نظر نویسندگان و هنرمندان درباره اعتراضات آبان ۹۸
شهریار مندنیپور: قهر و خشم مایند، قهرمانند...
پس از سالیان سال تحقیر، ایرانیان دوباره دارند حس میکنند که خود قهرمانِ خودند. در این میانه، دختران و زنان ایران شاهکارند. اسطوره گردآفرید کمرنگ میشود و حماسه اینان رنگینتر.
گفته شده که دو چیز در جهان نهایت ندارد. کیهان و حماقت بشری. هر چند که انیشتین به اولی شک دارد. اما این گفته را میتوان این طور هم نوشت که:
سه چیز در دنیا نهایت ندارد. سومین آن وقاحت است. و رژیم ایران این را ثابت کرده است.
موج دستگیریها در ایران آغاز شده و ادامه خواهد داشت. هر چند که دستگیریهای سیاسی هیچوقت تعطیل نبوده است. اما این بار بیشتر خواهد بود به دلیل وحشت بیشتر حکومتیان و مردمگیران.
بنابراین،پخش برنامه اعترافهای تلویزیونی هم بیشتر خواهدبود.این طور اعترافهای استالینی در سرزمین خود آن دیکتاتور هم گویا منسوخ شده، اما هنوز رژیم سمساری ایران از آن استفاده میکند. سازندگان این برنامهها که سرنوشتی بهتر از سعید امامی نخواهند داشت، قوهٔ تخیل حقیری دارند و یک سناریو تکراری را تکرار میکنند: اعترافکننده مامور سی.آی.ا بوده یا موساد یا برحسب شرایط بلکه مامور فرانسه و انگلیس... (یاللعجبا که هیچ کدام هم حقوقبگیر ک.جی.بی نیستند).
ولی قهرماننداینان، قهرمان...
اولین نکتهای که هنگام دیدن این اعترافهای دروغین میتوان در ذهن آورد این است که:
-اعترافکننده زیر شکنجه بوده است. و وقتی میگوید: من یا ما، دقیقن یعنی آنها...
یادمان بیاید که شکنجه و اعتراف تلویزیونی چنان بلایی سر نویسندهٔ یل و بزرگی چون غلامحسین ساعدی آورد که تا آخر عمر کوتاهش از آن خلاصی نداشت. یادمان باشد که ساعدی اگر در ترجمه آثارش بختیار بود، در کارنامهاش هیچ کم نداشت در شایستگی جایزه ادبی نوبل... و چنان از شکنجه و اجبار به اعتراف دروغ درهم شکست که هرگز کمر راست نکرد.
آقا! قهرمانند، قهرمان...
یادمان باشد: اعترافکننده از شکنجه شکسته شده است.
در صورت این اشخاص آثاری از ضرب و جرح نمیبینیم. اما بیگمان اگر اجازه داشته باشند که جلو دوربین راه بروند، خواهیم دید که بسا قادر به قدم برداشتن نیستند. شکنجه شلاق بر کف پاها و کمرگاه اجرا شده. یکی از خصوصیات انسان این است که میتواند در خیال خود را به جای و موقعیت شخص دیگری بگذارد و درکش کند و از خودش بپرسد:اگر من بودم چکار میکردم. و در اینجا: اگر من بودم چقدر زیرشکنجه دوام میآوردم؟
آن افراد، دلاورانی هستند که نه داوری که همدلی مادرانه (مادرسالار) نیاز دارند.
نکته مهمترین: افرادی که به اعتراف ضد خود مجبورشدهاند، دلاورانه در میدان عمل بودهاند. نه که در امن و عافیت یک زندگی باری به هرجهت، احتمالن با ریا، ستمخوار و یا با نواله دولتی، زمانه بگذرانند تا دیگران برایشان فداکاری کنند و برایشان آزادی و حرمت و رفاه بیاورند.
آقا! قهر ما و خشم مایند، قهرمانند، قهرمان...
یادمان باشد که مردم ایران بخصوص جوانان ما دارند به قهرمانی جمعی میرسند:
در نمایشنامه زندگی گالیله، اثر برشت، صحنه جالبی است: گالیله از محکمه دیوان دینی تفتیش عقاید بیرون میآید. بر خلاف عقیدهاش، مجبور به اعتراف شده که بله زمین نمیچرخد و نمیگردد. بیرون محکمه، یکی که توقع داشته که استاد شجاعانه پای حرف خود بایستد و تن به شکنجه و آتش بدهد، به او میگوید: بدبخت ملتی که قهرمان ندارد. گالیله هم جواب میدهد که: بدبخت ملتی که احتیاج به قهرمان دارد.
پس از سالیان سال تحقیر، ایرانیان دوباره دارند حس میکنند که خود قهرمانِ خودند.
در این میانه، دختران و زنان ایران شاهکارند. اسطوره گردآفرید کمرنگ میشود و حماسه اینان رنگینتر.
سالیانی پیش در یکی از داستانهایم، پدری به دو پسر خود نالیده است که: همیشه دروازه قلعههای ما از تو به روی دشمن بازشدهاند.
بسا که چنین بوده است. این بار هم قلعههای مردمی ایران در خطر خائنان خودینما خواهد بود. پیشتر امثال حشدالشعبی عراقی را برای همین راه دادند تو.
و حالا پس از اتمام حجت مردم ایران با رژیم، افرادی که با ریاکاری، امید و فرصت اصلاحات را به خاک سیاه نشاندند؛ یکی یکی از گوشه و کنار خناسی آغاز خواهند کرد. از همین حالا شروع کردهاند: دستگیرشدگان را به دو دسته تقسیم میکنند: ۱- عوامل بیگانه ۲- گروهی فریبخورده. به عبارت دیگر، عدهای را حکم اعدام میدهند و دیگران را حکمِ شکنجه و اعتراف به ندامت... از همینهاست آقای خاتمی که خود خاتمه یافت با گفتههای اخیرش...
بر سنگ گور اینان، باید از قول نصرت رحمانی نوشت: جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد...
لاف است که «هنر نزد ایرانیان است و بس» . اما میدانم که ایرانیان چندین و چند هنر دارند. یکی خوابکردن مستبدان است تا غافلگیرانه فتیلهپیچشان کنند و دیگری هنر مبارزه است. مطمئنم که هرچقدر هم که دستگاههای سرکوب و عوامفریبی خود را مجهز کنند، در مقابلشان، خلاقیت و ابتکار مردم قویتر میشود. و در کف خیابان ماتشان میکند.
دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. در این میان، یادمان نرود که هربار فردی را به اعتراف در دادگاهی بلخی یا تلویزیون میکشانند به جای هر فکری بگوییم که:
قهرمان است! قهرمان شکنجه شده...
قهرمانند،قهرمان...
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.