«تمام شکم، صورت، پشت و گوشهایش را شکافته بودند تا بلکه بهانهای دیگر برای علت مرگ او پیدا کنند. برخلاف تلاشهای خانواده تا حالا هم گزارش پزشک قانونی به دست آنها نرسیده. فقط یک بار قاضی در دادسرا به آنها اجازه میدهد یک صفحه از آن را بخوانند. در آن برگه نوشته شده بود کلیه، کبد و طحال و رودهاش آسیب شدید دیده است.»
بعد از انجام کالبد شکافی و تحقیقات کارشناس اسلحه، ساعت ۹ سهشنبه شب ۲۸ آبان، یعنی حدودا ۲۴ ساعت بعد از جان باختن برهان منصورنیا، جنازه او به خانوادهاش تحویل داده میشود. این منبع آگاه درباره چگونگی تحویل جنازه به خانواده میگوید:
«جمعیت بسیاری از مریوان، سقز، دهگلان، سنندج، روانسر و روستای خانوادگی آنها که "گلیه" نام دارد به بیمارستان طالقانی کرمانشاه آمده بودند. احساس میکنم یکی از دلایلی که جنازه را سریع به خانواده تحویل دادند به دلیل همین جمعیت زیادی بود که در مقابل بیمارستان منتظر بودند و فشار زیادی بر روی پزشک قانونی و سردخانه بود.»
در پزشک قانونی هنگامی که جنازه را به پدر و برادر برهان تحویل دادند، دو مامور اطلاعاتی از آنها تعهد میگیرند که حق هیچگونه اطلاع رسانی در مورد آنچه بر برهان منصورنیا گذشت را ندارند و نباید با هیچ رسانهای در این زمینه صحبت کنند:
«نه تنها از آنها خواستند با هیچ رسانهای در مورد مرگ برهان صحبت نکنند، بلکه گفته بودند با هیچ کسی در مورد آن صحبت نکنید، حتی افراد نزدیک، تا زمانی که قوه قضاییه روند عدالت را برقرار میکند و شما به حق و حقوق خودتان خواهید رسید. به خانواده گفته بودند اگر شما مصاحبه کنید بعد از اینکه برهان را دفن کردید، ما یکی از شما را - به حالتی مانند گروگان گرفتن - بازداشت میکنیم تا زمانی که این روند قضایی به پایان میرسد. نتیجتا آنها ناچار میشوند که این تعهد را امضا کنند.»
بیمارستان برای پرداخت هزینههای درمانی برهان منصورنیا، دفترچه نیروهای مسلح را نمیپذیرد و خانواده ناگزیر میشوند هزینه ۳۴ ساعتی که او در بیمارستان بود را خودشان بپردازند. آنها پنج میلیون و ششصد هزار تومان را بابت هزینههای درمانی به بیمارستان پرداخت میکنند.
خانواده برهان منصورنیا پس از تحویل گرفتن جنازه، مستقیم به سمت مریوان حرکت میکنند و حدود ساعت ۱۲ شب به مریوان میرسند. به گفته این منبع آگاه به محض این که خانواده به مریوان میرسند، به آنها خبر داده میشود که باید جنازه برهان منصورنیا همان شب سریعا به خاک سپرده شود و چنانچه به روز بعد موکول شود جنازه از آنها پس گرفته خواهد شد و اجازه خاکسپاری به آنها داده نمیشود:
«ساعت ۱۲ شب تا ۲ بامداد جنازه را غسل دادند. خانواده وقتی جنازه را دید شوکه شدند. تمام بدنش را تکهتکه کرده بودند. ساعت ۲ با همراهی جمعیت زیادی جنازه برهان را به قبرستان بردند و حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد چهارشنبه ۲۹ آبان برهان به خاک سپرده شد.»
جنازه برهان منصورنیا، در کنار دانیال استواری و مهران تاک که از کشته شدگان اعتراضات آبان ۹۸ در مریوان هستند، به خاک سپرده شده است.
[sliderpro id="912"]
برهان منصورنیا با اینکه در زمان کشته شدن مشغول خدمت وظیفه سربازی بود، اما به گفته این منبع آگاه حتی یک بار هم فرماندهان او با خانواده تماسی نگرفتهاند. این مبنع میافزاید حتی هنگامی که برهان در بیمارستان بستری بود یک نفر از آنها به عیادت او نیامدند:
«آنها اصلا نگفتند این سرباز ما که تیر خورده است کجاست؟ چطور به سر کار نیامده؟ در حالی که شرایط سربازی به شکلی است که سرباز ستوان خیلی کم است. میتوانم بگویم در کل ستاد آنها تنها ۵-۶ ستوان یک وجود داشت. در واقع میخواهم بگویم برهان سرباز شناخته شدهای بود، اینطوری نبود که آنها متوجه غیبت او نشده باشند. همه فهمیده بودند که برهان نیست، اما هیچکس نیامد. در حالی که همه سربازهای دوست برهان به بیمارستان آمدند و به شدت ناراحت بودند از آنچه به سرش آمده. حتی هنگام تحویل گرفتن جنازه و برخی کارهای دیگر خانواده را یاری دادند.»
اعضای خانواده برهان منصورنیا تاکنون چند مرتبه به اداره حفاظت اطلاعات و پلیس آگاهی احضار شده و مورد بازجوییهای مکرر قرار گرفتهاند:
«به جز مادر برهان بقیه اعضای خانواده چند بار احضار شدهاند و از آنها سوالها و بازجوییهای تکراری انجام شده. انگار به دنبال آن هستند تا تناقضی در صحبتهای آنها پیدا کنند و بر همین اساس بگویند که این خانواده دروغ میگویند.»
از این منبع آگاه درباره شخصیت و فعالیتهای برهان پرسیدم، با همان بغضی که از ابتدای صحبت در صدایش بود، آه بلندی میکشد و ادامه میدهد:
«برهان به زور رشته تجربی را انتخاب کرده بود و در کل زیاد رشتهاش را دوست نداشت. در دوران تحصیلش اغلب مطالعاتش در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی و فلسفه بود. نظریات چند نفر مانند اسلاوی ژیژک، ژیل دلوز و فردریش نیچه را خیلی دوست داشت. همه کتابهای اروین یالوم روانشناس مشهور را خوانده بود. به شهادت همه دوستانش او خیلی به مطالعه علاقهمند بود. کتابخانه بزرگی داشت. برهان همیشه دغدغه اجتماعی داشت. همیشه میگفت چرا جامعه ما این طور شده، همه بیدغدغه شدهاند. همیشه میگفت چرا سطل آشغالهایمان به جای آشغال پر شده از انسان، چرا کسی فکر نمیکند پنج سال پیش در این سطل آشغالها انسان وجود نداشت؟ برهان بدنسازی را دوست داشت، گاهی به بدنسازی میرفت، اما نه به صورت حرفهای. او هدفش این بود که وقتی به مریوان برگردد یک دوچرخه بخرد و با دوچرخه به سر کار برود، میگفت برای سلامتی خوب است.»
برهان منصورنیا تصمیم داشت به همراه چند تن دیگر از دوستانش بعد از پایان خدمت سربازی در شهر مریوان کلینیک دامپزشکی تاسیس کند. منبع آگاه زمانه در این باره میگوید:
«همیشه میگفت در ساعتهای اداری کار میکنیم، به روستاها میرویم و مردم را کمک میکنیم. اما میخواست بعد از پایان سربازی کنکور ارشد بدهد و روانشناسی بخواند. برنامه کوتاه مدتش این بود که روا شناسی را در یک دانشگاه خوب قبول شود.»
به گفته این منبع نزدیک به خانواده منصورنیا، بعد از جان باختن برهان، پدر و مادرش از حال روحی خوبی برخوردار نیستند. مادرش یک بار در بیمارستان بستری شده و از آن روزی که برهان جان باخته به شدت از تنهایی میترسد. خانواده نمی توانند او را تنها بگذارند و همیشه کنارش هستند:
«مادرش میهراسد که بلایی به سر سه پسر دیگرش بیاورند. هر روز مادرش را به قبرستان بر سر مزار برهان میبرند. من که با یکی از فامیلهایشان صحبت میکردم میگفت پدرش شبها نمیتواند بخوابد، بالای پشت بام میرود و در تنهایی تا صبح سیگار میکشد.»
از این منبع آگاه پرسیدم خانواده برهان منصورنیا برای رسیدن به عدالت و دادخواهی چه نظری دارند:
«خانواده برهان به همان اندازه که از شلیک نیروهای یگان ویژه ناراحت و غمگین هستند، به همان اندازه هم از بیمارستان و کادر پزشکی، بخصوص شخص پزشک جراح یعنی دکتر محمدمهدی شاکری شاکیند. با اینکه به پرستارها هیچ توصیه ویژهای نشده بود، خیلی خوب رسیدگی میکردند و کم نگذاشتند، سه پرستار زن تمام مدت مراقب برهان بودند. آنها بارها با دکتر تماس گرفتند، اما دکتر نیامده بود به بالای سر برهان. برهان شانسی که آورده بود تیر نه به قلبش خورده بود و نه به سرش، بلکه جایی خورده بود که قابل درمان بود. روده و کلیه و قسمتهایی کمی از کبدش بود. آنها میتوانستند با یک مراقبت خوب کاری کنند تا برهان زنده بماند. زیرا آنها در دادخواهی برای مرگ برهان هر دو طرف یعنی نیروی انتظامی و یگان ویژه و نظام پزشکی را به یک اندازه مقصر میدادند و خواهان برقراری عدالت هستند.»
برهان منصورنیا، یکی دیگر از کشتهشدگان پرشمار اعتراضات مردمی آبان ۹۸ است که به شکل تأسفباری جان باخت. روایت داستان زندگی و مرگ او و دیگر کشتهشدگان، فقط ثبت جنایت سرکوب در جمهوری اسلامی نیست، بلکه تلاشی برای پاسداشت خاطرهاش در راستای دادخواهی است.
بنا به آخرین آمار منتشرشده از سوی سازمان عفو بینالملل، در اعتراضهای سراسری ضدحکومتی پس از گرانی بنزین، تاکنون دستکم ۳۰۴ تن کشته و حدود هفت هزار تن دیگر بازداشت شدهاند.
نظرها
هموطن بیکار
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای
احسان
راستش این است که در این جریان هفت تا ده هزار نفر کشته شده اند و اما آمار 208 تن کشته های اعلام شده حکومتی و غیر رسمی آمار خود ماموران سپاه و بسیج نیروهای حکومتی و آنها که مردم را قلع و قمه می گردند است که دردرگیری های تن به تن مردم از آنها کشته اند. از سوی دیگر در تهران بوی نامطبوع مثل بوی اجساد افراد در قبرستان امروز پیچیده مثل سال 68 و کشته های پیشین (که باید بوی اجساد باشد )که کسی را نداشتن یا خانواده و منبعی نداشتند که به اطلاع عموم برسد یا گفته اند که در ازای آسایش و زندگی افراد دیگر حانواده سکوت کنند یا گمشده اعلام کنند.این بو در 28 نقطه ( مکان دارای بود اکنون) از مقبره خمینی تا فرودگاه امام خمینی به صورت گورهای دسته جمعی دفن شده اند در مورد بوی نامطبوع آآذر 98 تهران هیچ نهادی جوابگو نیست سازمان های حقوق بشر این گورهای دسته جمعی را دریابند. چون پس از شش ماه بعد بقایا اجساد را جابجا می کنند و منطقه را تبدیل به جنگل و فضای سبز می کنند.
علیرضا
آخوندها ، سپاهیان و بسیجیان و لباس شخصی های جنایتکار به زودی دستگیر و محاکمه خواهند شد و سردسته آنهاخامنه ای مرده یا زنده محاکمه خواهدشد، همه مسئولین جمهوری اسلامی به زودی محاکمه خواهند شد فقط تنها غم دل من گلهای پرپر شده ای هستند که این خامنه ای شمر از پدر مادر ها گرفت، چطور شخصی خود را نماینده خدا میداند و بچه های مردم را باگلوله جنگی میکشد، این شخص نه نماینده خدا بلکه نماینده شیطان است.
Bloody as November
این گزارش کاملترین گزارشی بوده است که در مورد دکتر برهان خواندهام. امیدوارم در ادامهی همین گزارشها سعی کنید در مورد علایق و زندگی این عزیزان پیش از کشته شدن هم بنویسید. آنها صرفا کسانی نبوده اند که کشته شوند؛ آن ها کسانی بودن که زندگی کردن.